آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

متن

یکى از شخصیتهاى برجسته شیعه، که طى دو سده اخیر، بر حیات علمى (فقه) و سیاسى شیعیان تاثیر انکار ناپذیر دارد و کتاب فقهى ایشان به عنوان مهمترین منبع فقهى شناخته شده; به طورى که امروزه هیچ فقیهى نمى‏تواند خود را بى‏نیاز از این کتاب بداند، مرحوم سید کاظم یزدى است . مرحوم سید را معمولا با بینش‏هاى عمیق فقهى‏اش مى‏شناسند، لیکن بعد مهم دیگرى از شخصیت وى، که بعد سیاسى اوست، همواره تحریف شده یا در هاله‏اى از ابهام مانده است; چرا که با تسلط جریان روشنفکرى بر جامعه مسلمانان در قرن اخیر، هر چه که موافق این جریان نبود یا وارونه جلوه داده مى‏شد یا بکلى از ذهن جهانیان محو مى‏گشت و متاسفانه پروژه تحریف حقایق هنوز هم در خط روشنفکرى ما وجود دارد .
سید یکى از کسانى بود که پروژه تحریف و ترور شخصیت‏با شدت تمام در مورد او اجرا شد و با آنکه هنوز هم چهره نورانى‏اش در زمینه سیاسى بر تارک باشکوهترین نهضتهاى اسلامى معاصر جلوه‏گر است، تلاش کردند تا از او چهره‏اى منفور به نسل‏هاى بعد معرفى کنند . بنابراین، هدف اساسى این مقاله، نشان دادن آن بخش از حقایق زندگى سید است که همواره مخفى مانده و ارائه دورنمایى کلى از حیات علمى، سیاسى، اجتماعى این فقیه و مرجع عظیم جهان تشیع، مرحوم آقا سید محمد کاظم یزدى مى‏باشد .
قبل از ورود به اصل بحث، شایسته است ابتدا به زندگى، آثار و مقام علمى سید پرداخته شود .
گذرى بر زندگى سید
مرحوم آیة الله سید محمدکاظم طباطبایى یزدى معروف به «صاحب عروه‏» در سال 1247ه . ق . (یا 1256 بنا به اختلاف اقوال) در ده کسنویه یزد (که اکنون جزو شهر شده) در خانواده‏اى کشاورز چشم به جهان گشود . (1)
وى دروس مقدماتى (ادبیات و سطوح اولیه) را در مدرسه علمیه دو منار یزد گذراند و سپس براى فراگیرى سطوح بالاتر، راهى مشهد شد . در آن‏جا، هیئت و ریاضیات را آموخت و آن گاه به اصفهان آمد و از محضر آیات وقت; از جمله شیخ محمدباقر نجفى و سید محمدباقر خوانسارى، صاحب روضات الجنات و آیة‏الله میرزا محمدهاشم چهارسوقى و آیة‏الله ملامحمد جعفرآبادى کسب علم و فضل نمود . و از مرحوم نجفى (پدر بزرگوار آقانجفى اصفهانى و حاج آقا نور الله) اجازه اجتهاد گرفت . سید در سال 1281ه . ق . وارد حوزه نجف اشرف شد، ورودش مصادف بود با وفات شیخ اعظم، مرتضى انصارى و انتقال مرجعیت‏به میرزاى شیرازى . آن بزرگوار از محضر فقهاى بزرگى چون میرزاى شیرازى، شیخ مهدى جعفرى، شیخ راضى نجفى، فرزند شیخ محمد جعفر و آیت الله شیخ مهدى آل کاشف الغطا (2) کسب فیض کرد تا آنکه خود در نجف اشرف به تدریس و تعلیم فقه و سایر علوم پرداخت . دیرى نگذشت که او از بزرگترین مراجع عصر خود گردید . به ویژه پس از در گذشت مرحوم آخوند خراسانى، اکثریت قاطع شیعیان جهان مقلد و مطیع فتواى او شدند . (3)
مقام علمى
در مورد مقام علمى سید همین بس که در دوران اخیر، فقهاى عظام، آغاز مرجعیت‏خویش را با حاشیه زدن بر کتاب فقهى ایشان; یعنى «عروة الوثقى‏» اعلام مى‏کنند و محمد على مدرسى او را از فحول و متبحرین علماى امامیه و سید علماى وقت، حامل لواى شریعت، سرآمد فقهاى عصر و ... مى‏داند . (4) . شیخ عباس قمى رحمه الله وى را سید عالمان امت و شیخ طایفه، پرچمدار تشیع و قطب آسیاى شریعت و ... شمرده است . شیخ محمد حرزالدین او را فقیه و زعیم مطلقى مى‏داند که هیچکس را یاراى رقابت‏با او نبود . (5) حوزه درسش آنقدر پربار وگیرا بود که نزدیک به‏دویست تا سیصد عالم در سر درس فقه وى حاضر مى‏شدند . (6)
اثار و تالیفات
از سید نوشته‏هاى زیادى برجاى مانده که معروف‏ترین و گرانقدرترین آنها کتاب «عروة الوثقى‏» در فقه مى‏باشد . به سبب نگارش این کتاب، ایشان به صاحب عروه شهرت یافت . سایر کتابهاى سید عبارتند از:
1 . تعلیقه بر متاجر شیخ انصارى، چاپ تهران .
2 . رسالة فی حکم الظن المتعلق باعداد الصلاة و افعالها و کیفیة صلاة الاحتیاط
3 . رسالة فی منجزات المریض
4 . غایة القصوى، ترجمه فارسى «عروة‏الوثقى‏» به قلم شیخ عباس قمى، چاپ بغداد .
5 . رسالة فی التعادل و التراجیح، چاپ تهران .
6 . الصحیفة الکاظمیه، چاپ بغداد .
7 . مجموعه بستان نیاز و گلستان راز، چاپ بغداد .
8 . حاشیه نجاة العباد فی یوم المعاد، شیخ محمدحسن صاحب جواهر .
9 . حاشیة جامع العباسى، شیخ بهایى .
10 . حاشیه مجمع المسائل محمدحسن میرزاى شیرازى .
11 . حاشیه ذخیرة العباد لیوم المعاد، فاضل شربیانى .
12 . حاشیه فراید الاصول، شیخ مرتضى انصارى .
13 . الرسالة فی جواز اجتماع الامر و النهى، چاپ تهران .
14 . حاشیه مکاسب شیخ انصارى .
15 . السؤال و الجواب، چاپ نجف .
شاگردان
آیة‏الله سید محمدکاظم یزدى شاگردان بسیارى در حوزه پربار خود پرورش داد که برخى از آن ها به درجه اجتهاد رسیدند; از جمله معروف‏ترین شاگردان ایشان عبارتند از:
آیة‏الله شیخ عبدالکریم حائرى یزدى (مؤسس حوزه علمیه قم)، آیة‏الله آقا سید محمدتقى خوانسارى، آیة‏الله سیداحمد خوانسارى، مجاهد شهید شیخ محمدتقى بافقى، آیة‏الله آقاضیاء عراقى، آیة‏الله مجاهد سیدحسن مدرس، آیة‏الله حسین بروجردى (مرجع عالیقدر جهان اسلام)، محمد تنکابنى (مؤلف قصص العلما)، شیخ احمد کاشف الغطا، آیة‏الله شیخ محمدحسین کاشف الغطا، آیة‏الله حاج آقاحسین قمى، (7) حاج آقا رضا مسجد شاهى اصفهانى، سید عبدالحسین شرف الدین عاملى، سید محمد فیروزآبادى، شیخ زین الدین العابدین عابدى زنجانى، شیخ فضل الله شیخ الاسلام زنجانى، سید یونس اردبیلى، شیخ جعفر نقدى، آقا میرزا محمود (امام جمعه زنجانى) میرزا مهدى آشتیانى، شیخ عبدالنبى عراقى و ...
مقام معنوى و نفوذ اجتماعى - دینى
عظمت‏شان معنوى و تقواى مرحوم سید، بیشتر از آن است که به وصف درآید; به طورى که دشمنانش نیز در این باره سخن به اعتراف گشوده‏اند; احمد کسروى مى‏گوید:
«سید یزدى در رده آخوند خراسانى و حاج شیخ (عبد الله) مازندرانى شمرده مى‏شدى و گروهى انبوه از ایرانیان، از مقلدان او مى‏بودى .» (8)
مهدى ملکزاده نیز مى‏نویسد:
«سید مریدان و مقلدان زیاد در ایران داشت و عشایرشیعه عراق عرب از او تقلید مى‏کردند و او را پیشواى مطلق خود مى‏دانستند و هرگاه ضرورت ایجاب مى‏کرد، ممکن بود هزارها عرب مسلح تحت اختیار او گذارند و احکامش را با آهن و آتش پیش ببرند .» (9)
یحیى دولت آبادى هم با اشاره به نفوذ تمام عیار سید در میان مردم نوشته است:
«اکنون که خود رییس مسلم شده طرفى ندارد که مخالف یا موافق شناخته شود» . (10)
سرهنگ لاثر، از ماموران انگلیس در منطقه خاورمیانه، در گزارش 4 آگوست 1909 خود به انگلستان مى‏نویسد:
«موسیو ماسچکوف، یکى از کارمندان سفارت روسیه به من اطلاع داده است که متنفذترین شخصیت روحانى در خارج باکو و درمیان مسلمانان قفقاز، سیدکاظم یزدى است .» (11)
سید مردم را دوست مى‏داشت و مردم نیز او را دوست داشتند، تا جایى که در نجف او را پدر مى‏خواندند . میزان عشق واعتقاد مردم به سید به حدى بود که صحرانشینان از خاک پاى او برداشته، با خود به چادر مى‏بردند و در کیسه ریخته، هنگام سوگند خوردن براى اثبات حقانیت‏خود به آن قسم مى‏خوردند و مى‏گفتند: «به حق تراب قدم السید» .
