فلسفه اسلامی معاصر در ابعاد و زمینه های مختلفی با چالش های مهمی مواجه است، برخی از این چالش ها عبارتند از: 1. عدم تنوع در روش ها، موضوعات، مسائل، رویکردها و نظریات آن، 2. عدم ارتباط آن با پرسش های فلسفی انسان معاصر، 3. کاربردی نبودن، 4. انتزاعیت و انضمامی نبودن، 5. مشکل وابستگی به مکاتب فلسفی قبلی، 6. عدم تعامل کافی آن با دیگر حوزه های معرفتی بشر، 7. عدم ظرفیت بالفعل لازم برای تولید فلسفه های مضاف، 8. عدم استقلال از آموزه های الهیاتی و ایدئولوژی های دینی،9. نظریه پردازی به جای شرح نویسی، 10. عدم گفتگو با مکاتب فلسفی دیگر و جذب قابلیت های آنها، و 12. عدم خودانتقادگری و دوری از جزم گرایی. در این تحقیق نشان داده می شود که بحران فلسفه اسلامی معاصر در مواجهه با چالش های اساسی مزبور است، به این معنا که نه تکثر قابل قبولی در موضوعات و مسائل دارد، نه با پرسش های فلسفی انسان مسلمان سروکار دارد، نه یک فلسفه عینی و کاربردی است؛ بلکه شدیداً به سنت فلسفی گذشته وابسته است. ضمن اینکه هنوز هم دچار مشکل شرح و حاشیه نویسی است. بین فلسفه اسلامی معاصر و الهیات اسلامی نوعی خلط و پیوند غیرمنطقی وجود دارد. همچنین با دیگر زوایای زندگی انسان مسلمان و معارف بشری ارتباط لازم و معنادار ندارد. و اینکه رویکرد انتقادی قوی ای در فلسفه اسلامی معاصر وجود ندارد و با دیگر مکاتب فلسفی در گفتگوی سازنده نیست. در این تحقیق تلاش می شود راه کارهایی پیشنهادی برای برون شد فلسفه اسلامی معاصر از چالش های پیش رو معرفی گردد، از جمله آنها توجه به مسائل طرح شده از سوی فلسفه معاصر غرب، اقبال به فلسفه های مضاف، و استقلال جویی از الهیات اسلامی، و اتخاذ رویکرد عینی، کاربردی و انتقادی بسیار مهم هستند.