یکی از راههای شناسایی تفاوتها در مباحث انسانی، بررسی مختصات و جایگاه انسان در نگرش و بینش مدنظر می باشد. قدرت و غلبه تکنولوژی و فرهنگ غربی، از یک سو، و ابتکارات و خلاقیتهای کم نظیر و مستمر در انقلاب اسلامی، از سوی دیگر، این پرسش را مطرح می سازد که جایگاه انسان در انقلاب اسلامی و فرهنگ غربی چگونه تعریف و شناسایی شده اند؟ تامل در ادبیات تحلیلی این موضوعات و همچنین واقعیتهای محیط بر روندهای کنونی جوامع آشکار می سازد که انسان در انقلاب اسلامی، به طور مشخص انسانی اصول گراست و تحول ناشی از انقلاب اسلامی به گونه ای است که شاخصه ها و جهت گیری انسان را به سوی اصول گرایی و معناگرایی در تعیین و پیمودن مسیر زندگی فردی و جمعی سوق می دهد. این در حالی است که در نگرش مادی حاکم بر علوم جدید، امکان چنین تحولی در انسان به حداقل می رسد. تقابل ذکرشده در این مقاله تحلیل و توضیح داده شده است.
روابط استعماری همواره حول محور «امتیازات»، شناسایی و تحلیل شده اند. در میان انواع امتیازات واگذارشده به قدرت های استعماری، کاپیتولاسیون اهمیت ویژه ای دارد. سلب حق قضاوت، صریح ترین و شفاف ترین اقدام استعماری است که بیانگر رویکرد استعمارگران به هویت مناطق تحت استعمار می باشد. ازاین رو، عکس العمل این مناطق نسبت به آن نیز گویای پویایی هویت آن هاست. در این نوشتار، عمل ها و عکس العمل ها در این باره بررسی شده اند؛ کنش ها و واکنش هایی که با پیروزی انقلاب اسلامی ایران به لغو این امتیاز نامشروع انجامید
جایگاه علمای دین در ساختار اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ایران معاصر، موجب گردید که آنان در مواجهه با جلوه های متنوع و متکثر غرب در ایران، محوریت یابند. مقاله حاضر علل یاد شده را تشریح کرده است.با نگاه به تاریخ معاصر به وضوح درمییابیم که از سیصد سال قبل، که تفکر غرب جدید وارد ایران شد، در همه وقایع و حوادث مهم اجتماعی، که قاطبه مردم ایران در آن ها شرکت داشتند، نقش علمای شیعه، محوری بوده است. از آنجا که بیشتر و بلکه همه تحولات مهم اجتماعی ایران، از سه سده پیش تا کنون، به طور مستقیم یا غیرمستقیم در خصوص مسائل مربوط به غرب میباشد، پس میتوان گفت که در تاریخ معاصر ما، توجه علما به غرب و درگیری با آن، به نسبت سایر قشرهای جامعه، شدیدتر و گستردهتر بوده است. عوامل موثر در این زمینه عبارت اند از: