آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

متن

 

پیش درآمد
نهضت ماندگار
شاهد واقعه
رزم زین‏العابدین در میدان کربلا
پس از واقعه
نقش سیاسى امام سجاد(ع) در عصر اسارت
الف. انتقاد شدید از موضع فریبکاران کوفى
ب. مبارزه با حاکمان اموى
ج. هدایت خلق به رهبران راستین اسلام
د. افشاگرى چهره بنى‏امیه و بیدارى افکار عمومى
ه. منشور جاوید در معرفى اهل بیت(ع)
و. زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهیدان کربلا
ز. بر انگیختن نهضت‏هاى خون خواهى حسینى
ح. تأمین معاش خاندان شهیدان
سرفصل‏هایى از حرکت سیاسى امام سجاد(ع) در نهضت کربلا
در این مقاله، مرحله دوم از نهضت کربلا که دوره پیام‏رسانى وتثبیت ارزش‏هاى نهضت، به رهبرى امام سجاد(ع) مى‏باشد، مورد بررسىقرار گرفته است.
نویسنده، انتقاد شدید از موضع فریبکاران کوفى، مبارزه با حاکماناموى، افشاگرى چهره بنى‏امیه، بیدارى افکار عمومى و معرفى اهل‏بیتعصمت و طهارت را از جمله سرفصل‏هاى تلاش سیاسى امام سجاد(ع) درنهضت عاشورا مى‏داند. و با اشاره به راهبرد سیاسى امام(ع) درزنده‏نگه‏داشتن یاد و خاطره شهیدان کربلا، برانگیختن نهضت‏هاىخون‏خواهى حسینى پس از قیام را یکى از دست‏آوردهاى تلاش آنحضرت مى‏شمارد.
پیش درآمد
امام على‏بن‏الحسین(ع)، مشهور به زین‏العابدین و سجاد بنا بهنقل مشهور در سال 38 هجرى در مدینه به دنیا آمد.[1] در هنگامحادثه کربلا 22 یا 23 سال سن داشته و بنا به نظریه بیشتر|362|دانشمندان اسلامى از برادر شهیدش حضرت على‏اکبر، کوچک‏تر بوده است.[2]
حیات اجتماعى، فرهنگى، سیاسى و علمى امام سجاد(ع) از زوایاى گوناگون قابلبررسى است. یکى از ابعاد زندگى امام سجاد(ع) همراهى او در قیام کربلا و پیام رسانى آننهضت بزرگ است.
این نوشته تنها از همین زاویه به زندگى امام ساجدان نگریسته و به مرور صحنه‏هاىحضور و نقش سیاسى آن حضرت در حادثه کربلا پرداخته است.
نهضت ماندگار
قیام بزرگ عاشورا ماندگارترین نهضت اسلامى است که در محرم سال 61 قمرى روىداده است. این نهضت داراى دو مرحله بود. برهه نخست، آفرینش و شکل‏گیرى و جهاد وجانبازى و دفاع از کرامت اسلامى و دعوت به اقامه عدل و احیاى دین محمدى و سنت وسیره نبوى و علوى بوده که به رهبرى امام حسین(ع) از نیمه ماه رجب سال 60 هجرى آغاز ودر دهم محرم سال 61 هجرى به فرجام رسید. مرحله دوم، دوره پیام رسانى و تثبیتارزشهاى نهضت و عرصه جهاد فرهنگى و تبیین آرمان‏هاى آن قیام مقدس بود که به رهبرىامام على‏بن‏الحسین(ع) تداوم یافت.
امامت شیعه و رهبرى نهضت کربلا در عصرى به امام سجاد(ع) منتهى گشت که او بههمراه نزدیک‏ترین افراد خاندان آل على(ع) به اسارت مى‏رفتند. آل على(ع) آماج تیرهاىستم و تهمت و افترائات سیاستمداران بنى‏امیه قرار داشتند، ارزشهاى دینى دستخوشتحریف و تغییر امویان قرار گرفته، روحیه شجاعت و حمیت اسلامى و باورهاى دینى مردمسست، احکام دینى بازیچه نالایقان اموى شده، خرافه گرى رواج یافته، روحیه شهامت وشهادت طلبى در زیر شلاق و شکنجه و ارعاب امویان محو گشته بود. سخت‏گیرى‏هاىبى‏حد و حصر، مصادره اموال و تخریب خانه‏هاى آل‏هاشم، محروم ساختن آنها از امتیازاتجامعه اسلامى، جلوگیرى مردم از هرگونه ارتباط با خاندان وحى و به انزوا کشاندن اماممعصوم(ع) از مهم‏ترین سیاست‏هاى حاکمان اموى در مبارزه با اهل بیت عصمت وطهارت(ع) بوده است.
[3]
امام زین‏العابدین(ع) در چنین عصر و جوى رسالت و پیامبرى خود را آغاز کرد. درصورتى که تنها سه تن پیرو واقعى داشت.
[4] حرکت جهاد فرهنگى و پرورش شخصیت‏ها را
|363|
در دستور کار خود قرار داد و با یک حرکت عمیق و دامنه‏دار به ایفاى نقش پیشوایى خودپرداخت این رویکرد امام سجاد(ع) زمینه ساز انقلاب فرهنگى امام باقر(ع) و امام صادق(ع)گشت. از این رو برخى از نویسندگان، آن حضرت را «باعث الاسلام من جدید» نامیدند.
[5]
شاهد واقعه
در زمینه حضور امام سجاد(ع) در نهضت حسینى جاى تردیدى نیست. امّا از صحنه‏هاىاجتماعى و سیاسى امام سجاد(ع) در برهه آغازین نهضت، آگاهى‏هاى زیادى از تاریخ بهدست نمى‏آید، یعنى از نیمه رجب، نقطه آغاز نهضت کربلا تا شب دهم محرم، آخرین شبحیات امام حسین(ع) هیچ‏گونه گزارشى در منابع تاریخى به چشم نمى‏خورد؛ آنچه که هستاز این تاریخ به بعد است.