سید با همه تواضعى که داشت نسبت‏به خصوصیات علمى افراد سختگیرى مى‏کرد و به آسانى به کسى اجازه اجتهاد نمى داد . (12) سید در ابتدا از پذیرش مرجعیت اجتناب مى‏ورزید مردم و علماى نجف که به مقام علمى و معنوى وى به خصوص پس از رحلت میرزاى شیرازى در سال 1312 پى برده بودند، نسبت‏به پذیرش مرجعیت، به ایشان اصرار مى‏کردند، اما وى در زمان حیات میرزاى شیرازى، مرجعیت را نپذیرفت . پس از رحلت میرزا بسیارى از مردم براى آن فقید سعید مجلس ترحیم به پا کردند; به طور معمول، اگر عالمى بزرگ، براى مرجع از دست رفته، مجلس عزادارى ترتیب دهد، به عنون مدعى مرجعیت‏شناخته مى‏شود . سید محمد کاظم، پس از فوت میرزاى شیرازى از این عمل اجتناب ورزید و به مسجد سهله رفت و مجلس ترحیم ترتیب نداد، این تواضع و فروتنى سید باعث‏شد که مردم به تقواى وى، بیش از پیش پى ببرند . (13)
اصول اندیشه‏هاى سیاسى - اجتماعى سید ولایت فقیه
در بحبوحه مشروطیت، مباحثى که مستقیما به اصل و نوع حکومت مربوط مى‏شد، مورد سوء استفاده قرار مى‏گرفت . در این زمینه شواهد تاریخى بى‏شمارى وجود دارد که دال بر این گونه سوءاستفاده‏ها است; مانند سوءاستفاده از کتاب نائینى که موجب شد ایشان شخصا به جمع‏آورى کتاب خود بپردازند و از این رو است که علماى طراز اول; مانند سید، که مرجع تقلید شیعیان جهان بودند، سعى مى‏کردند حرفى نزنند که دستاویز افراطیون و سوء استفاده‏چیان شود . بنابراین، دیده شده که بر خلاف اساتید خود (مانند میرزاى شیرازى و شیخ انصارى) بسیار محتاطانه با این نوع مباحث‏برخورد مى‏کند و حتى زمانى که حاشیه بر مکاسب مى‏نویسد، آنجا که به بحث ولایت فقیه شیخ مى‏رسد، اصلا وارد بحث نشده و بر آن قسمت مکاسب حاشیه نمى‏زند . در حالى که همین فقیه بزرگوار در لابه‏لاى مباحث فقهى خود، مانند مبحث قضا، ذکات، خمس، هرجا که مناسب بوده و زمینه سوءاستفاده وجود نداشته، نظریات سیاسى خود را مطرح ساخته است . بنابراین، لازم است‏براى دستیابى به اندیشه‏هاى سیاسى - اجتماعى ایشان، سراغ کتاب فقهى وى «عروة‏الوثقى‏» برویم که در راس آنها کتاب القضاء مى‏درخشد .
سید در کتاب قضا منصب قضاوت را «منصوب‏» از طرف شارع و منصبى از مناصب شرعى مى‏داند . (14) و حتى احتمال این که منصب قضا حکمى از احکام شرعى; مثل سایر واجبات باشد را، با استناد به حدیث «فانی قد جعلته حاکما» رد مى‏کند و معتقد است که منصب قضا، به اقتضاى حدیث مذکور ولایت است و ولایت همان سلطنت‏بر غیر، در جان و مال و امور شخصى مى‏باشد و این ولایت در قضا محقق است . (15) بعد براى ولایت مورد نظر خود مثالى آورده، مى‏نویسد: این ولایتى که شارع نصب کرده، نظیر ولایت پدر و جد بر مال و جان فرزند صغیرش مى‏باشد .
در این که چه کسى حق حکومت دارد، در تمام کلمات سید (16) ذکرى از سلطان به میان نمى‏آید . در همه موارد، فقیه عادل جامع الشرائط را در مقابل حاکم جور قرار داده و حتى ایشان براى این که نشان دهند که تنها فقیه جامع‏الشرائط حق حاکمیت‏بر جامعه اسلامى دارد هر جا که مى‏خواهد نامى از سلطان (غیر فقیه جامع‏الشرائط) بیاورد کلمه «جور» را بدون فاصله به آن اضافه مى‏کند .
در ادامه مبحث قضا، سید به نکته بسیار دقیق و جالبى اشاره مى‏کند که حاوى معانى بسیارى است . ایشان در ادامه مى‏نویسد:
«ثم انه منصب جلیل، ومرتبة عالیة، فانه امارة شرعیة وغصن من دوحة الرئاسة العامة الثابتة للنبی صلى الله علیه و آله، والائمة علیهم السلام وخلافة عنهم‏»
«... همانا منصب قضاوت شکوفه‏اى است از درخت ریاست عامه که براى نبى و ائمه علیهم السلام ثابت‏بوده و جانشینى از آن بزرگواران مى‏باشد» .
چنین به نظر مى‏رسد که در نظر ایشان منصب ریاست عامه، شاخه‏هاى زیادى دارد که در زمان او رسیدن به همه آن‏ها امکان ندارد، ولى یک شاخه آن را که منصب قضا باشد، باید احیا کرد . به عبارت دیگر ایشان قدر مقدور از حکومت فقیه را، همانا عهده دارى منصب قضا مى‏داند، اما از سایر شاخه‏هاى ولایت عامه، ظاهرا تنها از آن جهت‏بحث نمى‏کند که آنها را غیر مقدور و غیر قابل دستیابى مى‏داند . دلیل این امر آن است که:
اولا: سید ترافع و حل نزاع نزد غیر مجتهد جامع الشرائط (حاکم جور) را حرام مى‏داند (17) و این نشانگر آن است که ایشان قدرت حاکمان وقت را به رسمیت نمى‏شناسد و هر نوع به رسمیت‏شناختن حاکمیت غیر فقیه جامع الشرائط را ممنوع مى‏داند . بدیهى است رجوع به حاکم هنگام ترافع و نزاع، نوعى رسمیت‏بخشى به آنهاست .
ثانیا: در نظریه او منصب قضاوت، که یکى از ارکان نظام و مهمترین رکن قواى سه گانه حاکمیت است، تنها در اختیار فقهاى جامع‏الشرائط و مجتهدان قرار دارد . سید بعد از ذکر آیات و روایات وارده در این مورد، مى‏نویسد: «مقتضاى این روایات، عدم جواز عهده‏دار بودن غیر مجتهد براى حکم و مرافعه مى‏باشد . حال فرقى نیست که این غیر مجتهد از اهل علم باشد یا نه .» (18)
ثالثا: لسان احادیثى که در باره وجوب اجتهاد قاضى است، آبى از تخصیص به مبحث قضا بوده و داراى عمومیت است; به طورى که موضوع بعضى از این احادیث ولایت و حکومت مى‏باشد . و این امر بر ایشان مخفى نبوده و شاید خواسته نظر خود درباره شرائط حاکم را در ضمن شرائط قاضى بیان کند . مطالب ایشان چنین است:
«جواز قضا براى غیر امام، متوقف است‏بر اذن امام و اخبارى که دلالت دارد بر اذن امام، اختصاص به علما و رواتى دارد که ظاهرا قادر به استنباط حکم شرعى باشند; مثل مقبوله عمربن‏حنظله (19) و توقیع بلند مرتبه امام زمان (واما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الى رواة حدیثنا فانهم حجتى علیکم وانا حجة الله علیهم) و خبر تحف العقول (مجارى امور و احکام باید به دست علما باشد) و مرسله رسول الله (بارالها! بیامرز خلفاى مرا، که گفته‏شد اى پیامبر خدا، خلفاى شما کیانند؟ فرمود: کسانى که بعد از من مى‏آیند و حدیث و سنت مرا رعایت مى‏کنند) و حدیثى‏که در فقه الرضوى آمده (فقها در این زمان مانند انبیاى بنى‏اسرائیل مى‏باشند) (20)
در ادامه این احادیث مى‏فرماید: «معلوم است که اسم عالم و راوى بر شخص عامى صدق نمى‏کند و مصلحت نیست که عامى خلیفه رسول الله باشد و مجارى امور نباید به دست او باشد و عامى به منزله انبیا شمرده نمى‏شود) . (21) .
