آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

متن

یکى از وظایف مهم حکومت اسلامى و ارگان هاى آن، نهادینه کردن‏شیوه و منش اسلامى در متن زندگى انسان ها و تدوین آن به شکل‏کاربردى با مشخصات شناخته شده است; به گونه اى که قوانین درشکل راه کارها، بینش ها، اخلاق، قراردادها و برخوردها بر پایه‏مهر متقابل، محبت و بزرگوارى و عدالت‏بین انسان ها با توجه به‏مبانى مختلف اعتقادى، فکرى و دینى نموده شود.
دولت اسلامى با توجه به روش اسلامى اش، حکومت رحمت، گذشت وبزرگوارى است. در سایه این حکومت، انسان از همه شکل هاى بندگى‏و بردگى، استعمار و استثمار آزاد مى شود تا آن گونه که خداونداو را آفریده آزاد و شرافت مند گردد.
در سال هاى نخست ظهور اسلام مسلمانان و اقلیت هاى مذهبى غیرمسلمان در سایه حکومت اسلامى به حقوق کامل انسانى خویش دست‏یافتند. امروز نیز در سایه جمهورى اسلامى که پایه هاى آن راحضرت امام خمینى قدس سره نهاد و جانشین وى حضرت آیه الله‏خامنه اى هم اکنون رهبرى آن را دارد، دست‏یابى انسان ها اعم‏از مسلمان و غیر مسلمان به حقوق انسانى فراهم آمده است.
ولى على رغم ره آوردهاى جمهورى اسلامى در جهت تثبیت‏حقوق اقلیت‏هاى غیر اسلامى در محورهاى قانون گذارى و اجرا، استکبار جهانى‏هم چنان روش عداوت آمیز خویش را علیه اسلام و جمهورى نوپاى‏اسلامى معمول مى دارد و افزون بر توطئه هاى سیاسى، نظامى واقتصادى حمله رسانه اى خود را براى زشت جلوه دادن سیماى‏جمهورى اسلامى و تلاش هاى وى شدت بخشیده است. این همه را بدان‏جهت دامن مى زند تا با اتهام فشار به اقلیت ها در جمهورى‏اسلامى از توجه غیر مسلمانان به اسلام و اندیشه هاى درخشان آن وتاثیرپذیرى آنان جلوگیرى کند.
هم چنین استکبار جهانى بر تهاجم تبلیغاتى خویش افزوده تا باایجاد موانع روانى و عاطفى بین اسلام و اقلیت هاى غیر مسلمان‏به ویژه پیروان ادیان الهى دیگر، مانع راه یابى اسلام به میان‏ملت هایى شود که راه خویش را به سوى مکتبى که از حقوقشان دفاع‏مى کند، یافته اند.
استکبار جهانى بر پى آمدهاى آگاهى پیروان ادیان از برخوردنیکوى اسلام و دولت اسلامى با غیر مسلمانان واقف است. او مى‏داند اسلام دین صلح و سازش، رحمت و یگانگى است و ملت ها اگرآزاد گذاشته شوند جز اسلام را بر نمى گزینند .
در این مقاله بر آنیم که با تکیه بر قرآن کریم و سنت پیامبر واحادیث اهل بیت(ع) و با توجه به تجربه عملى جمهورى اسلامى طرح‏کلى حقوق اقلیت هاى غیر مسلمان را در دولت اسلامى پى ریزیم.
آزادى عقیده‏اسلام با آیات و بینات روشن خود براى هدایت جامعه انسانى آمد تاامنیت و صلح را بر روابط اجتماعى انسان ها حاکم سازد. آیات‏قرآنى بر این حقیقت تاکید مى کند: ( اى پیامبر ما تو را گواه،بشارت دهنده و بیم دهنده فرستادیم .) (1)
پیام اسلام، پیام رحمت است و پیامبر اسلام براى تحقق بخشیدن به‏این آرمان اسلامى در زندگى انسان ها آمده است: (ما تو را اى‏پیامبر جز آن که رحمتى براى عالمیان باشى نفرستادیم.) (2)
خانه کعبه که محور اجتماع دل هاست جز براى هدایت‏ساخته نشده‏است: (اولین خانه اى که براى مردم ساخته شد همان است که درمکه است‏با برکت است و براى عالمیان هدایت‏بخش است.) (3)
بشارت دهى و بیم دهى، رحمت و هدایت، نفى هر نوع جبر، اکراه وفشار را بر انسان در گرایش هاى فکرى، سیاسى و اجتماعى مى‏طلبد. در عقیده هیچ نوع اکراهى نیست و هر انسانى در مبانى‏عقیدتى خود آزاد است: (در دین اکراه نیست راه حق و رشد از راه‏باطل و گمراهى جدا شده است.) (4)
هیچ کس حق ندارد دیگرى را بر پذیرش عقیده اسلامى اکراه کند: (تواى پیامبر یاد آورى کن چرا که تو تنها تذکر دهنده اى و تحمیل‏کننده نیستى.) (5)
قرآن کریم، پیامبرى که بالاترین مقام حکومتى را در اسلام دارد،تذکر دهنده مى داند و بر احدى مسلط نیست و ایشان را راهنمایى‏مى کند که از اکراه و فشار در القاى عقاید دینى بهره نگیرد:
(اگر خدایت‏بخواهد همه کسانى که در زمین اند ایمان مى آورند(ولى خداوند چنین نخواسته است) آیا تو مى خواهى که مردم رامجبور سازى تا ایمان آورند.) (6)
هر فرد و گروهى حق دارد با اختیار خود هر عقیده اى را برگزیندبدون آن که جبر و اکراهى در کار باشد. البته باید نظام حاکم رادر نظر گیرند و پذیرفته شده اکثریت مردم را احترام نهند.
