مطالب مرتبط با کلیدواژه
۲۱.
۲۲.
۲۳.
۲۴.
۲۵.
۲۶.
۲۷.
۲۸.
صادر اول
حوزههای تخصصی:
از دیدگاه حکمت متعالیه، خداوند منشأ فیض دائم و قدیم است. واکاوی مقصود از این فیض و نسبت آن با خلقِ سایر موجودات، مسأله اصلی این نوشتار در راستای وضوح مواضع فلاسفه در مبحث قدم و حدوث عالم است. مراد از این فیض، صادر نخستینی است که عنوان مخلوق بر آن صدق نمی کند؛ هرچند با توسع در مفهوم «مخلوق» می توان آن را نیز تحت اطلاق جای داد. این موارد و نیز این که بحث پیش رو، روشنگر این حقیقت است که ذهنیّت اندیشوران از مفاهیم کلیدی در مبحث حدوث یا قدمِ «مخلوق»، «عالَم» و «فیض» یکسان نیست و نیز طرح شواهدی بر تعدّد اصطلاح ها در متون، یافته هایی است که این مقاله با شیوه تحلیلی اسنادی بدان ها پرداخته و با ابهام زدایی از مفاهیم واژه های «خلق»، «فیض» و «عالَم» زمینه ساز وضوح بیشتر مسأله پیچیده و چالش برانگیز حدوث و قدم عالم شده است.
ارزیابی طرحواره آفرینش از منظر علامه طباطبایی با تأکید بر دیدگاه استاد مصباح یزدی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه کلام سال هفتم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۱۳
5 - 26
حوزههای تخصصی:
موضوع فاعلیت الهی و چگونگیِ آفرینش جهان توسط خداوند از اساسی ترین پرسش های فلسفی است. یکی از اصلی ترین دلایلی که فلاسفه مسلمان برای ترسیم کیفیت فاعلیت الهی از آن استفاده کرده اند، قاعده «الواحد» است. علامه طباطبایی به عنوان بزرگ ترین فیلسوف نوصدرایی معاصر، تنها دلیل خود در طرح واره نظام آفرینش را بر این قاعده استوار نموده است، اما بهره گیری از این قاعده در فاعلیت الهی از سوی استاد مصباح یزدی با نقدی فلسفی مواجه شده است. در این پژوهش با روشی توصیفی، تحلیلی، دیدگاه علامه طباطبایی پیرامون این موضوع تبیین و با محوریت انتقاد استاد مصباح یزدی، ارزیابی و عدم توانایی این قاعده برای اثبات ضرورت صدورِ واحد از خداوند بیان شده است.
بررسی و تحلیل ادله و اشکالات «قاعده الواحد»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هرچند قاعده الواحد مورد انکار بیشتر فیلسوفان واقع نشده، اما به جهت دلیل اثباتش، محدوده مفادش و پاسخ از اشکالات وارد شده توسط مخالفان، مورد بررسی و دقت نظر حکیمان قرار گرفته است. عده ای این قاعده را بدیهی و بی نیاز از استدلال دانسته اند؛ ولی در عین حال استدلال هایی نیز برای اثباتش اقامه کرده اند. ادله ذکر شده را می توان به دو دسته تقسیم کرد: دسته اول ادله ای هستند که با تکیه بر عدم صدق دو مفهوم بر علت، در صدد اثبات این قاعده برآمدند و دسته دوم ادله ای هستند که با توجه به لزوم سنخیت میان علت و معلول، به اثبات این قاعده می پردازند. در مقابل، مخالفان اشکالات متعددی را برای ابطال این قاعده مطرح کرده اند. بر این اساس در این نوشتار، ابتدا به تبیین صحیح ادله قاعده الواحد و نقد و بررسی آن ها و سپس به بیان اشکالات و پاسخ از آن ها پرداخته شده است. در نتیجه نیز این قاعده توسط برهانی که مبتنی بر اصل سنخیت (به تفسیر صحیح) است ثابت می شود. مطابق با این برهان، مراد از واحد در ناحیه علت، واحد من جمیع الوجوه می باشد؛ اعم از واحد شخصی و نوعی، و مراد از واحد در ناحیه معلول، واحد وجودی می باشد نه واحد من جمیع الوجوه. با توجه به این دو نکته یعنی مسئله سنخیت و اینکه وحدت در ناحیه معلول وحدت من جمیع الوجوه نیست، اغلب اشکالات دفع می شود.
