آیین حکمت

آیین حکمت

آیین حکمت سال 16 زمستان 1403 شماره 62 (مقاله پژوهشی حوزه)

مقالات

۱.

بررسی مسئله «لحوق بدن به نفس» در معاد جسمانی از دیدگاه علامه طباطبایی(مقاله پژوهشی حوزه)

نویسنده:

کلیدواژه‌ها: لحوق بدن به نفس علامه طباطبایی ملاصدرا معاد جسمانی نفس حرکت جوهری

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱ تعداد دانلود : ۱
دیدگاه علامه طباطبایی در ارتباط با معاد جسمانی و پذیرش نظر ملاصدرا از سوی ایشان، یکی از موارد محل بحث و اختلاف در میان شاگردان ایشان و اندیشمندان معاصر است. دلیل این امر، از یک سو، نقل قولی از مخالفت ایشان با نظر ملاصدرا و از سوی دیگر، تعبیر به کار رفته در آثار ایشان دال بر «لحوق بدن به نفس» است، از همین رو، برخی، نظر ایشان را مخالف با ملاصدرا و گاه منطبق بر نظریه مدرس زنوزی دانسته اند؛ اما از دیدگاه پژوهش حاضر، توجه به قرائن خارجی و سخنان نقل شده از علامه، نشان دهنده نادرست بودن این نگاه و هماهنگ بودن دیدگاه ایشان، با نظر صدرالمتألهین در خصوص معاد جسمانی است. معاد جسمانی از نگاه ایشان، نوعی حرکت استکمالی و اشتدادی است و از همین رو، نمی توان آن را بازگشت به مرتبه قوه و انفعال تفسیر کرد و از سوی دیگر، ایشان بر طبق نظریه روح المعانی، معنای حقیقی الفاظ را منحصر در مصداق مادی آن نمی دانند. در این بین، آنچه اصل برای تفسیر سخنان ایشان قرار می گیرد، دیدگاه ایشان در بحث از قوه و فعل است که بر طبق حرکت جوهری بیان می کنند وجود بالقوه و وجود بالفعل، موجود به وجود واحد هستند و انسان، وجود واحد سیّال و مستمری است که در آن، نفس و بدن با یکدیگر متحد هستند و لذا فرض جدایی و انفکاک بدن از نفس ممتنع است. این امر، شاهدی معتبر بر نادرستی این تفسیر است که لحوق بدن از نفس را به معنای جدایی بدن از نفس و سپس الحاق آن به نفس در روز قیامت تفسیر می کند. با این حال، رجوع به سخنان علامه، مشخص می کند که لحوق بدن به نفس، به معنای زائل شدن ملکات و صفات قسری برای نفس در برزخ و ایجاد بدن متناسب با کمالات و صفات عقلی نفس در روز قیامت است. از نگاه ایشان، سیر حرکت جوهری بدن، به معنای ایجاد بدنی متناسب با ملکات و صفات برزخی و صفات قابل زوال و سپس حرکت به سوی ایجاد بدنی متناسب با صفات و ملکات عقلی و صورت ذاتی سعادت و یا شقاوت برای انسان در روز قیامت است. لحوق نامیدن این امر، از آن جهت است که بدن در برزخ، مراحل تبدّل و تکامل مختلف را -براساس اعمال و رفتاری که انجام داده- طی می کند تا در نهایت به صورت بدنی دائمی و ابدی براساس صورت عقلی ایجاد و انشاء می شود و از همین رو، بدن اخروی، مماثل بدن دنیوی است و نه عین آن. دیدگاه مذکور، هماهنگ و منطبق با دیدگاه ملاصدرا در بحث از معاد جسمانی است که در بحث معاد جسمانی، دخالت عنصر را در بدن انسان نفی کرده و بیان می کند که در هر نشئه ای متناسب با آن، نفس، بدنی را برای خود ایجاد می کند.
۲.