پیامبر(ص) این آزادى و حق را در روش عملى خویش نشان داد واولین کارى که پس از تاسیس حکومت اسلامى بدان پرداخت قرار صلح‏و سازش با اهل کتاب و توجه به مرامشان بود. (7)
در یک گفت و گو که یهود با پیامبر (ص) داشتند این حقیقت‏به‏وضوح تجلى کرد; پس از آن که پیامبر آنان را به اسلام دعوت کرد،در پاسخ به پیامبر گفتند: (اى محمد... ما از دین خودمان دست‏برنمى داریم، چراکه ما بر هدایت و حق هستم و هرگز به تو ایمان‏نمى آوریم و از تو پیروى نمى کنیم.) (8)
و باز در یک گفت و گوى دیگر در جواب پیامبر (ص) گفتند: (اى‏محمد ما از مرام پدرانمان پیروى مى کنیم چراکه آنان آگاه تر وبهتر از ما بوده اند.) (9)
و نیز حضرت رسول (ص) در نامه اى به اسقف هاى نجران و کاهنان وراهبان و همه پیروان آنان نوشت که: (اینان مى توانند در جوار وپناه خدا و رسول زندگى کنند، هیچ اسقفى از مقام خود و هیچ‏راهبى از شان خود و هیچ کاهنى از شغل خود برکنار نخواهدشد.) (10)
و در موردى دیگر به آنان (عهد و پیمان خدا را مبنى بر این که‏هیچ یک از آنان از دینشان باز گرفته نشوند، داد.) (11)
پیامبر هیچ کس را بر ترک عقیده خود و پذیرش عقیده اسلامى مجبورنساخت. (کنیز حضرت به نام (ریحانه) مدت ها بر دین یهودیت‏خودماند تا آن زمان که به دل خواه خود مسلمان شد.) (12)
آزادى عقیده و اعطاى حریت در مرام از حقایقى است که همه‏مسلمانان در طول تاریخ اسلام بدان پاى بند بوده اند و در زمان‏ما نیز امام خمینى قدس سره بر این حق تاکید کرده اند (13) واز همه فقیهان بیشتر راه را بر امت ها و ملت ها و ادیان‏بازگذاشته اند. این حقیقت را مى توان در افکار و عواطف و موضع‏گیرى هاى امام به خوبى مشاهده کرد. (14) وى غم خوار همه محرومان‏و مستضعفان عالم با همه گرایش هاى فکرى و عقیدتى بود. او حق‏آزادى عقیده و دین را براى همه اقلیت هاى غیر مسلمان وفرزندان آنان قائل بود، چراکه طفل تابع پدر خویش است و پس ازبلوغ حق اختیار و انتخاب از آن اوست. در ابتداى پیروزى جمهورى‏اسلامى امام قدس سره نظام اسلامى را بر ملت ایران و قومیت هاو گرایش هاى مختلف دینى تحمیل نکرد بلکه آزادى کامل براى‏انتخاب عمومى داد و این ملت ایران بود که اسلام را با اکثریت‏قاطع پذیرفت.
قانون اساسى جمهورى اسلامى در اصل سیزدهم، حق آزادى عقیده وانجام مراسم دینى را براى ادیان مختلف که در سایه جمهورى‏اسلامى زندگى مى کنند به رسمیت‏شناخته است. در اصل بیست و سوم‏هم در مورد همه افراد کشور مى گوید: (تفتیش عقاید ممنوع است وهیچ کس را نمى توان به صرف داشتن عقیده اى مورد تعرض و مواخذه‏قرار داد.)
حق اظهار نظر و آزادى بیان‏غیر مسلمانان حق دارند در همه زمینه هاى مختلف عقیدتى، فکرى وقانون گذارى و سیاسى اظهارنظر کنند و از آزادى بیان برخوردارباشند. آنان مى توانند به دور از هرگونه فشار و ترس بحث و گفت‏و گو داشته باشند و اسلام این حق را در حکومت‏خود در راستاى‏مبانى و اهدافش در استفاده از عقل و اندیشه با استدلال و نیروى‏دلیل و برهان تثبیت کرده است.
اسلام هرگز از این که انسان رایش را آزادانه بدون تقلید و تبعیت‏بسازد، جلوگیرى نکرده است.
قرآن به رسول خدا دستور داده است تا با حکمت و جدال احسن،انسان ها را به اسلام دعوت کند: (به سوى راه پروردگارت با حکمت‏و پند نیکو بخوان و بهترین شیوه گفت و گو با آنان رابرگزین.) (15)
طبیعت‏بحث و جدل مفید آن است که انسان در گفته و عقیده خودآزاد باشد و قرآن صریحا مى گوید که میدان براى بحث و اظهارنظرباز است: (بگو اى اهل کتاب توجه کنید به سخنى که پذیرفته ما وشماست و بیایید به سوى این که جز خدا را نپرستیم و هیچ چیزى‏را شریک او نسازیم و کسان دیگر را خدایان خویش نگیریم و اگرروى گرداندند به آنان بگویید که بر مسلمان بودن ما شاهدباشید.) (16)
اهل کتاب با مسلمانان در ارتباط با بعضى از مفاهیم و معتقدات‏دینى بحث و گفت و گو داشتند: (اى اهل کتاب چرا درباره ابراهیم‏بحث مى کنید که....) (17) هم چنین آنان حق تبلیغ داشتند و ازمبانى عقیدتى، فکرى و سیاسى اجتماعى خویش دفاع مى کردند:
(وقالوا کونوا هودا او نصاریس تهتدوا; گویند یا یهودى و یانصرانى باشید تا هدایت‏یابید.) (18)
یکى از نمودهاى اجراى این حق در سال هاى نخست اسلام این بود که‏غیرمسلمان ها اعم از اهل کتاب و کفار با رسول خدا بحث و جدل مى‏کردند با این که رسول خدا بالاترین قدرت در دولت اسلامى بود وپیامبر به آنان آزادى کامل مى داد تا نظریات خود را بازگوکنند. در یک مورد که برخى از بزرگان یهود را به اسلام دعوت مى‏کرد در پاسخ پیامبر گفتند: (اى محمد چیزى نیاورده اى که ما آن‏را بشناسیم و معجزه اى برایت نیامده تا ما به جهت آن از توپیروى کنیم.) (19)
و در یک مورد دیگر چنین گفتند: (اى محمد آیا مى خواهى ما تو رابپرستیم آن گونه که نصارى عیسى را مى پرسیدند.) (20)
و پیامبر (ص) با سازش و آرامش پاسخ مى داد که: (به خدا پناه مى‏برم که جز خدا را بپرستم و یا دستور به پرستش جز خدا بدهم.) (21)
در نشستى که با بزرگان یهود و نصارى داشت آنان پیامبر خدا رابه پیروى از مرام خویش مى خواندند: (اى محمد هدایت همان است‏که ما بر آنیم تو هم از ما پیروى کن تا هدایت گردى.) (22) بزرگان‏نصارى نیز همین گفته را بازگو کردند. در این جا بود که این آیه‏از سوى خداوند نازل گشت: (گویند یا یهودى و یا نصرانى باشیدتا هدایت‏شوید، اى پیامبر بگو بر مرام ابراهیم هستم او حق گرابود و از مشرکان نبود.) (23)
وقتى که مشرکان (بنى تمیم) آمدند و از بیرون اتاق هاى پیامبرصدا مى زدند: (اى محمد بیرون بیا) حضرت بیرون آمد، گفتند: (اى‏محمد آماده ایم تا فخر خویش بازگوییم اجازه ده شاعر و خطیب ماسخن گوید)، پیامبر اجازه داد، سپس شاعر و سخن گوى آنان هرکدام‏به پا خاستند و افتخارات آن گروه را بیان داشتند. (24) و پیامبر(ص) همچنان به سخنان آنان گوش مى داد.