در جمع بندى از کلمات سید یزدى بر مى‏آید که ایشان اعتقاد به ولایت فقیه به نحو عام دارند; زیرا وقتى این جمله ایشان که: «مجارى امور نباید به دست عامى باشد» را در کنار جمله سابق او قرار دهیم که گفت: «مستفاد از قول امام، که فرمود: «فانی قد جعلته حاکما» این است که قضاوت ولایت است; زیرا ولایت همان حاکمیت و سلطنت است‏بر غیر در جان و مال او» (22) و توجه داشته باشیم که ایشان منصب قضاوت را منصبى منصوب از ناحیه ائمه مى‏داند نه صرف اداى تکلیف و امر به معروف و نهى از منکر، به این نتیجه مى‏رسیم که سید مى‏خواهد این مطلب را گوشزد کند که نخستین شرط حاکم، اجتهاد است .
و دلیل دیگر بر اینکه: مراد ایشان قضاوت عام است و شامل امور حکومتى هم مى‏شود، این است که سید در «شرط عدالت‏براى قاضى‏» مى‏نویسد: «غیر عادل، حتى بر صبى و مجنون ولایت ندارد تا چه رسد به امر مهم قضا» . (23)
وى همچنین در مبحث تقلید، بعد از آن که تقلید از مجتهد مجهول الحال یا غیر عادل را جایز نمى‏شمارد، مى‏نویسد: «و همچنین سایر تصرفات این مجتهد (غیر عادل یا مجهول‏الحال) در امور عامه نافذ نیست و براى این مجتهد ولایتى در اوقاف و وصایا و اموال مجهول‏المالک و قاصر متصور نمى‏باشد» . (24)
همان طور که ملاحظه شد، مراد ایشان از این کلمات، «ولایت‏» به معناى عام بوده و تنها منحصر به امور حسبه نمى‏شود .
اختیارات فقیه جامع الشرائط
ایشان اختیارات ولى فقیه را منحصر در امور حسبه نمى‏دانند و دایره‏اش را وسیع‏تر گرفته‏اند، به عنوان نمونه:
الف: در کتاب زکات عنوان مى‏کند که دادن زکات به فقیه جامع‏الشرائط مستحب است اما اگر فقیه مطالبه کرد، بر مالک واجب مى‏شود که زکات خود را تنها به فقیه جامع‏الشرائط پرداخت کند . (25) و اگر مال در دست فقیه تلف شد (حتى با افراط و تفریط مالک و دهنده زکات ضامن نیست . (26) حتى بعضى از فقها (مانند آقا ضیاء) اشکال کرده‏اند که این مورد، از امور حسبه خارج است لذا فقیه نباید حق مطالبه داشته باشد .
ب: ایشان در چند جا از فقیه جامع‏الشرائط، با نام «نایب امام زمان‏» یاد مى‏کند . (27) بنابراین، بدیهى است که نایب شخص، حداقل باید بعضى از اختیارات اصلى او را داشته باشد، تا عنوان «نیابت‏» بر او صدق کند; مثلا در باره پرداخت‏خمس مى‏نویسد:
«و اماالنصف من الخمس الذی للامام (ع)، امره فی زمان الغیبة، راجع الى نائبه و هو المجتهد الجامع الشرائط، فلابد من الایصال الیه . .). (28) «اما نصف خمس، که مخصوص امام است، در زمان غیبت‏باید به نایبش، که مجتهد جامع الشرائط مى‏باشد، رداخت‏شود ...» شبیه این عبارت را در جاهاى دیگر نیز آورده است .
ج: از موارد دیگرى که سید روى آن تاکید کرده، آن است که: حکم فقیه جامع‏الشرائط قابل نقض نیست ولو از سوى مجتهد دیگر (29) ، و روشن‏ترین مورد آنجا است که ولى فقیه حکمى صادر کند، در این صورت، بر دیگر فقها - ولو خودشان را اعلم از او بدانند - واجب است از آن حکم اطاعت نمایند .
در مجموع مى‏توان چنین نتیجه گرفت که سید، بر خلاف بعضى از علماى وقت، معتقد بود حکومتى که فقیه عادل جامع الشرائط در راس آن نباشد، نمى‏تواند مشروعیت داشته باشد . وى بر همین اساس، در ماجراى مشروطه، بسیار محتاطانه عمل کرد و وقتى دید وضع جورى است که مجتهد طراز اول تهران مجبور شده به زاویه حضرت عبد العظیم پناه ببرد، آن گونه مسیر سیاسى خود را از مشروطه چیان جدا کرد .
منش عملى سید در امور سیاسى و اجتماعى
سیره مستمر سید در امور اجتماعى و سیاسى، به دست آوردن آگاهى دقیق و کامل از جوانب، آثار و تبعات حوادث و رویدادها بود . او آنگاه در انتخاب صحیح‏ترین راه مى‏اندیشید و پخته‏ترین نوع برخورد را بر مى‏گزید . در اتخاذ تصمیم و برخورد با جریانات و جناح‏هاى گوناگون، از اقدامات شتابزده و احساساتى سخت پرهیز داشت و اگر کسانى - مغرضانه یا ساده‏لوحانه - سید را در قبال حوادثى که بر جوامع اسلامى و تشیع مى‏گذشت، عنصرى بى‏تفاوت و کناره گیر! شمرده‏اند، سخت‏به خطا رفته‏اند . نامه‏اى که مرحوم سید، در ایام تحصن علماى تهران در قم، در صدر مشروطه، به دو تن از علماى تهران (مرحوم حاج میرزا ابوتراب شهیدى و حاج شیخ روح الله قزوینى) نوشته، به وضوح نشانگر اهتمام وى به اصلاح امور جامعه اسلامى و در عین حال متانت و احتیاط اوست .
سید هرجا که احساس تکلیف شرعى مى‏کرد وارد عمل مى‏شد و با جو سازى و توهین و تهدید مخالفین، صحنه را خالى نمى‏کرد و در عین حال، نسبت‏به آنچه که مربوط به شخص او بود، سعه صدر و گذشت‏بسیار نشان مى‏داد; چنانکه در گرماگرم مشروطه اول، وقتى جمعى در مقام توهین و تهدید او برآمدند و پخش این خبر موجب تحریک شدید احساسات دینى عشایر دجله و فرات شد و منتهى به ورود مسلحانه آنان به نجف و تعقیب توطئه چینان گردید و حکومت عثمانى از سید حمایت مى‏کرد و ... با این حال، سید از انبوه هواداران مسلح خویش مصرانه خواست که از تعقیب اشخاص باز ایستند . (30)
او که از شاگردان برجسته میرزاى شیرازى بود، درس سیاست را همراه درس فقه واصول، از ایشان آموخت و همانند دیگر شاگردان میرزا (چون شیخ فضل الله نورى) معرفت و زیرکى خاصى از استاد خود به ارث برد . اهم مؤلفه‏هاى منش و عملکرد سیاسى سید عبارتند از: (31)
1 . دفاع از کیان اسلامى: یکى از اصولى که سید در اعلامیه‏هایش شدیدا مراقبت مى‏کرد، فرق نگذاشتن میان کشورهاى اسلامى بود; چرا که وقتى اشغالگران روسى شمال ایران و متجاوزان انگلیسى جنوب آن را تصرف مى‏کنند و سید به عنوان مرجع تقلید مى‏خواهد حکم جهاد بدهد و با اینکه کشور ایران زادگاه اوست و طبعا هر کسى به زادگاه خود تعلق خاطر ویژه دارد، با این حال مى‏بینیم که سید در فتواى جهاد، ابتدا اسم کشور لیبى را مى‏برد و حمله ایتالیا به آن کشور اسلامى را جلوتر از اشغال ایران ذکر کرده و مقلدان خود مى‏خواهد که سرزمینهاى اسلامى را از دست کفار نجات دهند . (32) این امر نشان از توجه زیاد سید به اصل رعایت امت اسلامى دارد . . شاید سید در این فتوا مى‏خواهد به پیروانش گوشزد کند که در توجه به مشکلات مسلمانان نباید آنها را از هم جدا کرد .
2 . بیگانه ستیزى: در مکتب سید بیگانه ستیزى اهمیتى ویژه دارد و روى همین منش و عملکرد سیاسى اوست که در اعلامیه‏هایش از حمله کشورهاى استعمارگر، با نام «تهاجم صلیبى‏ها» یاد مى‏کند . و در حقیقت‏با این جمله مى‏خواهد به همگان بفهماند که روى آورى جهان غرب به سوى کشورهاى اسلامى، ادامه همان جنگ‏هاى صلیبى است که چهره عوض کرده است و این بار، از در حیله و تزویر وارد شده‏اند!