نقش و جایگاه متغیرهای عمومی در فرایند سیاستگذاری سیاست خارجی اتحادیه اروپا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات بین المللی سال ۱۸ زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳ (پیاپی ۷۱)
207 - 225
حوزههای تخصصی:
سیاستگذاری خارجی ادامه سیاست داخلی در عرصه بین المللی و از مهمترین بخشهای سیاستگذاری عمومی است، شناخت نقش و جایگاه و میزان تاثیرگذاری داخلی و اهمیت آن بر فرآیند سیاستگذاری خارجی در شناخت هر چه بهتر شاخصهای موثر تصمیم گیری در حوزه بین الملی حایز اهمیت است، تعدادی از کشورهای قاره اروپا در قالب اتحادیه اروپا بسیاری از امور حاکمیتی خود را بر مبنای نظریه نهادگرایی به اتحادیه ای متشکل از کشورهای عضو واگذار نمودند که سیاست خارجی نیز یکی از بخشهای مهم آن می باشد. فرآیند سیاستگذاری خارجی در اتحادیه اروپا برگرفته از عوامل و متغیرهای عمومی مختلفی در سطح جامعه اروپایی می باشد که با حضور و نفوذ در ارکان سیاستگذاری اتحادیه در تصویب و اجرای تصمیمات و سیاستها ایفای نقش می نمایند. در این مقاله برای پاسخ به این سوال که میزان نقش و جایگاه متغیرهای عمومی در سیاست خارجی چه وزن و اهمیتی دارد ضمن بررسی چرخه سیاستگذاری خارجی با تمرکز بر متغیرهای عمومی به نقش مبتنی بر نظریه نهادگرایی نئولیبرال ضریب نفوذ آنها با هدف ترسیم میزان و اولویت نقش آنها در این عرصه می پردازیم و در نتیجه گیری کلی مقاله نیز اهمیت و تاثیرهای قابل توجه این نهادهای غیردولتی به عنوان یکی از مهمترین شاخصهای موثر بر سیاستگذاری خارجی اتحادیه اروپایی بیان خواهد شد.
تحلیل تعارض اولیه عبارات ابن عربی درباره قلمرو نفس رحمانی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
ابن عربی عبارات به ظاهر مختلفی در تفسیر نفس رحمانی و تعیین قلمرو آن دارد که ممکن است سبب برداشت نادرست یا حتی انتساب تناقض گویی به وی شود. در بعضی عبارات، نفس رحمانی را به تعین اول، در برخی دیگر به تعین ثانی و در مواضع متعددی، خاص تعینات خلقی اطلاق کرده است. او در عبارات خود، علاوه بر این سه اطلاق، جامعیت نفس رحمانی را مطرح می کند. از کنار هم گذاشتن این موارد و براساس مؤیدات دیگر در کلام او، می توان اثبات کرد که از نظر وی، نفس رحمانی حقیقتی گسترده ای است که از تعین اول آغاز می شود و تا عالم ماده ادامه دارد و شامل فیض اقدس و مقدس است. ابن عربی در برخی عبارات خود، به این مطلب تصریح کرده است که حقیقت نفس رحمانی چیزی جز شمول بر تمام تعینات حقی و خلقی نیست؛ به همین دلیل است که نفس رحمانی را هم واجب و هم ممکن، هم حادث و هم قدیم معرفی کرده است. ازآنجاکه انسان کامل در قوس صعود، با نفس رحمانی اتحاد می یابد و مظهر تامّ همه اسما و صفات می گردد، به انسان هم، نفس رحمانی اطلاق کرده است.
بررسی مقایسه ای مفهوم حقیقت محمدیه از منظر ملاصدرا و آدام کدمون از نگاه موسی دلئون(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۰
292 - 305
حوزههای تخصصی:
هدف از این مقاله بررسی همانندی ها و تفاوت های حقیقت محمدیه و آدام کادمون، از منظر ملاصدرای مسلمان و دلئون کلیمی است، روش پژوهش مطالعه تطبیقی با رویکردی تحلیلی-توصیفی بر اساس روش مطالعات کتابخانه ای است. مطالعات بر اساس نگرش های هستی شناسانه دو دین ابراهیمی می باشد. یافته ها: این پژوهش مشخص می کند، حقیقت محمدیه و آدام کدمون هر دو به عنوان اولین جلوه ذات الهی هستند. در دیدگاه ملاصدرا حقیقت محمدیه شامل انوار بی نهایت اسماء و صفات حق است. و آن را با صادر اول و عقل اول مطابقت داده است؛ اما دیدگاه موسی دلئون بر این است که آدام کدمون دارای ده سفیروت یا ده نور صفات الهی است. آدام کدمون نخستین تجلی ان- سوف است و وجودش از سفیره ها ترکیب شده است. نتیجه : در عرفان اسلامی و همچنین به نظر ملاصدرا، انسان کامل تجلی حقیقت محمدیه است از نظر دلئون نیز انسان کامل آدام کدمون می باشد و از دیدگاه این دو نفر، حقیقت محمدیه و آدام کدمون مبدأ و مقصد خلقت و آفرینش هستند. از تفاوت های مهم این دو دیدگاه، تفاوت در عدد اسماء و صفاتی است که تشکیل دهنده وجود انسان کامل است.
