استعاره های مفهومی« غم» درغزلیات حافظ با رویکرد زبان شناسی شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زبان شناسی شناختی رویکردی جدید و دریچه ای تازه در سیر مطالعات بین رشته ای زبان شناسی و ادبیات محسوب می شود. یکی از نظریه های مورد توجه در این رویکرد، نظریه استعاره مفهومی است که نقش انتقال پیام را به عهده داشته و این بضاعت را دارد تا تجارب انتزاعی زبان را به مفاهیم محسوس و ملموس تبدیل کند. پژوهش حاضر که به روش توصیفی–تحلیلی فراهم آمده در پی دستیابی به الگویی شناختی از مفهوم سازی غم در اشعار حافظ و در نتیجه ایجاد دلالت های تازه ای در شناخت ذهن و زبان شاعر و نیز تبیین ارتباط میان استعاره های تولید شده با جهان بینی و تفکر او بوده است. یافته های پژوهش معلوم می دارد که نظریه های روشمند و کاربردی استعاره های مفهومی، می تواند الگوی مناسبی برای فهم درست جنبه های وصف ناپذیر احساس غم در نگرش و دنیای درون حافظ باشد. حافظ برای بیان ابعاد گوناگون غم، ازحوزه های تجربی و انتزاعی متعدد و متفاوتی بهره گرفته است؛ در پژوهش حاضر وجوه گوناگون مفهوم غم در انواعی از حوزه های هستی شناختی، جهتمندی و ساختاری و با تجارب حسی گوناگون و بار معنایی مثبت و منفی در جهت عینی سازی این مفهوم بررسی شده است. چنانکه در شاخه هستی شناختی به مفهوم سازی غم در مقوله هایی چون درد، بلا، ستم پرداخته شده است. علاوه برآن این مقوله در انواعی از حوزه های شناختی اشیاء، طبیعت، مکان، خوراک و بازار نیز مفهوم سازی شده است. در حوزه جهتمندی، استعاره های مفهومی غم در دو جهت بالا و پایین ترسیم شده و سرانجام در حوزه ساختاری، به تحلیل انطباق معنای کلی غم در قلمروهای تجربی مرتبط با آن پرداخته شده است.