چشم و وجود: تأملاتی در ادراکِ بصر محورانه حقایقِ وجودی اشیاء در فلسفه متعارف اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در عرف فیلسوفان مسلمان، علم حقیقی که به وجودات (خارجی یا ذهنی) ثابت تعلق می گیرد، یا از راه تجرید کلّی طبیعی است یا دیدن مُثُل افلاطونی. بینایی هر چند برخی آنرا اشرف حواس گفته اند، یکی از حواس ظاهر برشمرده شده است و چشم صرفاً ابزارِ شکارِ یکی از محسوسات یعنی امور بصری است نه چیزی بیشتر؛ اما حضور همه جانبه امر بصری–که در اینجا بیناییدن خوانده می شود- در توصیفات اینان از ادراک حقایق وجودی، خواه این توصیف تمثیلی باشد، خواه سرراست، قابل مشاهده است. این جُستار ضمنِ اشاره به پیوندِ ناگسستنیِ بینایی و ادراکِ حقایقِ اشیاء، بر فرایندِ بصرمحورانه ماهیّتِ عقلانیِ ادراک شده، در عالَمِ ایده ها و کُلّیِ طبیعی درنگ خواهد کرد. در این راه پس از تأملی کوتاه بر توصیفات افلاطون و ارسطو که سرنمون این دو دیدگاه هستند، به بررسی بیناییده شدن در آنچه مشهور به فلسفه اسلامی است، پرداخته خواهد شد. روش این پژوهش طرحِ یک آزمونِ ذهنی است که طی آن دیگرگونگیِ ادراکِ حقایقِ وجودیِ اشیا، در صورتِ سلبِ باصره بررسی خواهد شد؛ یعنی فرض گرفته می شود صاحب یک نظریه نابینا باشد. سر آخر به اینجا رسیده خواهد شد که دست کم این دو شیوه مدعی ادراک وجودات حقیقی به هیچ روی از درازدستی چشم و سیطره بینایی دور نتوانند شد و هم هنگام این نوشتار با تأمّلِ بر نقشِ پُررنگِ بینایی در کاوش هایِ هستی شناختی، نوعی ایدئالیسمِ بصرمحورانه و بیناییده را در سطحِ معرفت شناختی پیشنهاد می دهد که مبتنی بر آن، سخن گفتن از هستی شناسی محض و رسیدن به وجود اشیاء آنچنان که هستند، بدون پیشفرض چشم و بینایی، سخت و یا شاید نشدنی می نماید.