فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۵٬۷۰۱ تا ۵٬۷۲۰ مورد از کل ۱۴٬۷۷۹ مورد.
حوزههای تخصصی:
انسان در مقام سوژه یا فاعل شناسا در طول تاریخ اندیشه فراز و فرودهای زیادی داشته است. عقلانیت دوران کلاسیک به صورت نظام مند، مخصوصاً در فلسفه یونان باستان، به شکلی تکوین یافت که سوژه نقشی محوری در آن ایفا می کرد. سوژه پس از افت و خیزهای فراوان، دوباره در دوران مدرن به جایگاهی برتر و استعلایی دست یافت. با آنکه سوبژکتیویته در دوران مدرن جایگاه و موقعیت ممتازی یافته و مشخصه شاخص این دوران شد، اما برخی برآنند که عقلانیّت خودبنیاد این دوران ریشه در زمانه ای بس کهن تر به ویژه یونان باستان و تأملات آن دوران دارد. این گفته بیش از پیش این دیدگاه را تقویت می کند که مدرنیته بیش از آنکه حاصل تعارض و برخورد با سنّت باشد، بازخوانی و تفسیری مجدد از اندیشه های دوران باستان بوده است. بدین سبب می-توان این پدیده و رخداد مهم بشری را بازگشت به برخی از مبادی آن، با خوانشی انتقادی دانست که طبیعتاً به اخذ برخی بخش ها و کنار نهادن بخش هایی دیگر انجامید. مدرنیته در مسیر خود با چالش های مهمی در زمینه تحقق آرمان ها و منویاتش مواجه شد که بخشی از آنها متوجه سوژه بود، چرا که سوژه مدرنیته اقتدار و نیز توان بالای خویش در برآورده ساختن اهداف تعیین شده را از دست داده بود و اندیشمندان و نحله های مختلف فکری از منتقدان این دوره، صراحتاً مرگ سوژه را اعلام نمودند. از نظر ایشان سوژه وجه خاصی از انسان بودگی تلقی می شد که در مدرنیته سربرآورد و بسیاری از وجوه انسانی بدان فروکاسته شد و در نتیجه روابط سوژه با دیگری اعم از طبیعت، جامعه، الهیات و نیز همنوعانش را تحت تأثیر قرار داد. یورگن هابرماس ضمن نقد وجوهی از مدرنیته، ناکامی آن را ناشی از اجرای ناقص ظرفیت های نهفته در آن دانسته و از این رو برآن است که همچنان می توان از ظرفیت های مغفول مانده و یا سرکوب شده آن برای پروژه رهایی انسانها استفاده نمود. راه حل وی در ارائه بدیل مهمی ذیل عنوان عقلانیّت ارتباطی و مقوله بین-الاذهانیت است که به کمک آن سوژه ، البته با نگاهی منتقدانه که ناشی از تعلّق خاطر وی به اندیشه انتقادی است، احیاء می شود؛ سوژه ای که با تأمل در خویشتن ضمن ارتقاء ظرفیت های ارتباطی اش از طریق زبان، به محدودیت ها و محذوریت هایش هم واقف است و با پایین آمدن از حوزه های استعلایی در متن روابط واقعی به هویت خود شکل و قوام می بخشد.
وجه استعاری فهم در هرمنوتیک ضد دکارتی ویکو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله به نظریه های ضددکارتی ویکو، به ویژه دیدگاه نقادانة او در برابر مفهوم حقیقت در نزد دکارت و هم چنین به سیر تطور مفهوم استعاره در نزد وی، که در دو مرحلة تاریخی شکل گرفته است، خواهیم پرداخت. اسلوب دکارتی که مبین استنتاج حقایق عدیده از یک حقیقت بنیادین و تردیدناپذیر است از نظر ویکو محل تردید است. ویکو در مقابل، تلاش خود را بر گسترش امر محتمل می گمارد. امری که از دید وی منتج شده از حس مشترک و خرد جمعی است و نه ادراکات روشن و مستقیم، آن گونه که دکارت مدعی آن است. در این اثنا درک استعاری حقیقت با استعاری بودن بنیادی زبان و قابلیت قرائت از جهان پیوند می خورد. تفاوت و تطابق نظریه ویکو در باب استعاره با نظریات ارسطو حائز اهمیت است، چون با التفات به این امر می توان از دو ویکو متقدم و متأخر سخن به میان آورد.
