فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲۰۱ تا ۲۲۰ مورد از کل ۲۲۶ مورد.
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۳۸
81 - 100
حوزههای تخصصی:
این نوشتار ماهیت وجودشناختی تجربه های ادراکی را بررسی می کند و به دنبال دسته بندی آن ها در چارچوب متافیزیکی است. برخلاف مباحث مرسوم در رابطه با محتوا و ویژگی پدیداری تجربه ها، این بحث ماهیت زیربنایی تجربه ها را از نظر تعلق به مقوله های وجودشناختی بررسی می کند. دیدگاه رایج تجربه های ادراکی را رویدادهایی ذهنی می داند که محتوایشان جهان را بازنمایی می کند. با وجود این دیدگاه، این پرسش همچنان باقی است که آیا تجربه ها از نظر وجودشناختی در مقوله رویداد مندرج می شوند. این نوشتار در وهله نخست دیدگاه الکس برن را توضیح می دهد که در دلایل مبتنی بر زبان طبیعی و درون نگری برای طبقه بندی تجربه های ادراکی در مقوله رویداد مناقشه می کند. سپس، برن با مقایسه تجربه های ادراکی با گرایش های گزاره ای مانند باور دیدگاهی جایگزین را مطرح می کند؛ از این رو، تجربه ها اصلاً رویداد نیستند، بلکه همانند باورها، قرار گرفتن در حالت هایی هستند که سوژه را با محتوا مرتبط می کنند. به نظر می رسد برن با طرح این دیدگاه، اولاً، تمایز وجودشناختی بین حالت و رویداد را می پذیرد و ثانیاً، حالت بودن تجربه های ادراکی را ترجیح می دهد. با بررسی ساختارهای زمانی پدیده ها (شکل زمانی)، به این پرسش پاسخ می دهم که آیا تمایز میان رویداد و حالت وجودشناختی است یا اینکه این دو صرفاً شیوه هایی مختلف برای بیان توصیف های ما از پدیده ها در زبان هستند. طی طرح مباحثی در رابطه با موضوع استمرار اشیای فیزیکی، در نهایت به این نتیجه می رسم که تعیّن در لحظه ممکن است ملاکی خوب برای تمایز میان دو مقوله حالت/رویداد باشد. در نهایت، استدلال خواهم کرد که ویژگی های تجربی ویژگی هایی پویا هستند و تمثّل یافتن این ویژگی ها توسط سوژه تجربه های ادراکی را در مقوله واقع شوندگان، مشخصاً رویدادها، قرار می دهد.
مطالعل هستی شناسیِ اثر موسیقایی در نظریۀ بداهۀ گفت و شنود موسیقایی نزد بروس الیس بنسن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۳۸
1 - 12
حوزههای تخصصی:
هستی شناسی اثر موسیقایی همواره مورد سؤال بسیاری از متفکران قرار گرفته است. بروس الیس بنسن در نظریه خود با عنوان «بداهه گفت و شنود موسیقایی» به این مهم اشاره می کند که در خلق و اجرای اثر موسیقی، همواره بستری برای بداهه پردازی وجود دارد که آهنگ ساز، اجراگر و شنونده را وارد نوعی گفت و شنود می کند که بر هر گونه تبدیل و تعدیلِ بعدی گشوده است. او به روش پدیدارشناسیِ هرمنوتیکی، نظریه خود را در بستر موسیقی کلاسیک با تکیه بر سنّت ها و کاربست های موسیقایی طرح می کند. هدف از انجام این پژوهش، تبیین مفاهیم هستی شناختیِ پیشنهادشده توسط بنسن در نظریه بداهه گفت و شنود موسیقایی است؛ نظریه ای پساساختارگرا که اساسِ موسیقی را «بداهه» می داند و خود نیز همواره سرشتی تفسیری دارد. سنّت و کاربست موسیقایی به مثابه یک جهان برای یک گفت و شنود در موسیقی دارای اهمیت است. بنسن به جای مفهوم «اثر» و «نقش آهنگ ساز» به عنوان تنها آفریننده آن، «قطعه موسیقی» را معرفی می کند که دارای هویتی سیال است و همواره با اجراها و تفسیرهای اجراگرِ کارآزموده و آشنا به سنّت و کاربست به حیات خود ادامه می دهد. در این پژوهش که در رده پژوهش های کیفی قرار می گیرد، روش پژوهش از منظر هدف، کاربردی و از منظر شیوه انجام، توصیفی - تحلیلی است و کلیه مطالب به روش کتابخانه ای به دست آمده اند.
