آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

در این نوشتار برآنیم تا واکاوى کنیم که آیا دولت نبوى داراى مرزهاى فیزیکى و جغرافیایى بوده یا مرز فکرى و اعتقادى داشته و هر مسلمانى در هر نقطه از زمین جزو اتباع و شهروند دولت نبوى محسوب مى شده است ؟ در مرحله آرمان گرایانه , گستره دولت نبوى , تمام روى زمین را شامل مى شود و هیچ گونه محدودیت مرزى برایش وجود ندارد و تمام مردم روى زمین شهروند دولت نبوى محسوب مى شوند. این دولت آرمانى , با تشکیل دولت مهدوى , که استمرار دولت نبوى است , محقق خواهد شد. اما تا رسیدن به آن مرحله آرمانى , به دلیل پذیرش واقعیت هاى موجود خارجى و تدریجى بودن دعوت نبوى در سیاست گذارى و استراتژى پیامبر, واقعیت هاى خارجى نادیده گرفته نشده و مرزها به رسمیت شناخته شده است . پیامبر(ص) خود را مکلف به رعایت حدود و حریم کشورها مى دانست و خود نیز کشورى تشکیل داد که داراى عناصر دولت بوده و ملت , سرزمین و قدرت سیاسى در دولت نبوى کاملاً وجود داشت . مسلمانان خارج از قلمرو دولت نبوى , زمانى مى توانستند از حقوق شهروندى دولت نبوى برخوردار شوند که به سرزمین دولت نبوى هجرت کنند.

متن

از مباحث اصلى و محورى در حقوق اساسى , علم سیاست وحقوق بین الملل , بحث «دولت» است و دولت به عنوان نهاد سیاسى یک کشور مطرح است . وقتى بحث دولت مطرح شد, از لوازم وجوددولت و قدرت سیاسى , جامعه سیاسى سازمان یافته است که دولت در درون آن شکل مى گیرد و دولت مظهر تجلّى قدرت سیاسى یک جامعه سیاسى محسوب مى شود.
سؤال اساسى در این تحقیق آن است که آیا پیامبر اسلام (ص) جامعه سیاسى سازمان یافته تشکیل داد و نظام سیاسى حاکم بر مدینه توانست به عنوان یک دولت در عرصه حیات سیاسى و اجتماعى مردم آن زمان تجلّى یابد؟ و جایگزین دولت شهرها و نظام قبیله اى حاکم بر شبه جزیره عربستان گردد؟
اگر موجودیت سیاسى نوین شکل گرفته است , مرزهاى آن چگونه ترسیم مى شود؟
باتوجه به این که «اسلام» آیینى جهانى است و مخاطب آن تمام عالمیان مى باشند و در محدوده زمانى , مکانى و نژادى قرار نمى گیرد,امت اسلامى به مجموعه کسانى اطلاق مى شود که در همه جاى دنیا,هر شبانه روز پنج بار یک سان و یک دل به کعبه واحد روى مى آورندو از این طریق خداى واحد را ستایش مى کنند. این مجموعهء پراکنده در جغرافیاى عالم , جامعه جهانى اسلام را پدید آورده است .با این ترتیب ملاحظه مى شود که مفهوم «امت اسلامى» با مفهوم «ملت» که یکى از ارکان اساسى دولت در جغرافیاى سیاسى امروزمى باشد, کاملاً متمایز است . مرز جامعه اسلامى , عقیده و ایمان است و اصولاً با مرزهاى جغرافیایى مصطلح قابل مقایسه نیست.
[1]
از سوى دیگر, ملت که یکى از عناصر تشکیل دهنده دولت است ,
[1] هاشمى، سیدمحمد، حقوق اساسى جمهورى اسلامى ایران، انتشارات دانشگاه شهید بهشتى، تهران، 1374، ج‏1، ص‏114
|155|
به مردم متمرکز و به هم پیوسته اى مى گویند که در سرزمین واحد, باحدود و ثغور جغرافیایى مشخص زندگى مى کنند و با جوامع دیگردر ارتباط و تعامل هستند.
اما جامعه اسلامى , به صورت یک سازمان مستقل و منسجم باجوامع دیگر رابطه داشت . مرزهاى سیاسى جز آنهایى که دارالاسلام را از دارالکفر جدا مى کرد, در دیدگاه اسلام اعتبارى نداشت . در درون جامعه اسلامى و امت , همه مردم جایگاهى مساوى داشتند وهیچگونه تمایز در درجات و طبقات در میان نبود. تمایزها درعمل بود.
جمعیت متمرکز و گروه انسانى در دولت نبوى و آموزه هاى وحیانى , بر مدار امت بود. اما بر اساس نظریه امت , جمعیت متمرکزکه شکل و قوام دهنده نیروى انسانى یک نظام سیاسى است , به وجودمى آید یاخیر؟
واژه «امت», در فلسفه سیاسى پیامبر, معناى بسیار عمیق تر ازمفهوم «ملت» در اندیشه سیاسى جدید دارد و در حقیقت , مى توان گفت : اساس تکوین نظام اسلامى در مدینه بود... از آنجا که در جنبه واقعیت و نه در قلمرو تفکّر و اندیشه , امت و سرزمین شرایط اصلى تأسیس نظام و تداوم حیات و تحقّق آمال بودند. بنابراین , پیامبر درطى دوره مدنى , در کنار همه تلاش ها, کوششى مستمر براى تحکیم پایه هاى مبانى همبستگى مسلمین و حراست از مرزهاى زندگى نیزبه کار گرفت .
