آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۳

چکیده

متن

جوانی در زمان رسول خدا(ص) حرکات ناپسندی انجام می‌داد و بر منهیات اقدام می‌نمود. چون خبر یافت که رسول خدا (ص) رحلت کرده است توبه نمود و به عبادت مشغول شد.
کسی سؤال کرد: که چگونه شد که توبه کردی و پشیمان شدی؟
جوان پاسخ داد: تا زمانی که پیامبر(ص) در حیات بود به این ایه پشت گرم بودم:
«وَ ما کانَ اللّه لِیعَذِّبَهُم وَ اَنتَ فیهِم».
(تا تو در میان آنان هستی خدا آنان را عذاب نخواهد کرد). (سوره انفال، ایه 33)
اکنون آن در بسته شد و پناه به این ایه آوردم:
«وَما کانَ اللّه مُعَذِّبَهُم وَ هُم یستَغفِرُون».
(مادامی که از نافرمانی خدا استغفار کنند، خدا آنان را عذاب نخواهد کرد).
(سوره انفال، ایه 33)
********
تو را بر اوج بلندی، مرا سوی پستی
مباشـران قضـا، می‌زنند و می‌راننـد
دیوانه‌ایی در شهر بغداد از آزار و سنگ اندازی کودکان می‌گریخت تا اینکه به خانه بزرگی رسید به نزدش دوید و این ایه را خواند:
«یا ذَالقرنین اِنَّ یأجُوجَ وَمَأجُوجَ مُفسِدونَ فِی الأَرضِ فَهَل نَجعَلُ لَکَ خَرجاً عَلی أَن نَجعَلَ بَینَنا وَ بَینَهُم سَدّاً».
(ای ذوالقرنین،یاجوج و مأجوج فساد [وخونریزی] می‌کنند، ایا چنانکه ما خرج آنرا بعهده بگیریم، سدّی میان ما و آنها می‌بندی [که از شرّ آنان آسوده شویم]). (سوره کهف، ایه‌‌94)
خواجه از اقتباس او به این ایه متعجب شد و کودکان را از آزار او بازداشت و از طعام سیرش ساخت.
********
ما سبکساریم، از لغزیدن ما چاره نیست
عاقلان با این گـرانسنگی چرا لغـزیده‌اند
دیوانه‌ایی از ترس سنگ اندازی کودکان می‌گریخت تا به خانه خواجه‌ایی رسید و چون در باز بود به درون رفت و در را بست. کودکان بیرون خانه، سنگ به دست به انتظار او نشستند.
صاحب خانه چون دیوانه را سرو پا برهنه و مجروح دید، دلش به حال او سوخت و به غلامان خود گفت مقداری غذا برایش آوردند. دیوانه که آن غذای لذیذ را دید این ایه را خواند:
«لَهُ بابُ باطِنُهُ فیه الرَّحمَة وَ ظاهِره مِن قِبَلِهِ العَذاب».
(آن حصار، دری دارد که باطن و درون آن رحمت است و از جانب ظاهر، عذاب خواهد بود).
(سوره حدید، ایه 13)
با این ایه هم به لطف صاحبخانه اشاره کرد و هم به عذابی که بیرون درب در انتظارش بود.
خواجه از این اقتباس او خوشش آمد و گفت تا اطفال را از آنجا راندند و به او هدایایی داد.

تبلیغات