آزادى بیان پس از پیامبر (ص) نیز محفوظ ماند و خلفا، براى بحث‏و گفت و گو با غیر مسلمانان جلسه هایى را به پا مى داشتند و درآن جلسه ها به اعتراض ها و نظریه هاى آنان گوش فرا مى دادند.
آنان در بیان دیدگاه هاى خودشان آزادى مطلق داشتند. از همین‏موارد گفته یک یهودى به امام على(ع) است که: ( شما ازدفن پیامبرتان فارغ نشده بودید که اختلاف کردید.) امیرمومنان(ع)
پیامبرتان فارغ نشده بودید که اختلاف کردید.) امیرمومنان (ع)
هم در جوابش فرمود: (ما در آن چه از او رسیده بود اختلاف کردیم‏ولى در خود پیامبر اختلاف نداشتیم.) (25)
براى آنان این حق محفوظ بود که به فرزندان و پیروان خود، آموزه‏هاى دینى مرامشان را بیاموزند و آنان مراکزى داشتند که در آن‏مسائل و امور دینى خود را بررسى مى کردند. در صدر اسلام درجایگاه هایى به نام (بیت المدارس) جمع مى شدند. (26) هم چنین اهل‏کتاب حق داشتند تورات و انجیل و دیگر کتاب هاى خود را بنویسندو چاپ کنند و نشر دهند. (27) امام خمینى، پس از پیروزى انقلاب‏اسلامى، همین رویه را داشت.
قانون اساسى در ماده شصت و چهار بر شرکت اقلیت هاى غیر مسلمان‏در مجلس شوراى اسلامى تاکید دارد. آنان حق دارند دیدگاه هاى خودرا درباره همه شوون دولت و جامعه اسلامى بیان دارند. هم چنین‏حق اعتراض و پیشنهاد دادن و حق راى دارند.
البته این حق، قیودى دارد که تنها مخصوص غیر مسلمانان نیست،بلکه مسلمان هم باید به حقوق دیگران توجه کند و از اتهام زدن‏به دیگران و آسیب رسانى و خلاف گویى برحذر باشد. آزادى اندیشه وبیان مقید به قیود اخلاقى و عرفى است، در نتیجه غیر مسلمان هم‏نمى تواند به مبانى اعتقادى اسلام و مقدسات این دین جسارت کند.
از جمله این قیود عبارت است از:
1- به کتاب خدا اهانت نکنند و آن را تحریف ننمایند;
2- پیامبر را به دروغ متهم نسازند و از او عیب جویى نکنند;
3- از دین اسلام بدگویى نکنند. (28)
اسلام نیز، مسلمانان را به پاى بندى به همین قیود ملتزم ساخته‏است، مسلمانان نیز نباید به مقدسات دیگران اهانت کنند و تنهاباید به هنگام بحث گفت و گو به اظهارنظر بر مبناى دلیل و برهان‏و با هدف دست‏یابى به حقیقت و با توجه به اصول مورد قبول دربحث و گفت و گو اکتفا کنند.
سیمون مسیحى که در اواسط قرن اول هجرى مى زیسته مى گوید:
(مسلمانان که خداوند سرزمین ها را به آنان داد هرگز به دین‏مسیحیت‏حمله نکردند... آنان ما را در دین یارى مى کردند واحترام خدا و قدیسان ما را داشتند.) (29)
حق قانون گذارى
اسلام بر پایه آزادى عقیده و بیان پذیرفته است که انسان ها درپذیرش احکام آزاد باشند، هر گروه و یا دینى تشریع ویژه اى‏دارد که هرگز دولت اسلامى در تغییر و دگرگون سازى آن دخالتى‏نخواهد داشت و هرگز شیوه اسلامى اى که دولت‏بر آن حرکت مى کندآن چه را صاحبان ادیان حلال مى دانند حرام نمى کند و هر آن چه‏را آنان حرام دانسته اند حلال نمى سازد، بنابراین در روابطدرونى خودشان، حلال آنان حلال و حرامشان حرام است. اینان بایدبه قوانین دین خود پاى بند باشند و اگر از دولت اسلامى خواستندباید در امورشان دخالت کند. امام صادق (ع) فرمود: (هر گروهى‏که به دینى معتقدند احکام آن دین بر آنان ثابت‏خواهد شد.) (30)
در پرتو پذیرش این حق، اسلام عبادت آنان را پذیرفته است. آنان‏حق دارند آن گونه که در شریعت‏خود واجب مى دانند عبادت کنند.
در صدر اسلام گروهى از نصاراى نجران به مسجد پیامبر اکرم (ص)
درآمدند و به سوى شرق نماز گزاردند، پیامبر اکرم فرمود: (آنان‏را آزاد بگذارید.) (31) و در نتیجه هیچ یک از مسلمانان به شیوه‏عبادت آنان اعتراضى نکرد.
