این پژوهش بر آن است تا به بررسی و تحلیل زندگی و شعر دو شاعر سده های دهم و یازدهم هجری بپردازد که با فاصله زمانی نسبتاً کوتاهی با یکدیگر می زیسته اند و هر دو یک تخلّص داشته اند. طهماسب قلی بیگ یزدی از شاعران ایرانی و از نوادگان دختری اسماعیل میرزا فرزند شاه طهماسب صفوی است که عرشی تخلّص می کرد و در اواخر سده دهم هجری می زیست. میر محمد مؤمن متخلّص به عرشی و مخاطب به نادرالعصر نیز سراینده، عارف و خوشنویس سده یازدهم هجری و فرزند میر عبدالله مشکین قلم متخلص به وصفی، شاعر و خوشنویس کرمانی تبار است که آثار متعدد منظوم و منثوری از خود به جا گذاشته است.
ملک الشعراء بهار پس از درگذشت پدرش ملک الشعراء صبوری ، برای آموختن ادبیات عرب نزد ادیب نیشابوری به تلمذ پرداخت. آغاز تلمذ بهار همزمان با شروع ملک الشعرایی او در آستان قدس رضوی بود که با انکار مدعیان این منصب روبرو شد. بهار برای اثبات قدرت شاعری خود ، علاوه بر آن که در آزمون های گونه گون ، هنر شاعری خویش را در معرض امتحان مخالفان قرار می داد ، گاهی خود را ناگزیر می دید که در این گونه اشعار ، بستاید و قدرت شاعری اش را برتر از همه شاعران خراسان بداند. این مفاخرات بر استادش ادیب نیشابوری گران می آمد و باعث کدورت خاطر او می گردید به نحوی که با مخالفان بهار هم آوا می شد و اشعار بهار را از آن دیگران می دانست. با این وجود ، بهار با احترام ، از استادی ادیب نیشابوری یاد می کرد اما در عین حال او را شاعر بزرگی نمی دانست و حتی در سوگ درگذشت او نیز مرثیه ای نسرود. در این مقاله چگونگی روابط این دو شاعر استاد در حوزه ادبی خراسان مورد بررسی قرار می گیرد.
نویسنده در این مقاله مدارا و مهربانی در سخن و اندیشه سعدی را رمز ماندگاری سعدی میداند. به عقیده وی اگر در سخن سعدی خشونت و قساوت بود، او باقی نمیماند، مدارا و مهربانی امری است که به زندگی انسان برای همیشه تاریخ، معنا و جهت میبخشد که این سخن در سراسر آثار سعدی، در غزلها، در گلستان، در بوستان به شکلهای مختلف قابل بررسی است. نکته دومی که وی به آن اشاره میکند و آن را باعث بقای سعدی میداند، توجه سعدی به زیبایی و شادی است.