
مقالات
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف هنجاریابی مقیاس مهارت یادگیری خودرهیابی دانشجویان پزشکی در برنامه های درسی الکترونیکی انجام شد. این پژوهش از نظر هدف کاربردی و از نظر ماهیت و روش، توصیفی از نوع همبستگی می باشد. جامعه آماری این پژوهش کلیه دانشجویان پزشکی دانشگاه علوم پزشکی همدان بودند که با تعریف ابزار موردنظر در سایت پرس لاین به صورت اینترنتی در پژوهش حاضر شرکت کردند. با توجه به استفاده از تحلیل عاملی تأییدی در این پژوهش، نمونه ای به حجم550 نفر به روش نمونه گیری داوطلبانه و آنلاین پرسشنامه موردنظر را تکمیل نمودند. جهت جمع آوری داده های موردنظر نیز از پرسشنامه هشت مولفه ایخودرهیابی دانشجویان پزشکی در برنامه های درسی الکترونیکی استفاده شد. به منظور تحلیل داده ها نیز ابتدا جهت بررسی عامل های مقیاس و توزیع گویه ها از تحلیل عاملی اکتشافی با استفاده از نرم افزار SPSS-28 و سپس جهت اعتباریابی گویه ها و عامل ها از تحلیل عاملی تاییدی با نرم افزار Smart-PLS-3 استفاده شده است. نتایج نشان داد بارهای عاملی هر یک از گویه ها در 8 عامل پس از چرخش با واریانس مطلوب مورد تایید قرار گرفته زیرا مقدار قدرمطلق این ضرایب بیشتر است و عامل مربوطه نقش بیشتری در کل تغییرات (واریانس) متغیر مورد نظر دارد. بنابراین با توجه به نتایج تحلیل عاملی اکتشافی مولفه های پژوهش در هشت عامل خودکارآمدی، خودمدیریتی، کمک خواهی تحصیلی، انگیزش برای یادگیری، مسئولیت پذیری، خودسازمان دهی، خودکنترلی و خودارزیابی با 73 گویه مورد تایید قرار گرفته و از بارهای عاملی مطلوبی برخوردارند. تحلیل عامل تاییدی نیز نشان داد گویه های هر هشت مولفه پژوهش به جز گویه پنج کفایت لازم را برای ماندن در پژوهش دارند و مقادیر بارهای عاملی آنها مناسب بود و از برازش مطلوب برخوردار است. همچنین آلفای کرونباخ برای هر هشت مولفه بیشتر از 7/0 به دست آمده که نشان دهنده پایایی مطلوب است.
مقایسه اثربخشی آموزش فرزند پروری مثبت والدین و آموزش مدیریت رفتاری مادران بر میزان پرخاشگری، اضطراب و افسردگی مادران دارای کودکان 4 تا 7 ساله(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از این پژوهش مقایسه اثربخشی آموزش گروهی فرزند پروری مثبت والدین و آموزش گروهی مدیریت رفتاری مادران بر میزان اضطراب، پرخاشگری و افسردگی مادران دارای کودکان 4 تا 7 ساله است. پژوهش نیز به روش نیمه تجربی و با طرح تحقیق 3 گروه (یک گروه کنترل و دو گروه آزمایش) با پیش آزمون و پس آزمون انجام شد. جامعه آماری شامل مادران کودکان 4 تا 7 سال شهر تبریز بود که به بیمارستان شهریار و دو کلینیک خصوصی برای رفع مشکلات کودکان خود مراجعه کرده بودند که دراین بین مادران از سه مرکز درمانی و از هر مرکز 20 مادربه صورت هدفمند انتخاب شدند. قبل از اجرای برنامه های آموزشی سه گروه توسط پرسشنامه پرخاشگری باس و پری (1992)، اضطراب بک (1967) و افسردگی بک (1964) آزمون شدند، برای گروه آزمایشی اول برنامه آموزش گروهی فرزند پروری مثبت و برای گروه دوم آموزش گروهی مدیریت رفتاری مادران در 8 جلسه 90 دقیقه ای اجرا شد و گروه کنترل هیچ آموزشی دریافت نکردند، درنهایت با انجام دوباره پاسخگویی به پرسشنامه پرخاشگری، اضطراب و افسردگی توسط مادران پس آزمون صورت گرفت. داده های این تحقیق با استفاده از نرم افزار SPSS و در دو سطح آمار توصیفی و استنباطی با تحلیل ANCOVA و t مستقل انجام یافته است. یافته های پژوهشی حاکی از این است که آموزش گروهی فرزند پروری مثبت والدین و آموزش گروهی مدیریت رفتاری مادران بر میزان پرخاشگری، اضطراب و افسردگی مادران دارای کودکان 4 تا 7 ساله اثر دارد و هر دو آموزش نسبت به گروه کنترل اثربخشی بهتری دارند ولی آموزش گروهی فرزند پروری مثبت والدین قدرتمند تر از آموزش گروهی مدیریت رفتاری مادران است.