اگر بتوانیم تصوّر دقیقى از مبانى بقاى دولت و حکومت مردمى داشته باشیم و سرزمین را رکن اساسى و بستر ضرورى تحقّق همه هدف هاى یک نظام به شمار آوریم , مى توان دریافت که چرا پیامبر دردوره مدنى , آن همه نسبت به ممانعت از سقوط نظامى مدینه حساس بود. تا آنجا که بخش وسیعى از توانایى اجتماعى مسلمین را براى    
واژه «امت», در فلسفه سیاسى پیامبر, اساس تکوین نظام اسلامى در مدینه بود.
|156|
استمرار همبستگى اعتقادى و حفظ ثغور مدینه به کار گرفت.
[1]
اکنون براى بررسى دولت نبوى باید میان «وضعیت آرمانى» و «کمال مطلوب» و «واقعیت هاى موجود» تفکیک قائل شد. در وضعیت آرمانى , مرزهاى جغرافیایى اعتبار ندارد, اما با توجه به واقعیت هاى عینى و خارجى , براى رسیدن به وضعیت مطلوب و آرمانى , ناگزیر از پذیرش واقعیت هاى خارجى هستیم و مرزهاى دولت نبوى با در نظر داشتن وضعیت موجود و حالت گذار, قابل بررسى است .
آرمان نهایى اسلام در مورد رابطه و مناسبات انسانى , به امت واحد بشرى است و نیز در مورد سرزمین , از میان رفتن مرزهاى جغرافیایى و قید و بندهاى مرزى و به وجود آمدن کشور واحد جهانى تحت حاکمیت قانون واحد الهى است تا هدف رسالت پیامبر اسلام که سرعت بخشیدن به روند حرکت تکاملى جامعه بشرى براى رسیدن به این مرحله ایده آل و کمال نهایى است , محقق شود.
حال سؤال این است که تا رسیدن به آن مرحله نهایى چه باید کرد؟ آیا باید همه واقعیت هاى موجود را نادیده گرفت و چشم برهم نهاد و همه چیز را نفى کرد؟ و یا باید واقع بینانه , از آنچه هست , پلى براى آنچه که باید باشد به وجود آورد؟
اسلام در یک مقطع زمانى و دوران انتقال , به طور نسبى و بنا به ضرورت , مرزهاى جغرافیایى را با ملت ها و حکومت ها که خود را در حصار آن مرزها قرار داده اند, در آن سطح که بتواند رابطه برقرار کند و روى قدر مشترک ها به توافق هاى نسبى برسد, به رسمیت مى شناسد تا از این رهگذر بتواند ضمن انتقال رسالت جهانى خود, به قراردادها و توافق هاى اصولى بیشترى دست یازد.
[2]
واژه شناسى و تبیین مفاهیم
دولت
1. دولت در لغت ; «دولت», که جمع آن «دول» است , به معناى استیلا و غلبه مى باشد; «کانت لنا علیهم دولة» یعنى ما بر آن ها غلبه و تسلّط داریم و به کشورى که داراى حاکمیت , استقلال سیاسى و اقتصادى باشد مى گویند داراى دولت است.
[3]
[1] زرگرى ‏نژاد، غلامحسین، تاریخ تحوّل صدر اسلام، انتشارات سمت، تهران، 1378
[2] عمید زنجانى، عباسعلى، فقه سیاسى، انتشارات امیر کبیر، تهران، 1377، ج‏3، ص‏148
[3] انطوان نعمه و دیگران، المنجد، ذیل ماده دولت، ص‏497
|157|
در مجمع البحرین , دولت به فتحه و ضمّه آمده است . دولت به فتح , به معناى مال است و دولت به ضم , به معناى جنگ .
[1] در بحث مورد نظر, دولت به معناى حاکمیت و سلطه سیاسى است .
2. دولت در حقوق اساسى ; واژه دولت عموماً در موارد زیر به کار مى رود:
1. دولت , به معناى کلیتى متمایز و شخصیتى مستقل و مجموعه اى است که بیشتر موضوع حقوق بین الملل عمومى و حقوق عمومى داخلى است و موجودیتى مشخص و متمایز از عناصر ترکیبى خود دارد.
وقتى مى گوییم : «دولت ایران با دولت سوریه قرار داد مودّت منعقد کرد» یا «دولت الجزایر عضو سازمان ملل متحد است» مقصود آن کلیت و شخصیت متمایز و مجردى است که با دستگاه حکومتى و همچنین افراد و اشخاص مسؤول و یا نمایندگان اشتباه نمى شود. در این جا کلمه دولت , معادل Stat در زبان فرانسه به کار رفته است .
2. دولت در مفهوم هیأت حاکم و فرمانروایان در برابر حکومت شوندگان و فرمانبران است . در این وجه , مفهوم دولت بر همه کارگزاران و نهادهاى حکومتى اطلاق مى شود که بر مردم یا ملت حکومت مى کنند; مثلاً در عبارت «دولت با ملت همکارى دارد...» مفهوم دولت در این جا در برابر مفهوم ملت یا مردم قرار مى گیرد.
3. دولت به معناى لایه سیاسى قوه مجریه کشور یا به زبان دیگر, رده هاى سیاسى فوقانى , نظیر نخست وزیر و هیأت وزیران واختصاصاً کابینه وزرا.
هنگامى که مى گوییم «دولت در برابر مجلس مسؤولیت سیاسى دارد یا دولت تصمیم گرفت که منابع درآمد خود را افزایش دهد» در این واژه , دولت معادل Gouverement به کار برده مى شود.
