مطالب مرتبط با کلیدواژه

میگدال


۱.

تحول در صورت بندیِ اجتماعی و بسیج سیاسی در انقلاب اسلامی ایران (1357- 1304)(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: انقلاب اسلامی جامعه شبکه ای جامعه توده ای میگدال بسیج سیاسی

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۸۴۰ تعداد دانلود : ۵۱۶
انقلاب اسلامی ایران و ائتلاف گسترده طبقاتی که منجر به سقوط سلطنت در ایران شد، یکی از رخدادهای مهم ربع پایانی قرن بیستم میلادی محسوب می شود. این ائتلاف نوعی بی هنجاری و سردرگمی را برای بسیاری از نظریه های موجود انقلاب به وجود آورد. پاسخی نوین به چرایی تشکیل ائتلاف طبقاتی و سقوط سلطنت در ایران با التزام به الگوی جامعه شبکه ای جوئل میگدال و نظریه جامعه توده وار مسئله پژوهش حاضر را تشکیل می دهد. ایران پس از انقلاب مشروطه و در عصر پهلوی وارد دوران «دولت مطلقه» شد. ویژگی اصلی دولت مطلقه پهلوی، انباشت منابع و تمرکز ابزارهای قدرت بود و این فرآیند مانع عمده ای بر سر راه گسترش توانایی های جامعه ایجاد کرد. سؤال مقاله حاضر این است که چه نسبتی میان سیاست های رژیم پهلوی (اول و دوم) در قبال جامعه شبکه ای پیشاپهلوی و بسیج سیاسی منجر به پیروزی انقلاب اسلامی ایران وجود دارد؟ یافته های مقاله حاضر با استفاده از یک الگوی نظری معطوف به تحلیل تجربی و با تأکید بر رابطه ی بازتابی دولت- جامعه نشان می دهد که برنامه های نوسازی شاهان پهلوی، اتخاذ سیاست های سرکوبگرانه و تضعیف جایگاه روحانیت، تجار و بازاریان سنتی، عشایر و دهقانان و مالکان زمین دار به عنوان بازیگران عمده جامعه شبکه ای، زمینه ساز تحول در صورت بندی اجتماعی از جامعه شبکه ای به جامعه توده ای شد. در چنین شرایطی تلاش نیروهای سیاسی برای گذار از جامعه توده ای آغاز شد که در نهایت بسیج طبقات مختلف در انقلاب اسلامی ایران تحت ایدئولوژی اسلام گرایانه رخ داد. این پژوهش به شیوه توصیفی- تحلیلی، با استفاده از منابع کتابخانه ای و آرشیوی سامان یافته است.
۲.

تآثیر رابطۀ دولت و جامعه بر نوسازی؛ مقایسۀ ایران و افغانستان در دوران رضاشاه و امان الله خان(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: نوسازی دولت جامعه ایران افغانستان میگدال

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۲۰ تعداد دانلود : ۲۵
ایران و افغانستان همزمان در اوایل قرن بیستم، برنامه نوسازی را آغاز کردند. اما با وجود گذشته مشترک و مشابهت های تاریخی و فرهنگی، روند و نتایج متفاوتی را تجربه کردند. پرسش اصلی این مقاله، درباره علل موفقیت نسبی ایران از سویی و شکست افغانستان از سوی دیگر در دستیابی به سطوحی از نوسازی در دوره یادشده است. برای پاسخ به این سوال، چارچوب نظری این مقاله با تلفیق انتقادی نظریه های «دولت در جامعه» (دولت محدود) جوئل میگدال و «دولت توسعه گرا» لفت ویچ شکل گرفته که در آن، «نوع رابطه دولت و جامعه» از نظریه میگدال و «محوریت دولت در روند نوسازی» از نظریه لفت ویچ، اخذ شده است و داده های این پژوهش، با توجه به ماهیت تاریخیِ مباحث، با نظر داشت جامعه شناسی تاریخی و با استفاده از اسناد، کتب، مدارک و در مجموع منابع کتابخانه ای گردآوری و با نگرشی انتقادی تجزیه و تحلیل شده است. طبق یافته های این پژوهش: در ایران، دولت با جلب همکاری نیروهای اجتماعی حامی نوسازی، با ارائه «استراتژی بقا و سیاست بقای» کارآمد، نیروهای اجتماعیِ مخالفِ نوسازی را مهار و موانع اجتماعی نوسازی را برطرف کرد، اما در افغانستان فقدان نیروهای اجتماعی حامی نوسازی و ناتوانی در اتخاذ استراتژی بقا و سیاست بقای کارآمد، باعث شد دولت این کشور نتواند مخالفت اجتماع تارمانند و قوی را مهار کند و در نتیجه نوسازی با ناکامی روبرو شد.