مقایسه اثربخشی آموزش مهارت های زندگی تحصیلی و خودتنظیمی انگیزشی بر اضطراب امتحان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از این تحقیق مقایسه اثربخشی آموزش مهارت های زندگی تحصیلی و خودتنظیمی انگیزشی بر اضطراب امتحان بود. روش پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با پیش آزمون و پس آزمون و گروه کنترل بود. جامعه مورد مطالعه عبارت از کلیه دانش آموزان دختر دوره دوم متوسطه نواحی پنج گانه آموزش و پرورش شهر تبریز در سال تحصیلی ۱۴۰۰ – ۱۴۰۱ بود. از بین جامعه آماری با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای تصادفی، تعداد ۷۷ دانش آموز که نمره بیشتری از نمره برش مقیاس اضطراب امتحان داشتند، به عنوان نمونه انتخاب شدند و به صورت تصادفی در گروه های آزمایشی و کنترل جایگزین شدند. ابزارهای اندازه گیری داده ها پرسشنامه اضطراب امتحان ساراسون بود. بسته آموزش مهارت های زندگی تحصیلی در گروه آزمایشی اول و بسته آموزش راهبردهای خودتنظیمی انگیزش بر روی گروه آزمایشی دوم انجام شد. بر روی گروه کنترل مداخله ای صورت نگرفت. جهت تحلیل داده ها از روش های آمار توصیفی شامل میانگین و انحراف معیار و آزمون تحلیل کوواریانس تک متغیره استفاده شد. نتایج نشان داد میزان اثربخشی آموزش مبتنی بر مهارت های زندگی تحصیلی و راهبرد های خودتنظیمی انگیزش بر اضطراب امتحان (01/0P< ، 67/8 = (48 و 1)F) متفاوت بوده است. می توان نتیجه گرفت که تأثیر راهبردهای خودتنظیمی انگیزش بر اضطراب امتحان بیشتر از آموزش مهارت زندگی تحصیلی بوده است.
شناسایی بدساختاری دانش علوم تجربی دانش آموزان پایه پنجم ابتدایی بر اساس رویکرد شناختی- تشخیصی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر شناسایی بدساختاری دانش بر اساس رویکرد شناختی-تشخیصی است. بدساختاری دانش، زمانی اتفاق می افتد که در آن ساختار دانش مورد نظر در حیطه ی آموزشی به دلایل مختلف در فراگیران شکل نمی گیرد. در این پژوهش با استفاده از رویکرد شناختی- تشخیصی پدیده بدساختاری دانش در بین دانش آموزان پایه پنجم ابتدایی در درس علوم تجربی بررسی شد. تعداد 5 کلاس درسی با استفاده از نمونه گیری خوشه ای انتخاب شدند. آزمون محقق ساخته بدساختاری دانش در سه موضوع تغییر فیزیکی، تغییر شیمیایی و رنگین کمان از کتاب علوم تجربی پنجم ابتدایی، بر اساس ساختار دانش مفاهیم مورد نظر تهیه گردید. برای تحلیل داده ها از تحلیل شبکه های عصبی ( روش سلسله مراتبی صفت ) با استفاده از نرم افزار SPSS استفاده شد. شاخص برازش سلسله مراتب (HCI) برای هر سه موضوع به ترتیب 71/0 ، 77/0 و 73/0 به دست آمد که نشان داد مدل شناختی از برازش مناسبی برخوردار است. برای بررسی دقت تصمیم گیری در مورد سطوح تسلط آزمودنی ها در توانش ها بر اساس نمرات تشخیصی شاخص αAHM، برای صفت های موجود در ساختار دانش محاسبه گردید که مقدار آن برای توانش های مختلف بالای6/0 به دست آمد در حد مطلوب بوده و قابلیت گزارش نهایی را دارا می باشند. همچنین نمرات شناختی دانش آموزان بر اساس ترتیب پاسخ صحیح آنها به سوالات سلسله مراتبی برای بررسی بدساختاری مورد بررسی قرار گرفت. همچنین نتایج تحلیل نمرات شناختی دانش آموزان نشان داد که برخی از دانش آموزان در مفاهیم شناختی مختلف مشکلاتی دارند که نشان دهنده بدساختاری دانش در موضوع مورد نظر در دانش آموزان می باشد.