بیگانه ستیزى سید، تنها به بعد نظامى خلاصه نمى‏شود، بلکه بعد اقتصادى را نیز شامل مى‏شود و این نشان از عمق تفکر آن بزرگوار دارد . بر همین اساس، مى‏بینیم که در راستاى حکم جهاد نظامى، حکم جهاد اقتصادى و تحریم کالاهاى اقتصادى را نیز صادر مى‏کند . (33)
3 . ترجیح ندادن مصلحت ظاهرى به احکام دینى: یا به تعبیر دیگر، در مکتب سید، هدف وسیله را توجیه نمى‏کند بلکه براى هدف عالى باید وسایل عالى نیز یافت و از هر وسیله‏اى نمى‏توان استفاده کرد . او در هیچیک از جنبشهاى مشروطه مشروعه و جنبش علماى شیعه بر ضد سلطه انگلستان در عراق و دیگر سرزمینهاى اسلامى، هیچگاه تقید خود به این سنت را از دست نداد و تحت تاثیر جوسازى‏ها و تهدیدهاى دشمن قرار نگرفت .
از همین رو است که ایشان حاضر نشد، ولو در لواى مشروطه، به حکومت پادشاهى (یا هر حکومتى که غیر شرعى باشد; مثل دموکراسى غربى) مشروعیت‏ببخشد و آنها را تایید کند و براى همین بود که بارها مورد تهدید جانى قرار گرفت و جوابش همواره یکى بود و آن اینکه:
«جان فدا کردن نزد من آسان تر از امضا کردن این مشروطه است!» (34)
4 . تلاش در رسیدگى به ضعیفان: سید اصل رسیدگى به مستضعفان را از جد خود مولاى متقیان، على علیه السلام آموخته بود . براى همین، در تمامى مناقشاتى که به حیات اجتماعى مردم مربوط مى‏شد، حضورى جدى داشت . این سیاست و منش، در بیشتر اعلامیه‏هاى او، که در دفاع از جنبش تحریم یا جنبش مشروطه و یا در رهبرى مبارزات شیعیان عراق و حتى زمانى که طوایف عرب (مثل دو طایفه «شمرت‏» و «زکرت) (35) به جان هم مى‏افتادند) صادر مى‏کرد، باز او بود که تلاش مى‏کرد حافظ منافع مسلمانان باشد .
دغدغه اصلى سید معیشت مردم بود و هرگاه بزرگان مملکتى به حضورش مى‏آمدند، نخستین و مهمترین چیزى که از آنان طلب مى‏کرد، مدارا با مردم بود .
نویسنده «لمعات اجتماعیه من تاریخ العراق الحدیث‏» به خوبى این اوضاع و اهتمام علما در حل آنها، به ویژه نقش سید را شرح داده است . مرحوم یزدى در تاریخ 24 محرم سال 1336ه . ق . در نامه‏اى به یکى از تجار نجف مى‏نویسد:
«در اوضاع نابسامان، فقراى مشاهد مقدسه و خانواده آنها در وضعى هستند که توانایى تامین غذا و قوت روزانه خود را - به جهت نداشتن پول و امکانات - ندارند و هرصبح صداى ضجه درماندگان و ایتام، دل انسان را به درد مى‏آورد! بر تو واجب است که تجار نجف و اشراف واعیان را جمع کنى و با تهیه پول، غذا و اطعام براى فقرا و مساکین تهیه نمایى‏» . (36)
همچنین سلیم الحسنى مى‏نویسد:
«سید محمد کاظم یزدى در حمایت از اوضاع ادارى شهر، نقش به سزایى داشت . وى تمام تلاش خود را براى از میان برداشتن مشکلاتى که این شهر با آن روبرو بود، به کار بست . هنگامى که در پى تحولات جنگ و سقوط بغداد به دست انگلیس، اوضاع اقتصادى رو به وخامت نهاد، نجف از جمله مناطقى بود که از این بحران زیان دید و زیر فشار سنگین آن، کمر خم کرد . از این رو سید تلاش کرد تا از نابسامانى اوضاع و بروز سختیها در زندگى مردم بکاهد . او با این کار از تاجران خواروبار و مواد غذایى، در برخى از مناطق عراق، خواست‏با سرمایه داران نجف همکارى کنند و به آنان مواد غذایى بفروشند .» (37)
5 . حضور فعال در صحنه سیاست: در نهضت مشروطه و در مبارزه با استعمار انگلیس، سید فعال و مستمر در صحنه سیاسى حضور داشت و حتى وقتى مشروطه چیان سکولار، تهدید به قتلش کردند، ایشان فرمود: «من سال‏هاست آماده شهادتم‏» . (38) یعنى در راه مبارزه با مشروطه غربى، نه تنها گوشه گیرى نکرد، بلکه حاضر بود همه چیز خود را فدا کند و یا آنگاه که اشغالگران روسى با همکارى محمد على‏شاه وارد ایران شدند، سید همراه با مرحوم آخوند و سایر فعالان مشروطه، «حکم به جهاد داد و یا وقتى که عراق در خطر اشغال در آمد، نه تنها اعلام جهاد کرد بلکه فرزندان خود را به جبهه فرستاد .
سید و مشروطه
مرحوم سید محمد کاظم یزدى در آغاز نهضت مشروطه، همراه و همگام با مشروطه‏خواهان بود; چنانکه آقاى (ابوالحسنى) منذر مى‏نویسد:
«بر پایه اسنادى که از آن مرحوم در دست است و فتوکپى آنها نزد اینجانب موجود مى‏باشد، سید در دوران تحصن معترضانه علماى تهران و برخى بلاد، در قم (در صدر مشروطه) جهت رفع مظلومیت علما و تحریض دربار به قبول درخواست‏هاى مشروع آنان، دست‏به اقداماتى زده است که احتمالا در صدور دستخط مظفرالدین شاه بى‏تاثیر نبوده است‏» . (39)
همچنین وقتى آن حرکت‏سخیفانه از مسیو نوز بلژیکى صادر، مى‏شود آخوند خراسانى و سید یزدى، مشترکا در تاریخ 9 ربیع الثانى 1323ه . ق . طى اعلامیه‏اى اعتراض خود را نسبت‏به عملکرد نامبرده اعلام مى‏کنند (40) ولى تحولات بعدى در ایران، به ویژه اعلام اعتراض شیخ به قانون اساسى و مجلس، تردیدهاى عمیقى در درون سید یزدى در مورد روند جنبش ایجاد کرد . (41) بنابراین از امضاى بى‏قید و شرط مجلس شورا که از ماهیت اعضا و نیات واقعى آنان نامطمئن بود خوددارى کرد وحمایت از آن نهاد قانونگذارى را منوط به انطباق کامل مصوبات آن با موازین شرع انور شمرد . سید (یزدى) همسو با شیخ فضل الله نورى، به‏دنبال تحقق مشروطه مشروعه بود و زمانى که شیخ به حضرت عبدالعظیم (در شهر رى) پناهنده شد، سید مجدانه به حمایت از او برخاست . نامه‏اى که یکى از پیروان نزدیک سید بنام شیخ عبدالحسین یزدى به پسرش سید احمد که در شاه عبدالعظیم در رکاب شیخ و نزد او بوده است، در محرم 1327، شش ماه پیش از اعدام شیخ، نوشت گواه این امر است . (42) متن نامه چنین است:
«به عرض مى‏رساند، امید که خداوند وجود جناب عالى را از جمیع آلام و اسقام مصون و محروس بدارد . تلوا فی الجمله، شرح بعضى وقایع را به عرض مى‏رسانم که حضرات مفسدین آن حدود خواستند تلگراف مساعد با اغراض خبیثه خود، که فی الحقیقه هدم اسلام و پایمال کردن کلمه طیبه لا اله الا الله و محمد رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم بود، از حضرت مستطاب حجة الاسلام و آیة‏الله فی الانام حضرت آقا بگیرند، امتناع شدید مى‏فرمودند . لذا مفسدین در مقام صدمه و اذیت آن وجود مبارک برآمدند، حتى تهدید به قتل و در صورتى (تصویرى) که مشتمل بر این معنا (تهدید) و دو شکل شش لول بر آن کشیدند، نوشتند و بر درهاى صحن مقدس چسبانیدند . اهل نجف از عرب و عجم که این معنا را دیدند، از بطلان این امر و اغراض مفسدین مطلع شدند، به کلمه واحده، آن ها را لعن کردند و این معنا موجب شد که متدینین و علما و اهل علم، متمکن از بدگویى و انکار این امر مشؤوم شدند و بحمدالله، اهل حق قوتى گرفتند، لاینقطع شیوخ اعراب و علماى ایشان از حضرت آقا و اصحاب ایشان سؤال از مرتکبین این امر شنیع مى‏نمودند که آن ها را به مجازات خود برسانند و تلف کنند . از خود حضرت آقا جوابى به غیر آن که «به خدا واگذاشتم و احدى را نمى شناسیم‏» شنیده نشد و یک روز خود آقا هم بر منبر درس به محضر همه آقایان طلاب فرمودند که: امر راجع به دین اسلام است و حفظ نفوس و اعراض مسلمانان باید بشود و حفظ شوکت مذهب جعفرى صلوات الله علیه و على آبائه الطاهرین و ابنائه المعصومین و دماء باید بشود و این معنا جز به مطابقت‏با شریعت مطهره نخواهد شد و از کشتن هم باک ندارم، چیزى از عمر من باقى نمانده که از آن خائف باشم و از دین خود دست‏بردارم .» العبد، عبدالحسین یزدى (43) .