بررسی انتقادی دیدگاه سازگارگروانه موریتس شلیک دربابِ اراده آزاد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۷
123 - 137
حوزههای تخصصی:
مسئله اساسی این پژوهش تحلیل و نقد دیدگاه موریس شلیک دربابِ «نسبت اراده آزاد و تعیّن گروی» و هدف از آن نشان دادن ناکارآمدی راهکار وی دربابِ مسئله مذکور به روش توصیفی تحلیلی است. ازنظر شلیک، پیدایش مسئله نسبت اراده آزاد و تعیّن گروی از سنخ شبه مسئله های فلسفی و ناشی از خلط مفاهیم است. با رجوع به کاربرد واژگان در عُرف مشترک و تفکیک مفاهیم «قانون هنجاری» از «قانون توصیفی»، «علّیت» (تعیّن گروی) از «اجبار» و «عدم علّیت» (ناتعیّن گروی) از «آزادی» این شبه مسئله خودبه خود رفع می شود. ازنظر شلیک، «اجبار» از سنخ مفاهیم هنجاری است؛ درحالی که تعیّن گروی و اصل ضرورت علّی از سنخ مفاهیم توصیفی است؛ ازاین رو، هیچ نسبتی میان «اجبار» و «تعیّن گروی» برقرار نیست. این پژوهش با ارائه سه مثال ابتکاری نشان می دهد: الف) اجبار و آزادی در عرف مشترک دست کم دو معنا دارد و شلیک دچار مغالطه تحویلی نگری شده است؛ ب) اصالت در طرح مسئله اراده آزاد، با معنای دوم این واژگان است؛ ج) تعریف شلیک از آزادی مانع اغیار نیست و شامل حیوانات نیز می شود. با این سه نقد آشکار می شود دیدگاه سازگارگروانه شلیک دفاع پذیر نیست.
مقایسه وجهه نظرهای هیدگر متقدم و متأخر درباب ایده های افلاطون(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۵ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۳۶
143 - 159
حوزههای تخصصی:
آموزه ایده های افلاطون را می توان مهم ترین آموزه او دانست. در طول تاریخ فلسفه، هرکدام از فیلسوفان باتوجه به مسئله ای که با آن روبه رو بوده اند، به این آموزه رجوع کرده اند. یکی از مسائلی که فیلسوفان غربی در عالم معاصر با آن مواجهه داشته اند، نیست انگاری و بی معنایی تمدن غربی است. مارتین هیدگر ریشه این بی معنایی را فراموشی وجود و فراموشی حقیقت در معنای ناپوشیدگی (اَلثئیا) و نامستوری می داند. در نظر او، آموزه ایده های افلاطون عامل این فراموشی است؛ زیرا افلاطون بنیادِ موجودات را ایده ها قرار داد و این معنایی جز فراموشی وجود ندارد. هیدگر با استفاده از پدیدارشناسی به تمثیل غار افلاطون رجوع می کند تا چگونگی این فراموشی را وضوح ببخشد. تفسیر هیدگر از ایده ها به مرور تغییر می کند؛ زیرا هیدگر در تفکر متأخرش از پدیدارشناسی دازاین گذر می کند و به گشودگی وجود توجه می کند. هیدگر متأخر ایده و آیدوس را براساس گشودگی توضیح می دهد و حضورِ امر حاضر را وابسته به این گشودگی می داند. در این نوشتار، سعی می شود نسبت میان وجهه نظرهای هیدگر متقدم و متأخر راجع به ایده های افلاطون بررسی شود.
رهیافتی شناختی و بدن مند به خوانشگری کاغذی و دیجیتال(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۵ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۳۶
15 - 31
حوزههای تخصصی:
این مقاله تلاش می کند به کمک ابزارهای مفهومی هایدگر، فوکو و نیز دستاوردهای علوم شناختی، از منظری فلسفی گذار از خوانشگری کاغذی به خوانشگری دیجیتال را بررسی کند. این بحث می تواند تمهیدی برای فهم فلسفی عصر دیجیتال باشد. در این پژوهش نشان داده می شود که تحلیل هایدگر درباره هستی تودستی و تکنولوژی می تواند به فهم رفتارهای خوانشگری ناظر به خواندن کاغذی و دیجیتالی کمک کند. همچنین، از چهارچوب تحلیلی هایدگر، برای هستی شناسی متن بهره گرفته شده است. ازسوی دیگر، تأملات فوکو درباره تکنولوژی های بدن مند می تواند مناسبات قدرت شناختی را که پیرامون خواننده شکل می گیرد، تبیین کند. افزون براین، علوم شناختی با بررسی مفصّل نحوه های گوناگون خوانشگری، یافته های تجربی مفصّلی از تأثیرات منش های خوانشگری بر سوگیری ها و مهارت های شناختی انسان به دست داده است. در این میان، علوم شناختی بدن مند و مهارتی جایگاهی متمایز دارد؛ چراکه با گذار از فهم رایانشی از انسان، به منش ها و حالت های گوناگون بدنی هنگام مطالعه توجه و تأثیرات آنها را برجسته کرده است. برای یکپارچه کردن این حوزه های پژوهشی، تلاش بر این است که یافته های علوم شناختی در چهارچوب فهم تکنولوژیک هایدگر و فوکو از مناسبات قدرت شناخت مدرن قرار گیرد.