تأثیرآموزش شفقت به خود بر یادگیری اجتماعی- هیجانی نوجوانان مبتلا به اختلال نافرمانی مقابله ای(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر بررسی تاثیر آموزش شفقت به خود بر یادگیری اجتماعی- هیجانی نوجوانان مبتلا به اختلال نافرمانی مقابله ای بود. طرح پژوهش، نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش، شامل تمامی دانش آموزان پسر دارای اختلال نافرمانی مقابله ای مشغول به تحصیل در مقطع متوسطه دوم شهرستان بویین زهرا در سال تحصیلی 1402-1401 بود. روش نمونه گیری از نوع هدفمند بود. حجم نمونه پژوهش بر اساس پژوهش های آزمایشی انجام شده، شامل 30 نفر از جامعه مذکور بود که به طور تصادفی در دو گروه آزمایش (15 نفر) و گروه گواه (15 نفر) جایدهی شدند. گروه آزمایش به مدت 8 جلسه 90 دقیقه ای، یک بار در هفته تحت آموزش گروهی قرار گرفتند و گروه کنترل هیچ گونه آموزشی را دریافت نکردند. ابزار مورد استفاده در این پژوهش، مصاحبه بالینی بر اساس معیارهای DSM-5، پرسشنامه یادگیری اجتماعی- هیجانی کرین و همکاران (2009)، مقیاس درجه بندی اختلال نافرمانی مقابله ای هومرسون و همکاران (2006) و بسته آموزشی شفقت به خود بر اساس کتاب درمان متمرکز بر شفقت (گیلبرت، 2010) بود. به منظور تجزیه و تحلیل داده ها از تحلیل کوواریانس چندمتغیره استفاده شد. نتایج نشان داد که آموزش شفقت به خود منجر به افزایش یادگیری اجتماعی- هیجانی و هر یک از خرده مقیاس های سازماندهی تکلیف، روابط همسالان و خودتنظیمی در نوجوانان دارای اختلال نافرمانی مقابله ای شده است. لذا با توجه به یافته ها، آموزش شفقت به خود با داشتن رویکردی دلسوزانه به زندگی، می تواند باعث افزایش یادگیری اجتماعی- هیجانی در نوجوانان دارای اختلال نافرمانی مقابله ای گردد. بر این اساس پیشنهاد می شود، که در راستای سلامت روان شناختی این نوجوانان، به نقش این مداخله توجه شود.
فراتحلیل اثربخشی آموزش مبتنی بر مغز بر شاخص های شناختی تربیتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
امروزه روش های آموزش مبتنی بر مغز براساس تحقیقات علمی گسترده در مورد نحوه یادگیری مغز، مورد توجه بسیاری از پژوهشگران قرار گرفته است. وجود پژوهش های متعدد و متناقض در این حوزه لزوم انجام یک فراتحلیل در این حوزه را مورد تاکید قرار می دهد. پژوهش حاضر به روش فراتحلیل و با هدف ترکیب پژوهش های انجام شده در زمینه تاثیر آموزش مبتنی بر مغز بر شاخص های شناختی تربیتی انجام شده است. جامعه آماری پژوهش شامل مطالعاتی است که در سال های 1387 تا تابستان 1402 در ایران صورت گرفته و به صورت تمام متن در پایگاه های اطلاعاتی منتشر شده است. براساس ملاک های ورود و خروج 25 پژوهش و 85 اندازه اثر انتخاب شد که در نهایت پس از تحلیل حساسیت و حذف اندازه اثرهای افراطی 80 اندازه اثر وارد فراتحلیل شد. نتایج نشان داد اندازه اثر ترکیبی برای مدل اثرات تثبیت شده برابر با 08/1 و برای مدل اثرات تصادفی برابر 21/1 است که هر دو معنادار بودند. در این پژوهش، انواع روش های آموزش مبتنی بر مغز، پیامدهای چندگانه، نوع درس و انواع آزمودنی ها به عنوان متغیرهای تعدیل کننده کیفی و کمی مورد بررسی قرار گرفتند. نتایج نشان داد که اندازه اثر خلاصه از همه متغیرهای تعدیل کننده تاثیر می پذیرد. نتایج فرارگرسیون نیز نشان داد که اندازه اثر تابع تعداد جلسات مداخله و سن آزمودنی هاست و آموزش مبتنی بر مغز در تعداد جلسات بیشتر و در سنین کم (دوره ابتدایی) موثرتر است. با توجه به نتایج فراتحلیل حاضر، ارائه برنامه-هایی در راستای پیاده سازی آموزش مبتنی بر مغز در نظام آموزشی ضرورتی است که باید بیش از پیش مورد ملاحظه قرار گیرد.