بررسی مبنای متفاوت بودن معنا، مفهوم و مصداق در تفسیر عینیت از اصالت وجود صدرایی(مقاله پژوهشی حوزه)

نویسنده:

کلیدواژه‌ها: اصالت وجود ملاصدرا تفسیر عینیت وجود ماهیت معنا مفهوم مصداق

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱ تعداد دانلود : ۱
مسئله اصالت وجود و اعتباریت ماهیت، یکی از مهم ترین مباحث فلسفه اسلامی و زیربنای بسیاری از مسائل حکمت متعالیه و مرز بین فیلسوفان اسلامی و غرب می باشد که طرح آن به عنوان یکی از پایه ها و مبانی فلسفه اسلامی، از ابتکارات و افتخارات صدرالمتألهین است. در عصر حاضر، در تفسیر اصالت وجود صدرالمتألهین اختلاف است؛ به طوری که برخی هم مفهوم ماهوی را حقیقتاً و بالذات قابل صدق بر واقعیت خارجی می دانند و هم واقعیت خارجی را از سنخ ماهیت می دانند، یعنی علاوه بر صدق حقیقی مفهوم ماهوی بر خارج، به عینیت خارجی ماهیت قائل اند و در عین حال آن را با اعتباریت ماهیت منافی نمی دانند. برخی نه به عینیت ماهیت قائل اند و نه حتی مفهوم ماهوی را حقیقتاً و بالذات قابل صدق بر واقعیت خارجی می دانند. برخی نیز به عینیت ماهیت قائل نیستند، اما مفهوم ماهوی را حقیقتاً و بالذات بر واقعیت خارجی صادق می دانند؛ یعنی، بعضی ماهیت را حد وجود دانسته، بعضی تصور و خیال الوجود و بعضی عین و متن وجود. پژوهش حاضر به بررسی برداشت عینیت از ماهیت پرداخته با عنوان تفسیر عینیت از آن یاد کرده است و با روشی توصیفی- تحلیلی، و با هدف تبیین اصالت وجود صدرایی، به بررسی یکی از مبانی تفسیر عینیت از اصالت وجود صدرایی پرداخته است. در تفسیر عینیت، وجود با ماهیت مقایسه شده و احکام وجود به ماهیت نسبت داده شده است و یکی از مبانی که توانسته اجازه چنین مقایسه نادرستی را صادر نماید، متفاوت بودن معنا از مفهوم و مصداق، در دیدگاه صاحب تفسیر عینیت است. نوشته پیش رو مبنای مذکور را بررسی کرده و به این نتیجه رسیده است که: 1. «موجود» مشترک در دو اصطلاح «صدق بالذات» و «هویت خارجی» است و بنابر اصالت وجود، هرچند موجود به اصطلاح اول (صدق بالذات) بر «ماهیت» صادق است، ولی موجود به اصطلاح دوم (هویت خارجی) بر آن صدق نمی کند، ولی هر دو اصطلاح موجود، بر «وجود» صادق است. 2. در تفسیر عینیت از موجود به معنای اول بودن ماهیتْ، به موجود به معنای دوم بودن ماهیتْ رسیده است و حال آنکه جایگاه ماهیت فقط ذهن است و شیئیت آن فقط مفهومى بوده و شأن آن فقط حکایت از واقعیت خارجى است و سهم آن از واقعیت خارجى فقط صدق حقیقى بر آن و اتحاد با آن است (موجود به معنی اول)، نه اینکه خودِ همان واقعیت خارجى باشد (موجود به معنی دوم). 3. تفاوت بین مفهوم، معنی و مصداق، صحیح نیست؛ زیرا معنا، مصداق نبوده و همان مفهوم است و اختلاف آنها اعتباری است. 4. تفاوت بین مفهوم، معنا و مصداق، بر طبق دستگاه تفسیر عینیت نیز نمی تواند صحیح باشد؛ زیرا بر طبق دستگاه تفسیر عینیت، معنا به مصداق رجوع می کند و نمی توان آن را امری جدای از مصداق در نظر گرفت. 5. «مفهوم» از آن جهت که «کلی» است، حیث حاکویت دارد و حاکی است و از این جهت که به وجودی عینی و شخصی «موجود» است، همواره محکی است و در تفسیر مذکور این دو حیث های مفهوم به عنوان دو امر جدای از هم انگاشته شده است.
۳.