[2]
مراد از دولت در پژوهش ما همان معناى نخست است که شخصیت حقوقى مستقل دارد و با جوامع اطراف خود وارد تعامل و گفتگو مى شود. در واقع دولت به معناى س چس ت مورد نظر ما است , که بررسى کنیم دولت نبوى داراى خصوصیات چنین دولتى بوده است یا نه ؟ عناصر و اجزاى تشکیل دهنده این دولت چگونه ترسیم مى شود؟ معیار شهروندى در دولت نبوى
[1] طریحى، مجمع البحرین، مؤسسه بعثت، قم، ص‏620
[2] قاضى شریعت‏پناهى، ابوالفضل،حقوق اساسى و نهادهاى سیاسى،انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1373، ج‏1، ص‏124
|158|
چه بوده است و گروه انسانى تشکیل دهنده دولت نبوى , داراى چه خصوصیات و ویژگى هایى هستند؟
ملت که تشکیل دهنده دولت نبوى است , آیا ملت سیاسى است یا عقیدتى ؟ سرزمین که دولت نبوى در درون آن شکل و قوام مى یابد, آیا سرزمین به هم پیوسته , داراى حدود و ثغور مشخص است یا مطلقِ سرزمین مسلمان نشین آن روز, جزو سرزمین دولت نبوى است ؟
امت
1. امت در لغت ; به جامعه اى اطلاق مى شود که قصد و نظر مشترک داشته باشند.
[1]
از دید گاه اسلام , عامل اصلى وحدت امت و جامعه اسلامى , وحدت عقیده است ولى در عین حال باید توجه داشت که وحدت سرزمین و وجود مرزهاى جغرافیایى ; اعم از طبیعى و قراردادى , به طور کلى فاقد اعتبار نیست و چنان که مى دانیم «دارالاسلام» که طبعاً با مرزهاى خاصى مشخص مى شود, در فقه اسلام احکام خاصى دارد; مثلاً مهاجرت به آن , در مواردى واجب است . یا ذمّى که از احکام ذمه سرپیچى کند از آن اخراج مى شود, از سوى دیگر اختلاف در عقیده عامل قطعى براى بیگانگى و بینونت کامل نیست ; زیرا ممکن است اشخاص غیرمسلمان در داخل کشورهاى اسلامى تحت حمایت دولت اسلامى قرار گیرند و نوعى تابعیت را نسبت به آن پیدا کنند, بدین ترتیب مرز میان کشور اسلامى با کشورهاى غیراسلامى تعیین مى شود; یعنى سرزمین , که اتباع کشور اسلامى در آن زندگى مى کنند, دارالاسلام شناخته مى شود. مرز املاک ایشان دارالاسلام خواهد بود, چه با عوامل طبیعى ; مانند دریا و کوه مشخص شود و چه با علایم قراردادى.
[2]
2. امّت در قرآن ; خداوند متعال در قرآن مجید ضمن یاد آورى سلسله پیامبران و بحث در مورد سر گذشت آنان آورده است : «این گروه (پیامبران وپیروان آنان ) امت واحدند و من پروردگارتان هستم پس مرا بپرستید و پرهیزگار باشید.» بنابراین آیه , مجموعه افراد بشر به عنوان امت واحد, از خداى واحد اطاعت مى کنند. دعوت همه پیامبران الهى براى پرستش خداى یگانه , نشان دهندهء دین واحد براى همه است و مقصود اصلى , سعادت و حیات انسانى است و همه پیامبران با دعوت از همه مردم به یگانگى و حق براى اقامه عدالت در جامعه انسانى گام برداشته اند.4 تمام انسان ها حقیقت واحد هستند و نظام حاکم بر جامعه
[1] قرشى، سیدعلى‏اکبر، قاموس قرآن، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1352، ج‏1، ص‏118
[2] مصباح یزدى، محمدتقى، حکومت اسلامى، سال اول، ش‏1، 1375، ص‏84
[3] طباطبایى، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، نشر اسماعیلیان، قم، ج‏14، ص‏323
|159|
انسانى و تدبیر امور آنان , نظام واحد و به هم پیوسته خواهد بود. که از ربوبیت تشریعى خداوند ناشى مى شود.
3. امت وسط; اعتدال و میانه روى , اصل هادى و راهنماى تمام احکام و تعلیمات اسلامى است . این اعتدال در عقیده , در برنامه اجتماعى , درعبادات و در امور اخلاقى و سایر امور و شؤون زندگى کاملاً نمایان است . در میانه روى اسلامى , مسلمانان تک بعدى نمى شوند بلکه رعایت همه ابعاد فردى و اجتماعى و مادى و معنوى لازم و ضرورى مى باشد و در نتیجه , افراط و تفریط در جهت گیریها مردود است .
این میانه روى و اعتدال , باعث آن مى شود که امت اسلامى با بهره گیرى از تعلیمات متعادل دین اسلام و به پیروى از اعمال و رفتار متعادل پیامبر گرامى اسلام 6به صورت جامعه نمونه و کاملاً متمایز, گواه بر سایر جوامع باشد.
[1]
ملت
ملت در حقوق اساسى ; ملت , معمولاً به جامعه اى انسانى گفته مى شود که در قلمرو معینى با حاکمیت سیاسى زندگى مى کنند. افراد این جامعه , به وسیله همبستگى هاى مادى و معنوى , به هم مربوطاند. در طول تاریخ , انگیزه هاى فراوانى در پیدایش واقعیتى که امروز به نام ملت مى شناسیم , دست اندرکار بوده است . گروهى انسانى , که اعضاى آن احساس کنند به وسیله عوامل پیوند دهنده مادى و معنوى به هم وابسته اند و با دیگر گروه بندى هاى انسانى , که خود را متعلّق به یک جامعه کلّ یا یک جامعه سیاسى متمایز مى دانند و سرنوشت خود را با سرنوشت سایر افراد آن جامعه پیوند یافته مى بینند, مى توانند, عامل تشکیل یک ملت باشند و ملت با احساس تعلّق , تحقّق مى یابد.
