مطالب مرتبط با کلیدواژه

احساس


۶۱.

واکاوی زمینه ها و سنجش ساختار علّی احساس بیگانگی در فضاهای شهری اهواز(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: احساس بیگانگی فضای شهری معادلات ساختاری اهواز

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۰۶ تعداد دانلود : ۶۳
احساس بیگانگی شکل گیری یک نوع وضعیت روحی برآمده از شهر است که در آن شهروندان نسبت به خود و محیط های اجتماعی، فیزیکی، فرهنگی و تاریخی شهر احساس جدایی و عدم تعلق می کنند. فضاهای شهری و ویژگی های آن شهروندان را دچار احساس بیگانگی می کند . این پژوهش با هدف ارائه مدل مفهومی به منظور تبیین شرایط علّی، زمینه ای و مداخله ای که بر احساس بیگانگی در فضای شهری تاثیرگذار هستند انجام گرفت. در این پژوهش آمیخته (کیفی-کمی) در مرحله کیفی با 32 نفر از شهروندان اهواز تا اشباع نظری مصاحبه های عمیقی صورت گرفت و با تحلیل مضامین مدل مفهومی برای تبیین و چگونگی تاثیر شرایط بر احساس بیگانگی ارائه شد. در مرحله کمی نیز به کمک مدل یابی معادلات ساختاری، ساختار علّی احساس بیگانگی در نمونه 310 نفری از شهروندان اهواز که به صورت تصادفی طبقه ای انتخاب شدند بررسی گردید. یافته های کیفی نشان داد که ناکارآمدی فضای شهر، ناامنی، سرزنده نبودن شهر، ساختارهای بی کیفیت کالبد شهر، دسترس ناپذیری و زیست ناپذیری شهر مهم ترین علت های بروز احساس بیگانگی در شهروندان هستند، و جنسیت افراد، خانواده، قومیت و فرهنگ آن ها نیز زمینه را برای بروز این احساس فراهم می کنند. دسترس ناپذیری با ضریب مسیر علّی 65/0 بیشترین تاثیر، و پس از آن ناامنی فضای شهری با ضریب 60/0 قرار دارد. زیست ناپذیری شهر با ضریب مسیر علّی 51/0 کمترین تاثیر را بر احساس بیگانگی در فضای شهری اهواز داشتند. احساس بیگانگی در فضاهای شهری به شدت از مداخله هایی مثل سیاستگذاری و قانونگذاری، طراحی های شهری، و تفکیک جنسیتی تاثیر می پذیرد. طراحی بهینه و هوشمند شهرها با توجه به تفاوت های فردی و جنسیتی، نمادهای قومی و فرهنگی، و البته امنیت و دسترس پذیری شهر این امکان را فراهم می کند که شهروندان در یک فضای شهری زیست پذیر احساس بیگانگی کمتری با فضای شهری و محل سکونت خود داشته باشند.
۶۲.

مفهوم تجربه نزد هگل و وایتهد: شناخت و فراشناخت(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: تجربه هگل وایتهد احساس دیالکتیک صیرورت جهان

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۹ تعداد دانلود : ۱۸
بحث از تجربه نزد هگل و وایتهد با یک مبنای اساسی و شبیه به هم، مطرح اما در دو مسیر کاملاً متفاوت بسط می یابد. مبنای این دو فیلسوف در مورد تجربه گره زدن بحث از آن به چیستی هستی است؛ هر چند این موضوع نیز به رغم شباهت هایی که میان شان هست، متفاوت می نماید. هگل واقعیت را در صیرورت می داند تا روح به مرحله نهایی خود برسد. بنابراین تجربه را در این ساختار مورد توجه قرار داده و معنا و مفهومی در حوزه شناخت برای آن قائل می شود. وایتهد نیز به صیرورت قائل است اما به روح قائل نیست و هر چه به تجربه دربیاید را واقعیت می داند. بنابراین مفهوم تجربه نزد او از حوزه شناخت بیرون می رود. ما در بررسی و تحلیل تجربه میان این دو فیلسوف با اینکه حضور مبنای مشترک را همه جا می توانیم دریابیم، اما می بینیم در بیشتر موارد این دو از هم متمایز می شوند و این موضوع به علت فهم متفاوت هر یک از تجربه است. ما در تحقیق حاضر سعی کرده ایم با مبنا قرار دادن مفهوم و ویژگی های تجربه میان هگل و وایتهد و با استفاده از آثاری که توانستیم مطالعه کنیم، در پاسخ به این پرسش که: «اگر آنچه از تجربه نزد هگل و وایتهد می توانیم دریابیم را در برابر هم قرار دهیم، چه چیزی به دست خواهیم آورد؟» ضمن نشان دادن وجوه «شباهت» و «تفاوت» را میان این دو فیلسوف به این نتیجه برسیم که «وایتهد در بحث تجربه از هگل عبور کرده است».