شناسایی یا به رسمیت شناسی از مباحث قدیمی در روابط بین الملل به تبع اهمیت مفهوم حاکمیت و توجه به آن در حقوق بین الملل است؛ اما کمتر مورد توجه نظری به ویژه از سوی واقع گرایان و لیبرال ها بوده است. در عین حال برخی از نظریه های روابط بین الملل به ویژه مکتب انگلیسی، سازه انگاری و نظریه انتقادی به آن توجه خاص داشته اند. مکتب انگلیسی و سازه انگاری و بخشی وسیع از مطالعاتی که در چهارچوب سازه انگاری متعارف درباره شناسایی انجام شده، رویکردی متعارف یعنی دولت محور و کم وبیش تحلیلی و تبیینی به آن دارند. اما «الکساندر ونت» در یکی از آثار خود، قدم فرانهاده و رویکردی غایت شناختی نسبت به شناسایی در پیش گرفته است. هرچند بحث شناسایی در آثار انتقادی به عنوان امری رهایی بخش در سطح جوامع مطرح بوده، در روابط بین الملل، وجه انتقادی آن همه جا حفظ نشده است. در عین حال در کنار آثار اکسل هونت، در آثاری که کم وبیش از منظری غیر غربی نوشته شده اند، از جمله در آثار عایشه زاراکل، می توان وجهی انتقادی نسبت به رویه شناسایی غیر غربی ها در روابط بین الملل جست وجو کرد. در اینجا می توان این پرسش را مطرح کرد که چگونه می توان این سه رویکرد را در یک کلیت به هم پیوند داد؟ استدلال این مقاله آن است که آنچه این سه شاخه نظریه پردازی درباره شناسایی در روابط بین الملل را به هم پیوند می دهد، در کنار وجه تبیینی، وجه هنجاری کم وبیش مستتر در آنهاست.