آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

متن

به جز سیره نبوى که ـ با شدّت و ضعف[2] ـ از همان آغاز مورد توجه و استناد عامه مسلمانان قرار داشته است، در جمع، سه نوع سیره را مى توان میان مسلمانان مهم دانست:
نخست عنوان سیره صحابه. اهل سنت در بسیارى از موارد در فقه، به این سیره تمسک کرده و در برخى از منابع حدیثى که وظیفه آنها جمع میان احادیث و آثار است، تحت عنوان آثار، از سیره صحابه، مطالبى نقل مى کنند.
دوم سیره شیخین که گرچه بخشى از سیره صحابه است، اما به دلیل موقعیت این دو نفر، به ویژه عمر، این تعبیر شکل گرفته است. نخستین موردى که به آن استناد شد، در رخدادهاى مربوط به انتخاب جانشین براى عمر بود که عبدالرحمان بن عوف شرط عمل به سیره شیخین را در کنار سیره رسول خدا (ص) مطرح کرد اما امام على (ع) آن را نپذیرفت و عثمان آن را قبول کرد.[3] بعدها در میان اهل سنت، این سیره، جایگاه مهمى یافت، به طورى که در عمل، سیره عمر، عِدْل سیره نبوى بلکه در مواردى مهم تر و اولى شناخته و مورد عمل واقع شد.
سوم سیره امام على (ع) ـ و براى شیعیان، هم سیره سایر ائمه (ع) ـ طبعاً به رغم آن که سیره علوى هم جزو سیره صحابه است، اما در عراق، به ویژه توسط شیعیان، این سیره مورد توجه بوده است. در میان منابع حدیثى اهل سنت، به ویژه سنیان عراقى، اقوال و افعال امام على (ع) به مانند سایر صحابه مورد توجه بوده و نمونه هایى از آن را مى توان در المصنّف عبدالرزاق یا متون دیگر یافت. در برخى از نمونه ها، به طور منحصر، به روش امام على (ع) استناد شده و این، بدان دلیل بوده است که در آن موضوع، از دیگران، خبرى و سیره اى در دست نبوده است. از آن جمله، سیره آن حضرت در برخورد با بُغات است که به تصریح رؤساى مذاهب فقهى اهل سنت، تنها مستند، همان روش امام على (ع) است.[4]
آنچه در اینجا مورد بحث ماست، استناد به سیره سیاسى امام على (ع) به عنوان یک رویه و روش در اداره حکومت است. چنین استنادى تنها مى توانسته مورد توجه شیعیان آن حضرت باشد که البته شمار آنها اندک بوده و تا پیش از دولت صفوى، شمار دولتهایى که چنین گرایشى نداشته اند یا اگر داشته اند، امکان عمل در آن بر اساس سیره امام على (ع) بوده، بسیار اندک بوده است. در کنار آن، فقها مى توانستند و مى بایست، بر اساس این سیره، رساله هاى سیاسى ـ فقهى مى نگاشتند و درست به مانند سایر فروعات فقهى، در باب سیاست هم، ضمن طراحى فروعات از سیره سیاسى موجود در سیره نبوى و علوى و حسینى و غیر آن، احکام این فروعات را به دست مى آوردند. چنین کارى، یعنى بازبینى دقیق سیره سیاسى معصومین و طراحى فقه رساله اى بر اساس آن، تقریباً به طور مطلق زمین مانده و جز در حد کلیات، به آن پرداخته نشده است.
با این همه، نشانه هایى از تمسک به این سیره در آثار تاریخى، در میان برخى از انقلابیون از یک سو، و برخى از عالمان و اندیشمندان و فقیهان از سوى دیگر، دیده مى شود. در اینجا مرورى بر موارد موجود خواهیم داشت.
1 ـ نخستین موردى که به صراحت از سیره امیرالمؤمنین (ع) و احیاى آن یاد شده، در نهضت امام حسین (ع) است. حضرت ضمن همان جمله معروف خود که فرمودند:
«إنّى لم أخْرُج اَشِراً و لابطراً و لا مُفْسداً و لا ظالماً؛ و انّما خرجْتُ لِطلب الاصلاح فى اُمّة جَدّى»
افزودند:
«أریدُ أنْ آمرَ بالمعروف و أنهى عن المنکر و أسیر بسیرة جدّى و ابى.»[5]
و به نقل از ابن شهرآشوب، حضرت فرمود:
«... أسیر بسیرة جدى و سیرة أبى على بن ابى طالب.»[6]
طرح سیره امام على (ع) در کنار سیره رسول خدا(ص) بر اساس مذهب تشیع، امرى کاملاً تأیید شده بوده و نشان از آن دارد که امام حسین (ع) بناى آن داشته است تا که در صورت پیروزى نهضت، سیره پدرشان را زنده کند. شیعیان کوفه، پس از شهادت امام حسن مجتبى (ع)، ضمن نامه اى به امام حسین (ع)، از علاقه خود به اقامه سیره و روش آن حضرت، سخن گفته اند:
«و نحن شیعتک المصابة بمصیبتک، المحزونة بحزنک، المسرورة بسرورک السائرة بسیرتک المنتظرة لامرک؛
ما شیعیان توییم، به مصیبت تو مصیبت زده ایم، به غم تو غمگین هستیم، به شادمانى تو شادمانیم، به سیره تو حرکت مى کنیم، در انتظار فرمان توییم.»[7]
در اینجا، از زبان شیعیان، تعبیر سیره حسینى را مى توانیم به دست آوریم.