خوانش ملاصدرا از فخر رازی در نفی ماهیت از واجب(مقاله پژوهشی حوزه)

نویسنده:

کلیدواژه‌ها: ملاصدرا فخر رازی وجود ماهیت واجب الوجود

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱ تعداد دانلود : ۱
خوانش یک اندیشمند یا مکتب فلسفی از دیدگاه های رقیب، بیان گر میزان غنای فکری آن فرد یا مکتب و شاخصی در آزمودن قوت و ضعف او در برابر سایر نظرات است. اهمیت استخراج و بررسی این خوانش ها علاوه بر مزایای آموزشی، ضرورتی پژوهشی در پیشبرد مسائل فلسفی و قضاوتی صحیح برای انتخاب آرای برتر است. یکی از موضوعات مهم فلسفی که علاوه بر امور عامه، جایگاه مهمی در الهیات به معنای اخص و به دنبال آن مسائل کلامی دارد، بحث از احکام واجب تعالی است. هدف پژوهش حاضر این است که خوانش ملاصدرا از فخر رازی را در انتساب ماهیت به واجب الوجود مورد کاوش قرار دهد. پرسش اصلی پژوهش این است که: ملاصدرا به عنوان مدافع «نفی ماهیت از واجب»، چه خوانشی از دلایل و اشکالات فخر رازی در مخالفت با این آموزه فلسفی دارد؟ روش پژوهش توصیفی- تحلیلی بوده و نتایج نشان داد که، ملاصدرا واجب را عین وجود و منزه از ماهیت می داند، اما برخی چون فخر رازی حقیقت او را ماهیتی می شمارند که وجود بر آن عارض شده است. صدرالمتألهین ضمن اقامه براهین گوناگون، دیدگاه رازی را هم نقد کرده است. در پژوهش حاضر رأی ملاصدرا در «نفی ماهیت از واجب» با اصولی چون بساطت واجب و امتناع تقدم شئ برخود اثبات شده است. ملاصدرا استدلال خود را با رد شبهه وارد شده از طرف رازی کامل کرده است. در مرحله بعد، نقدهای صدرا بر اشکالات چهارگانه و هستی شناسانه فخر رازی نسبت به این آموزه آمده است. اشکالات مذکور در واقع واکنش وی به مشائین است. رازی بدون اینکه مبنای خود را در اصالت ماهیت به صحنه بیاورد، تلاش کرده است با محور قرار دادن مبانی فکری مشائی در وجود و ماهیت، آموزه «نفی ماهیت از واجب» را به چالش بکشد. خوانش ملاصدرا در واقع به نقد و رد این اشکالات برمی گردد. مواجهه ملاصدرا با رازی تا نقد استدلال معرفت شناسانه فخر و پاسخ به قوی ترین دعاوی او در اثبات ماهیت برای واجب ادامه یافته است. مقایسه تطبیقی این دو اندیشمند نشان می دهد که ملاصدرا با تسلط بر پیشینه موضوع و استفاده از اصول صحیح، رأی خود را ثابت کرده است، تا جایی که با استفاده از آن اصول، پاسخی پیشنهادی به دو دلیل دیگر رازی که ملاصدرا به آن متعرض نشده نیز در خلال این پژوهش ارائه شده است. در نهایت باید گفت، ریشه نارسایی نظرگاه رازی را باید در قول به اصالت ماهیت در برابر اصالت وجود، غفلت از تشکیک در وجود و سرایت احکام مفهوم وجود به مصادیق آن جستجو کرد. مسائلی که فهم صحیح از آن، سبب توفیق ملاصدرا در ارائه خوانشی انتقادی از رازی شده است. پاسخ های مبنایی و بنایی او به صورتی است که در این نزاع فکری موفق به پوشاندن رخنه های براهین حکمای مشاء در نفی ماهیت از واجب می شود. وی این رسالت را با تکیه بر مبانی خاص خود در حکمت متعالیه و ناظر به هر دو جنبه هستی شناسانه و معرفت شناسانه به سرانجام رسانده است.
۴.

بررسی نظریه چندمعنا بودن متن در کتاب «حقیقت و روش» گادامر(مقاله پژوهشی حوزه)