آنان در اعیاد خود، جشن هایى در داخل مراکز عبادى شان با آزادى‏تمام برگزار مى کردند. در یکى از موارد پیامبر خدا(ص) خواست‏تا به یکى از کنیسه هاى یهود وارد شود، سه مرتبه با یهودیان‏آن کنیسه در این باره صحبت کرد ولى آنان نپذیرفتند و دخول‏پیامبر را خوش نداشتند، پیامبر (ع) بازگشت و از تصمیم خودمنصرف شد. (32)
آنان حق دارند بر طبق شریعت‏خود رفتار کنند; گرچه آن عمل ازدیدگاه اسلام حرام باشد و احدى از مسلمانان حق اعتراض ندارد،مگر این که به آن عمل حرام تجاهر کنند که در این صورت به‏مقتضاى شریعت اسلام با آنان رفتار مى شود. (33) و اگر کارى را که‏هم از نظر ما و هم از دیدگاه آنان حرام است انجام دهند حاکم‏اسلامى مختار است که در این ارتباط بر پایه شریعت اسلام حکم کندیا آن که آنان را به حاکم خود ارجاع دهد. از باب نمونه آنان‏مى توانند شراب بنوشند و هیچ کیفرى در این خصوص ندارند، ولى‏اگر مسلمان شراب خورد چه در نهان و چه در آشکار در هر دو صورت‏کیفر مى شود. (34)
بنابراین شراب براى آنان حرام نیست، چون به حلال بودن آن‏معتقدند، در نتیجه مى توانند در خانه ها و معابدشان بنوشند.
آنان مى توانند آن چه را که مسلمان مالک نمى شود، مالک شوند وهیچ کس حق ندارد آنان را از تملک این اشیا باز دارد گرچه دراسلام، ملکیت آن اشیا پذیرفته شده، نباشد. (35)
اسلام این حق را براى غیر مسلمانان قائل است که به احکام شرعى‏خود در مسائل ازدواج پاى بند باشند گرچه آن احکام در دیدگاه‏مسلمانان نادرست است و در نتیجه کارهایى که انجام مى دهند اگراز دیدگاه خودشان صحیح باشد از نظر اسلام صحیح محسوب مى شود وباز اسلام حق ارث و وصیت‏براى آنان قائل است‏به همان گونه که‏معتقدند و همین طور در موارد ملکیت. (36)
امام خمینى قدس سره فتوى داده اند که: (در صورتى که‏جلوگیرى از احداث معابد آنان شرط نشده باشد مى توانند معابدخویش را تعمیر کنند و در صورتى که از بین رفته است از نوبسازند.) (37)
حق امنیت و مصونیت
یکى از مسوولیت هاى دولت اسلامى، گسترش امنیت و حمایت از غیرمسلمانانى است که در تابعیت‏حکومت اسلامى اند و در محدوده‏حکومت اسلامى سکونت دارند، و از همین سو منش اسلامى، تعرض به‏آنان و آزارشان را به هر شکل منع کرده است. بنابراین تجاوز به‏شخصیت، جان، عرض و اموالشان جایز نیست. (38) پیامبرخدا (ص)
فرمود: (هر کس ذمى را آزار دهد مرا آزار داده است.) (39) و نیزفرمود: (هشدارید هرکس به انسانى که در پناه اسلام است ظلم کندو او را کم انگارد و بیش از طاقتش بر او تکلیف کند یا چیزى رااز او بدون رضایت‏بگیرد من روز قیامت در برابر او خواهم بود وعلیه او سخن خواهم گفت.) (40)
پیامبر خدا در برقرارى این حق گام هاى عملى برداشت و پیمان هاى‏خویش را با آنان در نامه هایى که به مهر خویش ممهور کرده بودثبت کرد.
ایشان به (نحیه بن رویه) نوشت: (این امان خدا و محمد پیامبر ورسول خدا به نحیه بن رویه و اهل ایله است... خداوند و محمدپیامبر عهده دار آنان و هرکس که با آنان از اهالى شام و یمن وبحر است مى باشد.) (41) هم چنین آن بزرگوار براى اهالى یمن واهالى آذرح و اهالى جریا و مقنا براى هرکدام نامه نوشت که:
(آنان در امان خدا و امان محمد هستند.)
امیرمومنان على (ع) به والى خویش در مصر سفارش کرد که امنیت رادر میان اهل ذمه برقرار سازد و به تعهدات خویش نسبت‏به آنان‏پاى بند باشد و از آنان حمایت کند و از جمله وصایاى آن حضرت‏این است که: (رحمت‏به رعیت، محبت و لطف به آنان را شعار دلت‏ساز و براى آنان درنده اى خون خوار مباش که دریدن آنان رامغتنم شمارى، چرا که آنان دو گروهند، یا برادر دینى تو هستندو یا انسانى همجنس تو.) (42)
آن حضرت همیشه بر رفتار شامیان در تجاوز به مسلمانان و اهل ذمه‏در یک حد تاسف مى خورد و از عدم توجه کوفیان به نداى حضرت دردفاع از شهرهاى کشور اسلامى رنج مى برد و مى فرمود: (اگر مردمسلمانى پس از این جریان از تاسف بمیرد سزاوار ملامت نیست‏بل‏نزد من شایسته مرگ است.) (43)
امام زین العابدین (ع) در رساله حقوق فرمود: (و اما حقوق اهل‏ذمه..... این است که از آنان بپذیرى آن چه را خداوند از آنان‏پذیرفته است و به آنان ظلم نکنى و تو با رعایت امان الهى ووفا به تعهد خدا و رسول او خود را از کسى که به آنان ستم روامى دارد جدا سازى....) (44)
از دیدگاه امام خمینى قدس سره غیر مسلمانان امنیت جانى ومالى دارند اگر به شرایط ذمه پاى بند باشند و شرایط ذمه ازاین قبیل است:
1- کارى که بر ضد امنیت است مرتکب نشود همانند تصمیم به جنگ‏با مسلمانان داشتن و مشرکان را یارى کردن;
2- تظاهر و تجاهر به منکر در کشور اسلامى نداشته باشند;
3- به اجراى احکام مسلمانان در حق خود تن دهند، حق دیگران رابدهند، حرام را ترک کنند، حدود الهى و احتیاط آن است که این‏موارد با آنان شرط شود;
4- با زنا کردن با زنان مسلمان و دزدى کردن و پناه دادن به‏جاسوس مشرکان و جاسوسى کردن، مسلمانان را آزار ندهند. (45)
گفتنى است‏شرط اول به اقتضاى امان است و دیگر شرایط اگر درامان قید شود، پاى بندى به آن لازم است و اگر رعایت نشود عهدذمه نقض خواهد شد.
اصل بیستم قانون اساسى جمهورى اسلامى هم مى گوید: (همه افرادملت، اعم از زن و مرد، یک سان در حمایت قانون قرار دارند و ازهمه حقوق انسانى، سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى با رعایت‏موازین اسلام برخوردارند.)