[2]
سرزمین و الگوى جغرافیایى , یکى دیگر از اجزاى متشکّله دولت , چهارچوب فضایى یا سرزمین است . اجتماع سیاسى مرکب از حکومت شوندگان و حکومت کنندگان در خلاء امکان پذیر نیست . این اجتماع نیازمند سرزمین و فضاى جغرافیایى با حدود و ثغورى معین است .
[3]
وجود سرزمین و محدوده جغرافیایى مشخص و معین , از لوازم ضرورى دولت در
[1] مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج‏1، ص‏355
[2] قاضى شریعت پناهى، ابوالفضل، حقوق اساسى و نهاد سیاسى، انتشارات دانشگاه تهران، 1373، ج‏1، ص‏196
[3] برزگر، ابراهیم، تاریخ تحول دولت در اسلام و ایران، انتشارات سمت، تهران، 1383، ص‏22
|160|
   
کشور است , که بدون آن دولت , کشور به وجود نخواهد آمد, اما این سرزمین داراى چه خصوصیاتى باشد و طول و عرض جغرافیایى آن چگونه ترسیم شود, مطمح نظر حقوقدانان و علماى علم سیاست نیست ; زیرا در جغرافیاى سیاسى جهان , دولت هاى غیرمتوازن بسیاردیده مى شود, گرچه سرزمین بلامعارض کمتر پیدا مى شود و نوعاًدولت هاى همجوار در تعیین حدود و مرزهاى جغرافیایى دچاراختلاف هستند, اما باید بخش اعظم سرزمین , بلامعارض باشد تادولت در آن سرزمین مشروعیت و مقبولیت جهانى یابد.
قدرت سیاسى
از اساسى ترین شرایط موجودیت یک دولت , قدرت سیاسى است ; چنانکه مى توان دولت را چنین تعریف کرد: دولت در یک کشور, سازمانى است واجد یک قدرت هنجارى , که مى تواند وسائل انحصارى به کار گرفتن اجبار فیزیکى را در اختیار بگیرد و بر گروه انسانى موجود در حد و مرز سرزمین خود اعمال کند. قدرت سیاسى و حاکمیت در واقع همان قدرت برتر و بلامعارضى است که درقلمرو و سرزمین خاص اعمال مى شود و کسى نمى تواند جلوى آن قدرت بلامعارض را بگیرد. دولت وقتى به وجود مى آید که داراى چنین قدرتى باشد و در مرحله تصمیم سازى و اجراى قوانین , خودتصمیم بگیرد و از استقلال و آزادى در اجراى تصمیم هاى خودبرخوردار باشد.
دولت شهرهاى شبه جزیره عربستان در هنگام ظهور
در طلوع اسلام در اوایل قرن هفتم میلادى , عربستان جایگاه انبوهى از گروه هاى سیاسى مستقل بود که عمدتاً بر پایه نظام قبیله اى استوار گردیده بود. قبایل یا ایلات کوچکتر بودند, یا ساکن در یک منطقه و ثابت . حتى اعضاى یک قبیله نیز, اغلب از این دو دسته تشکیل مى شد. اعراب مستقر در یک محل , دولت شهرهاى خاص
|161|
خود را داشتند. نه فقط دولت شهرهاى عربستان , بلکه قبایل متعددکوچکتر احیاناً از همان شخصیت سیاسى بهره مى بردند. تابع هیچ کس نبودند و اگرچه سرزمین خود را داشتند. در فصول مختلف سال ,در بخش هاى مختلف آن مى زیستند و داراى سازمان سیاسى خاص خود بودند. به تظلمات رسیدگى نموده به جنگ مى پرداختند و مانندهر دولت دیگرى معاهده مى بستند.
[1]
قبل از اسلام , نظام قبیلگى و ملوک الطوایفى در شبه جزیره ءعربستان حاکم بود, اما با ظهور اسلام و دعوت علنى پیامبر(ص) زمینه تشکیل دولت فراهم گردید و پیامبر اسلام از طوایف و قبایل پراکنده و غیر منسجم , امت سیاسى واحد را تشکیل داد که از حقوق وتکالیف مساوى برخوردار بودند. پیامبر گرامى اسلام مؤسس وبنیانگذار اوّلین دولتى است که به عنوان الگو, نمونه و شاخص درتاریخ اسلام پیاده شده است , دولتى که پیامبر در مدینه به تشکیل وپیاده نمودن آن اقدام کردند و براى آن , حدود و ثغور مشخصى راتبیین نمودند و همگان را به رعایت آن حدود ملزم ساختند.
عناصر دولت نبوى
الف . نیروى انسانى و جمعیت
دولت نبوى در مدینه از نیروى انسانى و جمعیت بهم پیوسته برخوردار بود که در قالب پیمان سیاسى مدینه , داراى تکالیف وحقوق مساوى بودند و قانون اساسى مدینه حقوق و تکالیف همه شهروندان و اتباع دولت نبوى را مشخص کرده بود.