[6]
اولین صحنه گزارش شده حیات اجتماعى و سیاسى امام زین‏العابدین(ع) در قیامحسینى، مربوط به شب عاشورا است. او خود مى‏گوید:
شامگاه شب عاشورا پدرم یاران خود را به نزد خویش فراخواند. من در حالى که بیماربودم نیز خدمت پدر رفتم تا گفتار او را بشنوم. پدرم فرمود: خدا را ستایش مى‏کنم و در تمامخوشى و ناخوشى او را سپاس مى‏گویم.... من یارانى بهتر و با وفاتر از اصحاب خود سراغندارم و اهل بیتى فرمانبردارتر و به صله‏رحم پاى‏بندتر از اهل‏بیتم نمى‏شناسم. خداوند شمارا جزاى نیک عنایت کند. من مى‏دانم که فردا کار ما با اینان به جنگ خواهد انجامید. من بهشما اجازه مى‏دهم و بیعت خود را از شما بر مى‏دارم تا از سیاهى شب براى پیمودن راه و دورشدن از محل خطر استفاده کنید و هر یک از شما دست یک تن از اهل‏بیت مرا بگیرید و درشهرها پراکنده شوید تا خداوند فرج خویش را برایتان مقرر دارد.
این مردم تنها مرا مى‏خواهند و چون بر من دست یابند با شما کارى ندارند».
[7]
امام على‏بن‏الحسین(ع) در آن شب که بیمار نیز بود، شب غریبى را سپرى مى‏کرد. و باچشمان خویش عظمت روح حسین‏بن‏على(ع) و شهامت و وفادارى اصحاب را دید و خودرا براى روزهاى واپسین آماده مى‏ساخت.
در صحنه دیگر از آن شب مى‏خوانیم که امام سجاد(ع) مى‏فرماید:
«شبى که بامداد آن پدرم کشته شد من بیمار بودم و عمه‏ام زینب پرستار من بود. پدرم درحالى که این بیت‏ها را زمزمه مى‏کرد نزد من آمد:
|364|
یا دهر افٍّ لک من خلیل کَمْ لَکَ فى الاشراق و الأَصیل من طالبٍ و صاحبٍ قتیل و الدّهر لایقَنُع بالبدیل و انّما الأمر الى الجلیل و کلُّ حىٍّ سالکُ سبیل
[8]
من مقصود پدرم را از خواندن این بیت‏ها دریافتم و گریه گلویم را گرفت امّا گریه خود راباز داشتم و دانستم که مصیبت فرود آمده است».
[9]
رزم زین‏العابدین در میدان کربلا
تقریباً همه مورخان بر این باورند که امام سجاد(ع) در صحنه کربلا بیمار بود و اینبیمارى نیز حکمت و مصلحت الهى براى امت اسلام بوده تا در سایه آن وجود حجتخداوند در زمین حفظ شود و امر خلافت و وصایت رسول(ص) تداوم یابد. و به همین دلیلدر میدان رزم کربلا حضور نیافت.
[10]
او تنها بازمانده مرد از خاندان حسین(ع) بود که از کربلا زنده باز گشت تا پرچم‏دارهدایت امّت باشد. ولى در برخى از منابع از جهاد و مبارزه امام در میدان کربلا ومجروحیت‏وجانبازى آن حضرت سخن به میان آمده است. فضیل‏بن‏زبیر اسدى کوفى، ازیاران امام محمد باقر(ع) و امام جعفر صادق(ع) در کتاب خود «تسمیة من قتل من اهل بیته وشیعته»
[11] مى‏نویسد:
«کان على‏بن‏الحسین(ع) علیلاً و ارتثّ یومئذٍ و قد حضر بعض القتال، فدفع اللَّه عنه و اخذمع‏النساء».
[12]
امام على‏بن‏الحسین(ع) در حالى که بیمار بود در برهه‏اى از جنگ کربلا حضور یافت و بهمبارزه پرداخت تا مجروح شد و پیکر مجروح وى را از معرکه بیرون آوردند. آنگاه خداوند شردشمن را از وى بازداشت و به همراه زنان به اسیرى برده شد.
لغت شناسان مى‏گویند واژه «ارتث» بدان معنا است که شخصى در میدان رزم جنگید وسپس مجروح شد و بر زمین افتاد و در حالى که جان داشت او را از معرکه بیرون بردند.
[13]
پس از واقعه
حادثه خونین کربلا، عصر روز عاشورا با شهادت امام حسین(ع) و اصحابش پایانپذیرفت و بخش دوم نهضت حسینى به رهبرى امام على‏بن‏الحسین(ع) آغاز شد. حال وظیفهامام سجاد(ع) بود که آرمان کربلائیان را در لباس جهاد اسارت و در قالب جدال و مواعظ
|365|
احسن به گوش همگان برساند. و مردمان مقهور سیاست جهالت پرورى امویان را به اسلامراستین، اسلام محمد و على(ع) و اسلام قرآن رهنمون گردد. مسؤولیت سترگ پیام‏رسانىعاشورائیان بر شانه‏هاى امام ساجدان و عارفان سنگینى مى‏کرد. او مى‏بایست در عصرنومیدى از پیروزى حرکت مسلحانه به روش دیگر به بیان مسأله رهبرى و امامت، لزومشناخت امام عادل و نشانه‏هاى امام عدل و نشانه‏هاى رهبران فاسد و ستم پیشه بپردازد. ومردم غافل و به جهل واداشته را به وظایف شان در برابر رهبر عادل و همت براى اصلاحجامعه بیدار سازد. تفکر اصیل اسلامى را براى جامعه تبیین نماید تا امید به ایجاد حکومتاسلامى توسط خاندان وحى را در دل همگان احیا سازد. از سوى دیگر او خود شاهد واقعهکربلا بود و همت گمارد؛ تا یاد و خاطره حماسه‏سازان عاشورا را در نهاد جامعه اسلامىبارور سازد. دشمن نیز همچون تمامى عصرها این نکته را دریافته بود که مرکز اصلىانقلاب‏ها و مبارزات عدالت‏خواهانه مردم، ولایت و امامت است. هدف قطعنامهعبیداللَّه‏بن‏زیاد که نوشته بود: «مردى از خاندان حسین(ع) را زنده مگذارید».