2 ـ در نهضت «توّابین» به رهبرى سلیمان بن صُرَد خُزاعى، که از صحابه امام على (ع) بوده و در صفین نیز حضور داشت، آثارى از احیاى روش امام على (ع) را مشاهده مى کنیم. وى در هنگام رفتن به شام همراه مجاهدان، ضمن یک سخنرانى، خطاب به توّابین گفت: در وقت جنگ، اسیران را دنبال نکنید، مجروحین و اسیران را نکشید، مگر آنکه پس از اسیر شدن هم بجنگند یا آنکه از کشندگان برادران ما در کربلا باشند. سپس افزود:
«فانّ هذه کانَتْ سیرةَ امیرِالمؤمنین علىّ بن ابى طالب فى اهل هذه الدّعوة؛
چرا که این سیره امیرالمؤمنین على بن ابى طالب در باره اهل اسلام بود.»[8]
پیش از آن، توّابین اعلام کرده بودند که در صورت پیروزى، حکومت را به اهل بیت خواهند سپرد.[9]
3 ـ پس از شکست جنبش توّابین و زمانى که عراق تحت سلطه آل زبیر درآمد، عبدالله بن مطیع از طرف عبدالله بن زبیر حاکم کوفه شد. وى در سخنانى که در جمع مردم ایراد کرد، از اقامه سیره شیخین سخن گفت. در این وقت، سائب بن مالک اشعرى، یکى از شیعیان کوفه، به عنوان اعتراض برخاست و با رد عمل به سیره دیگران گفت:
«نُحِبّ أنْ تسیر فینا سیرة امیرالمؤمنین على بن ابى طالب؛
دوست داریم که در میان ما به سیره امیرالمؤمنین على بن ابى طالب رفتار کنى.»[10]
به روایت طبرى، متن سخن وى ضمن شروطى که براى عبدالله بن مطیع مطرح کرد، چنین است:
«... و الّا یسار فینا الّا سیرة علىّ بن ابى طالب التى صار بها فى بلادنا هذه حتى هلک رحمة الله علیه و لا حاجة لنا فى سیرة عثمان فى فیئنا و لا فى انفسهم [أنفسنا!]، فانّها انّما کانت اثرة و هوى و لا فى سیرة عمر بن الخطاب فى فیئنا و انْ کانت أهون السیرتین علینا ضرّا و قد کان لایألو الناس خیراً؛[11]
نمى بایست در میان ما جز به سیره على بن ابى طالب که تا زمان درگذشت او میان ما عمل مى شد، عمل شود. ما نیازى به اجراى سیره عثمان در باره بیت المال و خودمان نداریم که بر اساس تبعیض و هوى و هوس بود. همین طور به سیره عمر هم در باره بیت المال نیاز نداریم گرچه، ضررش از آن کمتر بود و در جهت خیر مردمان بود!»
4 ـ عبدالرحمن بن ابى لیلى از فقهاى عراق که در انقلاب عراق به رهبرى عبدالرحمان بن محمد بن اشعث حضور داشت، در وقت تحریک و تحریض مردم بر ضد شامیان، به نقل کلماتى که از امیرمؤمنان در صفین شنیده بود، پرداخت و از مردم خواست تا مطابق آن با شامى ها برخورد کنند:
«یا معشر القُرّاء! انّ الفرار لیس بأحد من الناس بأقبح منه بکم. انّى سمعْتُ علیًّا ـ رفع الله درجته فى الصالحین و أثابه أحسن ثواب الشهداء والصدیقین ـ یقول یوم لقینا أهل الشام: أیّها المؤمنون! انّه من رأى عُدْوانا یُعمل به، و منکر یُدعى الیه، فأنْکره بقلبه، فقد سَلِمَ و بَرى ء، و من أنْکر بلسانه، فقد أجر و هو أفضل من صاحبه؛ و من أنْکره بالسَّیف لتکون کلمة الله هى العلیا و کلمة الظالمین السّفلى، فذلک الذى أصاب سبیل الهدى و نوّر فى قلبه الیقین؛
اى گروه قاریان! فرار هیچ کس زشت تر از فرار شما نیست. من از على بن ابى طالب ـ که خدا درجه او را میان صالحان بالا برد و بهترین پاداش شهیدان و صدیقان را به او بدهد ـ شنیدم که در صفین، در زمان رویارویى با شامیان گفت: اى مؤمنان، هر کس نظاره گر عمل ستمگرانه و منکرى باشد، و در دل آن را انکار کند، سالم و برى مانده است. اگر با زبانش، آن را انکار کند پاداش برده و از فرد پیشین، افضل است و اگر کسى با شمشیر انکار کند تا کلمه خدا بالا باشد و سخن ظالم پست، راه هدایت را دریافته و نور یقین را در قلبش تابانده است».