حکومت اسلامى که در دوران پیامبر اکرم‏(ص) وخلفاى راشدین در مدینه تشکیل شد هم به لحاظ ساختار, یک حکومت بود وهم تمامى عناصرى را که یک حکومت در برمى گیرد; یعنى ملت ,سرزمین , قدرت ونظام قانونى را در برداشت . قانون اساسى مدینه
[1] حمید الله، محمد، حقوق روابط بین‏الملل اسلامى، ترجمه: سیدمصطفى محقق داماد، مرکز نشر علوم اسلامى، تهران، 1373، ج‏1، ص‏105
   
پیامبر گرامى اسلام مؤسس وبنیانگذار اوّلین دولتى است که به عنوان الگو, نمونه و شاخص درتاریخ اسلام پیاده شده است .
|162|
(پیمان نامه اى که در آغاز هجرت به مدینه نوشته شد) به صورتى دقیق همه گروه هایى را که حکومت از آن ها تشکیل شد; یعنى مسلمانان , یهودیان و مشرکان , طایفه به طایفه را نام برده و بر این تأکید کرده است که همه این گروه ها و طوایف , جداى از دیگر مردمان , امّت سیاسى واحد را تشکیل مى دهند. این قانون همچنین همه حقوق و تکالیف این گروه ها را به عنوان شهروندان یادآور شده بود, که به طور نمونه به چند بند آن اشاره مى شود:
بسم الله الرحمن الرحیم , پیمانى است که محمد فرستادهء خدا, میان مسلمانان قریش , یثرب و کسانى که از آنان پیروى کرده و با آن ها به جهاد برخاستند منعقد ساخته است :
بند اوّل ) امضا کنندگان پیمان , ملت واحدى را تشکیل مى دهند. مهاجران قریش , به رسم سابق خویش قبل از اسلام در پرداختن خون بها باقى هستند. اگر فردى از آن ها کسى را کشت یا فردى از آنان اسیر گردید, باید به کمک هم خون بهایش را بپردازند و اسیر خود را بخرند... در عقد پیمان صلح باید مسلمانان متحد شوند و هیچ مسلمانى بدون جلب نظر مسلمانان دیگر جز عدالت و مساوات نمى تواند صلح برقرار کند.
بند دوم ) تا آنجا که مسلمانان براى حفظ مدینه مى جنگند, یهودیان باید به سهم خود هزینه جنگى بپردازند...
یهودیان بنى عوف (که تیره اى از انصارند) با مسلمانان متحد و در حکم یک ملت اند و مسلمانان و یهودیان در آیین خود آزادند...
مرجع اختلافات براى امضاکنندگان این پیمان ; اعم از مؤمن و غیره «محمد» است . خداوند با کسى است که این پیمان را بیشتر محترم شمارد.
بند سوم ) امضا کنندگان این پیمان , دفاع مشترک «یثرب» را بر عهده دارند.
[1]
همانطور که ملاحظه مى شود, در این میثاق نامه , که از آن به قانون اساسى مدینه تعبیر مى شود, نکاتى روشن براى اثبات حقوق و تکالیف شهروندى دیده مى شود.
[1] ر.ک.به: سبحانى، جعفر، فروغ ابدیت، انتشارات بوستان کتاب، قم، 1384، ج‏1، ص‏449 به بعد؛ همچنین ر.ک.به: سیره ابن هشام، دار احیاء التراث العربى، بیروت، لبنان، ج‏2، ص‏147
|163|
امضاکنندگان , على رغم اختلاف در تفکر و عقیده , ملت واحد دانسته شده اند. از این جامعلوم مى شود که مراد, ملت و امت سیاسى است و یهودیان از آزادى دینى برخوردارند و متقابلاً مکلّف هستند که براى دفاع و حفظ نظام اسلامى غرامت بپردازند. پیامبر در رأس هرم قدرت سیاسى , قرار دارد. مردم عموماً مکلف هستندبراى حلّ اختلاف خود, به پیامبر مراجعه کنند و پیامبر نیز براى آنان شخصیت واحترام قائل بود. در موارد لازم با آنان مشورت مى کرد, به خصوص در مسائلى که مرتبط با مرکزیت دولت نبوى (مدینه ) بود. ایشان براى حفظ مرکزیت دولت نبوى اهمیت فوق العاده قائل بودند. در شرایط حساس و سر نوشت ساز, که مرکزیت دولت مورد تهدید قرار مى گرفت , پیامبر با مسلمانان و حتى منافقین به مشورت مى پرداخت و از آنان نظرخواهى مى کرد.
[1]
ب . سرزمین
سرزمین این حکومت , یثرب یا مدینه است که خاستگاه نخستین حکومت اسلامى است . رییس این حکومت , نشانه هایى براى حدود اولیه این سرزمین ترسیم کرده و آن را حرم امن اعلام نموده بود; «المدینة حرم من کذا الى کذا, لا یقطع شجرها و لایحدث فیها حدث» شهر مدینه از فلان جا تا فلان جا حرم است و درختان آن نباید قطع شود و هیچ دگرگونى نباید در آن پدید آورد, تا از این رهگذر تلویحاً به همه کسانى که از این شهر به جاى دیگر مى رفتند یا بدان مى آمدند اعلام گردد که موجودیت سیاسى نوین در این سرزمین شکل گرفته است.
[2] مهمتر از همه , شکل گیرى دولت با عناصر اصلى آن ; یعنى رهبرى , امت و سرزمین است . در این دولت , رهبرى با پیامبر خدا است که مورد پذیرش همه گروه ها و قبایل مدینه است . سرزمین این دولت در ابتداى کار, شهر یثرب یا مدینة النبى و اطراف آن است و امت تنها اختصاص به مسلمانان ندارد, بلکه مهاجر و انصار (اوس و خزرج ), یهود هم پیمان اوس و خزرج , بنى النجار, بنى الحارث , بنى ساعده , بنى جشم , بنى الروس و بنى ثعلبه , یهود خارج مدینه و مشرکین داخل و خارج را نیز شامل مى شود; چنانچه اهالى مدینه همه تحت عنوان
[1] ر.ک.به: فاید حماد عاشور، سلیمان مصلح ابوعزب، تاریخ الدولة الاسلام الاولى فى عهد الرسول و الخلفاء الراشدین، نشر دارقطرى بن الفجائة، دوحة، قطر، 1989 م، ص‏139
[2] ر.ک.به: حمید الله، محمد، نامه‏ها و پیمان‏هاى صدر اسلام، انتشارات سروش، تهران، 1374
|164|
بهترین دلیل بر جهانى بودن دعوت پیامبر, نامه ها و دعوت هایى است که از سوى آن حضرت به اطراف جهان فرستاده شده است .