نگاه نقادانه ویلیام جی. وینرایت به نقش داروهای شیمیایی در تحقق تجربه دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
برخی از محققان تلاش کرده اند تا، با انجام دادن آزمایش ها و بررسی های لازم، تحقق تجربه دینی و عرفانی را از طریق مصرف داروهای شیمیایی به اثبات رسانند. وینرایت، با تمایز گزاردن میان تجربه عرفانی وحدت گرا و خداباور، و با توجه به پژوهش های انجام شده توسط کلارک، پنک، و هیوستون و مسترز، بر این باور است که هرچند داروهای روان نما می توانند نوعی تجربه عرفانی وحدت گرا به وجود آورند، ولی نمی توانند تجربه عرفانی خداباور به وجود آورند. در تحقیقات محققان، شواهد و مدارک قابل اعتنایی وجود ندارد که بر اساس آن تجربه های عرفانی خداباورانه را بتوان ناشی از مصرف داروهای شیمیایی دانست. بررسی های انجام گرفته روی نتایج استخراج شده از آزمایش های محققان اخیر نشان داد که تجربیات ناشی از مصرف داروها بیشتر آفاقی بوده و درصد ناچیزی از آن به تجربه انفسی ارتباط دارد. به نظر وینرایت، در تبیین علمی تجربه های عرفانی، توجه به نکاتی لازم است. اولاً، توجه به موضوع این تجربیات و تفکیک انواع تجارب عرفانی از یکدیگر ضروری به نظر می رسد، یعنی ممکن است موضوع تجربه به گونه ای باشد که هرگز نتوان تبیین علمی کافی از آن ارائه داد. ثانیاً ماهیت تجربه دینی و عرفانی به گونه ای است که آن را با پرسشنامه و آزمایش های تجربی نمی توان تعیین کرد، زیرا این تجارب اموری درونی هستند و قابل اندازه گیری با معیارهای بیرونی نیستند.
تبیین و نقد چیستی فضیلت از منظر لیندا زاگزبسکی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زاگزبسکی به مثابه فیلسوف اخلاق و معرفت شناس فضیلت محور در صدد است تا دیدگاهش را درباره ی فضیلت تبارشناسی کند. او با تأکید بر نقش انگیزه در فضیلت دیدگاهش را عامل مبنا می داند. در نزد زاگزبسکی، فضیلت دارای ارزش ذاتی است. او با اشاره به تفاوت فضیلت با توانایی طبیعی و مهارتْ آن را در دو قلمرو اخلاق و معرفت شناسیْ کمال و مزیت پایدار نفس می داند و بر دو مؤلفه ی انگیزه و موفقیت مبتنی می کند. مقاله ی پیش رو کوشیده است مؤلفه های مورد نظر زاگزبسکی را ارزیابی کند. از نتایج این تحقیق آن است که فضایل مشتمل بر انگیزه اند؛ اما از نقش هدایت گرانه ی مورد نظر زاگزبسکی برخوردار نیستند؛ البته باید دیگر مؤلفه ی موفقیت را پذیرفت؛ زیرا نمی توان فضیلتمند بود، اما به هدف فضیلت به طور غالب نائل نشد. بر خلاف دیدگاه زاگزبسکی، نمی توان فضیلت را به لحاظ مفهومی جدا از مهارت های هم پیوند با فضیلت دانست؛ زیرا جنبه ی مهارت دست کم در فضیلت عقلی بیشتر از بُعد انگیزشی دارای اهمیت است؛ به طوری که ارسطو تکنیک را از اقسام فضایل عقلانی می داند. به علاوه، فضایل تنها اکتسابی نیستند؛ زیرا در تاریخ مفهوم فضیلت، برخی توانایی های طبیعی فضیلت محسوب شده اند.
