آرشیو

آرشیو شماره‌ها:
۱۴

چکیده

علامه طباطبایی، از سویی آموزه های انبیاء را عقلی می داند؛ یعنی اعتبار خود را از استدلال و برهان می گیرد، نه از معجزه انبیاء. طبق این نگاه، دست عقل به سنجش همه تعالیم انبیاء می رسد. لازمه این سخن آن است که ادیان آموزه فراعقلی نداشته باشند. از سوی دیگر در بحث از جزئیات معاد و در بحث از ضرورت نبوت بر اساس نیاز به قانون از نقصان عقل در اداره زندگی اجتماعی برای رسیدن به سعادت سخن می گوید که نشان از فراعقلی بودن آموزه های دینی در بعضی از حوزه هاست. این تهافت ظاهری چگونه باید حل شود؟ و لوازم سخن ایشان در دین فهمی و اجرای دین در جامعه چیست؟ در این نوشته به روش استنادی و تحلیلی، راه حل های احتمالی برای رفع این اشکال بررسی شده است. شاید نظر علامه این باشد که اصل آموزه های ادیان عقلی است؛ زیرا از امور واقعی سخن می گوید، اما کشف آن در توان افراد عادی نیست؛ بلکه پس از بیان انبیاء دیگران هم قدرت درک آن را دارند. اگر این سخن را بپذیریم ثمراتی در پی دارد. مهم ترین ثمره آن این است که در فهم دین باید به قرائن عقلی توجه کرد و برای عملی و اجرائی شدن آموزه های دینی در اجرا، چه در حوزه ترویج آموزه های هستی شناسانه و چه در حوزه باید و نبایدهای فقهی و اخلاقی باید به قرائن و یافته های عقلی توجه کرد. اما بررسی صحت اضلاع نظریه علامه، که از یک عقل گرایی حداکثری نشان دارد، خارج از مقصود این نوشته است.

تبلیغات