   
امت واحد قرار مى گرفتند
[1] و داراى حقوق و تکالیف مساوى بودند.
یکى از موارد تاریخى که براى اثبات مرزهاى فیزیکى دولت نبوى مى توان به آن استناد کرد, صلح نامه اى است که پیامبر با مخالفین منعقد کرد; به طور مثال , مى توان به صلح حدیبیه اشاره کرد که در آن صلح نامه , فقرات ذیل به چشم مى خورد:
ماده 1) قریش و مسلمانان متعهد مى شوند به مدت ده سال جنگ و تجاوز را بر ضد یکدیگر ترک کنند, تا امنیت اجتماعى و صلح عمومى در نقاط عربستان مستقر شود.
2) اگر یکى از افراد قبیله قریش بدون اذن بزرگ تر خود از مکه فرار کند و اسلام بیاورد و به مسلمانان بپیوندد; محمد باید او را به قریش بازگرداند, ولى اگر فردى از مسلمانان به جانب قریش بگریزد حکومت موظف نیست آن را به مسلمانان تحویل دهد.
3) مسلمانان و قریش مى توانند با هر قبیله اى که خواستند پیمان بر قرار کنند.
4) محمد و یاران او امسال از همین نقطه به مدینه باز مى گردند, ولى در سال هاى آینده مى توانند آزادانه , آهنگ مکه کرده و خانه خدا را زیارت کنند; به شرط آنکه سه روز بیشتر در مکه توقف نکنند و سلاحى جز سلاح مسافر, که همان شمشیر است , همراه نداشته باشند.
[2]
این صلح نامه که به امضاى پیامبر گرامى اسلام و نماینده قریش رسیده بود بهترین شاهد براى تثبیت مرز فیزیکى در دولت نبوى است , گرچه رسالت و دعوت پیامبر, جهانى است و بهترین دلیل بر
[1] ر.ک.به: المحامى، احمد حسین یعقوب، النظام السیاسى فى الاسلام، ص 235 به بعد
[2] ر.ک.به: واقدى، محمدبن عمر بن واقد، المغازى، مرکز النشر الاعلام، 1414ه .ق، ج‏1، ص‏603؛ طبرى، امام ابى جعفر محمد بن جریر، تاریخ طبرى، منشورات اعلمى، بیروت، ج‏2، ص‏281
|165|
جهانى بودن دعوت پیامبر, نامه ها و دعوت هایى است که از سوى آن حضرت به اطراف جهان فرستاده شده است , ولى به خاطر استقرار صلح و امنیت در شبه جزیره عربستان و بسترسازى مناسب براى دعوت جهانى , پیمان صلح را به عنوان یک تاکتیک مقطعى و تأمین مصالح بیشتر منعقد مى سازد و خود را به رعایت آن ملزم مى گرداند; که در آن پیمان بیشترین تأکید روى مرزهاى فیزیکى است و دو طرف به رعایت آن ملزم شده اند. با این که پیامبر در مدینه حاکم مطلق است ولى مکه را خارج از قلمرو حکومت خود مى داند و به خواست هاى حاکمیت مکه ترتیب اثر مى دهد.
عملیات پاکسازى در مدینه
یکى دیگر از شواهد تاریخى , که مى توان براى اثبات مرزهاى فیزیکى دولت نبوى , به آن استدلال کرد, عملیات پاکسازى (تصفیوى ) پیامبر در مدینه است «یهود بنى نضیر, بنى قینقاع وبنى قریظه» با پیامبر پیمان صلح بستند و متعهد شدند که با دشمنان اسلام مساعدت نورزند و متعرض اصحاب رسول خدا با دست , زبان و سلاح نشوند و دشمنان آن حضرت را یارى نرسانند و بى طرفى کامل خود را حفظ نمایند. و چنانچه پیمان شکنى کردند, پیامبر خدا مجاز در کشتار مردان , اسارت زنان و اطفال آنان و اخذ و مصادره اموال آنان خواهد بود. قبایل مذکور عهدنامه را امضا کردند و پیامبر عهدنامه را نزد امیرالمؤمنین گذاشت .
بعد از مدتى , قبایل عهدنامه را نقض کردند و پیامبر اسلام آنان را از قلمرو دولت اسلامى اخراج نمودند.
[1] اخراج یهودیان از مدینه براى پیامبر خدا فرصت مناسبى بود تا پایه هاى دولت نوبنیاد نبوى را تحکیم بخشد و تمام تلاش پیامبر براى تحکیم دولتى بود که آن را در مدینه بنیان نهاده بود.
[2] این که پیامبر یهودیان پیمان شکن را از قلمرو دولت خود اخراج مى کند, به خوبى روشن مى شود که آن حضرت بر بخشى از شبه جزیره عربستان سلطه سیاسى داشت .