پدیدارشناسی انسان و کیهان پیش و پس از انقلاب کپرنیکی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله چهار دیدگاه را درباره کیهان از اندیشه های روزگارِ باورهای اساطیری، روزگار پیدایش فلسفه در یونان باستان، منظومه ماندگار بطلمیوس در قرون وسطا و پیدایی علم جدید از یافته های نیکولاس کوزایی، کپرنیک، کپلر و گالیله بازجسته ایم و دلالت های اسطوره شناختی آن ها را در شش محور ارتباط خدا و کیهان، حیات انسان و جهان، انس انسان با کیهان و حیرتش از آن، گفت وشنود انسان با کیهان، طول و عرض کیهان و سرانجام رابطه علم و تجربه زیسته تبیین کرده ایم. ما بر حتمی بودن تأثیرات متافیزیکی و اسطوره شناختی هر نظریه علمی تأکید کرده ایم و با شواهد تاریخی نشان داده ایم این تأثیرات تابع اراده یا آیین و جهان بینی نظریه پرداز نیست.
کتابشناسی (ترجمه): معنای زندگی (ریچارد تیلور)(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
از نظر ریچارد تیلور مفهوم «بی معنایی» دشواری کمتری نسبت به مفهوم «معناداری» دارد. به همین دلیل او ابتدا به تعریف زندگی بی معنا، که بهترین نمونه آن افسانه باستانی سیسوفوس است، می پردازد و سپس از طریق مقایسه زندگی بامعنا را تعریف می کند. وی زندگی بی معنا را زندگی بیهوده می داند که مطلقاً هیچ حاصلی ندارد. بنابراین، زندگی بامعنا زندگی هدفمند خواهد بود. اما اگر هدف زندگی صرفاً خود زندگی باشد و انسان به فعالیت های تکراری بپردازد که به آن ها علاقه ای ندارد، زندگی او معنایی نخواهد داشت. همچنین اگر انسان به اهداف خود برسد و سپس به استراحت بپردازد و از نتیجه کارهایش لذت ببرد دچار ملال بی پایان می شود و زندگی اش بی معنا خواهد شد. تیلور نتیجه می گیرد که معنای زندگی عبارت است از انجام فعالیت هایی که اراده و علاقه ما به آن ها تعلق گرفته است. معنای زندگی چیزی جز ارضای امیال مان نیست. از این رو، معنای زندگی از درون ما نشأت می گیرد نه از بیرون.
زبان دین از منظر علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زبان دین از جمله مسائل مهم در حوزه دین پژوهی است. در این مقاله موضع علامه را در خصوص زبان دین بررسی می کنم. تفحص در مباحث معرفت شناسانه و هستی شناسانه و رویکردهای علامه در تفسیر قرآن از جمله مباحث محکمات، متشابهات و تأویل از جمله منابع ما در این تحقیق است. برخی نویسندگان معتقدند که قرآن گرچه از زبان عرفی بهره می گیرد، اما این زبان برای فهم قرآن کافی نیست و از این رو بعضی زبان قرآن را زبان ترکیبی و بعضی دیگر نیز زبان عرفی خاص می نامند. به نظر می رسد اگر زبان عرفی به خوبی تفسیر و تعریف شود، نیاز به نظریات «زبان ترکیبی» و «زبان عرفی خاص» نیست. می توان گفت که زبان قرآن، «زبان عرفی» است و راه دستیابی به لایه های عمیق تر قرآن، تزکیه و تطهیر نفس است نه کاوش در کلمات و عبارات قرآن. در این مقاله ما با کاوش در آثار علامه، موضع ایشان را درباره واقعنمایی گزارههای دینی آشکار می کنیم
تقریری از واقع نمایی گزاره های اخلاقی بر پایه تحلیل فلسفی فعل اخلاقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بنا بر رویکرد واقع گروانه در اخلاق، ارزش های اخلاقی اموری مستقل از اذهان آدمیان، وجودی خارجی دارند که انسان ها می کوشند این ارزش ها را کشف نمایند. این رویکرد در دوران معاصر گرفتار چالش های ژرفی شده، بسیاری از اندیشمندان حوزه اخلاق در غرب آن را کنار نهاده اند. این مقاله، با تحلیل فلسفی رفتارهای ارادی انسان، تقریری از واقع گروی اخلاقی به دست می دهد. طبق فلسفه اسلامی، انسان در رفتارهای ارادی «فاعل بالقصد» می باشد، بدین معنا که رفتارهای جوارحی همواره برای دست یابی به هدفی انجام می گیرند. در این دسته از رفتارها که شامل افعال اخلاقی نیز می شوند، هدف فعل نقشی بنیادین در رفتار دارد، زیرا مطلوب نخست فاعل، رسیدن به هدفی خاص می باشد، اما از آنجا که هدف مذکور بدون انجام فعلی مخصوص محقق نمی شود، شوق فراچنگ آوردن آن هدف (= علت غایی) سبب مطلوبیت فعل یادشده و انجام آن می شود. نتیجه این تحلیل آن است که چون فعل به عنوان مقدمه هدف انجام می گیرد، پس ارزش گذاری هر فعل، تابع ارزش هدف مترتب بر آن است، یعنی بایدها و نبایدهای اخلاقی ناظر به رابطه فعل اخلاقی با هدف مورد نظر از آن فعل است. به بیان دیگر، بایدها و نبایدهای اخلاقی بیان گر رابطه مقدمیت یا عدم مقدمیت افعال اخلاقی با هدف مورد نظر از اخلاق هستند.