کلیدواژه‌ها: هرمنوتیک فلسفی گادامر تأویل چند معنایی حقیقت و روش

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۲ تعداد دانلود : ۲
یکی از دیدگاه هایی که در مورد فهم متون دینی می تواند قابل تأمل فراوان باشد، نظریه چند معنا بودن متون است که بر آن اساس، صحّت و سقم فهم از صحنه فهم متون حذف شده و با پذیرش همه برداشت های متفاوت از یک متن، به سوی تکثر گرایی در فهم گام برداشته می شود. بدون تردید یکی از تاثیرگذارترین کتبی که در این زمینه نگاشته شده و تحلیل و بررسی آن به فهم این دیدگاه کمک شایانی می نماید، کتاب «حقیقت و روش»[1] اثر معروف گادامر[2] است که در بستری فلسفی و با طرح هرمنوتیک فلسفی، نظریه چند معنا بودن متن را قائل می شود. در بررسی نظریه گادامر، آنچه مشهود است، ابتناء آن بر «عدم قصدیت» و خوانش متون با بازآفرینی معناست. معرفی اجمالی هرمنوتیک فلسفی گادامر و نیز بیان لوازم آن، تلاشی برای ارائه دیدگاه گادامر در این نوشتار است. به نظر می رسد، هرمنوتیکی که گادامر ارائه می نماید، تحت تأثیر شدید آراء هایدگر و هگل و در فضای فلسفه ای اعلامی ابراز می شود. هرمنوتیک فلسفی گادامر علاوه بر ضعف در ارائه دلیل و عدم ابتناء بر شالوده های استدلالی محکم، لوازمی را موجب می شود که پذیرش آن ها نتایجی همچون تعطیل فهم و تعامل و انسداد گفتگوی عقلانی را موجب می شود؛ لوازمی همچون نقد قصد مؤلف، تولید معنا به جای بازخوانی مقصود مؤلف و نهایتاً چند معنا بودن متن. براساس این مبانی است که هرمنوتیک فلسفی هرگونه معیار را جهت درک صحّت و سقم فهم، نامطلوب دانسته و به تکثرگرایی در فهم نائل می آید. بروز چنین لوازمی و نیز عدم ابتناء دیدگاه گادامر بر اصولی محکم، موجب شد بسیاری از اندیشمندان به ابراز موضع و نقد آراء گادامر بپردازند. نسبیّت گرایی، عدم ارائه دلیل، عدم انسجام کافی، خودستیزی و متناقض نما بودن، نادیده گرفتن اصول اولیه و بدیهی فهم انسانی، ابهامات فراوانی درباره ماهیّت فهم و زبانی بودن آن و نفی روش و مسائلی از این دست، ازجمله نقدهایی بوده که هرمنوتیک فلسفی گادامر را به چالش می کشد.
۵.

بررسی مبانی کلامی ولایت فقیه با تأکید بر آراء امام خمینی و آیت الله جوادی آملی(مقاله پژوهشی حوزه)

نویسنده:

کلیدواژه‌ها: ولایت فقیه مبانی کلامی امام خمینی آیت الله جوادی آملی ولی فقیه دین عصر غیبت

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱ تعداد دانلود : ۱
در عصر غیبت، نظریه ولایت فقیه یکی از مهم ترین بنیان های حکومتی در اندیشه شیعی محسوب می شود. این نظریه، علاوه بر ریشه های فقهی، از مبانی مستحکم کلامی برخوردار است که آن را به الگویی منحصر به فرد در نظام سیاسی اسلامی تبدیل می کند. بر این اساس، پژوهش حاضر با طرح این پرسش بنیادین که «مبانی کلامی ولایت فقیه در عصر غیبت چگونه قابل تبیین است؟»، درصدد ارائه چارچوب نظری دقیق تری از این مفهوم می باشد. روش تحقیق مبتنی بر رویکرد کیفی بوده و داده ها از طریق سندپژوهی گردآوری شده و با تمرکز بر نظام اعتقادی امام خمینی و آیت الله جوادی آملی مورد بررسی قرار گرفته اند. یافته های پژوهش نشان می دهند که ولایت فقیه بر اصول کلامی مستحکمی نظیر انسان شناسی، هستی شناسی و غایتمندی استوار است. این اصول در اندیشه امام خمینی و آیت الله جوادی آملی نقشی تعیین کننده در تبیین ولایت فقیه ایفا می کنند. امام خمینی در تحلیل انسان شناسی شیعی، بر دو بُعد مادی و معنوی انسان تأکید کرده و هدایت جامعه به سوی کمال را ضرورتی دینی دانسته است. بر این اساس، ولایت فقیه نه تنها امری اجرایی، بلکه تکلیفی الهی برای تداوم هدایت جامعه در مسیر الهی محسوب می شود. آیت الله جوادی آملی نیز با تکیه بر هستی شناسی شیعی، حاکمیت الهی را اصل بنیادین در نظام سیاسی اسلام می داند و بر نقش ولایت فقیه در تحقق این نظام تأکید دارد. بررسی دیدگاه های این دو اندیشمند نشان می دهد که نظریه ولایت فقیه، علاوه بر استدلال های فقهی، بر یک بنیان استوار کلامی نیز تکیه دارد. تبیین مبانی کلامی این نظریه، نه تنها موجب تحکیم نظریه سیاسی شیعه می شود، بلکه به فهم جامع تری از ضرورت و جایگاه آن در عصر غیبت یاری می رساند. افزون بر این، تحلیل پیوند میان دین و سیاست در نظام اسلامی، نشان دهنده تأثیر عمیق مبانی اعتقادی بر ساختار ولایت فقیه است.
۶.

