فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۶۱ تا ۸۰ مورد از کل ۱٬۴۵۰ مورد.
تضاد فرهنگ مدرن
هگل، هایدگر و مساله زمان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی عصر جدید کانت تا ابتدای دوره معاصر ایده آلیسمِ آلمانی (قرون 18 و 19)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) فلسفه قاره ای اگزیستانسیالیسم
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه تاریخ
هرچند هگل نخستین کسی نبود که پای تاریخ را به فلسفه باز کرد، اما بی تردید جایگاه تاریخ در متافیزیک تا پیش از هگل هیچ گاه چنین والا نبوده است. هگل تاریخ را وارد جوهر و جهان کرد؛ به این معنا که جوهر ذاتا پدیده ای تاریخی است و تاریخ همانا تجلی روح جهان است. تقریبا صد سال پس از هگل، فیلسوف دیگری سربرآورد که به تعبیری مفهوم تاریخ و رابطه آن با هستی را احیا کرد. وی تلقی غیرتاریخی پدیدارشناسی استادش هوسرل (صرف نظر از نوشته های واپسین هوسرل) را به نوعی پدیدارشناسی تاریخمند بدل ساخت و برای دازاین، یعنی یگانه راه مواجهه با حقیقت هستی، ذاتی تاریخی قائل شد. به اختلافات و اشتراکات هگل و هایدگر بر سر مفهوم تاریخ و تاریخ مندی تاکنون بسیار پرداخته شده است. اما ریشه تمام این مباحث، یعنی نگاه این دو متفکر به مفهوم «زمان» عمدتاً کمتر مورد توجه قرار گرفته است. مقاله پیشِ رو ابتدا می کوشد تا تبیینی تقریبی از رویکرد هگل و هایدگر نسبت به مفهوم «زمان»، به دست دهد. سپس با اشاره به انتقادات هایدگر بر هگل (به ویژه برداشت هگل از زمان) در انتهای کتاب هستی و زمان، بکوشد تا در حد توان هگل را از برخی از این انتقادات مبرا کند و حتی برخی از آنها را در خصوص خود فلسفه هایدگر وارد بداند.1
فلسفه تحلیلی چیست؟
منبع:
نامه مفید ۱۳۷۷ شماره ۱۵
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) فلسفه تحلیلی آباء فلسفه تحلیلی
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) فلسفه تحلیلی پوزیتیویسم منطقی
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) فلسفه تحلیلی عبور از پوزیتیویسم منطقی
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق گروه های ویژه تاریخ فلسفه
درآمدی بر پایدارشناسی هوسرل
منبع:
نامه مفید ۱۳۷۸ شماره ۱۹
حوزههای تخصصی:
این مقاله سه بخش عمده دارد، شرح احوال، آثار و سوانح زندگى هوسرل، سیر مفهوم پدیدارشناسى تا هوسرل و شرح و بسط پدیدارشناسى در عصر حاضر است و براساس روش پدیدارشناسى، فلسفهاى جامع ابداع و استوار کرده است. هوسرل متفکرى سخت کوش و باریک بین بود و بر کسان بسیارى تاثیر گذاشت ولیکن تعداد اندکى فلسفه او را به طور کامل پذیرفتند. نگارنده در این مقاله جهد وافر نموده است مفاهیم مهم و اساسى فلسفه پدیدارشناسى هوسرل را به زبانى ساده توضیح دهد.