آنگاه ابن ابى لیلى افزود:
«فقاتلوا هؤلاء المُحِلّین المُحْدثین المُبْتدعین الذین قد جهلوا الحق فلایعرفونه و عملوا بالعدوان فلیس ینکرونه؛
پس با این محلین و بدعتگران که به حق جاهلند و آن را نمى شناسند و ستم مى کنند و انکارش نمى کنند، بجنگید.»[12]
مرورى بر قیامهاى زیدیان و به طور کلى علویان، نشان مى دهد که در بیشتر آنها، هدف اصلى، همان اهدافى است که امام على (ع) در جنگ صفین دنبال مى کردند. مقایسه اهداف آنها و یا اصولى که بر اساس آنها بیعت صورت گرفته، این مطلب را به خوبى نشان مى دهد. براى نمونه مى توان به تعبیر مختار براى نبرد با «قاسطین» اشاره کرد.[13] چنان که جنگ با «مُحِلّین»[14] نیز از تعابیر رایج در فرهنگ انقلابیون شیعه است. توّابین از «عمل به کتاب خدا، سنت رسول، انتقام خون اهل بیت، دفاع از ضعفا، و جهاد با محلین» سخن مى گویند.[15] جهاد با محلین تعبیرى است که خود امیرمؤمنان (ع) در نامه اى که در همان آغاز جنگ صفین به قیس بن سعد، حاکم خود در مصر مى نویسد، از آن سخن مى گوید.[16]
در زندگى امامان شیعه، پس از ماجراى کربلا، یک برنامه ریزى سیاسى براى رسیدن به حکومت دیده نمى شود تا بتوان از این زاویه، یعنى احیاى سیره سیاسى امام على (ع)، مطلبى را به دست آورد. در این دوره، بیشتر احیاى فکر و فقه امام على (ع) در قالب احادیث و در واقع، زنده نگه داشتن تفکر اهل بیت است. تنها اشاره اى که هست، مربوط به وصفى است که از حکومت حضرت مهدى (عج) شده است که یک نمونه را نقل مى کنیم. در روایتى آمده است که امام صادق (ع) فرمود:
«اذا قامَ لَبِسَ ثیابَ عَلىٍّ و سارَ بِسیرةِ عَلىٍّ علیه السّلام؛
هنگامى که [مهدى] قیام کند لباس على را مى پوشد و به سیره على علیه السلام رفتار خواهد کرد.»[17]
البته گاه تفاوتهایى نیز میان روش امام زمان (ع) با سیره امام على (ع) در سخت گیرى و سهل گیرى مورد توجه قرار گرفته است.[18]
کلمات سیاسى امیرمؤمنان علیه السلام
براى ادامه بحث مى توان به میراث سخنان سیاسى امام على (ع) که در قالب حدیث، در میان شاگردان ائمه (ع) و علاقه مندان به امام على (ع) وجود داشته و به نسلهاى بعدى منتقل شده، پرداخت. بخشى از اینها، خطبه ها و کلمات سیاسى امام على (ع) بوده است که پیش از نهج البلاغه، در مجموعه هایى به صورت پراکنده و حتى مدوّن وجود داشته و سپس سید رضى، به شکل منظمى آنها را در نهج البلاغه گردآورى کرد.
آگاهیم که هدف از گردآورى نهج البلاغه، در ظاهر جمع آورى سخنان زیبا و بلیغ امیرمؤمنان (ع) بوده است؛ اما بدون تردید، مى توان اهداف دیگرى را پشت سر این اقدام مشاهده کرد. سید رضى ـ با توجه به گرایشهاى سیاسى که در مقابله با عباسیان، از وى مى شناسیم ـ به خوبى آگاه بوده است که بخشهاى مختلف نهج البلاغه، در زمینه معرفت دینى، تاریخى و سیاسى، تا چه اندازه حاوى مسایل اساسى و مهم است.
طبعاً به دلیل آنکه موضع گیرى سیاسى موجود در نهج البلاغه، در ارتباط با ادبیات اختلافى شیعه و سنى، موضعى معتدل بوده است، این کتاب، به راحتى توانسته است مورد توجه بسیارى از عالمان و اندیشمندان قرار گیرد. این توجه افزون بر تأثیرى که در استنساخ نسخه هاى متعدد از نهج البلاغه داشته، شامل شرح آن کتاب عظیم نیز مى شود.
به هر روى، کتاب نهج البلاغه، بخشى از فرهنگ سیاسى امیرمؤمنان (ع) را حفظ کرده و همان گونه که آگاهیم، در دوره هاى مختلف، به ویژه از عصر صفوى به این سو، همواره این بخشها مورد توجه بوده است.