[14] حتىنوشته‏اند عبیدالله براى دستگیرى و تحویل امام زین‏العابدین و تحویل او به مأموران پسرزیاد، جایزه قرار داد.
[15]
حمیدبن‏مسلم، گزارش نویس حادثه کربلا مى‏گوید: لشکریان به سراغعلى‏بن‏الحسین‏رفتند، او بیمار افتاده بود. شمر خواست او را بکشد، چون ابن‏زیاددستورداده بود تا تمامى مردان خاندان حسین(ع) کشته شوند. من مانع شدم و گفتم سبحاناللَّه! شما کودک و بیمار را مى‏کشید؟ در این هنگام عمربن‏سعد رسید و گفت این بیمار راآسیب نرسانید.
[16]
یُریدونَ لِیُطفؤا نور اللَّهِ بأفواهِهِم و اللَّه متُّم نوره و لوکره الکافرون؛
[17]
مى‏خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند و حال آنکه خدا - گرچه کافران را ناخوش آید- نور خود را کامل خواهد گردانید.
نقش سیاسى امام سجاد(ع) در عصر اسارت
امام على‏بن‏الحسین(ع) تنها بازمانده مرد از خاندان حسین(ع) است که بى‏شکتداوم‏وبقاى قیام حسینى مرهون تلاش و مجاهدت او است. اکنون در اینبخش‏به‏سرفصل‏هاى مهمترین عملکرد امام زین‏العابدین(ع) در زمینه حادثهکربلامى‏پردازیم:
|366|
الف. انتقاد شدید از موضع فریبکاران کوفى
مورخان اسلامى نوشته‏اند که اسیران آل محمد(ص) را روز دوازدهم محرم وارد کوفهکردند. کوفه براى خاندان وحى شهرى آشنا بود، برخى از بانوان کاروان اسیران همچونزینب(س) روزگارى نه چندان دور، خود بانوى گرانقدر این شهر بود. این شهر مدتى مرکزحکومت امام على(ع) بود و مردم این شهر خاندان على(ع) را از یاد نبرده بودند. على‏بن‏الحسینرا در حالى که تنى رنجور و آهن و غلى در گردن داشت وارد شهر کوفه نمودند.
على‏بن‏الحسین(ع) در سرزنش مردم شهر کوفه چنین فرمود:
مردم، آنکه مرا مى‏شناسد، مى‏شناسد. آنکه مرا نمى‏شناسد خود را به او مى‏شناسانم. منعلى، فرزند حسین، فرزند على‏بن‏ابى‏طالبم. من پسر آنم که حرمتش را در هم شکستند ونعمت و مال او را به غارت بردند و خاندان وى را اسیر کردند. من پسر آنم که در کنار نهر فراتسر بریدند، در حالى که نه به کسى ستم کرده و نه با کسى مکرىبه کاربرده بود. من پسر آنم کهاو را از قفا سر بریدند و این مرا فخرى بزرگ است.
مردم آیا شما به پدرم نامه ننوشتید؟ و با او بیعت نکردید؟ و پیمان نبستید؟ و فریبش ندادید؟و به پیکار او برنخاستید؟ چه زشت‏کارانید و چه بداندیشه و کردارید. اگر رسول خدا به شمابگوید: فرزندان من را کشتید! و حرمت مرا در هم شکستید! شما از امت من نیستید، به چهرویى به او خواهید نگریست؟
سخنان امام سجاد(ع) تحولى شگفت در کوفیان ایجاد کرد و از هر سو بانگ گریهبرخاست. مردم یکدیگر را سرزنش کردند. سپس على‏بن‏الحسین(ع) بر این نکته تأکید کردکه سیرت ما باید چون سیرت رسول خدا باشد که نیکوترین سیرت است. مردم کوفه کهمجذوب سخنان حماسى و مخلصانه سید ساجدان قرار گرفته بودند، فریاد برآوردند که مافرمانبردار توایم و از تو نمى‏بریم و با هر کس که گویى پیکار مى‏کنیم و با آنکه خواهى درآشتى به سر مى‏بریم! یزید را مى‏گیریم و از ستمکاران بر تو بیزاریم.
امام على‏بن‏الحسین(ع) از موضع سست کوفیان آشنا بود فرمود:
هیهات! اى فریبکاران دغل باز، اى اسیران شهوت و آز. مى‏خواهید با من هم کارى کنید که باپدرانم کردید؟ نه به خدا. هنوز زخمى که زده‏اید خون فشان است و سینه از داغ مرگ پدر وبرادرانم سوزان است. تلخى این غمها گلوگیر و اندوه من تسکین‏ناپذیر است. از شمامى‏خواهم نه با ما باشید نه بر ما.
[18]
ب. مبارزه با حاکمان اموى
مبارزه با ستم و ستم‏پیشگان و دفاع از حق مظلومان از جمله مشخصه‏هاى رهبرانآسمانى است. این ویژگى در سیره تمامى پیشوایان شیعه وجود داشته و آنان در این راه
|367|
رنج‏هاى فراوانى را به جان خریدند.