مسئله دور دکارتی در اثبات وجود خداوند راه حل حافظه و نقد آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی عصر جدید دکارت تا کانت عقل باوری ( قرون 16 و 17)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه دین
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی فلسفه دین
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام خداشناسی براهین خداشناسی
یکی از مسائل مهم در فلسفه دکارت دور دکارتی است. این مسئله را اولین بار معاصران دکارت مطرح کردند؛ این که دکارت معتقد است: «اگر من یقین داشته باشم که خداوند وجود دارد و فریب کار نیست، می توانم یقین داشته که هر آن چه را به طور واضح و متمایز ادراک کرده ام صحیح است» و «فقط در صورتی که در ابتدا یقین داشته باشم که هر آن چه را به طور واضح و متمایز ادراک کنم صحیح است، می توانم یقین داشته باشم که خداوند وجود دارد و فریب کار نیست»؛ یعنی یقین به دو قضیه «خداوند وجود دارد و فریب کار نیست» و «هر آن چه به نحو واضح و متمایز ادراک کنم صحیح است» منوط به یک دیگر است و بنابراین مستلزم دور است. برای حل مسئله دور دکارتی راه حل های متعددی ارائه شده است که مهم ترین آن ها عبارت اند از راه حل حافظه، راه حل یقین دوگانه و راه حل مبتنی بر تفسیر روان شناسانه. در این مقاله راه حل حافظه و نقد آن را بررسی می کنیم که بنا بر آن خداوند ضامن دقت حافظه ماست، نه ضامن درستی ادراکات واضح و متمایز.
پدیده شناسی علم مدرن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پدیده شناسی برای دست یابی به بیناسوژگی ابتدا آگاهی را به حوزه تعلق اگو تقلیل می دهد. اما چنان که خواهیم دید این تقلیل برخلاف تقلیل اولیه پدیده شناسی، تقلیلی ساختگی و روش مند است. بنابراین، اگوی دیگر و در نتیجه بیناسوژگی نیز همچون حوزه تعلق اگو قلمرویی اصیل و اولیه است و هیچ یک از این دو قابل تقلیل به یک دیگر نیست. پس شناخت هر یک از این دو قلمرو نیز وظیفه ای اصیل به شمار می آید. علم مدرن از طریق ریاضیاتی کردن طبیعت و با معرفی اوبژه های منطقی ریاضیاتی وظیفه شناخت بیناسوژگی را بر عهده دارد. اوبژه منطقی ریاضیاتی، به مثابه افق نامتناهی پدیده های شهودی آگاهی، که نمودهای کثیر آن در قلمرو اگولوژیک به شمار می آیند، بخشی از معرفت پدیده شناختی است. برخلاف گفته های هوسرل، ریاضیاتی کردن طبیعت ما را از فهم اصیل جهان دور نمی کند و علم مدرن قادر است گنجینه های معرفت ما را افزایش دهد.