شاهد دیگرى که مى توان براى اثبات مرز فیزیکى براى دولت ارائه کرد, نامه هاى حضرت رسول به سران ممالک و طوایف است که در آن نامه ها به صراحت مرزهاى فیزیکى
[1] ر.ک.به: طبرسى، اعلام الورى، ج‏1، ص‏157، الطاى، نجاح، السیرة النبویه، دارالهدى الاحیاء التراث، لندن، 2002م، ص‏324، مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، دارالاحیا التراث العربى، بیروت، ج‏19، ص‏110
[2] موسوى، محسن، دولة الرسول، دارالبیان العربى، بیروت، ج‏1، ص‏378
|166|
و تمامیت ارضى قلمرو حکومت آنان به رسمیت شناخته شده است و با حفظ مرزهاى فیزیکى , آنان را دعوت به اسلام نموده است . به سفرا و کارگزاران دولت نبوى سفارش مى کند: «اذا جئت ارضهم فلا تدخلنّ لیلاً حتّى تصبح , ثمّ تطهّر فاحسن طهورک».[1] از سفراى خود مى خواهد که وقتى به سرزمین پادشاهان رسیدید, شب هنگام داخل نشوید. چنین سفارشى , نوعى رسمیت شناسى محسوب مى شود.
[2]
گرچه در آغاز شکل گیرى دولت نبوى , سرزمین دولت در یثرب و اطراف آن محدود مى شد, اما با گسترش فتوحات اسلامى و گرایش مردم به دین مقدس اسلام سرزمین دولت اسلامى روز به روز توسعه مى یافت ; به طورى که خلیفه دوم تصمیم گرفت چهار کشور جدید را با تقسیمات جغرافیایى و ادارى به ولایات مستقل تقسیم و هر بخشى را به یک عامل و کارگزار واگذار کند, این چهار کشور عبارت بودند از:
1. ایران گسترده آن روز, که شامل بخش هایى از آسیاى مرکزى و حوزه ماوراء النهر و افغانستان مى شد, خلیفه آن را به سه ولایت ادارى تقسیم کرد:
الف ) ولایت اهواز و بحرین
ب ) ولایت سیستان , کرمان و مکران
ج ) ولایت طبرستان و خراسان
2. منطقه عراق به دو ولایت تقسیم شد:
الف ) ولایت اول , با مرکزیت کوفه
ب ) ولایت دوم , با مرکزیت بصره
3. منطقه شامات نیز به دو ولایت تقسیم گردید:
الف ) ولایت اول , به مرکزیت حمص
ب ) ولایت دوم , به مرکزیت دمشق
4. منطقه آفریقا به سه ولایت تقسیم شد:
الف ) ولایت اوّل , که پایتخت آن مصر علیا بود
ب ) ولایت دوم , که پایتخت آن صحراى لیبى بود
[1] شیث خطاب، محمود، السفارت النبوى، مجمع علمى عراق، 1989م، ص‏167
[2] ر.ک.به: سبحانى، جعفر، فروغ ابدیت، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، قم، ص‏680؛ مکاتیب الرسول، ج‏1، ص‏253 براى توضیح و ذکر نام قبایل که شهروند دولت نبوى بوده است
|167|
ج ) ولایت سوم , که پایتخت مصر سفلى و مصر عربى بود
[1]
این کشورها توسط عمال و والیان که از طرف دولت مرکزى منصوب مى شدند اداره مى گردید.
ج . قدرت سیاسى
قدرت سیاسى و حاکمیت در سرزمین اسلام به دست پیامبر گرامى بود. پیامبر علاوه بر دریافت وحى , مسؤولیت تبلیغ و اجراى وحى را نیز عهده دار بود; سنت و رویه پیامبر گرامى دلیل بر لزوم تشکیل حکومت است ; زیرا:
اولاً: خود تشکیل حکومت داد و تاریخ گواهى مى دهد که تشکیل حکومت داده و به اجراى قوانین و برقرارى نظامات اسلام پرداخته و به اداره جامعه بر خاسته است . والى به اطراف مى فرستاد و به قضاوت مى نشست و قاضى نصب مى کرد. سفیرانى به خارج و نزد رؤساى قبایل و پادشاهان مى فرستاد. معاهده و پیمان مى بست . جنگ را فرماندهى مى کرد و خلاصه احکام حکومتى را به جریان مى انداخت .
ثانیاً: براى پس از خود, به فرمان خدا, تعیین حاکم کرده است.
[2] پیامبر در جایگاه حاکم جامعه اسلامى , در رأس هرم قدرت قرار دارد و به تنظیم امور داخلى و سیاست خارجى کشور نوپاى اسلام مى پردازد; پیامبر(ص) استراتژى برقرارى روابط حسنه را با تمام واحدهاى سیاسى در پیش گرفت و کوشید همه قبایل را تحت نظام سیاسى واحد گرد آورد. دیپلماسى پیامبر(ص) پس از تشکیل حکومت اسلامى در مدینه آغاز مى شود. گرچه در این پیمان , توجه اساسى به شکل گیرى روابط و سامان دهى نظام سیاسى در داخل حکومت اسلامى است , اما دست کم در برخى موارد; مانند یهودیان , اصول روابط خارجى پیامبر نیز تبیین شده است .