بر پایه نامه‏هاى باقى مانده از سید در مشروطه، باید گفت که تمام تلاش وى دفع کفریات و حفظ عقیده و اجراى قوانین محکمه قرآنیه و شریعت ابدیه محمدیه، همراه با ملاحظه جهات موجبات صلاح و صیانت دین و دماء مسلمانان بوده است .
مرحوم آیة‏الله سید محمد کاظم طباطبایى یزدى در جریان نهضت مشروطه بر اثر اشاعه افکار ضد دینى، ادامه این حرکت را به مثابه شبى ظلمانى و آسمانى تیره و تار در افقى نامعلوم و مبهم یافت و براى کشف حقایق سکوت کرد و در هنگامه اختلاف مجلس، بر خلاف آیة‏الله آخوند خراسانى، ملا عبدالله مازندرانى و حاج میرزا حسین میرخلیل تهرانى، حاضر نشد در این فضا تلگرافى در تایید مشروطه و مجلس امضا کند تا مبادا بدخواهان آن را در تضعیف مرحوم شیخ فضل الله تبلیغ کنند . (44)
شواهد تاریخى گواهى مى‏دهد که مرحوم سید، از کجروى‏هاى عناصر به اصطلاح مشروطه خواه متالم و متاثر گردید و به عنوان مرجع تقلید و عالم شیعى نمى‏توانست مفاسد مشروطه در مقابله با شریعت و مسخ آن را نادیده بگیرد . وى سرانجام، بر اساس وظیفه الهى، سکوت خود را شکست و بر ضد بدخواهان و در حمایت از مواضع شیخ فضل الله نورى در فضایى پر از خطر و ترور، مبارزات جانانه خود را با کج اندیشان مشروطه خواه سکولار و ملحد شروع کرد .
نخستین بیانیه وى در 23 جمادى الاول سال 1325ه . ق . به آخوند ملا على در تهران مخابره شد و در روز یکشنبه هفدهم جمادى الثانى 1325ه . ق . در آستانه مقدسه حضرت عبدالعظیم چاپ و منتشر گردید . در این بیانیه، انگیزه سکوت پیشین خود و شکستن آن را در این زمان اعلام داشت:
«در این حوادث واقعه و فتن مستحدثه، ناچار سکوت را اصلح دانسته، مداخله در این قسم امور را که مستتبع بعضى لوازم است، برخود روا نداشتم . ولى از تواتر ناملایمات و اصغاى نشر کفر و زندقه و الحاد در سواد اعظم ایران، به قدرى ملول و متاثر شده، که لابد شدم به حسب وقت، آنچه تکلیف الهى است، ادا نمایم ...» (45)
بار دیگرسید در تلگرافى به تاریخ 26 جمادى الثانى 1325 از وضع نابسامان روزنامه ها و نشریه ها و نشر مطالب کفرآمیز، ابراز نارضایتى کرده و همگان را به حفظ دین اسلام و نگهبانى از عقاید مسلمانان فرا خوانده وغم و اندوه خود را از مهاجرت علما به آستان حضرت عبدالعظیم و اذیت و آزار نمایندگان خود در یزد ابراز مى‏دارد . (46)
به عنوان نمونه ایشان در تلگرافى به آمیر سیدحسین قمى مى‏نویسد:
«بسم الله الرحمن الرحیم و لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم، فی الحقیقه، این اوقات مصداق آیه شریفه «ظهر الفساد فى البر والبحر بما کسبت ایدى الناس‏» مى‏باشد . على التوالى، ناملایمات در تزاید و عمده آن از تجرى بى اندازه مبدعین و ملحدین و اشاعه کفریات و زندقه، که ناشى از گمان حریت قلم و لسان است که منشا خرابى ها شده . چندى قبل قرة العیون محترم، آقا سیدمحمد - حفظه الله تعالى - بعضى از آن را معروض داشته، باعث مزاحمت فعلیه آن است که جنابان مستطابان، عمدتى العلماء العاملین، آقاى آخوند ملا حسن مالمیرى و آقاى حاجى میرزا آقا - دام تاییدهما - که از علماى به قاعده موجه مسموع الکلمه عند عامة اهل البلد و در حقیقت، مورد اطمینان این جانب مى‏باشد، در دارالعباده یزد توهینات به ایشان وارد آمده; دور نیست آن جناب قضایاى ایشان را مستحضر باشد; چنان که ممکن باشد، تدارکى بفرمایید . دیگر آن که هفته گذشته تلگرافى مشوش خاطر مشوه الامضا به عنوان این جانب رسید . محصل آن تشکى از وضع زمان، ضعف ایمان خلق و تجرى ملحدین به اشاعه کفر و زندقه، علنا بر منابر مسلمانان است و اخبار به این که به آن واسطه، نوع علما به حضرت عبدالعظیم - سلام الله علیه - حرکت فرموده، بى نهایت از آن متالم گردید و چنین ظاهر بود که امضا از جناب ثقة الاسلام آخوند آملى - دام تاییده - بوده، لازم دانسته تلگرافى روز گذشته نوشته، فرستادم تلگرافخانه راسا به طهران بزنند . البته به نظر شریف رسیده، امیدوارم از اهتمامات صحیحه آن جناب با نهایت متانت، موجبات حفظ دین مبین و عقاید مسلمانان را منظور دارید و ملتفت‏باشید مبادا آثار فتنه در این مقام شده . یفیت‏حالات را مرقوم دارید و از بشارت سلامتى مستحضرم دارید . والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته، الاحقر سید محمدکاظم الطباطبایى‏» (47)
به‏دنبال موضع‏گیرى صریح سید، مشروطه چیان سکولار تصمیم به ترور ایشان مى‏گیرند که به‏دنبال پخش این خبر، عشایر مسلح عرب به نجف آمده و در حفظ و حراست وى، اهتمام تمام به کار بردند تا آن که غایله رفع مى‏گردد .
از یکى از روحانیان سرشناس یزد نقل شده است: روزى یکى از اهالى یزد به بهانه پرسش مساله‏اى خدمت‏سید یزدى رسید و به محض حضور، نامه‏اى دال بر تایید مشروطه جلوى آقا نهاد و با تهدید اسلحه (سلاح) خواستار امضاى آن شد . سید سینه را سپر کرد و گفت: من سال هاست آماده شهادتم!
در «النجوم المسرده‏» به نقل از سیدهاشم بن سید عبدالحى آمده است: «یکى از اشرار به چنین کارى مبادرت کرده و سید در پاسخ گفته:
«جان فدا کردن پیش من آسان تر از امضا کردن این مشروطه است .» (48)
موضع مشروطه خواهان سکولار در برابر سید
مشروطه خواهان سکولار سید را به دلیل موضع گیرى به حق او، مورد حمله قرار دادند و با آن که در زهد و پارسایى و بى اعتنایى به دنیا زبان‏زد دوست و دشمن بود، شخصیتى وارونه و دنیاگرا از او ساختند . تاریخ نویسانى چون کسروى، با بغض و کینه درباره وى مى‏نویسند:
«سید کاظم جز سود خود را نمى‏جست و جز در پى دستگاه آیة اللهى نبود .» (49)
ملک زاده نیز خردورزى سید در کشف موضوعات و مخالفت او با روند ضد دینى مشروطه خواهان ملحد را ناشى از فریب خوردگى سید در ارتباط با نظام اطلاع رسانى طرف داران شیخ فضل الله دانسته، مى‏نویسد:
«سید کاظم یزدى، که یکى از اعلم روحانیون نجف بود، فریب نمایندگان شیخ فضل الله را خورد و علنا بر خلاف مشروطیت قیام کرد و در نتیجه، آشوب ضد انقلاب در تهران برپا شد .» (50)
حتى بعضى از نویسندگان سکولار معاصر نیز به دنبال روى از سلف خود، خواسته‏اند چیزى از توهین و تهمت نسبت‏به سید فروگذار نکنند، لذا عبد الهادى حائرى هرجا که اسمى از سید به میان مى‏آید، سعى مى‏کند انگى به او بچسباند . (51)
بیشتر مورخان سکولار مشروطه، از سید یزدى با نام «استبداد طلب!» یاد مى‏کنند، در حالى که بر اساس آموزه‏هاى شیعى، هیچ مرجع تقلید و روحانى عالى مقام شیعه، با حکومت‏خودکامه موافق نبوده و نمى‏توانست استبداد طلب باشد، بلکه این شگرد مشروطه خواهان سکولار بود که مى‏خواستند حریف را با ترفند «هرکه با ما نیست، پس طرفدار محمد على شاه و استبداد طلب است‏» ، از میدان به در کنند .
