آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

متن

گونه گونى فلسفه هاى سیاسى, ریشه در تلقى آنها از انسان, جهان و زندگى دارد.
چگونه دیدن این سه عنصر, بینشى را مى سازد که مبناى هر فلسفه سیاسى است.
در یک نگاه, براى انسان, وقتى حاکم و راهنما لازم است که اجتماع و جمعیتى باشد, اما در نگرگاه دیگر, انسان تنها نیز بى نیاز از امام و پیشوا نیست:
" الحجه قبل الخلق و مع الخلق و بعد الخلق 2
حجت و راهبر, پیش از خلایق, همراه خلایق و پس از آنها خواهد بود ".
اختلاف آرمان ها نیز همه از این دیدگاه ها و نگرش ها به وجود مىآید به قول مولانا:
از نظرگاه است اى مغز وجود
اختلاف مسلم و گبر و یهود
اگر انسان را فقط جسم ببینیم, آرمان نهایى ما این خواهد بود که او را از نظر مادى تامین کنیم و بسترهاى رفاه و خوشى را برایش فراهم سازیم. در این بینش, همه تلاش ها براى" خور و خواب و خشم و شهوت" است. اما اگر انسان را بالاتر از مادیات دیدیم, حکومت در پى " آسایش و معراج انسان " خواهد بود.
اندیشه هاى سیاسى و نیز عملکرد حکومت ها را نیز باید با همین معیار (یعنى نحوهء نگرش آنها به انسان و انتخاب آرمان هاىشان) نقد کرد, چرا که جان و روح اندیشه هاى سیاسى, همان بینش و آرمان است و جز آن, کالبد و قالبى بیش نیست.
امروزه در عرصه مباحث سیاسى ـ به خاطر عینیت گرایى مطلقى که بر تفکر فلسفى جدید سایه افکنده ـ کم تر به نگرش اساسى به انسان و آرمان هاى متعالى توجه مى شود.
نگرش هاى جامعه شناختى به مسائل بنیادین سیاست و نگاه کارآمدىبدان, چنان غلبه یافته, که سخن از بینش و آرمان را به انزوا برده است.
به هر رو, بر عالمان و صاحبان اندیشهء سیاست دینى است که پژوهش را از بن و ریشه پى گیرند و مغلوب فضاى فکرى غالب نشوند, زیرا در مکتب انبیا, غایت گرایى و آرمان گروى, اساس حرکت و تحول است. قرآن کریم آفرینش انسان3, مرگ و زندگى4, ارسال پیامبران5, برپا داشتن نماز6 و همه را بر غایتى استوار ساخته است.
از این رو, قرآن کریم کار حکومت و پیشوایان را هدایت و آرمان آن را, قیام مردم به قسط مى داند. در باب هدایت گفته است:
وجعلنا منهم ائمه یهدون بامرنا لما صبروا وکانوا بآیاتنا یوقنون7 و چون شکیبایى کردند و به آیات ما یقین داشتند, برخى از آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما هدایت کنند.
هدایت امرى فراتر از اداره است. حکومت هایى که براى رفاه و آسایش آدمیان تلاش مى کنند انسان را اداره مى کنند, ولى اگر در پى آسایش و معراج انسان باشند به هدایت همت ورزیده اند. هدایت یعنى اداره کردن انسانى که روح الهى در او دمیده شده, انسانى که خلیفه و جانشین خدا است, انسانى که مى تواند به فراتر از ترس و امید و سود و زیان, در زندگى بیندیشد, انسانى که خالقى را باور دارد و پذیرفته است که خلق عیال خدا است. انسان با این عمق و وسعت به هدایت نیازمند است, نه اداره, که اکتفا به اداره, سبک شمردن اوست.
غایت و آرمانى که بر این هدایت بار مى شود, قیام انسان به قسط است: لقد ارسلنا رسلنا بالبینات وانزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط 8 به راستى ما پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آنها کتاب و ترازو را فرود آوردیم تا مردم به قسط برخیزند.