و اصل بیست و دوم قانون اساسى مى گوید: (حیثیت، جان، مال،حقوق، مسکن و شغل اشخاص از تعرض مصون است، مگر در مواردى که‏قانون تجویز کند.)
برخوردارى از عدالت اجتماعى‏برخوردارى از عدالت‏حق همه افرادى است که در سایه حکومت اسلامى‏زندگى مى کنند مسلمان باشند یا غیر مسلمان اسلام به پیاده‏کردن عدالت در میان همه مردم بدون توجه به گرایش هاى عقیدتى وفکرى آنان فرا خوانده است. آیات قرآنى هم درباره عدالت هیچ‏گونه قید عقیدتى ندارد: (خداوند به شما دستور مى دهد که امانت‏ها را به صاحبانشان باز گردانید و هر زمان که بین مردم حکم مى‏کنید به عدالت‏حکم کنید.) (46)
قرآن کریم، مسلمانان را ماموریت داده تا تحت تاثیر ستمى که ازسوى مخالفان عقیدتى خود مى بینند قرار نگیرند و در پاسخ به ستم‏آنان به دیگران ستم نکنند. اسلام مسلمانان را به اجراى عدالت وپاى بندى به آن فرا مى خواند: (اى مومنان براى خدا پایدار واستوار بمانید و به حق و عدل گواهى دهید و دشمنى با گروهى‏باعث نشود که به عدالت رفتار نکنید، عدالت پیشه سازید چرا که‏او به تقواى الهى نزدیک تر است.) (47)
این کتاب عظیم به انسان نگاه انسانى دارد و بس، بدون این که‏عقیده اى یا گرایشى را در زمینه پیاده کردن عدالت و محکم سازى‏آن در میان مردم چه مسلمان و چه غیر مسلمان مورد توجه‏قرار دهد. روش پیامبر (ص) بر پایه همین دیدگاه استوار بود،ایشان یکى از یاران را به دلیل تجاوز به یک یهودى و زدن اومواخذه کرد. انصار یک نفر از خودشان را در نزدیکى سرزمین یهودکشته یافتند و چون دو شاهد اقامه نکردند و راضى به قسم دادن‏یهود نیز نشدند پیامبر مسئولیت این قتل را متوجه یهود نساخت،بلکه دیه مقتول را از بیت المال داد تنها به این دلیل که‏برابرى در اجراى عدالت را تثبیت کند. (48)
اهل کتاب عدالت اسلام و رسول خدا را در هنگام حکم بین آنان ومسلمانان و همچنین در حکم فیمابین خود اهل کتاب احساس کرده‏بودند لذا تقاضا کردند تا پیامبر فردى از مسلمانان را برایشان‏قاضى بفرستد. (49) مسیحیان نجران به پیامبر گفتند: فرد شایسته اى‏از یارانت را که مى پسندى با ما همراه ساز تا در چیزهایى که‏ما بر سر آن نزاع مى کنیم در میان ما داورى کند چرا که شمامورد قبول ما هستید. (50)
امام على (ع) در عهدنامه خویش به والى خود در مصر در خصوص(اجراى عدالت‏بر اهل ذمه و حق دادن به مظلوم و سخت گیرى برستمگر) (51) سفارش کرد.
امام زین العابدین (ع) در رساله حقوق فرمود: (و اما حق اهل‏ذمه، پس حکم آنان این است که از آنان آنچه را خداوند پذیرفته‏بپذیرى و بدان چه خداوند براى آنان تعهد کرده وفا کنى... وهمان که خداوند بر تو جارى کرده درباره آنان جارى سازى.) (52)
از زیباترین نمونه هاى اجراى عدالت این است که روزى یک مسلمان‏و یهودى براى دادرسى نزد یکى از خلفا آمدند، خلیفه حق را بایهودى دانست و به نفع او حکم کرد. (53)
امام على (ع) با یک یهودى براى داورى نزد (شریح) قاضى رفتند،شریح از امام، بینه خواست، امام بینه نداشت، شریح به نفع‏یهودى حکم صادر کرد و چون یهودى چنین عدالتى را مشاهده کردگفت: (شهادت مى دهم که این داورى پیامبران است... امیرمونان‏نزد قاضى خود رود و قاضى علیه او حکم کند). آن یهودى در نهایت‏اعتراف کرد که حق از آن امام است. (54)
بند 14 از ماده سوم قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران بر (ایجادتضمین عدالت قضایى براى همگان و مساوات و برابرى در حقوق دربرابر قانون) تصریح کرده است.
و اصل چهارده قانون اساسى تصریح دارد که: (... دولت جمهورى‏اسلامى ایران و مسلمانان موظف اند نسبت‏به افراد غیر مسلمان بااخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامى عمل نمایند و حقوق انسانى آنان‏را رعایت کنند...)