در تبیین این ترور شخصیت، سید مهدى موسوى اصفهانى کاظمى، که شاگرد مرحوم آیة‏الله یزدى و نائینى بود، مى‏نویسد:
«مشروطه خواهان کوشش کردند که یزدى را در انقلاب درگیر سازند تا از پشتیبانى و نفوذ او برخوردار گردند . مشروطه گران مى‏خواستند یزدى را گمراه کنند، ولى یزدى به وسیله آشنایانش در تهران، اصفهان، تبریز و همدان به تحقیقات سرى در باره اصول مشروطه‏گرى پرداخت و چون خواسته هاى مشروطه‏گران را نادرست‏یافت، گوشه گیرى گزید و در نتیجه، در حال بیم و نگرانى مى‏زیست .» (52)
سید و مسلمانان مستضعف
نامه‏ها، تلگراف ها، پیغامهاى متعدد ایشان به صاحبان قدرت، پر است از توصیه به رعایت ضعفاى مسلمانان و حمایت از مظلومین و اعانت‏به فقرا . و خود نیز همه جا به یارى تهیدستان و مستمندان به خصوص آنانکه آبرو و مناعت طبعى داشتند، مى‏شتافت . بر همین اساس آیت الله حرز الدین مى‏نویسد: «پس از مرگش عموم فقیران و حاجتمندان به سوگ فقدان وى گریستند .» (53)
هنگامى که ارتش انگلیس وارد عراق شد، با مقاومت مردم مسلمان آن کشور، به خصوص مناطق شیعه نشین، از جمله اهالى نجف مواجه شد . بنابراین وقتى که انگلیس بر عراق مسلط شد، در صدد انتقام‏جویى از اهالى نجف برآمد . دراین رابطه حاکم انگلیس به حضور سید آمد و گفت: دولت از شما خواهش مى‏کند که نجف را ترک کنید و به کوفه تشریف ببرید; زیرا دولت انگلستان مى‏خواهد اهالى نجف را تادیب نماید . سید فرمودند: به تنهایى بروم یا با اهل بیت‏خود خارج شوم؟ حاکم گفت‏با اهل بیت‏خود خارج شوید ایشان گفتند تمام مردم نجف اهل بیت من هستند، پس من خارج نمى‏شوم، بگذار آنچه به اهل بیت من مى‏رسد به من نیز برسد . بدین ترتیب به برکت قاطعیت و بزرگوارى سید، مردم نجف از شر فتنه انگلیس، درامان ماندند; زیرا به خاطر نفوذ عمیقى که سید در جهان اسلام داشت انگلیسى‏ها صلاح نمى‏دیدند که صریحا و رسما متعرض وى گردند و با این کار، احساسات شیعیان جهان را بر ضد خویش تحریک کنند . (54) روزى یکى از بزرگان حوزه علمیه، که به اتاق خصوصى ایشان رفته بود، درگوشه اتاق، یک دیزى کهنه و کج و کوله وسیاه مى‏بیند، از ایشان در باره دیزى مى‏پرسد، سید جواب مى‏دهد دیگ زمان طلبگى من است، گذاشته‏ام این بالا جلوى چشمم تا خود را فراموش نکنم . (55)
یعنى مى‏خواهم سختى و سادگى ایام طلبگى همواره جلوى چشمم مجسم باشد تا از حال ضعیفان و بیچارگان غافل نشوم .
سید و استعمار
یکى از برگهاى زرین پرونده زندگى سید، مقابله و مبارزه با استعمار، به خصوص انگلیس است .
بدیهى‏است مخالفت‏سید بامشروطه نیز عمدتا ناشى از هویدا بودن دست دشمن در آستین آن حرکت و تاثیر دیگ پلوى سفارت انگلیس در تاسیس آن بود . و درست از همین رو بود که از قبول پول «موقوفه اود» هند خوددارى مى‏کرد . دولت انگلستان بسیار کوشید تا با استفاده از وجوه موقوفات هند، نظر سید را جلب کرده، او را وادار به‏سکوت نماید، اما سید همانند شیخ‏مرتضى‏انصارى از پذیرفتن‏آن وجوه سربازمى‏زد .
سر رونالد استورزیکى، از سیاستمداران انگلیسى که براى تقدیم هزار لیره به نزد سید رفته بود و سید از پذیرفتن آن خوددارى کرده بود، نقل مى‏کند:
«من اطمینان حاصل کردم که با او نمى‏توان صحبت پول کرد، مقام عالى او، قابل خرید و فروش نیست و بسیار خوشوقت است که در این باب با او صحبتى ننماییم و البته چنین وضعى را در کشورهاى «مصر و حجاز» که همه براى پول به دنبال ما مى‏دوند نمى‏توان یافت .» (56)
مبارزه نظامى با استعمار
در زمان مرجعیت فراگیر مرحوم آیة‏الله یزدى، دولت ایتالیا قواى خود را براى اشغال کشور لیبى در شمال آفریقا به حرکت درآورد . در آن ایام، قسمت‏شمال ایران در اشغال قواى روس و جنوب آن، مورد هجوم انگلیس واقع شده بود . مرحوم سید در دفاع از حدود و مرزهاى ممالک اسلامى و براى مقابله با حمله و اشغال قواى استعمارگران فتوایى صادر کرد که نشانگر بیدارى و استعمارستیزى آن بزرگ مرد است . این حکم یا فتوا در ذى‏حجه سال 1329ه . ق . به عربى صادر گردید که ترجمه آن چنین است:
«بسم الله الرحمن الرحیم، در این ایامى که کشورهاى اروپایى، مانند ایتالیا، به طرابلس غرب (لیبى) حمله نموده و از طرفى روس ها شمال ایران را با قواى خود اشغال کرده اند و انگلیسى ها نیز نیروهاى خود را در جنوب ایران پیاده کرده اند و اسلام را در معرض خطر نابودى قرار داده اند، بر عموم مسلمانان، از عرب و ایرانى، واجب است که خود را براى عقب راندن کفار از ممالک اسلامى مهیا سازند و از بذل جان و مال در راه بیرون راندن نیروهاى ایتالیا از طرابلس غرب و اخراج قواى روس و انگلیس از ایران، هیچ فروگذار نکنند; زیرا این کار از مهم ترین فرایض اسلامى است، تا به یارى خداوند دو مملکت اسلامى از تهاجم صلیبى‏ها محفوظ بماند .» سیدمحمدکاظم طباطبایى . (57)
همچنین در جنگ جهانى اول، دولت «عثمانى‏» با کمک دولت آلمان از یک سو و نیروهاى انگلیسى و فرانسوى از سوى دیگر، وارد جنگ شدند تا اینکه دامنه جنگ به کشور عراق کشیده شد و آن کشور اسلامى را در معرض خطر قرار داد .
در این هنگام، علماى بزرگ شیعه مقیم عراق، آیة‏الله آقا سیدمحمدکاظم طباطبایى یزدى، آیة‏الله میرزا محمدتقى شیرازى و آیة‏الله شیخ الشریعه اصفهانى علیه انگلیس، که عراق را اشغال نموده بود، اعلان جهاد دادند و حتى ده ها تن از مجتهدان بزرگ ایرانى و طلاب علوم دینى به اتفاق سایر علما و مجتهدان شیعه عراقى وارد جنگ شدند و پیشاپیش سپاه عثمانى و عشایر شیعه عراق، در مناطق «شعیبه‏» در اطراف بصره، «مزیرعه‏» در حومه «قرنه‏» و «ابى الدعالج‏» در اطراف «ناصریه‏» و «عماره‏» و «کوت‏» و «قصیبه‏» واقع در حومه بغداد، به دفاع از مملکت اسلامى عراق پرداختند . در صحن علوى، آیت الله سید محمد کاظم یزدى بالاى منبر براى مردم سخنرانى کرد و آنان را به دفاع از سرزمین اسلامى دعوت کرد و بر ثروتمند عاجز واجب کرد که با مالش، فقیر توانا را در امر جهاد تجهیز کند (58)
در این جنگ، مرحوم آقا سیدمحمد طباطبایى، فرزند ارشد آیة‏الله العظمى آقاى سیدکاظم یزدى و برادرش سید محمود طباطبایى، آیة‏الله آقا سیدمصطفى کاشانى و فرزند وى آیة الله سید ابوالقاسم کاشانى، آیة‏الله آقا سیدمحمدتقى خوانسارى، آیة‏الله شیخ محمدمهدى خالصى و فرزندش مرحوم شیخ محمد خالصى زاده، سیداسماعیل یزدى، آیة‏الله سیدمحمدسعید حبوبى، آقا سیدعلى تبریزى، میرزا مهدى خراسانى فرزند آیة الله خراسانى، شیخ محمدرضا شیرازى فرزند آیة الله میرزا محمدتقى شیرازى، آیة‏الله سید محسن حکیم، آیة‏الله شیخ محمدحسین کاشف الغطا و بسیارى دیگر از علما و طلاب بودند . (59)
مخالفت‏سید تنها اختصاص به انگلستان نداشت‏بلکه زمانى که محمدعلى شاه براى سرکوب جنبش مشروطیت از روسیه مدد خواست و سربازان روسى وارد آذربایجان شدند، این اقدام خشم و تنفر زیادى در مردم علیه محمدعلى شاه و روس ها به وجود آورد و علما از جمله آیة‏الله سید محمدکاظم یزدى نیز علیه روسیه، این پشتوانه محمدعلى شاه، دست‏به کار شدند و جهاد در دفع متجاوزان روسى را واجب شمردند .