امام على‏بن‏الحسین(ع) نیز همچون دیگر مصلحان آسمانى لحظه‏اى در راه مبارزه با ستمو گناه از پاى ننشست و در مقابل هیچ ستمگرى کرنش نکرد. او در عصر اسارت به خوبىثابت کرد که مى‏توان حتى در مقابل ستم‏پیشگانى چون ابن‏زیاد و یزید که حتّى از ریختنخون چون حسین، ریحانه رسول، ابایى ندارند، ایستاد و حتى کلمه‏اى که رنگ ذلّت داشتهباشد بر زبان نراند.
اولین رویارویى و برخورد زین‏العابدین(ع) با حاکمان اموى پس از واقعه کربلا، برخوردو گفتگوى امام با پسر زیاد حاکم خیره سر کوفه بود. وقتى اسیران آل محمد(ص) را وارد کاخابن‏زیاد نمودند، عبیدالله‏بن‏زیاد از نام او پرسید. فرمود من على فرزند حسینم. ابن‏زیاد گفتمگر خداوند على‏بن‏الحسین را نکشت؟ امام على(ع) فرمود: برادرى داشتم که مردم او راکشتند. پس زیاد گفت خداوند او کشت، امام(ع) فرمود: «اللَّه یتوفى الانفس حین موتها».استدلال امام(ع) اشاره به این بوده که آنها برادرش را کشتند و خداوند او را قبض روح کرد.
ابن‏زیاد که مست غرور و کینه بود از این حرکت استدلالى سیّد عارفان درمانده گشت وسخت خشم گرفت و دستور داد تا او را بکشند. این منطق آنان بود که هر کس در مقابل آنان باشجاعت به افکار و پندارهاى نارواى آنان پاسخ گوید و نقد کند، تهدید به مرگ شود. ولىپسر مرجانه مى‏بایست دریابد که على‏بن‏الحسین(ع) چونان بزدلان کوفى نبود که با یکخروش، خویش را ببازد. او با قاطعیت و شجاعت تمام در پاسخ ابن زیاد فرمود:
«أ بالقتل تُهِدّدنى؟ أما علمت انّ القتلَ لَنا عادةً و کرامتنا الشَّهادة»؛
آیا من را از مرگ مى‏ترسانى؟ مگر نمى‏دانى شهادت میراث کرامت و افتخار ماست.
[19]
نکته مهمى که در این گفتگو به چشم مى‏خورد اولاً قاطعیت و شجاعت و روحیهشهادت‏طلبى امام سجاد(ع) است و دیگر آگاهى کامل امام سجاد(ع) به نوع پشتوانه فکرىحکومت امویان در جوامع بشرى حکومت‏ها هر اندازه که توانمند و مقتدر باشند، بى‏شکنیازمند پشتوانه فلسفى و عقیدتى‏اند تا تکیه گاه نظام سیاسى و اقتصادى آنان بوده و توجیه گررفتار و مواضع آنها باشد. این پشتوانه فکرى بر حسب تفاوت جامعه‏ها مختلف است.بنى‏امیه نیز براى تخدیر افکار مردم و رام ساختن آنان شگردهاى زیادى داشتند که یکى ازراهکارهاى اساسى آنان جبرگرایى بود. در برابر هر کارى تلقین مى‏نمودند که این کار خدابود که اینگونه شد و اگر مصلحت خدایى ایجاب نمى‏کرد این گونه نمى‏شد. و این خود یکى
|368|
از حربه‏هاى سیاسى آنان براى ظلم و جنایت بود.
[20]
امام على‏بن‏الحسین(ع) با وقوف و آگاهى کامل به این نیرنگ سیاسى امویان، هم در کاخابن زیاد و هم در قصر یزید در شام، به مبارزه با این پندار فکرى امویان پرداخت و آن را نشانهرفت و با استدلال به آیات قرآن آن را مورد حمله قرار داد.
ج. هدایت خلق به رهبران راستین اسلام
شام از هنگامى که به قلمرو مسلمانان در آمد، تا عصر امام سجاد(ع) تنها حاکمان وفرمانروایان طائفه بنى‏امیه را در خود دیده بود. مردم این سرزمین نه محضر پیامبر(ص) رادرک کرده بودند و نه روش اصحاب صالح آن حضرت را. شامیان اسلام را در چهره امویاندیده بودند و تنها آنان را بازماندگان و خاندان پیامبر مى‏دانستند. در عصر حکومت وفرمانروایى چهل ساله معاویه بر دیار شام، بر این نکته همت شده بود که مردم شام را در جهلو بى‏خبرى نگاهدارند.
از این رو آنان بر خلاف کوفیان تنها همین را مى‏دانستند که فردى خارجى به نام «حسین»بر امیرالمؤمنین یزید!!! شوریده و توسط سپاه خلیفه به قتل رسید و خاندان وى به اسارتگرفته شدند. از این رو شهر را آراسته و جشن گرفته بودند.
على‏بن‏الحسین(ع) در حالى که غل جامعه برگردن وى آویخته و دست او را با زنجیر بستهبودند وارد آن شهر کردند. امام محمد باقر(ع) از پدرش على‏بن‏الحسین(ع) روایت مى‏کند کهحضرت فرمود:
«من را بر شترى که عریان بود و جهازى نداشت سوار کردند و سر مقدس پدرم حسین را برنیزه‏اى نصب نموده بودند... با این وضع وارد دمشق شدیم».
[21]
وظیفه خطیرى که بر دوش امام سجاد(ع) بود آن بود که در این شهر با چنین وضعى که بهخود گرفته بود، خاندان وحى و اهل بیت عصمت که عدل قرآن بودند را به شامیان بى‏خبربشناساند تا مردم رهبران حقیقى اسلام را در یابند. شناساندن این امر کارى بود که باید انجاممى‏شد، به ویژه که رخدادهاى بعد از پیامبر(ص) سبب خاموش شدن خاندان رسولخدا(ص) در صحنه سیاست شده بود.