از میان آنچه که در نهج البلاغه آمده است، باید به برخى از نامه ها، و در آن میان به عهدنامه مالک اشتر توجه خاص داشت. این عهدنامه، کهن ترین سند سیاسى اسلامى ـ شیعى است که از همان عصر امام، به عنوان یک سند معتبر شناخته مى شده است. از میان اصحاب امام، اَصْبغ بن نَباته، که به نگارش خطبه هاى امام شهرت داشت، راوى این عهد شناخته شده است.[19]
نخستین کتابى که عهدنامه را در خود گنجانده و به دست ما رسیده است، کتاب دعائم الاسلام، اثر قاضى ابوحنیفه نعمان مغربى (م 363 هجرى) است.[20] معاصر همین نویسنده، ابن شعبه حرّانى (میانه قرن چهارم) متن آن را در کتاب تحف العقول آورده است. پس از این دو، سید رضى آن عهد را در نهج البلاغه آورده است.[21] دیگر دانشمند مسلمانى که در قرن ششم به این عهد اشاره کرده، بهاء الدین محمد بغدادى معروف به ابن حمدون (495 ـ 562) در کتاب ارجمند التذکرة الحمدونیه است.[22]
اهمیت این عهدنامه، با توجه به محتواى آن در باره روش برخورد حاکم با مردم و قواعدِ مناسباتِ میان آنان، طبعاً جنبه سیاسى داشته و به عنوان روشى براى حکومت کردن، به آن عنایت مى شده است. براى مثال، زمانى که على بن محمد عَبشمى قُرَشى، داعى فاطمیان، به رد بر غزالى نشسته و کتاب دامغ الباطل و حتف المناطل را در ردّ بر فضائح الباطنیة وى نوشته، از جمله در برابر این اتهام غزالى که خلفاى فاطمى مصر را ستمگر و ظالم دانسته، به توجه خلفاى فاطمى به عهد اشتر به عنوان یک متن سیاسى مهم، توجه مى دهد و مى نویسد:
«و قد جَمَع رسول الله صلى الله علیه و اله لِوَصیّه ـ صلوات الله علیه ـ انواع السیاسة الواجبة الّتى یلزم وُلاة الأمر أن یسیروا بها فى الامّة فى عهدٍ کَتَبه له، وَکَتبه علىّ علیه السلام لمن قلّده من عمّاله، و بذلک یعهد کلّ امام من ذرّیته الى عمّاله و وُلاته و ذوى متصرّفاته؛
رسول خدا (ص) براى وصى خود چون انواع سیاستهاى لازم را که والیان امر ملزم به رعایت آن در میان امت هستند در عهدنامه اى که براى وى نوشت، گرد آورده است و على (ع) نیز آن را براى هر یک از کارگزاران خود که مسؤولیت داد، نوشت و هر امامى از فرزندان وى آن را به کارگزاران و والیان و متولّیان عهد مى کند.»
پس از آن عهدنامه اشتر را آورده و سپس در پایان آن مى نویسد:
«هذا ما یتضمّنه هذا العهد الکریم من السیاسة الدینیّة و الدنیویّة، التى یجرى علیها أولیاء الله امور من ولّوه، لا ما علیه من تعصّب لهم هذا المارق من ائمّة الضلال من الطغیان و التعدّى، و حمل الناس على غیر ما أمر الله به و بخلاف ما سنّه فیهم رسول الله صلى الله علیه و آله ...؛
این آن چیزى است که این عهدنامه ارزشمند، از سیاست دینى و دنیوى در بر دارد، سیاستى که اولیاى الهى، امور مردم خود را بر اساس آن جارى مى سازند، نه آنچه را این از دین برگشته از سوى پیشوایان گمراه به آنان بسته است و گفته [خلفاى فاطمى] طغیان و تعدّى مى کنند و مردم را به غیر فرمان الهى و بر خلاف سنت رسول خدا (ص) وا مى دارند!»[23]
گفتنى است که شیعیان فارسى زبان پیش از عصر صفوى هم به این عهدنامه توجه داشته اند. به همین دلیل فرمان یاد شده، توسط حسین بن محمد بن ابى الرضا حسینى آوى به سال 729 به فارسى درآمده و به یکى از امراى وقت با نام شرف الدولة تاج الاسلام على فامنینى وزیر تقدیم شده است. وى در مقدمه، پس از ستایش از دانش امام على (ع) «کى بیخ درخت سخنانش از بحر علم الهى ترشح و زهاب مى دهد و میوه تربیانش از بستان «علّمنى رسول الله الف باب» بوى تنفّح و تروّح مى دمد» از این فرمان به عنوان متنى که جهت «عمارت ولایت و رعایت رعایا و جبایت خراج و ضبط ملک و تحصیل حقوق و اموال و قلع متمرّدان و قلع متغلبان و استیصال اعداى دین و دولت» نگاشته شده، یاد کرده و در باره آن نوشته است که «دستوریست ملوک و وزراء را و ارباب تدبیر و اصحاب تقریر را، مستوعب سایر رسوم و آداب، از تهذیب اخلاق و تدبیر منازل و سیاست مدن و قانون منطبق بر نوامیس الهى، مانند امور عبادات و احکام و کیفیت عقود و ایقاعات و اقامت حدود و سیاسات بر مرتکبان جرایم و جنایت». در این صورت، بر وى لازم بوده است تا آن را «از عرب سوى عجم» نقل الفاظ کند و را به کسى که وى ر
ا «حیدر ثانى» خوانده تقدیم گرداند.[24]
فرمان مالک اشتر در دوره صفوى که حکومت به دست شاهان شیعه مذهب افتاده، مورد توجه قرار گرفته و به تدریج، و بارها به فارسى ترجمه و حتى شرح شده و به شاهان صفوى و امراى آنان تقدیم شد. برخى از این ترجمه ها و شرح ها عبارت است از:
1 ـ شرح سید ماجد بن محمد بحرانى شیرازى (م 1097) قاضى اصفهان. رساله او تحفه سلیمانیه نام دارد و به چاپ رسیده است.