در این باره، در تلگرام لاثر، وزیر مختار انگلیس در قسطنطنیه، به وزیر امورخارجه انگلیس آمده است:
موضوع: ایران . تلگرام زیر را از نماینده سیاسى و سرکنسول دولت اعلى حضرت پادشاهى [انگلیس] در بغداد دریافت داشته‏ام: «معتقدم تا تخلیه ایران از سپاهیان روس که مورد تنفر شدید علما بود، گویند شوم تر از تعلل شاه در اعلام مشروطه است; نمى توانیم انتظار چندان کمکى از علماى نجف و کربلا داشته باشیم . به طورى که شنیده‏ام، سیدکاظم یزدى، که تاکنون در سیاست دخالتى نداشت، اینک همقطار روسى‏ام به من اطلاع مى‏دهد که نفوذ قابل ملاحظه‏اى در قفقاز دارد; تلگرافى به عنوان شاه مخابره کرده و اشغال خاک ایران را توسط سپاهیان بیگانه تقبیح کرده است . درباره این تلگرام من چیزى به سرکنسول روس نگفته‏ام .» (60)
به دنبال اشغال ایران توسط روس ها، همه علماى نجف; از جمله سید قصد داشتند به سوى ایران حرکت کنند . آقاى نجفى قوچانى، در این باره مى‏نویسد:
«چون روس عساکر خود را به ایران سوق داده و تعدیات جابرانه مى‏نمود، آقاى آخوند به عزم جهاد و بیرون نمودن روس و سرکوبى محمدعلى میرزا حرکت نمود و من هم با آخوند و تمام طلاب و مجتهدین دیگر، حتى آقاى آقا سیدکاظم حرکت نمودیم . » (61)
مبارزه اقتصادى با استعمار
یکى از راههاى بهره‏کشى کشورهاى استعمارگر، طریق اقتصادى است که با سرازیر کردن کالاهاى مصرفى خود به سایر کشورها، هم آنها را به خود وابسته کرده و هم اقتصاد آنها را فلج مى‏کنند . بهترین راه مقابله با استعمار اقتصادى، تحریم کالاهاى آنها است .
سید از این امر مهم غفلت نداشت و متوجه بود که استقلال سیاسى بدون استقلال اقتصادى ممکن نیست . بنابراین، با تحریم کالاهاى غربى تلاش کرد تا از این طریق، به مبارزه با آنان برخیزد . دست‏خط مرحوم سید خطاب به آقا میرزا رحیم، به روشنى حاکى از توجه اکید و شدید وى به لزوم استقلال و خود کفایى اقتصادى جامعه اسلامى است که به جهت اهمیت آن، بخشهایى از آن را مى‏آوریم:
«... دراین زمان که (دول) خارجه، به انواع حیل، رشته کسب و صنایع و تجارت را، که مایه عزت و منشا ثروت است، از دست مسلمانان ربوده و منحصر به خود نموده و مثل خون در مجارى عروق ایشان راسخ و نافذ شده و شغل اهل اسلام به تدریج منحصر به دلالى و بیع و شراء اجناس خارجه شده ... مناسب است مسلمانان از خواب عفلت‏بیدار شوند و به تدریج رفع احتیاجات خود را از خارجه بنمایند و به تاییدات ربانیه، از ذل فقر و احتیاج و سؤال وتحمل عملگى کفار و تشتت در بلاد کفر برهند ... . امیدوارم اخوان مؤمنین اقتدا و تاسى به رؤساى ملت (62) نموده، بر حسب غیرت اسلامیت ... اقتصار به همان ملبوسات اسلامى نمایند . بلکه در تمام اثاث البیت‏خود تا ممکن است، اکتفا به مصنوعات اسلامى نموده و در ملبس و مطعم و مسلک خود از شباهت‏به کفار بپرهیزند ...» (63)
روش دیگر براى مبارزه با استعمار اقتصادى، تاسیس شرکتهایى براى رقابت‏با شرکتهاى خارجى بود که در این راستا شرکت اسلامیه در تاریخ ذى‏قعده 1316ه . ق . به همت مرحوم آیت الله نجفى اصفهانى و جمعى دیگر از رجال دینى و اجتماعى اصفهان به وجود آمد که شعبه اصلى آن در اصفهان و شعبات فرعى آن در بلاد گوناگون ایران و حتى خارج از ایران قرار داشت . با تاسیس این شرکت، علماى بزرگ وقت ایران و عراق; از جمله سید محمد کاظم یزدى، صاحب عروه، از آن حمایت کردند و ایشان در حمایت از آن، دستخطى عنایت کردند که به فرازهایى از آن اشاره مى‏شود:
«... شایسته، مناسب و به موقع و محل است که عموم مؤمنین ... از هرصنف و هر نوع، هریک به قدر و مقدور و به وجه میسور، در تشیید اساس و ترویج این امر مهم، اهتمام تمام و بذل جهد و صرف همت نمایند و مهما امکن، از البسه و اقمشه خارجه محترز باشند، بلکه سزاوار این است که در سایر حرکات و سکنات و کیفیات لباس و طعام و شراب و گفتار و کردار از وضع و طرز کفار خود را بر حذر و برکنار دارند . (64)
رابطه آخوند با سید
رابطه شخصى سید با آخوند و به عکس، بسیار خوب بوده است، هیچگاه دیده نشد که این دو حرفى در تنقیص هم زده باشند بلکه عکس آن گزارش شده است‏به عنوان نمونه: سید در تشیع جنازه آخوند شرکت کرده بود با آنکه بعضى‏ها در همان تشییع جنازه زخم زبان مى‏زدند، ولى ایشان اهمیتى به زخم زبانها نمى‏داد . نمونه دیگر اینکه: شخصى نزد آیة الله آخوند خراسانى آمده، عرض مى‏کند که: آقا! من مقلد سید محمد کاظم یزدى هستم و مى‏خواهم با فلان کس معامله‏اى انجام دهم، مهر و امضاى اجازه سید محمد کاظم یزدى را براى خریدار برده‏ام، ولى چون خریدار مقلد شماست، قبول نکرده و مى‏گوید: برو اجازه آقاى آخوند را بیاور، هنوز کلام آن مرد تمام نشده بود که آقا با ناراحتى مى‏فرمایند: اى مرد، برو از قول من به او بگو، اگر تو واقعا مقلد من هستى باید مهر و امضاى آقاى سید محمد کاظم یزدى را روى سرت بگذارى و فورا اطاعت کنى . (65)
درگذشت
آیة‏الله سید محمدکاظم یزدى، سرانجام، در روز 28 رجب سال 1337ه . ق . /18 اردیبهشت 1297 خورشیدى در اوج رهبرى مبارزات شیعیان عراق بر ضد سلطه استعمار انگلیس، بر اثر بیمارى ذات الریه درگذشت و در شهر نجف و در باب طوسى، صحن مرتضوى، به خاک سپرده شد . وى پیش از مرگ چندین تن از فقهاى عصر; از جمله مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد حسین آل کاشف الغطا را اوصیاى خویش قرار داد . (66)
پى‏نوشت:
1) نامدار، مظفر، اسوه فقاهت و سیاست، مندرج در کتاب «تاملاتى سیاسى، در تاریخ تفکر اسلامى‏» به اهتمام موسى نجفى، ج 5 تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، چاپ اول، 1377، ص‏26
2) بذرافشان، مرتضى، سید محمدکاظم یزدى فقیه دور اندیش، دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، پژوهشکده باقر العلوم، قم . 1376 ، ص 38
3) مدرسى تبریزى، محمدعلى، ریحانة الادب، چاپخانه شرکت‏سهامى طبع کتاب، 1328 خورشیدى، ج 4، از مجلد 3 4/سید محسن امین: اعیان الشیعه، تحقیق و اخراج دکتر حسن امین، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، 1403، ه . ق . صص 10 تا 43
4) مدرسى، محمد على، همان، کتابفروشى خیام، چاپ دوم، تبریز، بى‏تا، ج 6، ص 391 .