مقایسه «عقل اوّل» در فلسفه ابن سینا، با «روح پیامبر اکرم(ص)»، و «عقل»، به عنوانِ «نخستین مخلوقات» در آموزه های اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شیخ الرئیس ابوعلی سینا، «صادر اوّل» در فلسفه خود را «عقل اوّل» می نامد و برای آن اوصاف خاصّی قائل است. از سوی دیگر در دین تعابیر مختلفی درباره «نخستین مخلوق» آمده است، که از آن جمله، «عقل» و «روح رسول اکرم؟ص؟» است. ابن سینا، برای نشان دادنِ سازگاری نظریه خود با آموزه های دینی، روایات مربوط به «اوّلیّتِ عقل» را شاهد صحّتِ نظریه «اوّلیّتِ عقل اوّل» می آورد. نگارنده در این مقاله به موضوع ادعای مطابقتِ «عقل اوّل» با دو تعبیر دینیِ مذکور پرداخته و کوشیده ثابت کند که: اوّلاً معنای اصطلاح «عقل» در نظامِ آفرینش فلسفه ابن سینا، با معنای آن در آیات و روایات، و نیز معنای «اوّلیّتِ عقل» در این دو نظام، کاملاً با هم متفاوت اند و از این رو این دو غیر قابل تطبیق با یکدیگرند. ثانیاً ابن سینا هیچ ذکری از احادیث نخستین مخلوق بودنِ «روح پیامبر اکرم؟ص؟» نمی کند و نمی کوشد روح آن حضرت را با «عقل اوّل» تطبیق دهد، زیرا چنین تطبیقی مستلزم اشکالات متعددی است، و چه بسا وی به برخی از آنها آگاه بوده که ادعای آن را نکرده است. عمده ترین این اشکالات، مسأله «تقدم نفس بر بدن» است که شیخ الرئیس آن را قبول ندارد، در حالی که روایاتِ متواتر، به صراحت بر آن دلالت دارند. از این رو نمی توان ادعا کرد که «عقل اوّل» _ که در فلسفه بوعلی بر همه مخلوقات تقدم دارد _ همان «روح حضرت رسول؟ص؟ » است، که شیخ آن را حادث به حدوثِ بدن، و نه مقدم بر آن می داند. در متن مقاله، بعضی دیگر از اشکالات مطابقتِ «عقل اوّل» با «روح» آن حضرت و ناسازگاری این ادعا با آموزه های وحیانی نشان داده شده است.
ارزیابی شارحان کافی در هستی شناسی عقل در سازگار بودن و نبودن با روایات: ارزیابی رویکرد استقلالی به عقل(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
نقد و نظر سال ۲۸ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۱۱۴)
67 - 98
حوزههای تخصصی:
تفسیرِ هستیِ عقل به عنوان موجودِ مستقلِ از ساحاتِ وجودی انسان، یکی از رویکرده های شارحان کافی است. این رویکرد برآمده از نص روایات متواتر و برهان عقلی است که به دو نظریه تفکیک می شود. این دو نظریه در شرح روایت اول کافی ارائه شده اند. این پژوهش با روش تحلیلی توصیفی و با تکیه بر نص گرایی این دو نظریه را ارزیابی می کند. نظریه «عقل به مثابه مخلوق اول»، بر اساس تاویل گرایی و برهان عقلی-فلسفی سامان می یابد و به همین دلیل با نتایج تحلیل نص گرایانه از روایات در «تطبیق مخلوق اول با عقل» و «عدم تعلق آن به ساحت حیات انسان» ناسازگار است. تحلیل «عقل به مثابه جوهر مفارق مشابه عقل فعال» بر مبنای نص گرایی شکل گرفته ولی تلاش کرده تبیین عقلانی از نظریه ارائه دهد و سازگاری بیشتری با روایات دارد لذا در «پذیرش وجود استقلالی» «وحدت در عین کثرت»، «قبول حرکت و فعل و انفعال»، «جدایی از هویت انسان در عین تعلق به ساحت انسان» «رابطه اشراقی با نفس ناطقه» با روایات سازگار است ولی چون در تبیین نظریه از مبانی عقلانی-فلسفی بهره جسته است در قائل شدن به «وجود تشکیکی»، « تاثیر عقل در مراتب نفس ناطقه» «چگونگی تعدد و تکثر عقول» با روایات ناسازگار است