منظر زیبایی شناسانه به مناقشۀ ایدئالیسم/واقع گرایی در پدیدارشناسی واقع گرایانل رومن اینگاردن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۳۸
27 - 42
حوزههای تخصصی:
رومن اینگاردن، فیلسوف و پدیدارشناس واقع گرا، بنیان پدیدارشناسی خود را بر زیبایی شناسی استوار می کند؛ بااین حال، سعی و اهتمام اصلی اینگاردن نه تبیین یک نظام فلسفی زیبایی شناختی صِرف، بلکه تقابل با رویکرد ایدئالیستی استعلایی هوسرل بود. ایدئالیسم استعلایی هوسرل وجود جهان واقعی را چگونه تبیین می کند؟ آیا رویکرد ایدئالیستی هوسرل می تواند درخصوص وضعیت هستی شناختی که برای ابژه های جهان واقعی در نظر می گیرد، برحق باشد؟ اینگاردن پاسخ هوسرل را قانع کننده نمی یابد و در تقابل با رویکرد ایدئالیستی، تأملات خود را از یک پروژه هستی شناختی کلی، به سوی هستی شناسی های متمرکز بر اشکال مختلف هنری بسط و گسترش می دهد. این مقاله با توصیف این روند هستی شناختی، نشان می دهد نادیده گرفتن ساختار وجودی ابژه ها (اعیان) یعنی تفاوت در شیوه دادگی و سهمِ نحوه وجودی آن ها در رویکرد ایدئالیستی سبب بروز مشکلاتی می شود که با کلیت نظام فلسفی هوسرل ناسازگار است و این مسئله از منظر اینگاردن قابل چشم پوشی نیست. برای اینگاردن دنیای واقعی یک ابژه وجودی در بالاترین سطح است؛ ازاین روی، اینگاردن با تمایز آگاهی محض از دنیای واقعی به عنوان دو میدان وجودی مجزّا و تمرکز بر ابژه زیبایی شناختی قصدی که از تقابل ایدئال یا واقعی بودن سر باز می زند، راه حل متمایزی برای مناقشه ایدئالیسم/واقع گرایی پیش می نهد. اینگاردن نشان می دهد چنان که هوسرل می گوید، اگر نحوه وجود جهانِ تجربه یک سره قصدی هم باشد، هنوز نمی شود گفت که همه آنچه وجود دارد، فرآورده آگاهی است. به تعبیر دیگر، توصیف زیبایی شناسانه از ابژه قصدی محض و تأمل در کیفیات متافیزیکی اثر هنری به واسطه تحقیق در ساختار طرح واره ای اثر و تجربه زیبایی شناختی حاصل از انضمامی سازی اثر هنری مسیری واقع گرایانه است که اینگاردن را در راستای توازن بخشی به مناقشه ایدئالیسم/ واقع گرایی پابرجا نگه می دارد.
اِمکان متافیزیک در مقامِ علم امر ممکن، دفاعی از متافیزیک در برابر طبیعی گرایی رادیکال(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۵ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۳۶
119 - 141
حوزههای تخصصی:
پس از افول تجربه گرایی منطقی، متافیزیک در نیمه دوم قرن بیستم و با عنوان «متافیزیک تحلیلی» حیاتی دوباره یافت. بااین حال، در طول دو دهه اخیر، اعتراضاتِ مهمی ازسوی فیلسوفان طبیعی گرا بر متافیزیک تحلیلی وارد شد. لیدی من، راس و اسپورِت در فصل نخست کتاب مهمشان، هر چیز باید برود، پس از رویکرد تخریبی نسبت به متافیزیک تحلیلی معاصر، طرحی ایجابی را از نوعی متافیزیک طبیعی شده درخور ارائه کردند. ازنظر آنها متافیزیک طبیعی شده فعالیتی برای یکپارچه سازی علوم، تحت قیودی است. ازسوی دیگر، متافیزیک تحلیلی نیز مدافعان خود را دارد. یکی از مهم ترین مدافعان متافیزیک معاصر، در مقام حوزه ای با روش و موضوع مستقل، جاناتان لو (1950 2014) است. او در آثار مختلفی که اواخر عمرِ کاری خویش منتشر کرد، تلاش داشت تا از تلقی ای خاص از متافیزیک دفاع کند؛ یعنی متافیزیک در مقام علم امر ممکن. در این مقاله استدلال می شود بخش هایی از آرای جاناتان لو در مقام پاسخ به اعتراضات لیدی من، راس و اسپورت قانع کننده اند و دفاعی سنجیده از متافیزیک تحلیلی را فراهم می آورند.