البته جاى درنگ است که قیام انسان به قسط, تنها غایت احکام دین است, چرا که: "العدل حیاه الاحکام"9 و یا این که غایت دین در بعد اجتماعى است10. و یا آرمان تمامیت دین, قیام به قسط است. لیک دراین فرض, قیام به قسط معناى عمیق و ژرف خواهد داشت, که همان شکوفایى و فعلیت یافتن همهء استعدادهاى آدمى است.
به هرحال, هر رایى که صائب باشد اهتمام ویژهء خداوندى را بدان نشان مى دهد. زمانى که جامعهء دینى و مردمان دین دار, قسط را تحقق بخشیدند مظهر اسم قائما بالقسط خداوندى مى شوند:
شهد الله انه لااله الا هو والملائکه واولوا العلم قائما بالقسط 11 خدا که همواره به عدل, قیام دارد گواهى مى دهد که جز او هیچ معبودى نیست, فرشتگان او و دانشوران نیز گواهى مى دهند.
حال این آرمان باید جان مایهء همهء عرصه هاى فرهنگ, اقتصاد و سیاست شود. ساده انگارى است اگر گمان رود افتتاح پروژه هاى بزرگ با واژگان مقدس, تحقق بخش آرمان گرایى حکومت است. این نکته گرچه به جاى خود, بسى مطلوب است, اما مقصود حقیقى آن است که آرمان ها, مایهء اصلى برنامه ریزى, رشد و توسعه, گزینش کارگزاران, عزل و نصب, ارزش گذارى, تعلیم و تربیت, فرهنگ و هنر, اقتصاد و سیاست و قرار گیرد.
تعبیر بلند لیقوم الناس بالقسط الهام بخش اندیشه اى دیگر نیز هست و آن, این که در حکومت دینى, کارگزاران به جاى شهروندان ننشسته اند, به جاى آنها نمى اندیشند و به نیابت از آنان عمل نمى کنند. حکومت دینى رسالتى برعهده دارد که بسترى سالم براى تحقق آرمانى بلند را فراهم سازد. حامل این آرمان و امانت, تک تک انسان هایند. ناس و مردم قائم به قسطاند, نه حکومت و حاکمان, و این عالى ترین قدر بخشى و ارزش نهادن به انسان است و مى تواند پایان نزاع وجدال تمدن و تدین و جامعه مدنى واسلامى باشد.
وقتى چنین شد, دیگر میان دین و علم, خرد و وحى, انسان و خدا, نزاعى نیست, تمام تلاش انبیا و بندگان صالح و مصلح براى آن بوده و هست که انسان به پا خیزد و عادل شود.
براین فرض, تدین جهت و عمق تمدن است و اسلام سمت و سوى جامعه مدنى, و این نه شرک است و نه التقاط.
آن چه گفته آمد اجمالى بود از این عنوان ها:
ـ اساسى ترین عامل گونه گونى فلسفه هاى سیاسى و تنوع حکومت ها, تفاوت بینش ها و آرمان ها است.
2ـ نگرش جامعه شناختى به سیاست, پرداختن به بن مایهء تفاوت ها را کم رنگ یا بى رنگ ساخته است.
3ـ غایت گرایى و آرمان گرایى از اصول مکتب انبیا است.
4ـ قرآن کریم فعل امامان را هدایت, و غایت ارسال رسل و انزال کتب را قیام مردم به قسط دانسته است.
5ـ جامعه اى که مردمانش قائم به قسط باشند مظهر اسم قائما بالقسط الهى است.
6ـ آرمان ها مى بایست در ماهیت و هویت حکومت, جاى گیرد.
________________________________________
پى نوشت ها:
1. حدید (57) آیهء 25.
2. کمال الدین و تمام النعمه, ج, ص22, ح5, (دار الکتب الاسلامیه, تهران, 1395ق)
3. ذاریات (51) آیهء 56.
4. ملک (67) آیهء 2.
5. حدید (57) آیهء 25.
6. طه (20) آیهء 14 عنکبوت (29) آیهء 45.
7. سجده (32) آیهء 24.
8. حدید (57) آیهء 25.
9.تصنیف غرر الحکم, ص99.
10. مجلهء نقد و نظر, ش1, ص117.
11. آل عمران(3) آیهء 18.

تبلیغات