۱.
فعالیت داوطلبانه، به عنوان فداکاری خودانگیخته در جهتِ خیرِ عمومی، یکی از نیازهای مهم دنیای امروز برای مواجهه با حوادث و اتفاقات بی شمار مترقبه و غیرمترقبه است. بر این اساس، پژوهش حاضر تلاش کرده است تا با استناد به نظریه هنجارهای اجتماعی، رابطه مسئولیت پذیری را با فعالیت داوطلبانه بررسی کند. این پژوهش از نوع کمّی است و به روش پیمایشی انجام شده است. جامعه آماری شهروندان 18 سال به بالای شهر یاسوج هستند که 364 نفر از آنان به روش نمونه گیری تصادفی چندمرحله ای انتخاب شدند. ابزار پژوهش برای سنجش فعالیت داوطلبانه پرسشنامه پژوهشگرساخته است و به منظور سنجش مسئولیت پذیری از پرسشنامه احمدی (1388) استفاده شده است. بر اساس یافته های توصیفی پژوهش، تمایل به فعالیت داوطلبانه در سطح متوسط است که با توجه به حادثه خیز بودن کشور، باعث نگرانی است؛ اما یافته های تحلیلی نشان می دهد رابطه ای مثبت و معنادار بین مسئولیت پذیری و فعالیت داوطلبانه وجود دارد. تبیین متغیر وابسته بر اساس مجموع متغیرها نشان می دهد مسئولیت پذیری، جنسیت و تحصیلات قادر هستند 218/0 از تغییرات فعالیت داوطلبانه را تبیین کنند. نتیجه گیری پژوهش حاضر این است که با تقویت هنجارِ اجتماعی مسئولیت پذیری، می توان فعالیت داوطلبانه را افزایش و پیامدهای ناگوار حوادث و اتفاقات را تسکین داد.
۲.
نهاد وقف با وجود آنکه ظرفیت های عظیمی در برطرف کردن مشکلات فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، آموزشی، بهداشتی و ... کشور دارد، امروزه درگیر چالش ها و موانع متعدد شده است. این مطالعه از نظر هدف، کاربردی و از نظر شیوه اجرا کیفی بود. جامعه پژوهش تمام صاحب نظران، پژوهشگران و مجریان حوزه وقف در کشور بودند و طبق اصل اشباع نظری، 23 نفر با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. ابزار پژوهش مصاحبه نیمه ساختارمند بود و روایی و پایایی پرسشنامه با استفاده از روش ارزیابی «لینکلن و گوبا» تأیید شد. برای تحلیل داده ها از روش تحلیل کیفی «کلایزی» استفاده شد. از میان 44 تم (مضمون)، 6 زیرمقوله یا مقوله فرعی و 2 مقوله اصلی یا فراگیر چالش های نظری و ذهنی (ضعف در تقنین و انگیزه واقفان و به روز نبودن موقوفات) و چالش های عملی و اجرایی (ضعف در بهره وری، مدیریت و نظارت) قابل شناسایی هستند. این پژوهش ضمن شناسایی مهم ترین چالش ها و موانع توسعه وقف در ایران، پیشنهاد های «اهتمام حاکمیت به سامان دهی و توسعه وقف»، «به حداقل رساندن مداخلات دولتی و استفاده بیشینه از ظرفیت و انگیزه مردمی در مدیریت نهاد وقف»، «توجه حاکمیت به مسائل اقتصادی و اعتقادی»، «نگاه علمی و تخصصی به اداره وقف و امور خیریه»، «ایجاد انعطاف در وقف نامه ها جهت دهی نیات واقفان» را ارائه کرد.
۳.
هدف پژوهش بررسی تاریخی نهادینه شدن انفاق در شهر کرمانشاه بوده است. برای نیل به هدف پژوهش از روش ترکیبی (پژوهش کیفی و تحلیل اسنادی) استفاده شده است. سیر تاریخی وقف با منابع تاریخی و سالنامه آماری کمیته امداد امام خمینی بررسی شده و برای شیوه نهادینه شدن وقف و پیامدهای آن از روش کیفی و مصاحبه عمیق با شاغلان اداره اوقاف، کمیته امداد امام خمینی، مؤسسه های خیریه و صاحب نظران استفاده شده است. یافته ها نشان داد عوامل ضرورت اجتماعی، فرهنگ دینی و انسانی و فرهنگ سیاسی در نهادینه شدن انفاق نقش داشته اند. کارکرد انفاق در شهر کرمانشاه شامل تأمین اجتماعی، مصرف دینی و مذهبی و مصرف اقتصادی و زیربنایی بوده است. نهاد وقف با چالش های اجتماعی، فرهنگی، اداری، ارتباطی و نظارتی مواجه بوده است. درآمد مشارکت های مردمی کمیته امداد به دلیل اقتصاد ضعیف کرمانشاه کم بوده است و همچنین، هزینه های کمیته امداد در استان کرمانشاه به نسبت جمعیت تحت پوشش در مقایسه با میانگین کشوری کمتر بوده است؛ به همین دلیل، سیاست های فقرزدایی کمیته امداد و اوقاف در استان کرمانشاه در برابر افزایش حجم فقرا در جامعه کارساز نبوده و نیازمند تغییر رویه های سیاست گذاری در زمینه تقویت بنیه اقتصاد کلان جامعه و همچنین اقتصاد خانواده ها است.
۴.