تقلیل گرایی اخلاقی ذات گرایانه آخوند خراسانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۷
111 - 122
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر به دنبال تبیین و تدقیق وجودشناسی اخلاق و نحوه وجودی اوصاف اخلاقی از جمله خوبی و بدی بر مبنای آرای اصولی آخوند خراسانی است. در نگاه نخست، از آرای آخوند خراسانی نوعی تقلیل گرایی اخلاقی ذات گرایانه برداشت می شود؛ به این معنا که اوصاف اخلاقی از جمله خوب و بدی به سازگاری فعل با قوه عاقله تقلیل می یابند و البته این سازگاری به خاطر برخورداری فعل از مصلحت و سعه وجودی و آثار خیر است و با حسن و قبح ذاتی مورد اعتنای وی سازگار است. با تأملاتی در مباحث آخوند خراسانی، می توان اصلاحیه ای بر رأی نخست ایشان ارائه کرد و بین حقیقت فعل و انجام فعل تفکیک قائل شد. در این صورت، برای انجام فعل، عنصر قصد و نیت را نیز باید به مصلحت و سعه وجودی و سازگاری با قوه عاقله اضافه کرد. دلالت هایی که تقلیل گرایی اخلاقی آخوند خراسانی دارد، عبارت اند از: 1)معرفت اخلاقی پسینی، 2) مطلق گرایی، 3) عدم استقلال اخلاقی، و 4) استنتاج باید و ارزش از هست. در این پژوهش، ابتدا تقلیل گرایی اخلاقی آخوند خراسانی تبیین و تحلیل می شود و در ادامه، دلالت های آن بررسی می شوند.
تلاقی فلسفی آرنت و کوندرا: فردیت شاعرانه در برابر طعنۀ تاریخ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۳۸
121 - 142
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر با رویکرد بینارشته ای بر دغدغه مشترک هانا آرنت و میلان کوندرا متمرکز است: خطرات تاریخ برای فرد. پرسش محوری این است: چرا آرنت و کوندرا در آثار متعدد خویش نسبت به مفاهیمی همچون نیروهای تاریخ یا اراده تاریخ بدبین بوده اند؟ از دید آرنت و کوندرا، فرد به نام فراخوان های غیرشخصی و دست های نامرئی، خود را از یاد می برد و تسلیم نیروهای فراانسانی می شود. توتالیتاریسم همواره به پشتوانه این نیروهای فراانسانیِ تاریخ، فرد را به انقیاد کشیده است. به همین دلیل است که به گفته آرنت، آیشمن را تاریخ تباه کرد؛ زیرا از هر گونه تصمیم و انتخاب شخصی عاری شده بود و فقط به صدای خداگونه تاریخ گوش سپرده بود. بیرون از این راهبردهای تاریخ، هر گونه کنش تحول بخش ناممکن شده است. بازگشت به کنش (به تعبیر آرنت) و نگهبانی از میراث رمان (به تعبیر کوندرا) مقاومت در برابر چنین دست درازی های تاریخ است. به اعتقاد آرنت، هر کنشی آغازگر داستان شخصی خود است و به گفته کوندرا، حافظه رمان تجربه هایی را ثبت می کند که در تاریخ رسمی به فراموشی سپرده شده اند؛ در نتیجه، از دیدگاه آرنت و کوندرا، تاریخ شخصی در برابر تاریخ غیرشخصی، کنش در برابر واکنش و تصمیم در برابر دستور اهمیت می یابد و هر کس نسبت به داستان های خودش مسئولیت شخصی دارد. تأکید آرنت بر اهمیت کنش و توجه کوندرا به استقلال رمان در برابر تاریخ، وفاداری به خلق فردیت شاعرانه ای است که در عصر مدرن رو به فراموشی است.
