آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

متن

ربّ حامل فقه الى من هو افقه منه‏«اصول کافى، ج‏1، ص‏403، ح‏1»
اندیشه‏هاى بشرى در بسترى فراخ از زمان به سامان مى‏رسد و ادوارى را طى کرده تا کمال یافته است. هر موضوعى از جرقه‏اى آغاز مى‏شود تا به صورت یک مسئله علمى درآید و بر آن استدلال شود و سپس شاخ و برگ پیدا کند و... همان گونه که خود آدمى نیز چنین است حیات او از نطفه و علقه شروع شده، تا نوزادى و کودکى و... تا سن کمال. توجه به پیشینه اندیشه‏هاى تکامل یافته هم عبرت است و هم درس، عبرت است از آن رو که دشوارى‏ها، پیچیدگى‏ها و سختى‏هاى مغزسوز را نمایان مى‏کند و نشان مى‏دهد که مسئله آسان امروز چگونه موضوع بغرنج دیروز بوده است. و درس است بدان جهت که معرفت جویان را در فهم بهتر مدد مى‏کند. بلى نگاه تاریخى به علم و معرفت، ترازوى سنجش حق و باطل و سره از ناسره نیست، وگرنه باید حقیقت را نسبى و دست نایافتنى دانست. مطلب یاد شده در باب تکامل اندیشه‏ها، قانونى استثناناپذیر است که بر تمامى‏افکار بشرى سایه افکنده، گرچه خاستگاهش ادیان آسمانى باشد. به تعبیر دیگر، کاخ بلند دانش یکباره ساخته نشد، بلکه خشت خشت آن به تدریج و در درازاى هر زمان نهاده شد تا بدین غایت رسید.
|3|
بر روى هر مسئله علمى و حتى هر علمى که انگشت نهیم و پیشینه آن را بررسى کنیم، به روشنى مى‏نگریم که در آغاز صورت بسیط و محدودى داشته است و به تدریج بر اصول و فروع آن افزوده و زوایا و خبایاى آن کاویده شده است. از کیمیاى دیروز تا شیمى امروز و از حساب گذشته تا ریاضیات جدید و از فقه روایى گذشتگان تا فقه جواهرى معاصران بسى تفاوت در حجم و گستره مسائل آن است. این سخن سخته «رب حامل فقه الى من افقه منه» به گوشه‏اى از این قانون اشارت دارد و درنگى در تاریخ تحول و ادوار علوم نیز این حقیقت را گواهى مى‏کند. این قاعده چنان‏که بر علوم حاکم است، مسائل آن را نیز فرا مى‏گیرد. روشن است که این سیر تکاملى نه نقصى بر پیشینیان است و نه خرده‏اى بر متأخران. گذشتگان به میزان وسعت دانش خویش مسائل را دریافتند و پسینیان هم با استفاده از تجارب آنان دانش را به جلو مى‏برند. گرچه هر قرنى سخن آرى بودلیک گفت سالفان یارى بود اندیشه ولایت فقیه- که به عنوان روح اندیشه سیاسى شیعه مطرح است و تلقى خاصى از حکومت دینى را ارائه مى‏کند- مشمول همین ضابطه است. بر این اندیشه مراحلى گذشته تا امروزه در عرصه‏اى گسترده متفکران دینى را به خود مشغول کرده است. چنین مى‏نماید که این اندیشه چهار دوره را طى کرده و اینک پنجمین فراز از حیات خود را مى‏گذراند: تا نیمه اول از قرن سوم هجرى این اندیشه ضمن احادیث مطرح بود و تعابیرى مانند «العلماء ورثه الانبیاء،» الفقهاء امناء الرسول»، مجارى الاحکام بید العلماء بالله»، «فانى جعلته حاکماً»،
|4|