2 ـ ترجمه اى از این عهدنامه توسط علامه محمد باقر مجلسى (م 1110) صورت گرفته که نسخه هاى متعددى از آن در دست است (فهرست نسخه هاى خطى دانشگاه، ج 5، ص 1219؛ فهرست مرعشى، ج 1، ص 215).
3 ـ ترجمه دیگر از آنِ محمدباقر بن اسماعیل حسینى خاتون آبادى (م 1127) است که براى شاه سلطان حسین نگاشته است (بنگرید: فهرست دانشگاه، ج 7، ص 2716؛ فهرست ملک، ج 2، ص13؛ فهرست نسخ کتابخانه ملى، ج 6، ص 139).
4 ـ ترجمه و شرح دیگر از آن میرزا على رضاى تجلّى شیرازى (م 1085) است که به نام شاه سلیمان نگاشته است. نسخه هایى از آن را منزوى در فهرست نسخه هاى فارسى، ج 2، ص 1573 معرفى کرده است. و نیز بنگرید: فهرست دانشگاه، ج9، ص1214.
5 ـ ترجمه دیگر از محمدکاظم فرزند محمد فاضل مدرس مشهدى (زنده در 1107) است (فهرست منزوى، ج 2، ص 1574). در فهرست مجلس (ج 38، ص 407) ترجمه عهد نامه مالک اشتر از محمد جعفر بن فاضل مشهدى (زنده در 1106) یاد شده و آمده است که نسخه اى از همان رساله در همان فهرست (ج 35، ص 429) معرفى شده است. این متن به کوشش شیخ مهدى انصارى تحت عنوان نظام نامه حکومت به چاپ رسیده است.[25]
6 ـ ترجمه دیگرى از ملامحمد صالح قزوینى روغنى در دست است، همراه با شرحى مختصر که در 1094 آن را نگاشته است (فهرست منزوى، ج 2، ص 1573).
7 ـ ترجمه اى دیگر از عبدالواسع تونى در دست است که از علماى سده 12 هجرى بوده است. (فهرست منزوى، ج2، ص1573)
8 ـ نصایح الملوک و آداب السلوک، از ابوالحسن الشریف العاملى (م 1138) در شرح عهدنامه مالک اشتر که آن را به سال 1118 براى شاه سلطان حسین نوشته است. نسخه هایى در آن از فهرست سپهسالار، ج 2، ص 33 و ج 5، ص 715 معرفى شده است.
8 ـ ترجمه دیگرى از این اثر، توسط محقق سبزوارى (م 1090) صورت گرفته و در انتهاى کتاب روضة الانوار عباسى[26] او به چاپ رسیده است.
دهها ترجمه و شرح دیگر از عهد مالک در اواخر دوره صفوى و پس از آن در دوره قاجار نوشته شده و نسخه هاى فراوانى از این ترجمه ها در کتابخانه هاى مختلف موجود است که نام مؤلفین آن ها روشن نیست.[27]
این ترجمه ها و شرحها، به طور عمده به سلاطین صفوى و قاجاریه و یا امراى برجسته آنان مانند صدراعظم ها یا حاکمان ولایات اهدا شده و در مقدمه بیشتر آنها، از ایشان خواسته شده است تا این اثر را مبناى رفتار خود قرار دهند.
در اینجا لازم است به یک اثر دیگر براى گردآورى سخنان امام على (ع) اشاره کنیم. این اثر با عنوان غرر و درر از عبدالواحد آمِدى (م 510) است که در آن کلمات کوتاه امام على (ع) گردآورى شده است. بسیارى از این کلمات کوتاه، در باب سیاست و عدالت بوده و حجم قابل ملاحظه اى را تشکیل مى دهد. بعدها در دوره صفوى، این کتاب مورد توجه دانشمندان این عهد قرار گرفت و شروحى بر آن نگاشته شد. این مجموعه عظیم در دوره صفوى، یک بار در سال 911 و بار دیگر توسط آقاجمال خوانسارى (م 1122) ترجمه شد. ترجمه آقاجمال همراه با شرح است و توسط مرحوم محدث ارموى (توسط انتشارات دانشگاه تهران) به چاپ رسیده است.