نقد و بررسی خوانش نیکلاس وایت از سعادت بر اساس مبانی صدرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۳۸
159 - 179
حوزههای تخصصی:
مفهوم «خوشبختی» همواره مورد توجه بیشتر نظام های فلسفی و اخلاقی بوده است. نیکلاس وایت در کتاب تاریخچه خوشبختی، ضمن ارائه ملاک های متفاوت فلاسفه در تعریف خوشبختی، سیر تاریخی این مفهوم را با نگاهی نقادانه واکاوی کرده است و در نهایت، آن را به عنوان راهنمایی کارآمد در به کارگیری امیال و اهداف گوناگون نمی یابد. وایت در این اثر، مفهوم خوشبختی در آثار فلاسفه اسلامی، مانند ملاصدرا، را بررسی نکرده است و از آنجا که نگرش ملاصدرا به سعادت و زندگی سعادتمندانه بر اساس مبانی فلسفی وی، نگرشی متفاوت از سایر فلاسفه است، هدف نگارندگان در این مقاله آن است تا نقد وایت بر معیارهای متعارف سعادت را بر اساس مبانی وجودمحور صدرایی بررسی کنند تا بتوانند پاسخی شایسته برای این پرسش فراهم آورند که آیا حقیقت سعادت در فلسفه صدرایی به وضوح تبیین شده است؟ یا آنکه اشکال های وارد بر سایر نظریه های سعادت بر اساس خوانش وایت بر این نظریه نیز وارد هستند؟ در این مقاله، با روش توصیفی – تحلیلی، سعادت از نظر ملاصدرا و کارآمدی آن نسبت به معیارهای سعادت از منظر دیگر فلاسفه تبیین شده است و یافته های پژوهش نشان می دهد با توجه به مراتب مختلف وجودی و ظرفیت های متفاوت آدمی، مرتبه ای از سعادت برای همگان قابل دست یابی است.
نگاه آیت بین به طبیعت و نقش آن در سلوک و تعالی انسان از منظر ملّاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۳۸
143 - 158
حوزههای تخصصی:
ملّاصدرا در آثار خویش نمونه هایی زیاد از نگاه آیت بین را تصویرسازی و ارائه کرده است. پژوهش حاضر، نقش تعامل با طبیعت بر اساس نگاه آیت بین در سلوک و تعالی انسان را، از منظر ملّاصدرا بررسی می کند. با تحلیل آثار ملّاصدرا، می توان از سه گونه تعامل و رویکرد با طبیعت سخن گفت؛ نگاه خنثی، نگاه کوته نگرانه و نگاه آیت بین. از نظر او، مصادیق و پدیده های عالم طبیعت، آیات الله، صنع و فعل خداوند، مظهر اسماء حسنای الهی و همچنین، در نهایت، حسن و زیبایی ممکن هستند و هست شان، هستِ آیتی است. این رویکرد با مؤلفه هایی مانند زیبا و نیکو بودن، انجام پیوسته و ژرف نگری همراه است و به روش های مختلف در تعالی انسان نقش دارد. انسان از گذر نگاه نیکو، پیوسته، مداوم و تدریجی آیت بین به طبیعت، به معرفت اسماء حسنای الهی و لایه های مختلف واقعیت، باطن ایمانی و عشق اکبر دست می یابد و شدیدترین حالت فاعلیت بالمحبه خویش را محقق می کند.
نقد و تحلیل نقش مسیحیت و عوامل همسو با آن در واژگونی تاریخیت خواست طبیعی انسان و نخبگان؛ از دیدگاه نیچه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۷
59 - 77
حوزههای تخصصی:
از منظر نیچه؛ یکی از علل شاخص بدبینی در فلسفه ی شوپنهاور؛ ریشه در تاثیر عمیق دین مسیحیت در لایه های زیرین فرهنگ اروپا دارد. بدبینی مقدمه رسیدن به بیزاری است، بیزاری جستن از هرگونه «خواست طبیعی» و «تفاوت» است. «اصل تفاوت» چیزیست که افلاطون پیش از این بدان پرداخته بود. البته؛ نیچه نه تنها تلاش های افلاطون در این باب را ناکافی می داند بلکه؛ پیامدهای حاصل از فلسفه ی او را از بین برنده ی «اصل تفاوت» میداند. با ظهور مسیحیت و شعار برابری ذاتی انسانها؛ اصل «تفاوت طبیعی» انکارگردید. به باور نیچه؛ این امر نه تنها باعث حذف عنصر «خواست طبیعی» و تفاوت انسانها باهم شد بلکه؛ باعث انکار و حذف طبقه ی نخبگان جامعه شده است که «تفاوت» را به مراتب آشکارتری دارند. او دلیل این امر را عدم حس تاریخی و نیز ناتوانی مسیحیت و فلسفه های همسو با آن در تبارشناسی مذاهب و اخلاق (فیزیولوژی نیروها) می داند. دین مسیحیت پولسی و همچنین وجود برخی عوامل روانشناختی باعث گردیده که نوع بی نظیری از انسان ها سرکوب شوند. بررسی تمام علل تباهی نیروی نخبگان؛ بخشی از پروژه اصلی نیچه است که در این مقاله تلاش شده مهم ترین آنها تحلیل گردد
ویتگنشتاینِ کریپکی و قابلیت گراییِ تقلیل گرایانه هانا گینزبرگ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۵ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۳۶
99 - 118
حوزههای تخصصی:
کریپکی در تفسیر مشهور خود از ویتگنشتاین، استدلال می کند که هیچ فکت یا امر واقع ای درباره یک گوینده وجود ندارد که بتواند دو شرط مهم را برآورده سازد: شرط برساخت متافیزیکی معنا و شرط هنجارین بودن آن. وی به خصوص دیدگاه قابلیت گرایی را مورد حمله قرار می دهد و استدلال می کند که فکت ها درمورد قابلیت های گوینده نمی توانند هیچ یک از این دو شرط را برآورده سازند. یکی از واکنش ها به استدلال های کریپکی ازسوی گینزبِرگ، فیلسوف زبان معاصر بوده است که تلاش می کند دیدگاه قابلیت گرایانه تقلیل گرایانه ای را ارائه کند که شرط هنجارین بودن معنا را هم زمان با شرط برساخت برآورده سازد. در این مقاله نشان داده می شود که تلاش وی موفق نخواهد بود.