تجلی وجود مطلق در آیینه خلقت از منظر ملاصدرا(مقاله پژوهشی حوزه)

کلیدواژه‌ها: حقیقت وجود تجلی اسماء الهی صفات الهی جهان

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱ تعداد دانلود : ۱
کشف حقیقت خلقت همواره مورد مداقّه و بررسی فیلسوفان و اندیشمندان بوده و در این راستا از تعابیری همچون صدور، ایجاد و خلق استفاده کرده اند، اما ملاصدرا خلقت را تجلی گاه خداوند و عالمیان را مظاهر او برمی شمارد. در این راستا، هدف پژوهش حاضر تبیین خلقت بر مبنای تجلّی از دیدگاه ملاصدرا، با ابتناء بر روش پژوهشی تحلیل محتوا و روش استنباطی است، تا نشان دهد که نظام مبتنی بر تجلّی، چه تبیین متفاوتی از نظام علّی دارد و ذیل این دیدگاه مراتب خلقت و کثرات آن چگونه تبیین می شوند و ترتیب احداث و کیفیت ابقاء عالم چگونه خواهد بود؟ با عنایت به اینکه دستگاه فلسفی ملاصدرا بر اصالت وجود مبتنی است، لذا طبق این دیدگاه حقیقت وجود، حقیقتی واحد و واجب است که بر تمام عالم مستولی شده و موجودات سایه ها و شئونات وجود او تلقی می شوند و در واقع خلقت، تجلی گاه ظهور ذات و اسماء و صفات حق تعالی در موجودات است؛ و چون جز اویی وجود ندارد و هرچه هست، تابش ها و انوار اوست، لذا با مجموعه ای مواجه هستیم که به تشخّص ذات باری تعالی، تشخّص یافته است. بر این اساس صدور فیض وجود از ناحیه او عبارت است از تجلّی مطلق و یا تجلّیات خاص پی درپی که لازمه تمامیت و کمال اویند و با هر تجلی ، جلوه ای از وجود ایشان را آشکار می سازند. بر این مبنا کثرات موجودات اینگونه تبیین می شوند که علی رغم اینکه خداوند در مرتبه ذات، ماحی تمام کثرات است، اما ایشان با حفظ وحدت به مقام اسماء تنزل می کنند و کثرات مفهومی را ظاهر می گردانند و سپس با ظهور در مظاهر موجودات امکانی، به مراتب آنها تنزل می کند و کثرت های مصداقی را برمی انگیزانند. اما با این وجود چون همه پدیده های امکانی قائم به اویند و درواقع هیچ استقلالی از خود ندارند و صرفاً مجالی جمال و جلال وی اند، بدون اینکه پیش از تجلی حق، بتوان برای آنها تقرر و ثبوتی فرض کرد. نکته دیگری که ملاصدرا به آن اذعان دارد این است که، ذیل دیدگاه تجلی، ما با حقیقتی واحد، و با لوازمی ذاتی مواجهیم که هیچ گاه از او جدا نمی شوند. از این رو، فرض فاصله میان خداوند و موجودات ابطال می شود و پیدایش موجودات از ناحیه حق تعالی به صورت دفعی و بالضروره صورت می پذیرد. بنابراین، تنها خداوند اصل و حقیقت وجود است و دیگران هویتی جز هویت حق تعالی ندارند، اما آنها می توانند با توسل به تحصل او به سبب معیت با اشیاء، موجود گردند و به منزله آیینه هایی شوند که در آنها صورت وجود حقیقی حق آشکار می گردد، که البته همین مقدار نمایشگری، برای اثبات وجود برای آنان کافی است. خلاصه اینکه ملاصدرا معتقد است، صدور فیض وجود از ناحیه حق تعالی عبارت است از تجلی مطلق و یا تجلیات خاص پی درپی که لازمه تمامیت و کمال اوست و هیچ قصد و غایتی جز ذات مقدس خویش ندارد.

آرشیو

آرشیو شماره‌ها:
۶۱