«فارجعوا الى رواة احادیثنا» و...بر آن دلالت داشت. در این مرحله بذر این فکر در کشتزار اندیشه‏هاى دینى کاشته شد. پس از آن، یعنى از دوره تدوین فقه تا قرن دهم، فقیهان با ارجاع بسیارى از مسائل فقهى به امام عادل، سلطان عادل و حاکم، این اندیشه را در جاى جاى فقه نشان کردند. این مطلب را از کتاب صلات تا دیات مى توان یافت. البته در این دوره واژه‏هاى نصب، نیابت، تولیت و نیز در کلام فقیهان آمده است، اما به اجمال از آن گذشته‏اند. قرن دهم با روى کار آمدن دولت صفویه با گرایش‏هاى شیعى، بسیارى از مباحث بعد اجتماعى اسلام جانى تازه گرفت و اندیشه ولایت فقیه نیز وارد سومین دوره از حیات خود شد. در این دوره این امر به عنوان یک نظریه علمى در فقه نمود یافت و تعابیر نیابت فقیه، خلافت و نیز نصب و ولایت بر قلم فقیهان جارى شد و بر آن به اختصار استدلال کردند و به اجمال از اختیارات وى سخن راندند. دوره چهارم، که از نیمه اول قرن سیزدهم با سکاندارى ملااحمد نراقى (م‏1245ق) آغاز شد، تا پیروزى انقلاب اسلامى در ایران و سرآغاز قرن پانزدهم هجرى دوام یافت. در این مقطع ادله‏ء گوناگون عقلى و نقلى بر اثبات این نظریه اقامه شد. البته برخى‏از «*» این ادله توسط عده‏اى از فقیهان نقد شده است خواه به اصل نظریه از طریقى دیگر پاى‏بند بودند (چون میرفتاح مراغى) یا در اصل نظریه نیز تردید داشتند. اوج این مرحله، درس‏هاى نجف حضرت امام خمینى (قدس سره) است. در این برهه گرچه کاوش‏هاى فراوانى صورت یافته و آثار متعددى عرضه شده است،
|5|
لیکن از آن رو که این نظریه به عمل درنیامده بود، بسیارى از زوایاى آن مطمح نظر دانشوران قرار نگرفت. پنجمین مرحله با پیروزى انقلاب اسلامى و تحقق این نظریه شکل مى‏گیرد. در این دوره نیز در ابتدا به سبب درگیرى نیروهاى متفکر انقلاب با مسائل جارى و مشکلات پس از پیروزى، این مسئله به درستى مورد مطالعه، تحقیق و تبیین قرار نگرفت. اما با فائق آمدن نظام اسلامى بر مشکلات و حرکت جامعه به سمت ثبات و آرامش و نیز ناخن زدن‏هاى رقیبان فکرى، توجه بیشترى بدان معطوف شد و زوایاى گونه‏گون آن به بحث درآمد. این گونه تطور، ویژه اندیشه ولایت فقیه نیست، بلکه بسیارى از مسائل فقهى و اصولى نیز بر چنین بسترى آرمیده‏اند. مگر مباحث اصول عملیه در دانش اصول چنین نیست ؟ در فقه نیز نمونه‏هاى بسیار مى‏توان نشان داد که پس از فترتى طولانى دچار دگرگونى شده‏است. نشاید گفت که چنین روندى خرده‏اى بر ریشه‏دارى یک مسئله علمى است یا آن که آن رااز اعتبار تاریخى مى‏اندازد. از این رو سخن راندن از نوپایى این اندیشه در میان عالمان شیعى به سان آن است که از همجوارى واژه ولایت در برخى موارد فقهى معنایى ویژه استنتاج مى‏شود! در نظر داشتن منطق علمى در مباحثات و دور داشتن آن از اغراض سیاسى، حقیقت‏یابى را سهل‏تر مى‏کند و اختلاف نظرهاى صغروى را هم مفید مى‏سازد. در مقابل، جبهه‏گیرى‏هاى سیاسى در مناظرات علمى به طرفدارى یا مخالفت، فضاى معرفت را تیره کرده و آدمى را از حق مدارى و حقیقت‏جویى به رأى مدارى مى‏کشاند. و چنین مباد.

تبلیغات