رابطه میان وجود و بی علقگی درخلال آثار کانت (با تمرکز بر زیباشناسیِ کانت)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۷
79 - 92
حوزههای تخصصی:
کانت حکم زیباشناختی را بی علقه[1] و آن را رضایتی می داند که از تصور[2] وجود عین[3] حاصل می شود. وی در پانوشتی معروف (پانوشتِ §3) اعلام می کند که زیبایی نه مبتنی بر علقه است و نه علقه ای را بنیاد می گذارد. رویه کانت در تعریف امر زیبا، سلبی بوده و صرفاً تفاوت آن را با امر مطبوع و خیر بیان می کند. کانت در نقد عقل محض، وجود را محمول واقعی نمی داند؛ لذا ضروری است برای یافتن معنای واضح رابطه علقه با وجودِ عین به آثار دیگر (آثار اخلاقی[i]) او مراجعه شود. با مراجعه به آثار اخلاقی متوجه می شویم که علقه تمایل براساس قاعده ای عقلانی یا ذهنی به چیزی است. در این نوشتار، تلاش شده است با عنایت به کلیت اندیشه زیباشناختیِ کانت، مفهوم روشنی از علقه فراهم شود تا با تکیه بر آن به مسئله ارتباط علقه با وجود پرداخته شود و به این پرسش پاسخ داده شود که علقه مندی چگونه با تصور وجود مرتبط می شود.
«عاطفه» در فلسفل لایب نیتس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۳۸
43 - 58
حوزههای تخصصی:
یکی از مهم ترین جنبه های حیات روانی ما از نظر کیفیت و معنای وجودمان عواطف[1] است؛ زیرا عواطف می توانند ادراکات، افکار و کنش های ما را در مسیری معین هدایت کنند. برای توضیح این مقوله، لازم است تمایز انفعالات[2]، تمایلات عقلانی، غرایز و نقش هر یک در کنش های انسانی بررسی شوند. لایب نیتس[3] در فلسفه ذهن خود، این تمایلات[4] مختلف ذهن را به خوبی برجسته و با تمرکز بر نیروهای پویا، درک ذهن انسان را به شیوه ای ویژه دگرگون می کند. او تلاش می کند چگونگی تأثیر این نوع عواطف بر بدن و ذهن را مبتنی بر رویکرد موازی نگری روان تنی خود و تجربه حالاتی مانند لذت و درد را مبتنی بر زمینه متافیزیکی خود توضیح دهد. اگرچه لایب نیتس هیچ گاه مانند دکارت رساله ای جداگانه در رابطه با انفعالات ننوشت، عمیقاً به بُعد آرزومند و مشتاق ذهن انسان اهمیت می داد و ایده های او در این باب را می توان در اثر جستارهای جدید در فهم بشری[5] دریافت. در این مقاله تلاش می شود با تمرکز بر این اثر، رویکرد او را در رابطه با عواطف و به طور ویژه انفعالات انسانی توضیح داد.
تحلیل عروض و معیت با توجه به تقسیم اضافه به عقلی و وجودی در فلسفۀ ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ پاییز و زمستان ۱۴۰۳ شماره ۳۸
13 - 26
حوزههای تخصصی:
اضافه در حکمت سینوی به اضافه وجودی و عقلی تقسیم می شود. اضافه وجودی اضافه ای است که در خارج تحقق دارد. این تحقق خارجی مستلزم این است که عارض شدن اضافه بر موضوع و معیتش با طرف دیگر از اوصاف خارجی باشد و به دلیل لزوم تسلسل، این امر محال است و محال بودنش، محال بودن اضافه وجودی را به دنبال دارد. در این پژوهش، با تجزیه و تحلیل پاسخ های ابن سینا این نتیجه به دست می آید که از طرفی، او عروض را برای اضافه وجودی اضافه ای خارجی می داند که به نفس ذاتش عارض است، نه به واسطه عروضی دیگر، تا تسلسل لازم آید و از طرف دیگر، باور دارد معیت یک ویژگی ذاتی برای وجود اضافه است؛ بنابراین، وجود اضافه امری غیرقائم به ذات معرفی می شود. این نوع وجود که تمامی اشیاء را با یکدیگر مرتبط و متصل می کند، از علاقه ای حکایت دارد که در ماهیتِ اضافه نهفته است و در ذهن و در خارج جعل می شود و بر همین اساس، رابطه بین موجودات در عقل و خارج را نوعی عینیت می بخشد.