یک ترجمه ـ شرح دیگر، از عبدالکریم بن محمد یحیى قزوینى (زنده در 1124) است که وى نیز آن را به نام شاه سلطان حسین صفوى انجام داده است. آنچه در کار وى تازگى دارد، آن است که روایات غرر و درر را به صورت موضوعى تقسیم کرده و همه کلمات سیاسى را در یک مجلد واحد گردآورى کرده است. این بخش از کتاب قزوینى به کوشش مؤلف همین سطور تحت عنوان بقاء و زوال دولت در کلمات سیاسى امیرمؤمنان علیه السلام به چاپ رسیده است.[28]
سه فصل عمده این کتاب، یکى در باره دولت و نشانه هاى پیشرفت و پسرفت آن، دوم در منافع عدالت و انصاف و ضرر ستم و تجاوز، و سوم در تعلیم خدمت نزد حاکمان و سیاستمداران است. ارزش این کتاب، در درجه نخست به ارائه ترجمه کلمات سیاسى امیرمؤمنان (ع) است که بسیار پرنغز و عالى است. پس از آن، با شرح و تفصیلى که مؤلف در باره هر حدیث به دست داده، در عمل یک متن سیاسى قابل استفاده فراهم آورده است. در این کتاب، همانند سایر متون، پس از شرح یک مطلب سیاسى، داستان ها و حکایاتى انتخاب و نقل شده است. گاه چندین کلمه از کلمات حضرت که مضامین مشترک دارند، نقل و ترجمه شده، سپس شرحى براى آن ها آورده مى شود.
یکى از نمونه هاى جالب بهره گیرى سیاسى از نهج البلاغه و کلمات سیاسى امام، کار جالبى است که قطب الدین نیریزى در پایان دوره صفوى در رساله طب الممالک خود و برخى از آثار دیگرش انجام داده و ضمن آن کوشیده است تا بر اساس قرآن و نهج البلاغه، به ارزیابى دلایل سقوط دولت صفوى بپردازد. وى به خصوص دعوت مى کند که بر اساس قرآن و سخنان على (ع) اسباب بدبختى و فلاکت جامعه آن روز را دریابند:
«فوجب ذکر أسباب اعتلال هذه المملکة، و اختلاله و علاماته و معالجاته من کلام اللّه و کلامهم ـ علیهم السلام ـ ... فعلیکم نسخةً من قانون ربّ العالمین الّذى وصفه اللّه بقوله «وَنُنَزِّلُ مِنْ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً»[29]، و من کلمات یعسوب الدین أمیرالمؤمنین و الأئمّة المعصومین، علیهم صلوات اللّه.»
پس از آن نیز مرتب کلمات سیاسى امام را در تحلیل اوضاع بیان مى کند. در این میان، به ویژه روى خطبه قاصعه تکیه کرده و ضمن شعرى نیز خطاب به افرادى که غفلت از اوضاع دارند، مى گوید:[30]
کان لم یروا نهج البلاغة مطلقاً
و ما شاهدوا أنواره بالبصیرة
لقد غفلوا عن خطبة فیه سُمّیت
بقاصعة کى یفهموا بالکیاسة[31]
از جمله آثار دیگرى هم که کلمات قصار امام على (ع) را فراهم آورده و ضمن آن، کلمات سیاسى را نیز یاد کرده، قاضى ابوعبدالله محمد بن سلامة قضاعى (م 554) تحت عنوان معالم الحکم و مأثور مکارم الشیم[32] است که مى تواند در کنار غرر و درر آمدى، مورد بررسى قرار گیرد.
سیره سیاسى امام على در دوره معاصر
در قرن اخیر، پس از هجوم افکار سیاسى جدید و به دنبال مسایل و مشکلاتى که پس از ایجاد نظامهاى مشروطه خواهى در بلاد عثمانى، عربى و ایران پیش آمد، بار دیگر توجه مسلمانان به بحث حکومت جلب شد. این توجه، شامل تأمل در متون و منابع سیاسى اسلامى براى استخراج افکار و اندیشه هاى اسلامى مى شد که در شمار آنها نهج البلاغه، به ویژه عهدنامه مالک اشتر بود.
شیخ محمد عبده (م 1323 ق) از شاگردان سید جمال الدین اسدآبادى و از متفکران مصرى که به نهج البلاغه عنایت خاصى داشته و تصحیحى تازه از آن منتشر کرد، شرحى با عنوان مقتبس السیاسة و سیاق الریاسة بر عهدنامه اشتر نوشت که در سال 1317 در مصر به چاپ رسیده و در سال 1320 قمرى تحت عنوان دستور حکومت به فارسى ترجمه شده است.[33]
ترجمه ها و شرحهاى دیگرى هم در دوره قاجاریه و سپس مشروطه از عهدنامه مالک صورت گرفت. برخى از آنها عبارتند از:
شرح عهدنامه مالک از میرزا محمد صادق هماى مروزى وقایع نگار که آن را در چهار بخش تحت عناوین: اخذ خراج، جهاد، اصلاح مردمان و آزاد کردن شهرها، ارائه کرده است. (فهرست نسخه هاى فارسى منزوى، ص 2840)
هدایات الحسام فى عجائب هدایات الحکام از میرزا محمد حسین، پسر على نقى همدانى که آن را در سال 1308 قمرى در کرمانشاه ترجمه کرده است.
