جامعه شناختی جنگ و صلح در داستان رستم و اسفندیار بر اساس دیدگاه های لوکاچ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
داستان جنگ رستم و اسفندیار در شاهنامه فردوسی، یکی از برجسته ترین بخش های این اثر حماسی است که بازتاب دهنده ساختارهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی زمان خود می باشد. این مقاله، با استفاده از دیدگاه های جامعه شناختی لوکاچ و تمرکز بر مفاهیمی چون تضاد طبقاتی، تضاد نسلی، شیءشدگی، ایدئولوژی و سرنوشت، به شیوه توصیفی-تحلیلی، به بررسی ابعاد اجتماعی این داستان می پردازد. در این داستان، اسفندیار به ابزاری برای تحقق اهداف سیاسی پدرش تبدیل شده و ایدئولوژی حاکم با تحریف واقعیت، نابرابری ها را توجیه کرده و از چالش های جدی علیه قدرت جلوگیری می کند. بررسی و دقت نظر در ابیات داستان نشان می دهد که فردوسی، از طریق شخصیت های حماسی خود، واقعیت های اجتماعی، نهادهای دینی، ساختارهای خانوادگی و سلسله مراتب قدرت در ایران باستان را تبیین می کند. نتایج این پژوهش بیان می کند که داستان جنگ رستم و اسفندیار حاوی مفاهیم عمیق و متنوعی از جمله قدرت، مشروعیت، وفاداری، نقش های اجتماعی، تضادهای طبقاتی و تعاملات دیپلماتیک است که بازتاب دهنده تعارضات و تلاش های اجتماعی برای یافتن تعادل و صلح در جامعه ایران باستان می باشد. این داستان، علاوه بر ارزش های ادبی، به درک بهتر ساختارهای اجتماعی گذشته کمک می کند. روش گردآوری اطلاعات در این پژوهش، مبتنی بر منابع کتابخانه ای است.