دربارهى نسبت ما با غرب و مقولهى «تجدد»، برخى غربى شدن را بدونقید و شرط پذیرفتهاند و برخى با تفکیک میان وجه مادى و تکنولوژیک تجدد با وجه فرهنگى و اخلاقى آن، وجه مادى، ابزارى و ساختارى غرب را مفید، بلکه لازممىدانند. اما دیدگاه ما این است که تمدن جدید غرب کلیتى با روح و جان واحد است وبین اسلام و تجدد، تعارض کلى و ماهوى وجود دارد. نفى انفعال روحى و فکرى درمقابل غرب و تجدد، و ابطال پندار عقبماندگى و نیز در پیش گرفتن راهبرد «اقدام وانتظار»، مهمترین دستآوردهاى نظرى و عملى این دیدگاه است.
فارابی در تحلیل جامعه شناسانه از کنش و حیات اجتماعی، جامعه را به صورت سیستمی تحلیل می نماید که دارای ساختار سلسله مراتبی است که عامل تعیین کننده این سلسله مراتب ویژگی های طبعی و روانشناختی افراد و توانایی ها و مهارت های آنان است، و این توانایی ها به واسطه کار و تلاش فرد شکل گرفته است. اما این کار در درون ساختار اجتماعی تولید شده است که توسط سیاستمداران طراحی و نگهداری می شود، که به واسطه آن شرایط خاص اجتماعی بوجود می آید، بنابراین، فارابی برای نقش و عاملیت رهبری و سیاست اهمیت ویژه ای قائل است. اما به موازات اهمیت رهبری، فارابی برای آگاهی، اندیشه و مولفه های ذهنی و روحی و در نتیجه برای تعلیم و تربیت نیز اهمیتی ویژه قائل است که موجب پرورش استعدادها و مهارت های خاص در انسان می شود. بنابراین فارابی متفکری فرهنگ گراست که معتقد است ارزش ها، هنجارها، نمادها، اعتقادات و طرز تلقی افراد نقشی تعیین کننده در کنش اجتماعی آنان دارد. لذا باید گفت از نظر فارابی: بر هر مردمی کسانی حکومت می کنند که شایسته آنند؛ و این نیز مصداق این آیه قرآن است که می فرماید: "ان الله لایغیرُ اما بقوم حتی یغیرو ما بانفسهم".
در این مقاله، به اختصار دو تحول را مورد نظر قرار داده ایم تا بر مبنای آن، عرصه گسترده گزینه های پیش روی برای انجام یک پروژه تحلیل گفتمانی را ترسیم کنیم: تحولات نظری که موجب بسط و گسترش تحقیقات کیفی به نحو عام شده اند و آنها را از الگوهای خاص پوزیتویستی به سمت تحقیقات عاری از دغدغه عینیت و مشابه با آثار هنری هدایت کرده اند و دوم، انواع مقاصدی که می توان از انجام یک پروژه تحلیل گفتمانی مطمح نظر قرار داد. این دو تصویر، در تلاقی با یکدیگر، محقق را بر مبنای موضوع و اهداف تحقیق، با عرصه ای متنوع از الگوهای تحلیل گفتمانی مواجه خواهد ساخت.
آنچه سازمانهای پلیسی را به چالش می کشاند و موجبات بازنگری و تجدیدنظر در امنیتبخشی میگردد، نحوه نگرش به امنیت و به دنباله آن، سازوکارهای امنیت در چشم انداز آینده است. به عبارت دیگر، حوزه امنیت مستثنی از سایر پدیدههای اجتماعی و سیاسی نیست و به مرور زمان باید در جهت اهداف مطلوب دستخوش تغییر شود. از اینرو، با حوزه معنایی امنیت قدیم و رویکردهای گذشته، نمیتوان به تحقق امنیت برای جامعه آینده خوشبین بود و با سرمایه های اجتماعی گذشته به انجام امور جمعی آینده پرداخت.با عنایت به این رویکرد و با توجه به شرایط در حال گذار ایران، در مقاله حاضر، به امنیت مضیق و موسع به عنوان تبلور امنیت گذشته و آینده پرداخته و بر اساس آن، پلیس حداکثری و حداقلی مورد مقایسه قرار گرفته است.
