نظریه دیالکتیک در برابر آرمان زوجیت؛ تجربه زیسته در جمهوری اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این مقاله به مقایسه دو مفهوم «دیالکتیک» و «زوجیت» در تحلیل تحولات تاریخی و اجتماعی جمهوری اسلامی ایران پرداخته است. نظریه دیالکتیک، که ریشه در فلسفه هگل و مارکس دارد، تغییرات را نتیجه تضادها و تعارضات می داند، در حالی که نظریه زوجیت بر تعامل و همراهی عناصر مکمل تأکید می کند. با بررسی دوره های مختلف پس از انقلاب اسلامی، مشخص می شود که نظام موجود بیشتر بر مبنای منطق تضاد و سرکوب شکل گرفته است. این شامل تضادهای طبقاتی، سیاسی و اقتصادی است که به جای حل، معمولاً با حذف یا کنترل نیروهای متضاد مدیریت شده اند. نظریه زوجیت، که اغلب به عنوان یک گفتمان ایدئولوژیک برای توجیه وضع موجود استفاده شده، نتوانسته است راهکار عملی برای رفع تضادها ارائه دهد. نویسندگان استدلال می کنند که برای درک پیچیدگی های جامعه مدرن و حل بحران های کنونی، نیاز به بازنگری در رویکردها و پذیرش تضادها به عنوان بخشی طبیعی از تحولات اجتماعی است. دیالکتیک، به عنوان یک روش تحلیلی قوی، قادر به توضیح دقیق تر تحولات اجتماعی و سیاسی است و می تواند به توسعه گفتمان های علمی و واقع گرایانه کمک کند. همچنین، زوجیت به عنوان یک مفهوم ایدئالیستی، نمی تواند پیچیدگی های مدرن جوامع را مدیریت کند و نیاز به تحلیل های دقیق تری وجود دارد.در نهایت، این پژوهش بر اهمیت پذیرش تنوع و تعامل سازنده با گروه های مختلف داخلی و خارجی تأکید می کند و پیشنهاد می دهد که نظام جمهوری اسلامی باید به جای تمرکز بر تضاد و تقابل، به دنبال همگرایی و همکاری باشد.