مقالات
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف از پژوهش حاضر ارائه الگوی آمادگی استقرار کانون ارزیابی و توسعه شایستگی های اعضای هیات علمی است. روش پژوهش: پژوهش حاضر از نظر نحوه گرداوری داده ها، کیفی می باشد. برای تعیین الگوی آمادگی استقرار کانون ارزیابی و توسعه شایستگی های اعضای هیات علمی از روش داده بنیاد ظاهر شونده استفاده شده است به این منظور با 14 نفر صاحب نظران و متخصصین در حوزه کانون ارزیابی و توسعه و همچنین توسعه شایستگی های اعضای هیات علمی مصاحبه نیمه ساختارمند انجام گرفت و برای تحلیل داده ها از فرآیند کدگذاری باز، محوری و انتخابی استفاده شد. پس از رسیدن به اشباع نظری، ابعاد و مولفه ها استخراج و الگو طراحی شد. یافته ها: بر اساس یافته های پژوهش مهم ترین ابعاد الگوی آمادگی استقرار کانون ارزیابی و توسعه شایستگی های اعضای هیات علمی شامل آمادگی مدیریت مبتنی بر شواهد، آمادگی ساختاری – فرآیندی، آمادگی قانونی، آمادگی فرهنگی - نگرشی، آمادگی فنی، آمادگی منابع انسانی، و آمادگی زیرساختی می باشد. نتیجه گیری: برای استقرار کانون ارزیابی و توسعه شایستگی های اعضای هیات علمی در دانشگاه حتماً می بایست به لحاظ شناختی، آمادگی کافی در هیات علمی ایجاد شود تا مقاومت ها به ویژه برای استفاده از این کانون در تبدیل وضعیت ها و ارتقاها کاسته شود که تعریف و انجام اقدامات مناسب در راستای افزایش آمادگی فرهنگی – نگرشی در این مسیر نقش ویژه ای دارد. به موازات این مهم اعمال مدیریت مبتنی بر شواهد به جهت پیاده سازی علمی و استاندارد کانون ارزیابی در دانشگاه نقش کلیدی دارد که آماده کردن محیط برای این موضوع و حرکت به سمت تصمیم گیری های عینی و فاصله گرفتن از شهود و خبرگی محض، توجه ویژه ای می طلبد. به لحاظ فنی نیز کانون ارزیابی و توسعه شایستگی های اعضای هیات علمی از نوع ترکیبی(بعد محور و وظیفه محور) تشخیص داده شد بنابراین نیاز است آمادگی های لازم برای چنین طراحی از قبل اندیشیده شود.
مؤلفه های اثر گذار بر توانایی و مهارتهای دانش آموختگان دکتری رشته آموزش عالی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: بررسی مؤلفه های اثرگذار بر توانائیها و کسب مهارت دانش آموختگان دکتری در رشته آموزش عالی دانشگاه ها و مؤسسات آموزش عالی در زمینه هایی مختلف اجرائی، تخصصی، علمی و اجتماعی است.
روش پژوهش: روش تحقیق در این پژوهش مبتنی بر رویکرد پیمایشی است. روش مورد استفاده برای نمونه گیری، تمام شمار بوده و برای جمع آوری داده ها و اطلاعات از ابزار پرسشنامه استفاده شده است و با استفاده از نرم افزار SPSS داده ها مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند، همچنین جهت آزمون فرضیه ها از نرم افزارSMART PLS استفاده شده است.
یافته ها: یافته های پژوهش حاکی از آن است که الگوهای تدریس و یادگیری، امکانات و برنامه درسی ارائه شده در دوران تحصیل بر تسلط به کسب و کار و توانایی و مهارتهای شغلی اثر معنی داری ندارد و ارائه صلاحیت و مهارتهای لازم در دوران تحصیل در تسلط به کسب و کار و توانایی و مهارت شغلی تأثیرگذار است و اثر معنی دار دارد.
نتیجه گیری: مهارت یکی از ارکان اصلی در اشتغال دانش آموختگان به شمار می آید و دانشجویان ضمن گذراندن دروس نظری، لازم است دروس عملی را بگونه ای بگذارند که مهارتهای لازم برای ورود به بازارکار را کسب کنند. لذا توجه به مهارتهای عملی در رشته آموزش عالی و گرایش های آن باید مورد توجه برنامه ریزان آموزش عالی قرار گیرد.