مقایسه اثربخشی آموزش تفکر انتقادی و راهبردهای خودتنظیمی بر انگیزش تحصیلی و خودکارآمدی.(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقایسه اثربخشی آموزش تفکر انتقادی و راهبردهای خودتنظیمی بر انگیزش تحصیلی و خودکارآمدی هدف این پژوهش مقایسه اثربخشی آموزش تفکر انتقادی و راهبردهای خودتنظیمی بر انگیزش تحصیلی و خودکارآمدی دانش-آموزان دختر دوره دوم متوسطه تبریز بود. این پژوهش از نوع نیمه آزمایشی بود و به شکل پیش آزمون - پس آزمون-پیگیری با گروه کنترل اجرا شد. همه آزمودنی ها با استفاده از ﻣﻘیﺎس اﻧﮕیﺰش ﺗﺤﺼیﻠی واﻟﺮﻧﺪ و ﺑﻠیﺰ و پرسشنامه خودکارآمدی شرر، ارزیابی شدند. روش نمونه گیری هدفمند بود؛ به این صورت که از بین دانش آموزانی که نمرات شان در پرسشنامه ها یک انحراف معیار پایین تر از میانگین بود، 30 نفر به صورت تصادفی در گروه های آزمایشی و 15 نفر در گروه کنترل جایگزین شدند. گروه آزمایش اول، ده جلسه نود دقیقه ای، آموزش تفکر انتقادی را دریافت کرد. گروه آزمایش دوم، هشت جلسه نود دقیقه ای، راهبردهای خودتنظیمی را دریافت کرد، اما گروه کنترل هیچگونه آموزشی دریافت ننمود. نتایج حاصل از تحلیل واریانس اندازه گیری مکرر بیانگر این بود که ارائه آموزش تفکر انتقادی و راهبردهای یادگیری خودتنظیمی، باعث افزایش معنی دار انگیزش تحصیلی و خودکارآمدی در دانش آموزان شده است. همچنین بین نمرات انگیزش تحصیلی و خودکارآمدی در دو گروه آموزش تفکر انتقادی و راهبردهای خودتنظیمی تفاوت معنی دار وجود نداشت. نتایج این پژوهش نشان داد که ازآموزش تفکر انتقادی و راهبردهای خودتنظیمی می توان به عنوان روشی کارآمد برای افزایش انگیزش تحصیلی و خودکارآمدی دانش آموزان استفاده نمود.
استفاده از رگرسیون چندگانه در روش هارویچ برای تعیین نمره برش آزمون ها به عنوان جایگزینی برای روش های آنگوف و بوک مارک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر این است که با به کارگیری رگرسیون چندگانه در روش هارویچ که یک رویکرد تصمیم گیری است نمره برش آزمون تولیمو برای داوطلبان دکتری متقاضی فرصت های مطالعاتی خارج از کشور را تعیین کند. جامعه آماری این پژوهش شامل داوطلبان یک دوره از آزمون تولیمو است که 461 نفر بودند. روش پژوهش این مطالعه مبتنی بر رویکرد کمی است و از نظر هدف جزء پژوهش های کاربردی و از نظر تحلیلی جزء مطالعات تحلیل ثانویه محسوب می شود و از نمره های همه 461 داوطلب به هر کدام از بخش های گرامر، درک مطلب، شنیداری و نوشتاری برای تعیین نمره برش استفاده می گردد. بر اساس نتایج مطالعه و با توجه به مقدار خطای طبقه بندی ناچیز، در صورت استفاده از نمره کل، میانگین مقادیر شاخص هارویچ به نمره برش 481 و در صورت معنی دار بودن مدل رگرسیون خطی با به کارگیری نتایج شاخص هارویچ در رگرسیون چندگانه، از نمره برش 491 به عنوان نمره برش می توان استفاده کرد. روش پیشنهادی به طور قابل توجهی دقت تعیین نمره برش را در مقایسه با روش های آنگوف و بوک مارک بهبود می بخشد. با توجه یافته های به دست آمده از اعتبارسنجی متقابل و مقادیر خطا، نمره برش به دست آمده از استراتژی ترکیبی منجر به نتایج دقیق تر و با خطای طبقه بندی صفر می شود. واژه های کلیدی: نمره برش، روش هارویچ، رگرسیون چندگانه، روش آنگف، روش بوک مارک، اعتبارسنجی متقابل، آزمون تولیمو