اخلاق کیفرگرایی از منظر مقاصد شریعت شاطبی و فایده گرایی بنتام(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۷ بهار و تابستان ۱۴۰۴ شماره ۳۹
101 - 114
حوزههای تخصصی:
کیفردهی، توجیه مجازات و نسبت کیفردهی با عدالت از جمله مباحثی مهم هستند که در فلسفه اخلاق و مباحث فقهی مورد توجه اندیشمندان بوده اند. در مقاله حاضر، ابتدا، تعریف کیفرگرایی و هدف از آن بیان شده است. سپس، نظریه های شاطبی و جرمی بنتام در باب مجازات بیان شده اند و پس از بحثی تطبیقی، نظریه بنتام از موضع شاطبی نقد و بررسی شده است. در فایده گراییِ بنتام، کیفردادن به خودی خودی رنج محسوب می شود؛ مگر اینکه نفع آن بر ضرر آن غلبه کند. در مواقعی هم که موجب بیشترین نفع برای بیشترین افراد می شود، مجازات کردن مطلوب است؛ اگرچه موجب بی عدالتی شود. بر مبنای کیفرگرایی شاطبی، مجرم باید مجازات شود. یکی از مهم ترین دلایل آن بازدارندگی مجازات کردن است. اگر در موقعیت هایی نادر هم موجب بازدارندگی نشود، باز هم باید مجازات شود؛ زیرا چه بسا دارای مصالحی باشد که بر ما مخفی هستند. می توان با نظریه کیفرگرایی شاطبی که در قیاس با فایده گرایی کلاسیک رویکردی قاعده محور دارد، نظریه کیفرگرایی بنتام را نقد کرد و اشکال هایی از جمله زیر سؤال رفتن مبحث عدالت در کیفردهی را وارد دانست. در کنار آن، سه تفاوت مهم میان مقاصد شریعت شاطبی با کیفرگراییِ فایده گرایانه بنتام بررسی شده اند که به نوعی قوت و برتری مقاصد شریعت بر فایده گرایی را نشان می دهند. این تفاوت ها عبارت اند از: 1. معیارهای زمانی مصلحت، 2. انحصار لذت فایده گرایان در لذات مادی و جامعیت لذات (مادی و معنوی) در مقاصد شریعت و 3. فرع بودن اعتبار دین بر دنیا در فایده گرایی و تقدم دین بر دنیا در مقاصد شریعت مدنظر؛ به گونه ای که دین اساس و پایه مصالح دیگر است.
فهم دیگری و بیناسوبژکتیویته: سارتر و مرلوپونتی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۷ بهار و تابستان ۱۴۰۴ شماره ۳۹
145 - 160
حوزههای تخصصی:
در زمانه کنونی ما، گفتمان قدرت و دیگری سازی چنان بر روابط بیناسوبژکتیویته سیطره یافته است که به تمام لایه های زندگی اجتماعی، سیاسی، دینی و حتی زیست ساده انسان نفوذ کرده است. سیطره چنین نیرویی چنان گسترده و پیچیده شده است که گویی نیروی محرکی جز آن در زندگی انسان معاصر وجود ندارد. به نظر می رسد در تعریف دیگری و روابط بیناسوبژکتیویته با نوعی آپوریا روبه رو هستیم که در آن، رابطه سوژه با دیگری کماکان مبهم و پیچیده است. بر پایه این خطوط، ضروری است تا پژوهش های جدید با جدیت و اهمیتی بیشتر، مناسبات بیناسوبژکتیویته معاصر و وجوه مختلف مفهوم دیگری در آن را بررسی کنند. سارتر و مرلوپونتی از مهم ترین متفکرانی هستند که روابط بیناسوبژکتیویته را تحلیل و جایگاه و نقش دیگربودگی را در این روابط برجسته کرده اند. مدعا و یافته اصلی پژوهش حاضر این است که روابط ما با دیگری بر تنشی متعادل میان روابط تأملی و پیشاتأملی، تعارض و تعامل، حفظ فردیت و انحلال مرزهای میان خود-دیگری متکی است. این تنش ها پیش از آنکه مفاهیمی برساخت گرایانه باشند که نیازمند تدبیر و چاره باشند، صرفاً جنبه های ذاتی روابط بیناسوبژکتیویته هستند. کنش بیرونی و ساختار جبری نهادها و گفتمان قدرت و نقش ویرانگر آن ها در منقادسازی سوژه را نمی توان نادیده گرفت؛ اما هم زمان با عدول از برخی از تفاوت های سوژه و دیگری و تمرکز بر عاملیت و کنش گری سوژه، ضروری است تا جهت یابی جریان ها و رویدادهای بیناسوبژکتیویته را آمیزه و ملغمه ای از این دو رویکرد دانست.