اسلام به غیر مسلمانان حق دادخواهى، داورى و حمایت قضایى در جهت‏اقامه عدالت و رعایت‏حقوق و پایان دادن به اختلاف ها و نزاع هاداده است. بنابراین آنان مى توانند براى داورى و حکم نزد حاکم‏اسلامى بروند و حاکم اسلامى مختار است که بپذیرد، یا براساس‏مصلحتى که مى داند داورى را نپذیرد، ولى اگر پذیرفت‏باید به‏قسط و عدل حکم دهد: (اگر براى داورى به نزد تو آیند تو یاداورى کن میانشان و یا نپذیر و اعراض کن... و اگر داورى کردى‏پس به قسط داورى کن چرا که خداوند عادلان را دوست مى دارد.) (55)
قرآن مجید اهل کتاب را بر داورى طبق اصول و مبانى اى که خداونددر کتاب هاى آسمانى نازل کرده و پاى بندى به آن چه در آنهاست‏از احکام ثابت و زیربنایى ترغیب کرده است (56) : (و چگونه تورا حکم قرار مى دهند با این که تورات در میان آنها است... وهرکس به آن چه خداوند نازل کرده حکم نکند پس آنان کافرند.) (57)
اهل کتاب براى داورى نزد پیامبر خدا مى آمدند و پیامبر مى‏پذیرفت و در میانشان برپایه قوانین اسلام داورى مى کرد. (58) و درزمان امام على (ع) والى حضرت در مصر از امام درباره مردمسلمانى که با زن مسیحى زنا کرده بود پرسید، حضرت دستور اجراى‏حد بر آن مرد مسلمان و واگذارى زن مسیحى به مسیحیان را داد تاآنان خود حکم خویش را بر آن زن جارى سازند. (59)
و امیرمومنان همیشه مى فرمود: (مسیحى، یهودى و مجوسى اگر از هم‏دیگر بکشند قصاص مى شوند و در صورتى که عمدا کشته باشندهرکدام در برابر دیگرى کشته مى شود.) (60)
فقیهان هم فتوا داده اند که حاکم اسلامى به هنگام داورى و قضاوت‏مختار است که موافق حکم اسلام قضاوت کند، یا آنان را به حاکمان‏خود بسپارد تا آن چه حکم دینشان هست درباره آنان جارى شود. وشهادت آنان علیه یکدیگر پذیرفته مى شود و به همان چه در دینشان‏سوگند مى خورند قسم داده مى شوند و هر کس به خانه آنان هجوم‏برد مى توانند او را بیرون کنند و هرکس براى نگاه به آن چه‏آنان پوشیده مى دارند سرکشد و بر آنان وارد شود آنان مى‏توانند او را دور سازند، بترسانند و با سنگ و غیر آن او رابزنند تا بیرون رود و اگر آن کس بر اثر این حمله ها بمیرد دیه‏و قصاص بر آنان واجب نمى شود. (61)
امام خمینى قدس سره قضاوت به عدل را بر حاکم مسلمانان واجب‏کرده است چه نزاع و درگیرى بین مسلمان و غیرمسلمان باشد یافیمابین غیر مسلمانان نزاع شکل گرفته باشد و مسلمانى که به‏آنان تجاوز کرده موافق قوانین قضایى کیفر مى بیند و حق به اهل‏کتابى که به او تجاوز شده بازگردانده مى شود. و در احکام‏پرداخت دیه مسلمان و غیرمسلمان یک سان اند البته با فرقى که‏در اندازه دیه موجود است.
و هر زمان که ذمى از پرداخت دیه در قتل خطایى مسلمان عاجز باشددیه مسلمان از بیت المال پرداخت مى شود. (62)
حقوق مالى و اقتصادى
اسلام حقوق مالى و اقتصادى غیرمسلمانان را پذیرفته است و تجاوزبه اموال آنان و آن چه را مالک اند، حرام کرده است. و بر آنان‏جز جزیه و آن چه که در برابر حمایتى که اسلام از آنان در برابردشمن مى کند مالیات دیگرى واجب نکرده است. (63)
هم چنان که از مسلمانان زکات و خمس گرفته مى شود، اسلام درگرفتن جزیه رعایت تفاوت هاى اقتصادى اهل ذمه را کرده است‏به‏گونه اى که فقیران، بچه ها، زنان، بردگان، پیرمردان کهن سال وبیماران جسمى و عقلى را معاف دانسته است. این معافیت موردپذیرش همه فقیهان است و واجب است‏برطبق شروطى که مورد اتفاق‏طرفین است عمل شود. (64) امام خمینى قدس سره مى فرماید: (اگربه هنگام پیمان ذمه مالیات را بر افراد معین کند (یعنى سرانه‏بگیرد) پس از آن دیگر نمى تواند از زمین ها و چیزهاى دیگر آنان‏چیزى بگیرد و اگر جزیه را بر افراد و زمین ها هر دو قرار دهدانتقال به یکى از این دو جایز نیست و کوتاه سخن این که بایدبرطبق شروط در عقد ذمه عمل شود.) (65)
اسلام قانون (ضمان) را در برابر تجاوز به اموال اهل ذمه وضع‏کرده است، پس هرکس چیزى از اموال آنان را تلف کند ضامن است‏گرچه آن چیز از نظر مسلمانان ارزشى نداشته باشد یا اصلا مال‏محسوب نشود، بنابراین اگر شراب یا آلت لهو آنان را از بین بردتلف کننده گرچه مسلمان باشد ضامن است; البته در صورتى که ذمى‏پنهان سازى را رعایت مى کرده است. (66)
براى اهل ذمه حق کار در سرزمین هاى اسلامى است و هرگز بر انجام‏یک کار مشخص مجبور نمى شوند. آنان در این خصوص آزادند و هیچ‏قیدى در کار ندارند و اسلام این حق را براى آنان پذیرفته است ومشارکت آنان با مسلمانان را در کارهاى مختلف تجارى، زراعى‏پذیرفته شده و دولت اسلامى همیشه از آنان در ارتباط با کارها ومشاغلى که شرط آن اسلام نیست کمک مى گرفته است. (67) بعضى ازمستشرقان نیز بر این حقیقت گواهى داده اند; مثلا (آدم متز) مى‏نویسد: (از امورى که تعجب آدمى را برمى انگیزد کثرت عددکارگران و شاغلین غیر مسلمان در دولت اسلامى است.) (68)
و اسلام و دولت اسلامى مسئولیت پاسخ گویى به نیازمندى هاى فقیران‏و مستضعفان اعم از مسلمان و غیرمسلمان را پذیرفته است.
پیامبر خدا همیشه از احوال فقیران و محتاجان مسلمان وغیرمسلمان جویا مى شد و به آنان انفاق مى کرد، او بر خانواده‏اى از یهود صدقه اى داد و آن صدقه همچنان بر آنان استمراریافت. (69)
پیامبر همسر خویش (صفیه) را از تصدق بر خویشان یهودیش منع نمى‏کرد. (70) نقل شده است که امام على (ع) به پیرمرد نابیناى کهن‏سالى که گدایى مى کرد برخورد و فرمود: این کیست؟ گفتند مسیحى‏است. حضرت فرمود: از او کار کشیده اید تا اکنون که پیر وناتوان شده محرومش ساخته اید. از بیت المال مخارج او رابپردازید. (71)
عمروبن ابى نصر مى گوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: اهالى‏اطراف بر ما وارد مى شوند و در میان آنان یهودى، مسیحى ومجوسى است آیا به آنان صدقه بدهیم؟ فرمود: آرى. (72)
فتواى امام خمینى قدس سره این است که: پاى بندى به همه‏احکام خرید و فروش و تجارت در برابر غیرمسلمانان واجب است وآنان حق فسخ معامله را به اشکال مختلف آن دارند. ایشان مبادلات‏تجارى با همه کفار (تجار و دولت ها) با رعایت مصلحت مسلمان‏ها تجویز کرده اند. و باز امام خمینى اجازه داده تا از زکات‏به غیرمسلمانان پرداخت‏شود و بر مسلمانان واجب کرده تا برخویشاوندان خویش از اهل ذمه انفاق کنند. (73)
قانون اسلامى هم حق اختیار کار، براى ساکنان کشور اسلامى‏مسلمان و غیرمسلمان قائل شده است و بر حکومت و دولت اسلامى‏واجب کرده تا به این مسئولیت‏حکومت‏با زیاد کردن فرصت هاى‏شغلى براى همه بپردازد.
