در عصری که رقابت بین کسب و کارها جهت دستیابی به اهداف بسیار تنگاتنگ تر و ایجاد یک ارتباط دوسویه با مشتریان بسیار دشوارتر است، درک جایگاه روابط عمومی در سازمان ها تاثیر قابل ملاحظه ای بر نرخ موفقیت و شکست آنان دارد. تاریخ روابط عمومی، یک ذخیره بزرگ از مدل ها و روش ها است که تلاش می کند تا کسب و کارها را در جهت تحقق این موضوع یاری برساند. در خط مقدم این حوزه، ادوارد برنیز قرار دارد که اغلب از او به عنوان پدر علم روابط عمومی یاد می شود. رویکردهای او در دهه 1920 نه تنها نحوه تعامل شرکت ها با مخاطبان خود را تغییر داد، بلکه هنجارهای اجتماعی را نیز دستخوش تغییر کرد. این مقاله به بررسی و ارزیابی نظریه «مهندسی رضایت» برنیز می پردازد و تلاش می کند تا با کمک روش نقد تلفیقی شامل نقدهای محتوایی، روش شناسانه و تاریخی به درک بهتر این نظریه کمک کند. نتایج نشان می دهد نیاز مبرم شرکت ها به فروش محصولات تولیدی انبوه شان پس از جنگ جهانی اول، برنیز را وادار کرد تا به سراغ روش های نوین در حوزه اقناع مخاطبان برود. او با استفاده از اصول روان شناسی توانست رویکردی نوین در تبلیغات و روابط عمومی ایجاد کند؛ هر چند برخی روش های او را فریبنده می دانند.