تحلیل و نقد نیک خواهی بی طرفانه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۷ بهار و تابستان ۱۴۰۴ شماره ۳۹
65 - 85
حوزههای تخصصی:
اولین و واضح ترین معنی بی طرفی اخلاقی، نیک خواهی بی طرفانه است به معنی اهمیت برابر دادن به خیر تک تک افراد در یکایک تصمیم گیری ها. لازمه این نوع بی طرفی نفی طرفداری نسبت به برخی از افراد است که به معنی اندازه ای از ترجیح آن ها و منافعشان بر دیگران است. هدف مقاله پیش رو، با توجه به ضیق مجال، بحث درباره یک جنبه محدود از مسأله متقابل بی طرفی و طرفداری در اخلاق است. نیک خواهی بی طرفانه را که دیدگاهی مهم درباره بی طرفی اخلاقی است تحلیل و نقد خواهیم کرد و وجوهی خاص از طرفداری را به عنوان پایگاهی برای نقد نیک خواهی بی طرفانه پیش خواهیم کشید. بر اساس نیک خواهی بی طرفانه، اگر منافعی که شما می توانید با تخصیص پول و وقت و توانتان به دیگران عاید آن ها کنید، حتی اندکی بیش از منافعی هستند که شما با این کار از دست می دهید، باید به این کار ادامه دهید، زیرا عمل بر اساس ویژگی های رابطه ای نه فقط «غیرعقلانی» بلکه «غیراخلاقی» است. اما هردوی این استدلال ها برای نیک خواهی بی طرفانه قابل رد هستند. نخست، طرفداری عقلانی نیز وجود دارد. دوم، نیک خواهی بی طرفانه از پشتوانه کلیت پذیری اخلاقی برخوردار نیست. سوم، اصل های طرفداری می توانند در ارزیابی بی طرفانه تأیید شوند. از سوی دیگر، نیک خواهی بی طرفانه نه فقط غیرمقدور است، بلکه اخلاق را از شکوفایی انسانی می گسلد.
نیوتن در برابر لاگرانژ: دو تفسیر از فضازمان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۷ بهار و تابستان ۱۴۰۴ شماره ۳۹
87 - 100
حوزههای تخصصی:
درباره مناقشه میان تصویر نیوتنی از فضازمان و تصویر لایب نیتزی از آن تا کنون بسیار بحث شده است؛ اما دو تصویر متافیزیکی رقیب دیگر از فضازمان وجود دارند که تا کنون بررسی نشده اند. این دو تصویر عبارت اند از: «تصویر نیوتنی» و «تصویر لاگرانژی». در «تصویر نیوتنی»، فضازمان را می توان به صورت تحول زمانی رویه ای فضایی در نظر گرفت. در «تصویر لاگرانژی»، فضازمان کلی یکپارچه است که تمام آن به صورت یکجا بررسی می شود و تحول (زمانی) جزئی از آن، مگر به صورت موضعی یا محلی، معنادار نیست. اگرچه تصویر نیوتنی تصویر متافیزیکی غالب بوده است، آشنایی ما با این دو تصویر رقیب جدید است و در انتقادات اسمولین به کیهان شناسی مدرن و پژوهش های وارتون در مبانی مکانیک کوانتومی ریشه دارد. در این نوشتار، آرای اسمولین و وارتون را شرح می دهیم و استدلال خواهیم کرد که دو صورت بندی معروف نسبیت عام، یعنی صورت بندی هامیلتونی و صورت بندی لاگرانژی، به ترتیب از تصویر نیوتنی و تصویر لاگرانژی بهره می برند. همچنین، استدلال می کنیم (1) تصویر لاگرانژی بیش از تصویر نیوتنی با روح و فلسفه کلی نظریه نسبیت سازگار است؛ در حالی که تصویر نیوتنی فقط برای مقاصد عملی و محاسباتی قابل قبول است و (2) تصویر لاگرانژی جهان شمول است و برای هر فضازمانی کاربرد دارد؛ در حالی که تصویر نیوتنی فقط در رابطه با فضازمان هایی ویژه به کار می رود؛ بنابراین، تصویر لاگرانژی نسبت به تصویر نیوتنی تصویر متافیزیکی پذیرفتنی تری است.