5) حرز الدین، شیخ محمد، معارف الرجال، چاپ افست کتابخانه آیة الله العظمى مرعشى نجفى، قم، 1405، ه . ق ج 2، ص 326
6) نامدار، همان، ص 27
7) الموسوى الاصفهانى الکاظمى، محمدمهدى، احسن الودیعه، چاپ بغداد، ج 1، صص 192 - 191/الکهنوى الکشمیرى، میرزا محمدمهدى، نجوم السماء، انتشارات بصیرتى، قم، ج 2، ص 279/مدرسى، ریحانة الادب، ج 3 و 4، ص 335
8) ر . ک، کسروى، احمد ; تاریخ مشروطه ایران، موسسه چاپ و انتشارات امیر کبیر، چاپ پنجم، تهران . 1340 بخش دوم، صص 498 - 496
9) ملکزاده، مهدى; تاریخ مشروطه ایران، انتشارات علمى چاپ دوم، تهران، 1363، ج 3، ص‏512
10) دولت آبادى، یحیى، حیات یحیى، انتشارات عطار، چاپ سوم، تهران، 1361، ج 4، ص 13
11) نامدار، همان، ص 30
12) بذر افشان، ، همان، ص 108
13) بذر افشان، همان، صص 42 و 107
14) السید محمد کاظم طباطبایى یزدى، تکملة العروة الوثقى، ج 2، ص 5
15) عین عبارت ایشان چنین است «اذا المستفاد من قوله (ع) (1): (فانى قد جعلته حاکما او قاضیا کونه ولایة اذ الولایة هی الامارة والسلطنة على الغیر فى نفسه او ماله او امر من اموره، وهی متحققة فیه‏» (سید محمد کاظم یزدى، تکملة العروة الوثقى، ج 2 ، ص 2)
16) خصوصا در حاشیه مکاسب، ج 1، ص 46 تا 49 مبحث اراضى خراجیه و مبحث جوائزالسلطان، صص 32 تا 38
17) تکمله عروه، ج‏2، ص‏9
18) تکمله العروة الوثقى ج‏2، ص‏7
19) متن مقبوله چنین است: «انظروا الى من کان منکم قد روى حدیثنا ونظر فی حلالنا وحرامنا وعرف احکامنا فارضوبه حکما» .
20) تکملة العروه الوثقى، ج 2، ص‏7 - 6
21) تکملة العروة الوثقى، ج 2، ص 7
22) عین عبارت سید چنین است: «اذا المستفاد من قوله (ع) «فانی قد جعلته حاکما ...» کونه ولایة اذ الولایة هی الامارة والسلطنة على الغیر فی نفسه او ماله او امر من اموره، وهى متحققة فیه‏» (همان)
23) همان، ج 2، ص 5
24) همان، ج 1، ص 26
25) همان، ج 2، صص 323 - 364
26) همان، ج 2، ص 326 و ج 4، ص 226
27) همان، ج 2، ص 118
28) السید طباطبایى یزدى، العروه الوثقى، ج 2، ص 405
29) العروة الوثقى ج 1 ص 20:
30) ابوالحسنى (منذر)، على، آیة الله العظمى سید محمد کاظم طباطبایى یزدى پرچمدار عرصه جهاد و اجتهاد، ستاد بزرگداشت آیة الله آقا سید محمد کاظم یزدى، یزد، 1417، ه . ق صص 5 - 6
31) در تدوین مؤلفه‏هاى 2 تا 5، از مقاله مظفر نامدار (پیشگفته) بسیار استفاده شده است .
32) متن فتوا: «در این ایامى که کشورهاى اروپایى مانند ایتالیا، به طرابلس غرب (لیبى) حمله نموده و از طرفى روس ها شمال ایران را با قواى خود اشغال کرده اند ... تا به یارى خداوند دو مملکت اسلامى از تهاجم صلیبى ها محفوظ بماند .» سید محمد کاظم طباطبایى‏» متن کامل فتوا و آدرس آن در ادامه مقاله خواهد آمد .
33) متن فتواى ایشان در ادامه این نوشتار ذیل عنوان «مبارزه اقتصادى با استعمار» خواهد آمد
34) ذبیح زاده، همان، ص 115، به نقل از: النجوم المسرده، ص 12، تعلیقات
35) جهت کسب آگاهى بیشتر، در مورد این دو طایفه و نزاعهایى که میان آنان در مى‏گرفت، به کتاب «ماضى النجف وحاضرها» نوشته جعفر آل محبوبه مراجعه شود .
36) نامدار، همان، ص 36
37) الحسنى، سلیم، نقش علماى شیعه در رویارویى با استعمار، مترجم محمد باهرج صفاءالدین تبرائیان، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر تهران، 1378 ، ص 124
38) ذبیح زاده، ص 115، به نقل ازشکوه پارسایى و پایدارى، ص 20
39) ابوالحسنى (منذر)، سلطنت علم و دولت فقر، چاپ اول، دفتر انتشارات اسلامى، 1374، ص 719
40) نامدار، همان، صص 64 و 65 به نقل از واقعات اتفاقیه در روزگار، محمد مهدى شریف کاشانى، ج 1، نشر تاریخ ایران، 1362 صص 24 - 25
41) السیف، توفیق، استبداد ستیزى، ترجمه محمد نورى، حسنعلى نوریها محمد نصر على زاهدپور، کانون پژوهش، اصفهان، 1379، ص 83
42) منذر، آیة الله العظمى سید محمد کاظم طباطبایى یزدى، همان، ص 6
43) کسروى، همان، چاپ چهاردهم، امیر کبیر، ج 1، صص 4 و 383
44) ذبیح زاده، على نقى، نقش آیة‏الله سید محمدکاظم یزدى در نهضت مشروطه، مجله معرفت، ش 50، بهمن 1380 ص 115، به نقل از ابراهیم صفایى، رهبران مشروطه، چاپ دوم، سازمان انتشارات جاوید، 1362، پاورقى .
45) ترکمان، محمد، مجموعه اى از: رسائل، اعلامیه ها، مکتوبات و روزنامه شیخ شهید فضل الله نورى، مؤسسه خدمات فرهنگى، ج اول، ص 256
46) ترکمان، همان، صص 304 و 305
47) ترکمان، روزنامه شیخ شهید، صص‏304 و 305
48) ذبیح زاده، همان، ص 115 به نقل از: النجوم المسرده، ص 12، تعلیقات .
49) کسروى، همان، ص 381
50) ملکزاده، همان، چاپ چهارم، ج‏3، ص 478
51) مى‏توانند به کتاب «تشیع و مشروطیت‏» صص 113 و 160 و 161 مراجعه کنند
52) حائرى، عبدالهادى، تشیع و مشروطیت در ایران، تهران، امیر کبیر، 1381، ص 201 به نقل از: احسن الودیعه، ج 1، صص 53 و 54
53) حرز الدین، همان، ج 2، ص 328/منذر، آیة الله العظمى سید محمد کاظم طباطبایى یزدى، ص‏9
54) بذر افشان، همان، صص 103 و 104 به نقل از نعمت الله حسینى، مردان علم در میدان عمل، ج‏1، ص‏460
55) بذر افشان همان، ص 108 به نقل از باقرى بیدهندى «نجوم امت‏» ، مجله نور علم، دوره دوم، ش‏3، ص‏84
56) بذر افشان، همان، ص 74 به نقل از موسوعة العتبات المقدسه، ج 6، صص 257 - 256
57) بذر افشان، همان ص 64 به نقل از سلیم الحسینى، دورة علماء الشریعة فی مواجهة الاستعمار، ص 64/على دوانى، نهضت روحانیون ایران، بنیاد فرهنگى امام رضا ( علیه السلام)، 1360، ص‏131به نقل از: آیة الله سیدهبة الدین شهرستانى، مجله العلم، سال دوم، خورشیدى 6
58) بذر افشان، همان، صص‏67 - 66 به نقل از حسن شبر، تاریخ العراق السیاسى المعاصر، الجزء الثانى، ص 149
59) همان . فتواى سید در وجوب جهاد با کفار انگلیس، که در آن زمان براى نماینده خود در کوفه صادر نمود، چنین است:
سید بزرگوار، سیدعلى قزوینى - ادام الله توفیقک - فتواى ما مبنى بر دفاع در مقابل هجوم کفار به بلاد مسلمانان در همه جا پخش شده است . از آن جا که دشمن نزدیک شده و کار، سخت‏بالا گرفته و مشکلات زیادى پدید آورده است، بر هر کس لازم است که در عقب راندن قواى دشمن و سعى در حفظ ثغور اسلام، با همه امکاناتى که دارد، غفلت نورزد . اگر اهل جنگ نباشد یا عذرى داشته باشد، وظیفه دارد که عشایر را با نصیحت و موعظه تشویق به جهاد کند . از این رو، بر شما هم واجب است که آنچه را گفتیم به دیگران برسانید; زیرا حفظ اسلام بر هر فردى، به هر صورت که امکان دارد، واجب است . النصر من الله تعالى ان شاء الله تعالى، سید محمدکاظم طباطبایى (دوانى، على، نهضت روحانیون ایران، بنیادفرهنگى امام رضا ( علیه السلام)، 1360، ص 214 به نقل از الاضواء چاپ بغداد، سال سوم، خورشیدى 10
60) معاصر، حسن، تاریخ استقرار مشروطیت، چاپ دوم، انتشارات ابن سینا، ج 2، ص 1219
61) قوچانى، آقا نجفى، سیاحت‏شرق، امیر کبیر، 1376، صص 468 و 467
62) مراد از رؤساى ملت، همان علما و مراجع دینى است
63) منذر، همان، ص 22
64) منذر همان، ص 23 به نقل از روزنامه ثریا سال دوم، شماره 13، رجب 1317ه . ق .
65) بذر افشان، همان، ص 106 به نقل از مجید کفایى .
66) منذر، پیشین، ص 25/فصلنامه تراثنا، سال اول، ش 4، ص 163، ج‏165

تبلیغات