امام زین‏العابدین(ع) در شام به این امر همت گمارد هم در برخوردهاى شخصى که دربین راه و در شام پیش آمد و هم در خطبه معروفش در مسجد اموى شام به معرفى اهل
|369|
بیت(ع) پرداخت. اکنون به خبرى که در این زمینه نقل شده توجه مى‏کنیم:
خاندان پیامبر(ص) را از درى به نام توما وارد دمشق کرده و در آستانه درب مسجد، محلى کهاسرا را نگه مى‏داشتند، نگه داشتند. در آن هنگام پیرمردى نزدیک آنان آمد و گفت: سپاسخداى را که شما را کشت و مردم را از شوکت‏تان راحت ساخت و امیرالمؤمنین یزید را بر شمامسلط کرد. امام سجاد(ع) به او گفت: اى پیر! آیا قرآن خوانده‏اى؟ گفت: آرى. فرمود: این آیه راخوانده‏اى که خداوند از قول رسولش گفت: «قل لا أسئلکم علیه اجراً الاّ المودة فى القربى»؛
[22]گفت آرى. فرمود: اى شیخ! قربى و نزدیکان ما هستیم. سپس فرمود آیا آیه «وآت ذى القربىحقّه»
[23] را خوانده‏اى. گفت آرى. فرمود: ما ذوى القربى هستیم. آنگاه فرمود: آیا آیه «و اعْلَمُواانمّا غَنِمتُم من شى‏ءٍ فانّ لله خُمُسه و للرّسول و لِذِى القربى‏»
[24] را خوانده‏اى؟ گفت: آرى.فرمود: اى شیخ! ذوى القربى ما هستیم. فرمود آیا آیه تطهیر «انّما یُرید اللَّه لیذهب عنکمالرجس اهل‏البیت و یطهرکم تطهیراً»
[25] را خوانده‏اى؟ گفت آرى. فرمود: ما اهل بیتى هستیمکه خداوند آیه طهارت را به ما اختصاص داده است. در این هنگام پیرمرد شامى خاموش وپشیمان ماند و گفت: خدایا من از آنچه که با او گفتم و از بغضى که از اینان داشتم به تو پناهمى‏برم. خدایا من از دشمن محمّد و آل‏محمدبیزارم.
[26]
د. افشاگرى چهره بنى‏امیه و بیدارى افکار عمومى
بنى‏امیه چهره واقعى خود را در زیر پرده ریا و حیله و نیرنگ و حتى مقدس مآبى، مخفىمى‏داشتند. شهادت امام حسین(ع) تا حدودى اسرار را بر ملا کرد ولى اسارت امام سجاد(ع)پرده تزویر و ریاکارى را از چهره بنى‏امیه بالازد، و عدم پاى‏بندى آنان به تعهدهاى ودینى اخلاقى و رسوائیها و فجایع آنها را روشن ساخت.
مورخان اسلامى نوشته‏اند که امام سجاد(ع) را در حالى که غل و زنجیر بر گردن وى نهادهبودند
[27] به قصر یزید وارد نمودند. او اسیرى سرافراز و آزاده بود که شکنجه غل جامعهنتوانست وى را به تسلیم وا دارد و در اولین گام به هنگام ورود به مجلس یزید در حالى کهیزید به شعر حصین‏بن‏حمام مرّى تمثل جسته و به شادى پرداخته بود فرمود:
«براى تو قرآن از شعر سزاوارتر است: «ما أصاب من مصیبة فى الارض و لا فى أنفسکم الاّ فىکتابٍ من قبل أن نبرأها انَّ ذلک على اللَّه یسیر. لکیلا تأسوا على مافاتکم و لاتفرحوا بما اتاکمو اللَّه لایحبُّ کلَّ مختالٍ فخورٍ»؛
[28]
هیچ مصیبتى نه در زمین و نه در نفسهاى شما (به شما) نرسد، مگر آنکه پیش از آنکه آن راپدید آوریم، در کتابى است. این بر خدا آسان است. تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگیننشوید و به (سبب) آنچه به شما داده است شادمانى نکنید، و خدا هیچ خودپسند فخر فروشىرا دوست ندارد.
استدلال قرآنى سید عابدان، چون پتکى بود که بر سر یزید خود پسند فخر فروش فرود
|370|
آمد. او سخت خشم گرفت و گفت: پدرت خویشاوندى را برید و حق مرا ندیده گرفت و برسر قدرت با من به ستیز برخاست. خدا با او آن کرد که دیدى. امام سجاد(ع) به تمسک به آیهقرآن جواب وى را داد و افزود:
اى پسر معاویه و هند و صخر، پیش از آنکه تو به دنیا بیایى پیغمبرى و حکومت از آن پدرو نیاکان من بوده است. در روز بدر و احد و احزاب، پرچم رسول خدا در دست پدر من بود ودر همان نبردهاپدر تو و جد تو پرچم کافران را در دست داشتند.
آنگاه فرمود: اى یزید اگر مى‏دانستى چه کرده‏اى و بر سر پدر و برادر و عموزاده‏هاوخاندان‏من چه آورده‏اى به کوهها مى‏گریختى و بر ریگها مى‏خوابیدى و ناله سرمى‏دادى.سرپدرم حسین فرزند على(ع) و فاطمه(س) که ودیعت رسول خدا است بر درشهر شما آویزان است؟ روز قیامت که مردمان جمع شوند، تو جز خوارى و پشیمانىنخواهى داشت.