مرگ تراژدی و تولد عقل گرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نامه مفید ۱۳۸۲ شماره ۳۹
حوزههای تخصصی:
تعریفی که نیچه از تراژدی به دست میدهد، هیچگونه قرابتی با معنای متداول آن در تاریخ و بهویژه در عصر حاضر ندارد. درواقع نیچه تراژدی را نگاهی هستیشناسانه به حیات انسانی میداند. تفسیر نیچه از تراژدی بر فلسفه شوپنهاور و آرمانهای زیباییشناسانه ریشارد واگنر استوار است. این فیلسوف جوان، در آن زمان، شیفتة آرمانهای استادان بزرگش در فلسفه و موسیقی بوده است. نیچه نخستین تأمل انسان را، تأمل دربارة مرگ و فناپذیری وی میداند. انسان تنها جانداری است که بر مرگ خویش واقف است. این حقیقت دردناک عامل رویآوری بشر به هنر است. خلاقیت وی برای فرار از مرگ, در هنر تجلی مییابد؛ و تراژدی اوج خلاقیت بشر در هنر است. این قالب بزرگ ادبی, در نخستین مرحلة ظهورش، در گروه همخوانان تجلی مییابد. گروه همخوانان با سرودهای نشئهآورشان, که «دیتیرامْب» نام دارد، موجوداتی هستند با نام «ساتیر» که به شکل نیمهانسان و نیمهبز روی صحنه ظاهر میشوند و «دیونوسوس», خدای شراب و وجد و سرمستی را در عیش و نوشها و شادمانیها همراهی میکنند. ساتیرها و دیونوسوس مظهر وحدت هستی ناپایدار و فناپذیرند. در این حالت وحدانی و بنیادین، انسان نسبتی حضوری با عالم و آدم و مبدأ شان پیدا میکند. اوج هنر تراژدیک در همین نسبت حضوری است که انسان هم فاعل شناسایی است و هم متعلق آن. تنها در این هنر متعالی است که بشر به توجیه زندگی دست مییابد و برای غلبه بر فناپذیر بودنش و فایق آمدن بر حقیقت دهشتناک هستی زمینی پیدا میکند. از نظر نیچه, با ظهور نخستین بذرهای عقلگرایی, که نماد آن سقراط و سقراطگرایی است، مرگ تراژدی فرامیرسد.
تعریف نیچه از تراژدی, در مقایسه با تعریفی که در دورة روشنگری از تراژدی ارائه شده است و, مرگ تراژدی با ظهور عقلگرایی, که نیچه از آن با عنوان سقراطگرایی یاد میکند، موضوع این مقاله را تشکیل میدهد.
فلسفة تحلیلی و چرخش هگلی (بررسی دو مرحلة اصلی واکنش فلسفة تحلیلی به هگل )
حوزههای تخصصی:
هرمنوتیک علوم انسانی« درآمدی بر هرمنوتیک ویلهم دیلتای»
حوزههای تخصصی:
ویلهم دیلتای از نظریه پردازان مهم علوم انسانی و مباحث هرمنوتیکی است که در علوم انسانی، معرفت شناسی مستقلی را ایجاد کرد. نگاه دیلتای به هرمنوتیک از زاویه عینیت بخشیدن به علوم انسانی است. هسته اصلی پروژه دیلتای، تفاوت گزاردن بین علوم انسانی و علوم طبیعی است؛ لذا موضوع اصلی در هرمنوتیک دیلتای، نه شناخت متن و نه شناخت معنای متن، بلکه شناخت زندگی و حیات متبلور شده و ظهور یافته در متن است. دغدغه مهم دیلتای، هجمه پوزیتیویسم بر عینیت و واقعیت علوم انسانی است. او تلاش کرد با ارائه ضابطه و ملاکی برای عینی کردن علوم انسانی، نشان دهد که این علوم نیز در ردیف علوم طبیعی، عینی، ارزشمند، معتبر و واقع نما هستند. از منظر دیلتای، معرفت به علوم انسانی از طریق جایگزینی خود به جای مؤلف (به معنای عام) صورت می گیرد و بطور کلی، پیش فرض هر علم انسانی، وجود قابلیت جایگزین کردن انسان در زندگی ذهنی و درونی دیگران است. به دیگر سخن از دیدگاه دیلتای فهمیدن عبارت است از کشف خود در درون مؤلف.
این نوشتار ضمن پرداختن به پیش زمینه های اثرگذار بر هرمنوتیک دیلتای، گزارشی کوتاه از مبانی هرمنوتیکی وی را ارائه می کند.