هدایة السلوک و هدیة الملوک، از محمد بن عبدالله نورى، که براى ناصرالدین شاه نوشته شده و در یک مقدمه، پنج باب در کشوردارى با یک خاتمه در بیان عهدنامه مالک اشتر تنظیم شده است.(فهرست کتابخانه ملى، عبدالله انوار، ج 3، ص 383)
آداب ملوک به فارسى در شرح عهدنامه اشتر از نظام العلماء طباطبائى تبریزى که در سال 1320 در تبریز چاپ شده است (ذریعه، ج 1، ص 29)
توفیق الفکیکى، عالم شیعه مذهب نیز عهدنامه اشتر را تحت عنوان الراعى و الرعیة شرح کرده و آن را با قوانین جدید اروپایى مقایسه کرده است.[34]
مى توان گفت که این یکى از بهترین شروح این اثر در دوره اخیر مى باشد.
برخى دیگر از آثار عربى که در چند دهه گذشته در باره عهدنامه مالک نوشته شده، عبارت است از:
مع الامام على فى عهده لمالک الاشتر، محمد باقر الناصرى، بیروت، 1973 ـ 1393 ق.
نظریة الحکم و الادارة فى عهد الامام على علیه السلام للاشتر، السید عبدالمحسن فضل الله، بیروت، دارالتعارف، 1979 م، چاپ دوم 1983 م.
النظام السیاسى فى عهد الامام على (ع) لمالک الاشتر، نورى حاتم، مؤسسة المرتضى العالمیة، بیروت، 1994
همان گونه که اشاره شد، در دوره مشروطه و پس از آن، که طى یکى دو دهه رساله هاى سیاسى نگاشته شد، ترجمه هایى از عهدنامه مالک انتشار یافت. در این جمله، مى توان به نامه مبارکه امیرالمؤمنین على علیه السلام به مالک اشتر ترجمه محمد هادى بن محمد حسین قائنى بیرجندى اشاره کرد که در سال 1333 قمرى ترجمه شده و به سال 1316 ش در تهران (انتشارات کلاله خاور) به چاپ رسیده است.
پس از انقلاب اسلامى
در واقع، یکى از شعارهاى انقلاب اسلامى،ایجاد حکومت عدل على (ع) بود و پس از انقلاب اسلامى، درست زمانى که اندیشه سیاسى شیعه مورد توجه قرار گرفت، توجه به سیره سیاسى امام على (ع) از چندین جهت فزونى گرفت. نخست به روش سیاسى زندگى امام (ع) در جریان رخدادهاى سى ساله زندگى ایشان پس از رحلت پیامبر ـ صلى الله علیه و اله ـ به طور عام، و تحولات چهار سال و نه ماه خلافت ایشان به طور خاص. به علاوه، بهره گیرى سیاسى از نهج البلاغه نیز بیشتر شده و در بسیارى از متون سیاسى و سخنرانى ها از آن استفاده شد. به طور مثال مى توان به کتاب هایى مانند درسهاى سیاسى از نهج البلاغه از محمد تقى رهبر،[35] عوامل سقوط حکومت ها از نصرت الله جمالى،[36] آزادى در نهج البلاغه از عبدالعلى بازرگان،[37] مسائل جامعه شناسى از دیدگاه امام على، از هیأت تحریریه بنیاد نهج البلاغه[38] اشاره کرد.
در این میان، توجه به عهدنامه مالک قابل توجه بوده و ترجمه ها و شرحهاى چندى در باره آن انتشار یافت. در این زمینه به چند مورد اشاره مى کنیم:
آیین کشوردارى از دیدگاه امام على علیه السلام؛ محمد فاضل لنکرانى، تقریر و تنظیم حسین کریمى (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1376).
درسهایى از نهج البلاغه نامه امام على به مالک اشتر، حسینعلى منتظرى، تهران، حزب جمهورى اسلامى، 1361.
حکمت اصول سیاسى اسلام، محمد تقى جعفرى، تهران، چاپ دوم، بنیاد نهج البلاغه، 1373 (538).
نامه روح فزا، على محمد تاکندى و رضا شیخ محمدى، تهران، آفرینه، 1378.
* * *
در اینجا جاى یک سخن باقى مى ماند و آن بهره اى است که رهبر راحل انقلاب امام خمینى از سیره امام على (ع) در دوره ده ساله نخست انقلاب گرفتند. این مطلب از نکات حساس و مورد اتکاى ایشان در بسیارى از سخنرانى هاست که مى بایست به طور مستقل مورد بحث قرار بگیرد. استناد به سیره علوى توسط امام، به پیش از انقلاب بر مى گردد و این نشانگر آن است که امام در ایجاد انقلاب براى مبارزه با رژیم ستم شاهى و اندیشه حکومت براى ایجاد عدالت، متأثر از آن سیره بوده است.