[29]
ه. منشور جاوید در معرفى اهل بیت(ع)
از درخشانترین صفحات زندگى پیام بر کربلا، سخنان شکننده و افشاگرانه او در مسجداموى شام است. امام على‏بن‏الحسین(ع) در این سفر و در این صحنه، در لباس اسارتهمان‏جهاد عظیمى را انجام داد که حسین‏بن‏على(ع) در کربلا در قالب خون و شهادت بهانجام رسانده بود. او با یک خطبه، انقلاب شگفتى در قلمرو امپراتورى شام به وجود آورد وتحولى بزرگ در مردم آن سامان که چهل سال در زیر تبلیغات مسموم معاویه خو گرفتهبودند، ایجاد نمود.
روزى یزید، خطیب دربارى خود را به منبر فرستاد. او در مذمت و نکوهش على(ع) وحسین(ع) و نیز در مدح معاویه و یزید سخن گفت. امام على‏بن‏الحسین(ع) از میان جمعیتفریاد بر آورد:
واى بر تو اى خطیب! خشنودى خلق را به خشم خداوند خریدى و جایگاهت را در آتشدوزخ قرار دادى.
آنگاه از یزید خواست تا رخصت دهد بالاى آن چوب برود و سخنى چند که خشنودىخدا و پاداش براى حاضران را در پى دارد براى مردم بگوید. یزید على‏رغم اینکه هیچ‏گونهتمایلى به این کار نداشت و گفته بود که اگر آن جوان برفراز منبر رود او و خاندان ابوسفیان را
|371|
رسوا خواهد کرد، با اصرار مردم به على‏بن‏الحسین اجازه سخن داد.
امام سجاد(ع) بر منبر رفت و چنین فرمود:
مردم! خداوند به ما خاندان پیامبر(ص) شش امتیاز ارزانى داشته و با هفت فضیلت بر دیگرانبرترى بخشیده است: شش امتیاز ما این است که خدا به ما علم، حلم، بخشش و بزرگوارى،فصاحت، شجاعت و محبت مکنون در دلهاى مؤمنان بخشیده است. هفت فضیلت ما این استکه پیامبر برگزیده خدا از ماست، صدّیق (على‏بن‏ابى‏طالب(ع)) از ما است، جعفر طیّار از مااست. شیر خدا و شیر رسول او (حمزه سید الشهداء) از ما است، دو سبط این امت (حسن وحسین(ع)) از ما است، زهراى بتول (یا مهدى امت) از ما است.
مردم!هرکس مرامى‏شناسد که مى‏شناسدوکسىکه مرانمى‏شناسدخودرابه او مى‏شناسانم.من پسر مکه و منایم، من پسر زمزم و صفایم، من فرزند آن بزرگوارى هستم که حجرالاسود رابا گوشه عبا برداشت، من فرزند بهترین کسى هستم، که احرام بست و طواف و سعى به جاآورد، منم فرزند بهترین انسان‏ها، منم فرزند کسى که در شب معراج از مسجدالحرام بهمسجدالاقصى برده شد، منم فرزند کسى که در سیر آسمانى به سدرةالمنتهى رسیده، منمپسر کسى که در سیر ملکوتى آنقدر به حق نزدیک شد که رخت به مقام «قاب قوسین اوأدنى» کشید، منم فرزند کسى که با فرشتگان آسمان نماز گزارد، منم فرزند کسى که خداوندبزرگ به او وحى کرد، منم فرزند محمدمصطفى، منم فرزند على مرتضى، منم فرزند کسى کهآنقدر با مشرکان جنگید تا زبان به «لا اله الا اللَّه» گشودند، منم فرزند کسى که در رکابپیامبر خدا با دو شمشیر و دو نیزه جهاد کرد، دو بار هجرت کرد، دو بار با پیامبر بیعت نمود، دربدر و حنین شجاعانه جنگید، و لحظه‏اى به خدا کفر نورزید، من فرزند کسى هستم کهصالح‏ترین مؤمنان، وارث گریه کنندگان (از خشیت خدا)، شکیباترین صابران، بهترین قیامکنندگان از تبار یاسین است.
نیاى من کسى است که پشتیبانش جبرئیل، یاورش میکائیل و خود حامى و پاسدار ناموسمسلمانان بود. او با مارقین (از دین به در رفتگان) و ناکثین (پیمان‏شکنان) و قاسطین(ستمگران) جنگید، و با دشمنان کینه‏توز خدا جهاد کرد. منم پسر برترین فرد قریش که پیشاز همه به پیامبر گروید و پیشگام همه مسلمانان بود. او دشمن گردنکشان، نابود کنندهمشرکان، تیرخدایى براى نابودى منافقان، زبان حکمت عابدان، یارى کننده دین خدا، ولّى امرخدا، بوستان حکمت الهى و کانون علم او بود.
منم پسر فاطمه زهرا، سرور زنان جهان، منم فرزند خدیجه کبرى، من پسر آنم که او را به ستمبه خون کشیدند و سرش را از قفا بریدند. من پسر آنم که تشنه جان داد و تن او بر خاک کربلاافتاد. عمامه و رداى او را ربودند در حالى که فرشتگان آسمان در گریه بودند... من پسر آنم کهسرش را بر نیزه نشاندند و زنان او را از عراق به شام به اسیرى بردند....
امام زین‏العابدین(ع) در معرفى خود که در حقیقت شناساندن شجرنامه امامت و رسالتبود، آنقدر داد سخن داد که صداى گریه و ناله مردم بلند شد. یزید ترسید یورش برپا شود، بهمؤذن دستور داد تا اذان بگوید. مؤذن وقتى به «اشهد انَّ محمداً رسول اللَّه» رسید، امام از بالاىمنبر روبه یزید کرد و گفت:
|372|
آیا محمد(ص) جدِّ من است یا جدِّ تو؟ اگر بگویى جد تو است، دروغ گفته‏اى و حق را انکارکرده‏اى، و اگر بگویى جد من است، پس چرا فرزندان او را کشتى؟!.
