بررسی فرایند ملت سازی در دوره پهلوی دوم و تاثیر آن بر کنش سیاست خارجی بر اساس رهیافت راینهارد بندیکس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ملت سازی برای استحکام ملی و خلق هویت مشترک استفاده می شود و حکومت ها از اجرای آن تثبیت قدرت سیاسی خود را دنبال می کنند. این فرایند پس از جنگ جهانی دوم، ارتباط مستقیمی با حقوق شهروندی دارد و چنانچه راینهارد بندیکس معتقد است شاخصه ملت سازی موفق بسط مشارکت سیاسی است که می تواند از تحقق حق شهروندی به دست آید. ملت سازی در تاریخ ایران معاصر حداقل از مشروطه به بعد قابل بررسی است. پژوهش حاضر با رویکرد توصیفی و تحلیلی، به روش کتابخانه ای با استفاده از منابع مکتوب ضمن نگاهی به ملت سازی و حقوق شهروندی از دوران مشروطه تا دوره پهلوی اول، این فرایند را در عصر پهلوی دوم و تاثیر آن بر کنش سیاست خارجی بررسی می کند. پرسش تحقیق این است که فرایند ملت سازی و حقوق شهروندی در دوران پهلوی دوم چگونه بود؟ تاثیر این فرایند بر کنش سیاست خارجی چیست؟ چارچوب نظری تحقیق را رهیافت راینهارد بندیکس در کتاب ملت سازی و شهروندی تشکیل می دهد. بررسی روند تاریخی فرایند مزبور نشان می دهد حکومت های ایرانی از قاجار تا پایان پهلوی در ملت سازی موفقیتی نداشتند. در کنار فرهنگ سنتی ایرانی که شهروند در آن به مثابه رعیت بود باید از استبداد حاکم بر اندیشه و عمل حاکمان به عنوان موانع ملت سازی و حقوق شهروندی یاد کرد. ملت سازی در دوره پهلوی دوم راهبر سیاست خارجی بود و ارتباط و کنش دربار و دولت با دیگر کشورها متاثر از نگاه دولت سازی آمرانه و الگوی اقتدارطلبانه تعریف می شد.