[3]
پیامبر(ص) در مدینه , چهره یک حکومت کامل را به نمایش گذاشتند. ایشان هم در زمان صلح و آرامش و هم در بحرانى ترین زمان ها که یک حکومت ممکن است به خود ببیند, به بهترین نوع , رتق و فتق امور مى کردند و الگوى تمام عیار از عادلانه ترین حاکمیت را براى آیندگان به ارمغان آوردند. پیامبر, مسؤولان امور را انتخاب مى کردند. با آن ها مشورت
[1] ر.ک.به: مهاجرنیا، محسن، اندیشه سیاسى در گفتمان علوى، انتشارات بوستان کتاب، 1385، ص‏151
[2] امام خمینى، ولایت فقیه و حکومت اسلامى، انتشارات مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، ص‏28
[3] ابوزهره، محمد، خاتم پیامبران، ترجمه: حسین صابرى، ج‏2، ص‏248
|168|
مى کردند. در جنگ ها حاضر مى شدند. حدود الهى را پیاده مى کردند. با مردم نماز مى گزاردند و هم خمس و زکات جمع آورى مى کردند و بالاخره اقدامات متعدد را در جهت بسط روابط سیاسى خود با قبایل و طوایف و دول دیگر به اجرا در آورده و قراردادها و معاهدات و پیمان هاى متعدد را با کفار و مشرکین منعقد مى کردند. این قراردادها به اعتبار کسانى که با آن ها منعقد شده , به چهار دسته اساسى تقسیم مى شود:
الف ) قراردادهاى منعقد شده با یهود
ب ) قراردادهاى تنظیمى با قریش و اهالى مکه
ج ) قراردادهاى میان پیامبر و دول خارج
د) معاهداتى که میان ایشان و طوایف و قبایل عربستان منعقد گردید.
ساختار دولت نبوى
دولت ها نوعاً یا به صورت دولت بسیط متمرکز یا به صورت دولت بسیط غیرمتمرکز یا به صورت فدرال هستند.
دولت متمرکز دولتى است که تمام تصمیم گیرى ها در مرکز صورت مى گیرد و تصمیمات براى اجرایى شدن در اختیار کارگزاران نظام گذاشته مى شود و کارگزاران صلاحیت تصمیم گیرى را ندارند. فقط موظف به انجام آیین نامه ها و بخش نامه هاى دولت مرکزى هستند.
دولت غیرمتمرکز به دولت هایى گفته مى شود که اختیار تصمیم گیرى در امور ادارى و اجرایى براى کارگزاران و مقامات محلى داده شده است و مقامات محلى در محدوده قانون مى توانند در امور اجرایى و ادارى مناطق و قلمرو تحت صلاحیت خود, تصمیم گیرى نمایند و حق تصمیم گیرى سیاسى را ندارند. دولت هایى که داراى حاکمیت یک پارچه هستند, به لحاظ این که فاقد اجزاى ترکیبى هستند, بسیط نامیده مى شوند. دولت بسیط داراى یک قانون اساسى است , هر چند در چند نسخه باشد و همه اجزاى حاکمیت را در سراسر قلمرو خود در اختیار دارد. دولت بسیط مى تواند در درون خود داراى تقسیم بندى هاى ادارى , به صورت متمرکز و غیرمتمرکز باشد, اما هیچ گاه داراى دولت داخلى در بطن خود
[1] عظیمى شوشترى، عباسعلى، حقوق قراردادهاى بین‏المللى در اسلام، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، قم، 1378، ص‏28
|169|
نیست . از کشورهاى غربى ; دولت هایى چون فرانسه , انگلستان , ایتالیا و یونان و از کشورهاى اسلامى , دولت هایى چون ایران , مصر, سوریه , اردن و عراق بسیط هستند.
[1]
براى این که مشخص شود دولت نبوى , دولت متمرکز بود یا غیرمتمرکز, لازم است آن را در دو مقطع قبل از فتوحات و بعد از فتوحات بررسى کنیم تا معلوم شود که از کدام نوع است ; در نگاه مقایسه اى به حکومت اسلامى , از زمان پیامبر خدا(ص) تا عصر امام على(ع) دو دوره متفاوت و متمایز از هم وجود دارد:
الف ) عصر پیش از فتوحات و عصر بعد از فتوحات ; در دوره نخست , حکومت اسلامى به صورت متمرکز در محدوده جزیرةالعرب شامل یازده منطقه بود: مکه , مدینه , طائف , صنعا, حضرموت , خولان , زبید, رفع , نجران , حرش , و بحرین و همه مسؤولیت هاى ادارى و سیاسى برعهدهء مسلمانان و صحابى پیامبر(ص) بود. در زمان خلیفه دوم , قلمرو حکومت اسلامى بسیار گسترده شد و ممالک غیرعربى زیادى در قلمرو دارالاسلام قرار گرفت و این پدیده , مدیریت سیاسى دولت اسلامى را با چالش مواجه ساخت و آن چگونگى ادارهء مناطق فتح شده بود که آیا آنها به صورت مستقیم زیر نظر خلیفه اداره مى شدند و آیا اصلاً چنین کارى امکان پذیر بود؟ یا آن که حاکم مستقلى براى آن ها منصوب مى شد؟... در این زمان که قلمرو دولت اسلامى از غرب تا شمال آفریقا و از شرق تا رود سند و آسیاى مرکزى امتداد یافته بود, شامل بیش از بیست ولایت مى شد.[2]
در دوره بعد از فتوحات دولت اسلامى , به صورت غیرمتمرکز, به دست عمال و والیان اداره مى شد; بدین ترتیب مى توان گفت : دولت نبوى به دلیل محدودیت جغرافیایى و قابل کنترل بودن , به صورت متمرکز اداره مى شد و داراى حاکمیت بسیط و یک پارچه بود و همه اجزاى حاکمیت را در سراسر قلمرو خود در اختیار داشت و قوانین و آیین نامه هاى اجرایى , از مرکز واحدى صادر مى شد.
[1] عمید زنجانى، عباسعلى، درآمدى بر فقه سیاسى، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1383، ص‏229
[2] مهاجرنیا، محسن، اندیشه سیاسى در گفتمان علوى، انتشارات بوستان کتاب، قم، 1384، ص‏150

تبلیغات