در این گفتوگو ضمن اشاره به پیشینه رابطه اسلام و غرب، در بستر شناساندن مؤلفههاى قدرت دو فرهنگ، به بررسى مشکلات گذشته و حال و نیز ارائه راه حلهایى جهت رفع این معضلات پرداخته شده است.
پس از انتشار گفتوگوى «دیالوگ سنت و مدرنیته»(1) با آقاى آقاجرى، آقاى محمدحسین ادیب در شماره سوم نشریه آبان مقالهاى در نقد آن منتشر کرد که در واقع ملاحظاتى انتقادى نسبت به بخشهایى از این مقاله بود و در عین حال حاوى دیدگاهى تازه مىباشد. ایشان معتقد است که دیدگاه اصلاحطلبان در باب دموکراسى و ضرورتهاى اجتماعى، یک دیدگاه موج دومى است و با ورود ایران به دوران فرامدرنیسم، شعارهاى اصلاحطلبان ارتجاعى و ناکارآمد خواهد شد.
سلفیه به صورت یک جریان فکری مذهبی به شیوه ای انتقادی در بین جامعه اهل سنت ظاهر شد، به تدریج رنگ سیاسی به خود گرفت، و درنهایت به یک جریان فکری سیاسی تبدیل گردید. با وجود این، پس از مدتی منازعات فکری و عقیدتی موجب اختلاف میان رهبران و طرفداران این جریان گردید. دسته ای از آن ها به نام «جامیه» در کنار حکومت قرار گرفتند و اطاعت از سلطان را لازم دانستند. دسته دوم «سروریه» نام گرفتند که با تشکیک در تقلیدگرایی و با فردی سازی فتوا زمینه خروج بر سلطان را فراهم کردند. دسته سوم به نام «قطبیه» نسخه بیگانه را برای کشورهای اسلامی نفی کردند و شعار جهادگرایی و حق مجازات سلطانی که رفتار اسلامی نداشته باشد را تبلیغ کردند. و درنهایت، دسته چهارم تشکیک در تقلیدگرایی سروریه و جهادگرایی قطبیه را درهم آمیختند و به نام «القاعده» مبارزه جهانی و افراط گرایی را عملیاتی نمودند. در مقاله حاضر با گزارشی از این جریان های سلفی، چگونگی تحول پدید آمده در جریان سلفیه، از انتقاد تا افراط گرایی، توضیح داده می شود. از دیدگاه حاکم بر مقاله، مهم ترین عامل این تحول، شرایط سیاسی اجتماعی حاکم بر کشورهای اسلامی و فرایند های حاکم بر مناسبات این کشورها در نظم جدید جهانی است.
اثرات طغیان اندیشه نوین غرب برضد فلسفه قدیم در هیچ رشته ای به اندازه تاریخ پردامنه نبوده است. نقادان متاخر بر این باورند که فلسفه قدیم نیز چیزی جز فلسفه تاریخ نبوده است. آنان مدعیاند که نه تنها تمام واقعیات، تاریخی هستند بلکه همه حقایق نیز تاریخی هستند. بر این اساس این مقاله میپرسد که مورخان اسلامی به ویژه ابن خلدون نوع نگاهشان به مباحث تاریخی چگونه بوده است؟ نگارنده معتقد است که ابن خلدون تا حدزیادی در چارچوب مقولات چارگانه علیت، عینیت، تبیین و ارزش ها، علل و عوامل تکوین، استمرار و زوال دولت ها را بیان کرده است. لذا مقاله با مروری به کلیت بحث تاریخ و حوزه های چارگانه آن، اندیشه و روش تاریخی برخی از مهم ترین مورخان اسلامی را بررسی کرده و روش تاریخی این خلدون را به عنوان نوع آرمانی بحث خود با تفصیل بیشتری بررسی خواهد کرد. بدیهی است هرگونه تلاش برای تاریخ نگاری انقلاب اسلامی به عنوان پدیده ای برساخته از متن فرهنگ اسلامی باید بردوش تلاش های فکری دانشمندان اسلامی استوار باشد و از این رو این گونه مطالعات برای شناخت علمی و روشمند انقلاب اسلامی ضرورتی تام دارند.