صفت در لغت به معنی ویژگی است و در اصطلاح دستور زبان، واژه ای است که همراه با اسم به کار می رود و یکی از ویژگی های آن را بیان می کند. هر یک از دستورنویسان، برای صفت تعریفی ارائه کرده اند که با اندکی تسامح می توان گفت همه آن ها بر پایه ویژگی و چگونگی اسم بنا شده اند. پژوهش حاضر به ساختمان دستوری «صفت» در گویش لایزنگانِ داراب اختصاص یافته است. روشِ گردآوریِ مطالب این پژوهش به دو صورت میدانی و کتابخانه ای بوده و روش پژوهش نیز تحلیل محتوا با رویکرد تحلیلی-توصیفی بوده است. امروزه با توجه به دیدگاه های نوین زبان شناسی و توجه بیش از حد دستورپژوهان به جایگاه و محل قرار گرفتن واژه ها در جمله، صفت را نیز از نظر جایگاه و به طور کلی در گروه اسمی مورد بررسی قرار می دهند. اما به نظر می رسد این کافی نیست چراکه ویژگی بسیاری از مقوله های دستوری، به ویژه بخشی که مربوط به زایایی زبان فارسی می شود، مورد غفلت قرار گرفته است. بنا بر ضرورت و اهمیت این مسئله، نگارنده در این جستار، کوشیده است تا صفت در گویش لایزنگانی را از نظر مفهوم، ساختمان، ثابت یا درجه ای بودن، کاهش، افزایش و اعتدال (سنجش و مقایسه)، جایگاه (پیشین یا پسین بودن)، جایگاه صفت بیانی و موصوف و تقدم و تأخر آن، رابطه دستوری گروه وصفی و مطابقت صفت و موصوف مورد بررسی قرار دهد.