[30]
شامیان حاضر در مسجد که تحت تاثیر تبلیغات امویان در غفلت به سر مى‏بردند وخاندان پیامبرى(ص) را نمى‏شناختند، با این خطبه امام سجاد(ع) متوجه واقعیت شدند. بههمین دلیل در میانه خطبه یزید از ادامه آن جلوگیرى کرد و سپس براى کسب وجهه عمومىگناه را به گردن ابن‏زیاد انداخت.
از نکات مهم این خطبه این است که امام سجاد(ع) خود و پدر و خاندانش را فرزندانپیامبر اسلام(ص) نامید، در حالى که امویان مى‏کوشیدند آنها را از ذریه على(ع) دانسته واجازه ندهند آنها خود را ذریه پیامبر بنامند.
خون امام حسین(ع) و پیام رسانى امام زین‏العابدین و عقیله بنى‏هاشم حضرت زینبکبرى(س) چنان امویان را رسوا ساخت که مجاهدبن جبر یکى از شخصیت‏هاى اسلامى آنروزگار مى‏گوید: به خدا سوگند مردم عموماً یزید را مورد لعن و ناسزا قرار دادند و به او عیبگرفتند و از او روى گرداندند.
ابن‏اثیر خدرى مى‏نویسد: سر حسین را نزد یزید بردند، موقعیت ابن‏زیاد نزد او بالا رفتو از اقدام او خوشحال شد و به وى جایزه داد، ولى طولى نکشید که به وى گزارش رسید کهمردم نسبت به او خشمگین شده‏اند و به او لعن و ناسزا مى‏گویند، از این رو از کشتن حسینپشیمان شد[!] و مى‏گفت: خدا پسر مرجانه را لعنت کند، او حسین را مجبور به این کار کرد. اوحسین را به قتل رساند و با این کار مرا مورد بغض و نفرت مسلمانان قرار داده و تخم دشمنىمرا در دلهاى آنها افشاند.
[31]
و. زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهیدان کربلا
از جمله راهبردهاى سیاسى امام زین‏العابدین(ع) در عصر خفقان امویان، زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهیدان کربلا که در واقع زنده نگهداشتن فرهنگ شهادت و ایثار بوده،مى‏باشد. در مناقب ابن‏شهرآشوب از امام صادق(ع) آمده است که على‏بن‏الحسین(ع) مدَّتبیست سال براى پدرش مى‏گریست و همین که براى او سفره غذا مى‏آوردند و آب و نان رامى‏دید، بى‏اختیار اشک از چشمانش سرازیر مى‏گشت، تا آنجا که روزى یکى از غلامان امام،آن حضرت را از این عمل، باز داشت و عرض کرد: مى‏ترسم از شدت اندوه جان سپارى!. امام
|373|
زین‏العابدین(ع) در پاسخ او فرمود من اندوه خود را به درگاه خداوند مى‏برم. غم مرا جز اونمى‏داند و من به او پناه مى‏برم و آنچه من مى‏دانم شما نمى‏دانید. سپس فرمود: من هر وقتقتلگاه فرزندان فاطمه را به یاد مى‏آورم، بغض گلویم را مى‏گیرد و نمى‏توانم خوددارى کنم.
ابن‏قولویه در کامل الزیارات روایت کرده است که یکى از غلامان على‏بن‏الحسین(ع)مى‏گوید: روزى مولایم در حالى که اشک از چشمانش سرازیر بود سر بر سجده گذاشت. منبا حالى آشفته به وى گفتم آیا هنوز وقت آن نرسیده که گریان نباشید و از اندوه شماکاسته‏شود؟
آن حضرت سر از سجده برداشت و از پشت موج اشک نگاهى به من افکند و فرمود:
واى! به خدا سوگند، یعقوب با این که اندوه وى به مراتب کمتر از گرفتارى و اندوه من بود، نزدپروردگار خود لب به شکوه گشود... در حالى که او تنها به فراغ یکى از پسرانش گرفتار گشتهبود، ولى من خود ناظر بودم که پدرم و عده‏اى از خاندانم را در مقابل چشمان من سر بریدند؛چگونه محزون نباشم
[32].
ز. بر انگیختن نهضت‏هاى خون خواهى حسینى
بى‏شک سخنان بیدارگرانه امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) در عصر اسارت،وجدان‏هاى خفته امت اسلام را بیدار ساخت و انگیزه‏هاى انتقام خواهى و خونخواهى ازشهیدان کربلا را در نهاد آنان بارور ساخت تا قیام‏هاى خون خواهان کوفى در قالب جنبشتوابین و سپس قیام مختار شکل گرفت. هر چند با توجه به شرایط حساس و بحرانى و خفقانشگفت آن عصر، امام سجاد(ع) در هنگام ظهور آن نهضت‏ها بیان صریحى نداشت ولى نقشسخنرانى‏هاى امام در کوفه و شام و موضع‏گیرى‏هاى پنهانى امام(ع) را نباید نادیده گرفت.بررسى این قیام‏ها مقاله دیگرى را مى‏طلبد.
ح. تأمین معاش خاندان شهیدان
از دیگر صحنه‏هاى فعالیت امام سجاد(ع)، تلاش اقتصادى براى تأمین معاش خاندانحسین(ع) بوده است. آن حضرت پس از بازگشت از اسارت، در مدینه به فعالیت کشاورزىپرداخت. نقل است که حسین‏بن‏على(ع) در جریان سفر طولانى مدینه به کربلا، هزینه‏اىبس سنگین را متحمل شد و از این باب بدهکار شده بود. امام سجاد(ع) چشمه جدیه (عینجدیه)که آبى جارى براى شرب و کشاورزى بود را فروخت و قرض امام حسین(ع) را
|374|
پرداخت کرد.
