علم و دین که هر دو سابقه ای طولانی در حیات بشر دارند، در تاریخ بلند خود، در کنار یک دیگر بر زندگی او تأثیرگذار بوده اند و تقریباً هیچ ناسازگاری ای بینشان وجود نداشته. پیش رفت وسیع علوم که از قرن هفدهم آغاز شد، به تدریج دانش مندان را به اکتشافاتی رساند که متفاوت و گاه متعارض با آموزه های رسمی دین بود. این امر موجب پیدایش نزاع میان علم و دین شد، تاآن جا که عالمان دین و دانش مندان به تخطئة آرای یک دیگر پرداختند. این نزاع در قرن هفدهم وضعیت متفاوتی یافت، چرا که در این قرن هم دین و هم علم معنای جدیدی یافته بود. علم، تا پیش از این قرن، هویتی مستقل از فلسفه، اخلاق و الهیات نداشت و دین نیز که تا پیش از عصر روشن گری بر ایمان استوار بود در این عصر به سمت عقل سوق یافت و صدق و کذب گزاره های آن مطمح نظر قرار گرفت. با شکل گیری هویت مستقل علم و دین، نزاع میان آن دو یکی از مباحث مهم قرن نوزدهم شد؛ موضوعی که در این مقاله بررسی خواهد شد.
یکی از مبانی سنت گرایانی چون سید حسین نصر، فریتیوف شوئون و رنه گنون، نظریة علم قدسی است. با استفاده از این مبنا می توان نظریه ای را در خصوص علم با وصف دینی به طور عامّ یا وصف اسلامی به طور خاصّ بازسازی و تبیین نمود. این بازسازی نشان می دهد که سنت گرایان را می توان در عداد طرفداران علم دینی تلقّی کرد. در این مقاله، با توضیح مفاهیم همچون علم مقدّس، سنّت و سنّت گرایی، به ملاک های طبقه بندی نظریات علم دینی اشاره شده؛ و تقسیم بندی نظریات علم دینی به صورت نظریات حداقلی، حداکثری و میانه، و نیز تقسیم بندی به صورت نظریات تهذیبی، تأسیسی و تلفیقی، تحلیل شده است. بازسازی دیدگاه سنّت گرایان نشان می-دهد که بنا بر مبنای علم مقدّس در عین اختلافی که میان نظریه پردازان آن هست می توان از علم دینی با رویکرد تهذیبی سخن گفت و علوم سنّتی را به عنوان نمونه-هایی از علم دینی نشان داد. به صورت خاصّ می توان گفت که در نگاه سید حسین نصر، علوم با وصف اسلامی تحقّق یافته اند و در دوره معاصر باید به آن ها توجّه کرد؛ به عبارت دیگر، علوم اسلامی باید احیا گردند.