تفاوت به کارگیری اصل دلیل کافی و اصل علیت در براهین جهان شناختی اثبات خدا
آرشیو
چکیده
در اندیشه فلسفی الهیاتی غربی، در میان براهین خداشناسی، استدلال های کیهان شناختی ازجمله شناخته شده ترین ادله، برای اثبات مبدأ الهی این جهان دانسته می شوند. الهی دانان غربی با توجه به سابقه این برهان ها در ساختار معرفتی مشرق زمین و به ویژه اندیشمندان مسلمان، پیوسته در پی ارائه صورت بندی های مختلفی از این براهین برای بهینه ساختن و مَصون داشتنشان از اشکال های احتمالی بوده اند. یکی از بنیادی ترین فاکتورها در شاکله بسیاری از این استدلال ها، مبتنی بودن آن ها بر هریک از «اصل علیت» یا «اصل دلیل کافی» است که نسبتاً نوپدید است. اصل دلیل کافی نیز همچون اصل علیت از ریشه هایی دیرینی برخوردار بوده و سابقه آن به فلاسفه پیشاسقراطی یونان باز می گردد؛ ولیکن گوتفرد لایبنیتس، متفکر آلمانی تبار، تلاش بسیاری برای گسترش آن در مجامع علوم انسانی کرد. در این مقاله برآنیم که با مطالعه تفاوت های اصل علیت و اصل دلیل کافی، اختلاف های ساختاری صورت بندی های مبتنی بر این دو اصل را بازیافته و در ادامه بررسی کنیم که کدام بنیان، نتیجه برهان را به آنچه الاهیات اسلامی، خدا معرفی می کند، نزدیک تر می سازد.The difference in implementation of principle of sufficient reason and principle of causality in cosmological arguments to prove God
In Western theological philosophical thought, among the theological arguments, cosmological arguments are deemed among the most well-known arguments to prove the divine origin of this world. Western theologians considering the history of these proofs in the knowledge framework of the East and especially Muslim thinkers, have continuously sought to present different formulations of these proofs in order to optimize and protect them from possible errors. One of the most fundamental factors in the form of many of these arguments is that they are based on either of the two, "principle of causality" or "principle of sufficient reason", which is relatively new. The principle of sufficient reason, similar to the principle of causality, has ancient roots and its history goes back to the Greek pre-Socratic philosophers; However, Gottfried Leibniz, the German thinker, endeavored to spread it in humanities societies. In this article, we intend to study the differences between the principle of causality and the principle of sufficient reason, recover the structural differences of the formulations based on these two principles, and further examine which basis makes the result of the argument closer to what Islamic theology introduces as God.
تبلیغات