تاملی بر توسعه سیستم های مدیریت کیفیت و نقش آن در بهبود تضمین کیفیت در موسسات آموزش عالی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: این پژوهش درکی مقدماتی از مفهوم کیفیت و سیستم های مدیریت کیفیت را در راستای بهبود نظام تضمین کیفیت ارائه می دهد و در پایان مبادرت به تشریح مولفه های یک سیستم مدیریت کیفیت در جهت کیفیت بخشی در سیستم آموزش عالی کشور می نماید. روش پژوهش: روش پژوهش از نظر هدف کاربردی است. به لحاظ ارائه داده ها روش مورد استفاده کیفی می باشد که از طریق مطالعه اسنادی انجام شده است. جهت مشخص کردن اسناد، از تمامی پژوهش های خارجی مرتبط در زمینه مدیریت کیفیت در بازه زمانی 1950 لغایت 2022 در پایگاه های اطلاعاتی جستجوی نظام مند صورت گرفت. پس از انجام جستجوها، جمعاً 180 مطالعه مورد بررسی قرار گرفت که پس از چندین مرحله غربالگری براساس بررسی تشابه، عنوان و چکیده و محتوای پژوهش، 15 واحد مطالعاتی جهت انجام تحلیل ها، انتخاب شد. در ادامه با بهره گیری از رویکرد تحلیل محتوای کیفی ساختاربندی (مایرینگ، 1993)، بعد از مقوله بندی و تفسیر 7 مدل مدیریت کیفیت جهت تحلیل انتخاب شد. یافته ها: یافته ها حاکی از این است که یک سیستم مدیریت کیفیت می بایست قبل از اجرایی شدن با نظام آموزش عالی آن کشور انطباق داده شود و از نظر محتوا و ساختار هم جهت، جامع و یکپارچه در جهت فرآیند و فعالیت های موسسه آموزش عالی مورد نظر باشد؛ همچنین همه ذینفعان باید در سیستم مدیریت کیفیت دانشگاه ها در جهت استمرار کیفیت در نظر گرفته شوند و سیستم مدیریت کیفیت باید در هسته خود مفهوم بهبود مستمر را به جای انطباق و التزام به مقررات داشته باشد و مبادرت به ایجاد فرهنگ کیفیت در موسسه نماید تا اطمینان حاصل شود که کیفیت بخشی در فعالیت ها، باورها و انتظارات روزانه هر یک از کنشگران ایجاد می شود. فلذا تمرکز باید بر تضمین کیفیت درونی باشد. نتیجه گیری: دانشگاه های کشور می بایست استراتژی های خاص خود را منطبق با یک سیستم مدیریت کیفیت سیستماتیک تعبیه نمایند تا بتوانند بر ارائه یک آموزش با کیفیت تمرکز کنند. زیرا آنها بدون کیفیت، قادر به ادامه فعالیت نخواهند بود و در نزد ذینفعان هیچگونه اعتباری نخواهند داشت. پس آنها باید فرهنگ بهبود کیفیت مستمر را در برنامه های خود بگنجانند، تا دانشگاه قادر شود به طور منسجم فعالیت نماید و به ماموریت های مورد نظر خود دست یابد.
طراحی مدل سه شاخگی پیشران های ارتباط دانشگاه و صنعت در ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف از این پژوهش طراحی مدل سه شاخگی پیشران های ارتباط دانشگاه و صنعت در ایران است. روش پژوهش: روش نمونه گیری پژوهش کیفی حاضر، گلوله برفی است. داده ها با مصاحبه نیمه ساختاریافته گردآوری و با روش تحلیل مضمون تحلیل شدند. یافته ها: پیشران های ساختاری، زمینه ای و محتوایی مضامین اصلی این پژوهش هستند. مضامین فرعی پیشران های ساختاری، عبارتند از رفع بوروکراسی دست و پاگیر، خط مشی های دانشگاهی تسهیل گر ارتباط، برند معروف و معتبر دانشگاه، اثربخشی و کارآمدی دفاتر ارتباط دانشگاه و صنعت، تناسب تقاضای صنعت و عرضه دانشگاه، بودجه پژوهشی مناسب صنعت، تعیین درست اولویت های پژوهشی صنعت، معیارهای درست انتخاب مجری، موقعیت جغرافیایی مناسب صنعت. پیشران های زمینه ای مشتمل بر نهادهای تسهیل گر، تسهیل گرهای فرهنگی و اجتماعی، خط مشی های عمومی تسهیل گر و وضعیت اقتصادی و سیاسی مناسب هستند. مضامین فرعی پیشران های محتوایی، تفاهم زبانی و فکری و همسویی دانشگاه و صنعت، اعتماد متقابل، اشتیاق به ارتباط متقابل، فرهنگ دانشگاهی تسهیل گر ارتباط هستند. نتیجه گیری: برای بهبود ارتباط دانشگاه و صنعت باید بر ایجاد پیشران های ساختاری و سپس پیشران های محتوایی تمرکز کرد.