امام در آبان 57 شرحى از مبارزه امیر مؤمنان (ع) با ظلم به دست داده و مبناى جنگ صفین را در همین جهت مى داند؛ کما این که به سیره حسینى نیز در این باره استناد مى ورزد.[39] در همان ماه، امام ضمن سخنانى، از ایجاد یک حکومت عادلانه سخن گفته و به رفتار امام على (ع) با یک ذمیه اشاره مى کند و طالب حکومتى مى شود که حاکمش با رعیت «این طور عواطف داشته باشد». به علاوه، نسبت به بیت المال سختگیر بوده، و زمانى که در بیت المال نشسته و کسانى براى صحبتى دیگر مى آیند، چراغ بیت المال را خاموش مى کند.[40] در همان ماه، ضمن سخنرانى دیگرى، از حکومت امام على (ع) یاد کرده و این که براى اثبات دعواى خود علیه یک یهودى، آن هم وقتى که حاکم بود، نزد قاضى رفت.[41] اشاره به ساده زیستى امام على (ع) نیز در سخنرانى دیگرى در همان آبان 57 مطلب دیگرى است که امام به آن استناد کرده و این که حضرت امیر «در عمرش، شاید یک دفعه یک نان سیرى نخورده باشد».[42]
________________________________________
پى نوشت ها:
1 . مقاله حاضر، بیش از آنکه مقاله اى پژوهشى در باره موضوع مطروحه باشد، طرحى است که مى تواند در زمینه وسیعترى مورد تحقیق قرار گیرد.
2 . این طبعا اشاره به موضع خلیفه دوم نسبت به سنت نبوى است که چندان جدى نبود؛ مسأله اى که با توجه به تاریخ حدیث در چند دهه نخست پس از رحلت پیامبر(ص) آشکار مى شود.
3 . بنگرید: ابن ابى الحدید، ج 12، ص 364.
4 . نک: جصاص، احکام القرآن، ج 3، 400؛ نجفى، جواهر الکلام، ج 1، ص 332.
5 . بحار الانوار، ج 44، ص 328.
6 . ابن شهرآشوب، المناقب، ج 4، ص 89 (قم، المطبعة العلمیة).
7 . یعقوبى، احمد بن واضح، تاریخ، ج 2، ص 228.
8 . طبرى، محمد بن جریر، تاریخ، ج 5، ص 592 (قاهره، چاپ دارالمعارف).
9 . طبرى، ج 4، ص 433.
10 . ابن اعثم، الفتوح، ج 8، ص 88 (چاپ 8 جلدى حیدرآباد).
11 . طبرى، ج 6، ص 11.
12 . طبرى، ج 6، ص 357.
13 . طبرى، ج 6، ص 7.
14 . محلین اصطلاحى کهن است که بر گروهى از مردمان در جاهلیت اطلاق مى شد که معتقد بودند، مظلمه در بازار رواست. «کان فى العرب قوم یستحلون المظالم اذا حضر السوق، فسمّوا المحلین». یعقوبى، همان، ج 1، ص 270.
15 . طبرى، ج 5، ص 606 و ج 6، ص 15.
16 . یعقوبى، ج 23، ص 203؛ و بنگرید: طبرى، همان، ج 5، ص 79.
17 . کافى، ج 1، ص 411؛ بحار الانوار، ج 40، ص 336.
18 . بنگرید: بحار الانوار، ج 52، ص 353؛ بصائر الدرجات، ص 152.
19 . رجال النجاشى، (تصحیح سید موسى شبیرى زنجانى)، ص 8: اصبغ بن نباتة المجاشعى، کان من خاصة امیرالمؤمنین علیه السلام، و عمّر بعده، روى عنه «عهد الاشتر» و وصیته الى ابنه محمد.
20 . دعائم، ج 1، صص 412 ـ 431. در میان آن متن با آنچه در نهج البلاغه آمده، اختلافات جزئى دیده مى شود. بنگرید: دانش پژوه، مقدمه او بر ترجمه عهد اشتر از آوى، تهران، بنیاد نهج البلاغه، ص 38 ـ 41.
21 . تدوین «نهج البلاغه» در سال 400 هجرى به پایان رسیده است.
22 . التذکرة الحمدونیه، ج 3، صص 352 ـ 354 (تصحیح احسان عباس، بیروت، 1996م، دارصادر).
23 . دانش پژوه، فرمان مالک، ص 41.
24 . آوى، فرمان مالک اشتر، صص 58 ـ 59.
25 . قم، انصاریان، 1373.
26 . تهران، میراث مکتوب، 1378.
27 . آوى، فرمان مالک اشتر همان، صص 34 ـ 38 (مقدمه مصحح).
28 . قم، کتابخانه آیة الله مرعشى، 1371.
29 . الإسراء: 82 .
30 . متن این رساله را در کتاب «صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست» جلد سوم، به چاپ رسانده ام.
31 . فصل الخطاب، نسخه خطى، ص 95.
32 . تحقیق برکات یوسف هبود، بیروت، دار ارقم، 1997 م.
33 . بنگرید: ذریعه، ج 14، ص 159.
34 . افست بنیاد نهج البلاغه، تهران، 1402 ق.
35 . تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1364.
36 . قم، نهاوندى، 1378.
37 . تهران، چاپخانه نراقى، 1374.
38 . تهران، بنیاد نهج البلاغه، 1373.
39 . صحیفه امام، ج 4، ص 151.
40 . همان، ص 164.
41 . همان، ص 198 ، 327.
42 . همان، ص 220 ـ 221.

تبلیغات