ذهبى دانشمند معروف اهل سنت مى‏نویسد: امام زین‏العابدین(ع) از محل وابستگى خودبه رسول خدا(ص) اعاشه کرد و از خمس و غنایم براى گذراندن زندگى بهره‏اى نمى‏گرفت.او سپس از جویریةبن‏السماء نقل مى‏کند: «ما أَکَلَ علىّ‏بن‏الحسین بقرابته من رسول‏اللَّه(ص)درهماً قطُّ».
[33]
او مزرعه‏اى داشت و در آن کار مى‏کرد. و به آبادانى نخلستان مى‏پرداخت.
[34]
[1]. الارشاد، ج 2، ص 138؛ الطبقات، ج 5، ص 221؛ اعیان الشیعه، ج 1، ص 628.
[2]. قاموس الرجال، ج 7، ص 420، الطبقات، ج 5، ص 211؛ اعیان الشیعه، ج 1، ص 629 و 635؛ سیر اعلامالنبلاء، ج 4، ص 487. امالى شیخ مفید امام سجاد(ع) را بزرگتر از على شهید دانسته است. (الارشاد، ج 2، ص135).
[3]. نک: دراسات و بحوث فى التاریخ و الاسلام، ج 1، ص 77.
[4]. همان، ص 90.
[5]. همان، ص 77.
[6]. زندگانى على‏بن‏الحسین، شهیدى، ص 49.
[7]. الارشاد، ج 2، ص 91؛ سیدنا زین‏العابدین، ص 52؛ اعیان الشیعه، ج 1،ص 635؛ الکامل، ج 4، ص 57 .
[8]. بحارالانوار، ج 45، ص 1، اعیان الشیعه، ج 1 ص 601.
[9]. اعیان الشیعه، ج 1، ص 600 .
[10]. الطبقات، ج 5، ص 221؛ البدایة و النهایه، ج 9، ص 109؛ سیراعلام النبلا، ج 4، ص 386؛ تذکرةالخواص، ص 324. اعیان الشیعه، ج 1، ص 635.
[11]. سید محمد رضا حسینى جلالى در کتاب جهاد الامام السجاد(ع) پس از نقل فضیل‏بن‏زبیر اسدىمى‏نویسد: این کتاب به تحقیق مجله تراثنا در موسسه آل‏البیت لاحیاء التراث در سال 1406 قمرى انتشاریافت. همچنین گفتنى است که این اثر پیش از این در ضمن کتاب امالى خمسیه مرشد بالله و حدائق الوردیهمحلى، انتشار یافته بود. (جهاد الامام السجاد(ع)، ص 51).
[12]. جهاد الامام السجاد(ع)، ص 50 .
[13]. القاموس المحیط، فیروز آبادى، ج 1، ص 227؛ النهایه، ابن‏اثیر، ج 2، ص 195.
[14]. نفس المهموم، ص 279.
[15]. زندگانى على‏بن‏الحسین، 52 به نقل از انساب الاشراف، ج 3، ص 207 .
[16]. تاریخ طبرى، ج 4، ص 347، الکامل، ج 4، ص 79، مقتل الحسین، خوارزمى، ج 2، ص 38؛ اعیان الشیعه،ج 1، ص 636، الطبقات، ج 5، ص 212 و 221؛ منتهى‏الامال، ج 1، ص 733.
[17]. سوره صف، آیه 8.
[18]. بحارالانوار، ج 45، ص 112؛ اعیان الشیعه، ج 1، ص 613؛ حیاة الامام زین‏العابدین، ص 167 - 168؛نفس المهموم، ص 217 ؛ الدهوف، ص 157 - 159.
|375|
[19]. مقتل الحسین، خوارزمى، ج 2، ص 42؛ اعیان الشیعه، ج 1، ص 614؛ الارشاد، ج 2، ص 116؛بحارالانوار، ج 45، ص 117؛ سیدنا زین‏العابدین، ص 21؛ حیاة الامام زین‏العابدین، ص 169. زندگانىعلى‏بن‏الحسین، ص 52.
[20]. سیره پیشوایان، ص 208.
[21]. بحارالانوار، ج 45، ص 145.
[22]. سوره شورى، آیه 23.
[23]. سوره اسراء، آیه 26.
[24]. سوره انفال، آیه 41.
[25]. سوره احزاب، آیه 33.
[26]. مقتل الحسین، خوارزمى، ج 2، ص 61؛ حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، ص 278؛ حیاة الامامزین‏العابدین، ص 172؛ اعیان الشیعه، ج 1، ص 615. بحارالانوار، ج 45، ص 129.
[27]. منتهى الامال، ج 1، ص 791؛ بحارالانوار، ج 45، ص 130؛ الکامل، ج 4، ص 86؛ مقتل الحسین،خوارزمى، ج 2، ص 62.
[28]. سوره حدید، آیه 22 - 23.
[29]. تاریخ طبرى، ج 4، ص 352 - 355؛ الکامل، ج 4، ص 86 - 87؛ بحارالانوار، ج 45، ص 132 - 136؛مقتل الحسین، خوارزمى، ج 2، ص 63؛ اعیان الشیعه، ج 1، ص 616. سیره پیشوایان، ص 198.
[30]. بحارالانوار، ج 45، ص 137؛ مقتل الحسین، خوارزمى، ج 2، ص 69؛ زندگانى على‏بن‏الحسین، ص 74؛حیاة الامام زین‏العابدین، ص 174؛ اعیان الشیعه، ج 1، ص 617.
[31]. الکامل، ج 4، ص 187.
[32]. بحارالانوار، ج 46، ص 110.
[33]. اعیان الشیعه، ج 1، ص 636.
[34]. سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 391؛ در مکتب پیشواى ساجدان، ص 230.

تبلیغات