اصل بیست و نهم این قانون تصریح کرده است که: (برخوردارى ازتامین اجتماعى از نظر بازنشستگى، بیکارى، پیرى، از کارافتادگى، بى سرپرستى، در راه ماندگى، حوادث و سوانح و نیاز به‏خدمات بهداشتى و درمانى و مراقبت هاى پزشکى به صورت بیمه وغیره حقى است همگانى....)
حقوق شخصى و مدنى‏اسلام همه حقوق شخصى و مدنى غیرمسلمانان را به عهده گرفته است.
قرآن کریم همه انسان ها را تکریم کرده است و اهانت‏به مسلمان وغیرمسلمان را اجازه نداده است. هم چنین به کارگیرى دروغ،نیرنگ، غش و تدلیس با غیرمسلمان و نیز تجاوز به آبرو و کرامت‏آن را چون اتهام به زنا زدن حرام دانسته و ورود به خانه ها رابدون اذن تحریم کرده است. دین ما به پاى بندى به عقدها و پیمان‏ها در بین مسلمانان و غیرمسلمانان، فرمان داده است و همه حقوق‏شخصى و مدنى غیرمسلمانان را هم چون ازدواج، طلاق، وصیت و ارث‏براى آنان پذیرفته است.
پیامبر خدا عقد ازدواج مشرکان و طلاقشان را به رسمیت‏شناخت و حق‏وصیت را براى آنان در نظر گرفت و حق صدقه دادن به یکدیگر رابر ایشان منظور داشته است. (74)
امامان اهل بیت(ع) این حقوق را براى غیرمسلمانان نیز ثابت‏دانسته اند: امام صادق (ع) همه مسائل ازدواج (که یکى از آن هاجمع بین بیش از چهار همسر است) را براى غیرمسلمان پذیرفته،چراکه این عمل در نزد آنان جایز است و به درستى عقد اعتراف‏کرده گرچه مهرشان شراب یا چیزى که نزد مسلمانان مالیت نداردباشد. (75) هم چنین مردم را از متهم ساختن غیرمسلمان به زناگرچه با محارم خود ازدواج کرده باشد باز داشته و مسائل‏مختلف ارث برى را در میانشان جارى دانسته است. (76)
آنان مى توانند اموال خود را براى ساختن معبد یهودیان ومسیحیان و خانه آتش زردشتیان وقف کنند و نیز جایز است که‏مسلمان مال خویش را بر پدر و مادر و خویشاوندان کافر خود وقف‏کند. و نیز وصیت آنان به هم کیشان خودشان نافذ است و از یکدیگرنیز ارث مى برند و وکیل یکدیگر مى توانند بشوند و حق شراب‏خوارى پنهانى را نیز دارند.
امام خمینى، حق بخشش، صدقه دادن، وقف کردن، ارث بردن، وصیت‏کردن و وکیل شدن را براى آنان پذیرفته است. (77)
اسلام حقوق اجتماعى غیر مسلمانان را هم رعایت کرده و دستور خوش‏رفتارى با آنان داده است. (78) رسول خدا (ص) با آنان پیوندها وارتباطات اجتماعى داشت و همیشه با آنان در منزل هایشان یامکان هاى دیگر دیدار مى کرد، گاهى پیامبر (ص) بر آنان وارد مى‏شد و زمانى هم آنان به خدمت پیامبر مى آمدند. (79) آن بزرگوارهمیشه از بیمارانشان عیادت مى کرد و هر زمان که با جنازه مرده‏اى از آنان برخورد داشت‏براى تشییع آن بر مى خاست. (80)
پیامبر (ص) با آنان رفتارى نیکو همراه با سازش و گذشت و مهرداشت. (81) امامان(ع) همیشه به سیره عملى پیامبر (ص) و امام على(ع) در حسن معاشرت با غیرمسلمانان، استشهاد مى جستند. (82)
امام کاظم (ع) اجازه دادند که مسلمان اگر نیازمند به غیرمسلمان‏شد برایش دعا کند. امام صادق (ع) و یارانش نیز با غیرمسلمانان‏همنشینى داشتند. از وصیت هاى امام باقر (ع) این بود که: (اگرفردى یهودى با تو همنشین شد با او به طور نیکو همنشینى کن.) (83)
از زیباترین نمونه هاى همنشینى خوب این که امام على (ع) با یک‏ذمى در راهى همراه شد، وقتى که ذمى خواست از حضرت جدا شود و به‏راهى دیگر برود، امام (ع) پیش از جدایى مقدارى او را بدرقه‏کرد، ذمى به امام گفت: چرا از راه خود منحرف شدى و با من‏آمدى؟ امام فرمود: این از کمال همنشینى نیکو است که انسان‏رفیق همراه خودش را به هنگام جدایى قدرى بدرقه کند و پیامبرما چنین دستور داده است.
ذمى گفت: (قطعا کسانى که از آن پیامبر پیروى کرده اند تنها به‏دلیل این رفتار کریمانه اش بوده است....) (84)
این خوش رفتارى مسلمانان باعث‏شد که غیرمسلمانان در بسیارى ازحادثه ها یاور مسلمانان شوند; به طورى که در سال هاى نخست‏اسلام، اهل ذمه از شهرهاى شام جاسوسانى گسیل مى داشتند تامسلمانان را از خبرهاى دشمنان اسلام آگاه کنند. (85)
خلاصه، غیر مسلمانان همیشه با امنیت و آرامش در مرکز اسلام و درسایه تعالیم انسانى آن زندگى مى کردند نه ستم مى دیدند و نه‏فشارى احساس مى کردند. کرامت و آزادى شان محفوظ بود. و امروزه‏نیز آنان در سایه جمهورى اسلامى ایران، جان و آبرو و املاکشان‏محفوظ و محترم است و از آزادى عقیده و برپایى شعائر ویژه خودبهره مندند. آنان نمایندگانى در مجلس شوراى اسلامى دارند. حق‏کار و تجارت و بازرگانى به طور کامل براى آنان وجود دارد وبرخى از آنان تجار بزرگى در ایران هستند. در سایه این امنیت وآزادى است که آنان زندگى در ایران را بر زندگى در کشورهاى غیراسلامى ترجیح مى دهند.