«مطالعات خیریه» به رشته دانشگاهی مشخصی محدود نیست و به سختی می توان مرزهای آن را معلوم کرد؛ اما شاید بشود تصویری نظام مندتر از نقش این مطالعات را در عرصه خیریه فراهم کنیم و به این ترتیب، ارزیابی بهتری از وضع پژوهش ها در این زمینه داشته باشیم. در اینجا، سعی می کنم ابتدا پیشنهادی اولیه درباره بازیگران اصلی زیست بوم خیریه طرح کنم. به این وسیله، می توانیم پرسش های عرصه خیریه را به نحوی دقیق تر طرح کنیم. سپس، می توانیم ببینیم نقش مطالعات خیریه در هر بخش به چه صورت است. در حین بحث، به بعضی از نمونه های موردی، مانند کلیشه های رایج در گفتمان خیریه و مسئله اولویت بندی، اشاره خواهد شد. این نوشته به جای دفاع از یک موضع مشخص در حوزه خیریه، می کوشد تا چارچوبی برای صورت بندی دیدگاه های مختلف فراهم کند. سپس، پیشنهاد طرح شده بر اساس یک نمونه، یعنی «دیگردوستی مؤثر»، بسط می یابد. در مجموع، دو هدف عمده مدنظر است. نخست، به نظر می رسد می توان نگاهی موسع تر به مطالعات خیریه داشت و بسیاری از پژوهش های معمول دانشگاهی را نیز در این دسته دید. تلقی «خیریه به مثابه غیرانتفاعی» دقیق نیست و حتی در عمل مشکل ساز است. دوم، بخشی از پرسش ها در این حوزه سرشت هنجاری دارند و ناگزیر باید به آن ها توجه کرد؛ به این ترتیب، اگرچه پاسخ به بسیاری از پرسش های حوزه خیریه مستلزم پژوهش های پژوهشگران علوم اجتماعی و طبیعی است، بدون بحث های مستقل فلسفی (به طور مشخص فلسفه اخلاق)، نمی توان مسائل حوزه خیریه را به درستی دید، فهمید و در جست وجوی راه حل برآمد. رویکردهایی که می کوشند ابعاد هنجاری را نادیده بگیرند، ناگزیر صرفاً مواضعی (احتمالاً نسنجیده) را مفروض می گیرند و از این نظر مستعد نقد هستند
۵.
یکی از گونه های نوظهور نیکوکاران در دنیا، خرده سلبریتی های نیکوکار اینستاگرامی هستند. بسیاری از سلبریتی های هنری یا ورزشی در جهان یا ایران، با فعالیت های نیکوکارانه خود به دنبال کسب توجه و شهرت بیشتر بودند؛ اما امروزه برخی از کاربران اینستاگرامی به طور اختصاصی به فعالیت های نیکوکارانه در اینستاگرام پرداخته و از این طریق شهرت کسب کرده اند. هدف از این پژوهش مطالعه موردی فعالیت یکی از نیکوکاران ایرانی است که به واسطه نمایش کنش نیکوکارانه خود در اینستاگرام به شهرت رسیده است. با استفاده از مفهوم «جامعه نمایش» گی دبور و با روش تحلیل مضمون، صفحه یکی از نیکوکاران ایرانی در اینستاگرام (حمید ببری) مطالعه و تحلیل شد. یافته ها در دو مضمون اصلی «تجلی تهی دستی» و «بازنمود نیکوکاری اینستاگرامی» تشریح شده اند. تجلی تهی دستی با خرده مضامین «حضور در مناطق کم برخوردار»، «بازنمایی کودکان کم برخوردار/کار» و «بازنمایی شرایط سخت معیشتی» شکل گرفته و بازنمود نیکوکاری اینستاگرامی با «نیکوکاری مادی» و «نیکوکاری ارتباطی» صورت گرفته است. نتایج پژوهش حاکی از آن است که با ابژگی فعالیت نیکوکارانه یا ابژگی افراد نیازمند و فقیر، سوژه خرده سلبریتی نیکوکار برساخته شده است. این پدیده نوظهور اگرچه منجر به گسترش نیکوکاری و خیریه شده اما زمینه های سازمان های غیردولتی خیریه نمایشی را نیز ایجاد کرده است.
۶.
تاب آوری عامل مهمی در غلبه بر ناملایمات و سختی های زندگی به ویژه در میان فقرا و نیازمندان است. تاب آوری یک مفهوم فرهنگی، زمینه ای و تاریخی است و مفهوم سازی آن، توضیح عوامل تأثیرگذار و شناسایی راهبردهای مقابله ای آن از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت است. همچنین بی توجهی به آن می تواند منجر به فهم نادرست این موضوع در افراد یا اجتماعات موردمطالعه شود. این مطالعه کیفی باهدف واکاوی معنای تاب آوری در میان دریافت کنندگان کمک های مالی از خیریه ها در شهر اصفهان انجام شد. این پژوهش با استفاده از روش تحلیل مضمون در میان مشارکت کنندگانی صورت گرفت که به صورت هدفمند برای این کار انتخاب شده بودند. با تجزیه وتحلیل مصاحبه ها، پنج مضمون کلی به دست آمد. «معنا و مفهوم رنج های زندگی»، «اتکا به منابع حمایتی»، «حفظ کرامت در شرایط سختی»، «واکنش در برابر استیصال» و «چشم اندازهای گذار». تحلیل کیفی ما نشان داد که تاب آوری در منظومه فکری و ذهنی مشارکت کنندگان صرفاً امری فردی نیست، بلکه ارتباط تنگاتنگی با زیست اجتماعی و تجربیات و تعامل آنان با سایر حوزه های زندگی شان دارد. نتایج این پژوهش می تواند برای مداخلات پیشگیرانه خیریه ها و سمن ها باهدف افزایش تاب آوری نیازمندان و فقرای شهری سودمند باشد.