ارتباط سبک های مدیریت کلاس اساتید با بی صداقتی تحصیلی دانشجویان دانشگاه فرهنگیان هرمزگان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی میزان بی صداقتی تحصیلی در میان دانشجویان دانشگاه فرهنگیان هرمزگان و تأثیر سبک های مدیریت کلاس اساتید بر آن انجام شده است.
روش پژوهش: این پژوهش با روش توصیفی-پیمایشی با نمونه ای به حجم 322 نفر از دانشجویان دانشگاه فرهنگیان هرمزگان در سال تحصیلی 1403-1402 انجام شد. برای گردآوری داده ها از پرسشنامه مدیریت کلاس ولفگانگ و گلیکمن و پرسشنامه بی صداقتی تحصیلی مک کیب و تروینو استفاده شد. تحلیل داده ها با استفاده از آزمون های ناپارامتریک و رگرسیون لجستیک ترتیبی صورت پذیرفت.
یافته ها: میزان بی صداقتی تحصیلی در میان دانشجویان برابر با 47.76 درصد است. سبک تعاملی به عنوان سبک غالب مدیریت کلاس در میان اساتید شناسایی شد و رابطه ای معکوس و معنادار با بی صداقتی تحصیلی داشت. در مقابل، سبک مداخله گرا رابطه ای مستقیم و معنادار با بی صداقتی تحصیلی نشان داد. یافته ها حاکی از آن است که ۲۱ درصد از بی صداقتی تحصیلی دانشجویان توسط سبک مدیریت کلاس اساتید تبیین می شود.
نتیجه گیری: اگرچه سبک مدیریت تعاملی اساتید نقشی کاهنده در بی صداقتی تحصیلی دارد، اما همچنان میزان بی صداقتی در سطح نسبتاً بالایی قرار دارد. این امر می تواند ناشی از تأثیر منفی سبک مداخله گرا و همچنین دخالت سایر عوامل فردی و فرهنگی مؤثر بر بی صداقتی تحصیلی باشد.
رابطه بین تناسب فرد-سازمان و سلامت روحی-روانی اعضای هیئت علمی با نقش های میانجی تناسب فرد-شغل و تعلق خاطر کاری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف: پژوهش با هدف تعیین رابطه بین تناسب فرد-سازمان و سلامت روحی-روانی اعضای هیئت علمی با نقش های میانجی تناسب فرد-شغل و تعلق خاطر کاری انجام گرفت.
روش پژوهش: روش پژوهش توصیفی- همبستگی (مبتنی بر مدل معادلات ساختاری) بود. جامعه آماری پژوهش تمامی اعضای هیئت علمی دانشگاه سیستان و بلوچستان در سال تحصیلی 02-1401 بودند که به شیوه نمونه گیری تصادفی-طبقه ای 212 نفر از آنان از طریق پرسشنامه های تناسب فرد-سازمان (اسکروگینس، 2008)، تناسب فرد-شغل (مولکی، 2006)، تعلق خاطر کاری (کانونگو، 1982) و سلامت روحی-روانی (بارتلز و همکاران، 2019) مورد مطالعه قرار گرفتند. برای تجزیه و تحلیل داده ها از ضریب همبستگی پیرسون و مدل معادلات ساختاری با کمک نرم افزار SmartPls استفاده شد.
یافته ها: بین تناسب فرد-سازمان، سلامت روحی-روانی، تناسب فرد-شغل و تعلق خاطر کاری رابطه مثبت و معناداری وجود داشت. تناسب فرد-سازمان هم به طور مستقیم و هم به طور غیرمستقیم با میانجی گری های تناسب فرد-شغل و تعلق خاطر کاری بر سلامت روحی-روانی اعضای هیئت علمی اثر مثبت و معناداری داشت.
نتیجه گیری: برگزاری آزمون های شخصیت شناسی در بدو استخدام افراد و تطبیق آن با ویژگی های سازمان و شغل می تواند گامی مهم در ایجاد تعلق خاطر کاری و ارتقای سلامت روحی-روانی اعضای هیئت علمی باشد.