پى‏نوشت‏ها:
1- احزاب (33) آیه 45 .
2- انبیاء (21) آیه 107 .
3- آل عمران (3) آیه 96 .
4- بقره (2) آیه 256 .
5- غاشیه (88)آیه 8 .
6- یونس (10) آیه 99 .
7- ابن هشام، السیره النبویه (بیروت دار احیاء التراث [بى‏تا]) ج‏2، ص‏147.
8- همان، ج‏2، ص‏217.
9- همان، ج‏2،ص 200.
10- ابن سعد، الطبقات الکبرى(بیروت، دار صادر، 1405ه.) ج 1، ص‏266.
11- ابن اثیر، الکامل فى التاریخ (بیروت، دار صادر، 1402ه.) ج‏2، ص 293.
12- ابن کثیر، السیره النبویه (بیروت، دار احیاء التراث،1383ه.) ج 4، ص 604.
13- امام خمینى، تحریر الوسیله (چاپ چهارم: قم، انتشارات‏اسماعیلیان 1410ه.) ج 2، ص 498.
14- همان، ج 2، ص 499.
15- نحل (16) آیه 125 .
16- آل عمران (3) آیه 64 .
17- همان، آیه 65 .
18- بقره (2) آیه 135 .
19- ابن هشام، السیره النبویه، ج 2، ص 196.
20- همان، ج 2، ص 202.
21- بقره (2) آیه 135.
22- ابن هشام، همان، ج 2، ص 198.
23- همان، ج 2، ص 207 و 209.
24- دخائر العقبى، ص 80 و المهذب فى فقه الامام الشافعى، ج 2،ص 251.
25- نهج البلاغه، ص 531، تحقیق: صبحى صالح.
26- السهیلى، الروض الانف (بیروت، دار احیاء التراث، 1412ه.) ج‏4، ص 354.
27- تحریر الوسیله، ج 2، ص 507 .
28- الماوردى، الاحکام السلطانیه، ص 145و فقه الامام الصادق، ج‏2، ص 269.
29- سید امیر على، روح الاسلام (بیروت، دار العلم، 1977م.) ص‏265.
30- طوسى، الاستبصار (تهران، دارالکتب، 1390ه.) ج 4، ص 189.
31- ابن هشام، السیره النبویه، ج 2، ص 223، 224.
32- مسند احمد بن حنبل (بیروت، دار احیاء التراث، 1414ه.) ج‏7، ص 40.
33- شهید اول، غایه المراد (قم، مرکز الابحاث، 1414ه.) ج 1، ص‏499.
34- النهایه، ص 711 و المهذب فى فقه الامام الشافعى، ج 2، ص‏256.
35- تحریر الوسیله، ج 2، ص 64.
36- المبسوط، ج 6، ص 182 و الکافى فى الفقه، ص 375.
37- تحریر الوسیله، ج 2، ص 504.
38- شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه(چاپ دوم: قم، جماعه المدرسین،1404ه.) ج 4، ص 124.
39- بیهقى، السنن الکبرى (بیروت، دار المعرفه، 1356ه.) ج 9، ص‏205.
40- ابن کثیر، السیره النبویه، ج 4، ص 29.
41- الطبقات الکبرى، ج 1، ص 209.
42- نهج البلاغه، ص 427.
43- همان، ص 70.
44- تحف العقول، ص 118.
45- تحریر الوسیله، ج 2، ص 501، 502.
46- نساء (4) آیه 58.
47- مائده (5) آیه 8.
48- ابن هشام، السیره النبویه، ج 2، ص 207.
49- من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 99.
50- الروض الانف، ج 5، ص 21.
51- تحف العقول، ص 118.
52- همان، ص 195، 196.
53- مالک بن انس، الموطا(بیروت، داراحیاء التراث [بى تا]) ج‏2، ص 719 .
54- مختصر تاریخ دمشق، ج 10، ص 296.
55- مائده (5) آیه 42.
56- همان، آیه 63و44 .
57- همان، آیه 47.
58- الروض الانف، ج 4، ص 369.
59 وسائل الشیعه، ج 28، ص 152.
60- کافى، ج 7، ص 309.
61- مفید، المقنعه، ص 723، 739، 779، 786 .
62- تحریر الوسیله، ج 2، ص 264،409، 519، 559.
63- النهایه، ص 749 و الکافى فى الفقه، ص 395.
64- الکافى فى الفقه، ص 249; الوسیله الى نیل الفضیله، 205;المحرر فى الفقه، ج 2، ص 184 و تحریر الاحکام، ص 252.
65- تحریر الوسیله، ج 2، ص 499.
66- شرایع الاسلام، ج 4، ص 286.
67- الخراج، ص 256.
68- آدم متز، الحضاره الاسلامیه (القاهره، 1967 م.) ج 1، ص 105.
69- ابوعبید، الاموال (بیروت، دار الکتب الاسلامیه، 1406ه.) ص‏65.
70- همان، ص 605.
71- تهذیب الاحکام، ج 6، ص 293.
72- کافى، ج 4، ص 14.
73- تحریر الوسیله، ج 1، ص 552 و 557.
74- الام، ج 5، ص 55; سنت الدارمى، ج 2، ص 427 و الاموال، ص‏605.
75- الکافى، ج 5، ص 435، 436; ج‏7،ص 240; ج 4، ص 109.
76- المقنعه، ص 653، 681، 688 .
77- تحریر الوسیله، ج 2، ص 56، 91، 71، 364، 507.
78- شافعى، المهذب فى الفقه، ج 2، ص 292.
79- صحیح مسلم، ج 2، ص 661.
80- کافى، ج 2، ص 670.
81- همان، ص 650.
82- همان، ص 656.
83- امالى مفید، ص 185.
84- کافى، ج 2، ص 670.
85- الخراج، ص 139.

تبلیغات