امکان پذیری آکراسیا از منظر سقراط و ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی یونانِ باستان و روم سقراط تا ارسطو سقراط (470-399ق.م)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی یونانِ باستان و روم سقراط تا ارسطو ارسطو (384-322 ق.م)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه اخلاق
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق گروه های ویژه فلسفه تطبیقی
آکراسیا هنگامی رخ می دهد که فاعل، در حالی که می تواند بهترین را انجام دهد، برخلاف حکمِ همه جانبه نگرِ خویش به بهترین، رفتار کند. این مسئله را اولین بار سقراط مطرح کرد. وی می گفت وقوع آکراسیا امکان ناپذیر است. زیرا هیچ انسانی نمی تواند عامدانه اشتباه کند و یا بهترین را انتخاب نکند. اگر گاهی به نظر می آید که برخی عامدانه دست به عمل نادرست می زنند، از آن روست که به دلیل نادانی آن عمل را خیر به شمار می آورند. سقراط با معادل دانستن خیر و امر لذت بخش، این سخن را که «خرد مغلوب شهوت می شود» بی اساس شمرد. در نظر او هیچ چیز نیرومندتر از دانش نیست. اما ارسطو را مدافع امکان وقوع آکراسیا دانسته اند. او میان دانش محقق و دانش معلق تمایز می نهد. در دانش معلق شاید فاعل به کلیات علم داشته باشد اما جزییات مربوطه را نداند و یا با این که به هر دو علم دارد اما علمش به مانند انسان در خواب، دیوانه یا مست، ظاهری باشد. تنها دانش معلق است که ممکن است برخلاف آن رفتار شود. این که فاعل با علم محقق، مرتکب خطا بشود، درک نشدنی است. این مقاله نشان می دهد چگونه برخلاف تصور بعضی از پژوهشگران، موضع ارسطو به موضع سقراط نزدیک است.
مقایسه ی نظریه ی اعتمادگرایی آلستون و پلانتینگا (با تأکید بر باورهای دینی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نظریه ی روال باورساز تجربه ی دینی ویلیام آلستون و نظریه ی کارکرد صحیح آلوین پلانتینگا جزء نظریه های اعتمادگرایانه اند. مشخصه ی اصلی و وجه تمایز نظریه های اعتمادگرایانه از سایر نظریه های برون گرایانه در این است که این نوع نظریه ها مؤلفه های اصلی نظریه های برون گرایانه و درون گرایانه را با هم جمع نموده اند و ازاین رو، مبرّا از اشکال های وارد بر نظریه های درون گرایانه اند و باورهای صادقِ بیشتری را به دست می دهند. آلستون و پلانتینگا با استفاده از این رویکرد، روش معتبری را برای حصول باورهای دینی صادق پیش نهاده اند. البته این دو نظریه در مقایسه با هم، تفاوت های مهمی دارند که آن ها را از هم متمایز می نماید.
براساس نظریه ی روال باورساز تجربه ی دینی، فاعل شناسا با استفاده از فرایند درخور اعتماد تجربه ی دینی، می تواند به باورهای دینی صادق دسترسی داشته باشد، امّا براساس نظریه ی کارکرد صحیح فاعل شناسا، با به کارگیری حسّ الوهی می تواند باورهای دینی صادق را به دست آورد. البته تعداد باورهای دینی صادقی که از فرایند باورساز درخور اعتماد به دست می آید بیشتر از تعداد باورهای دینی صادقی است که از کارکرد صحیح حسّ الوهی حاصل می شود، زیرا از طریق روال باورساز، فاعل شناسا مجموعه ای از باورهای دینیِ صادقِ منسجم را کسب می نماید، امّا از طریق به کارگیری حسّ الوهی، فاعل شناسا فقط باور به وجود خدا را می پذیرد. در نظریه ی آلستون، مؤلفه ی مؤدّی به صدق بودن با تبیینی پیشینی، جای نشین مؤلفه ی توجیه شده است و همچنین فاعل شناسا دو شرط درون گرایانه ی باور، یعنی آگاهی و هنجارمندی را رعایت می نماید، ولی در نظریه ی پلانتینگا، مؤلفه ی ضمانت با تبیین پسینی، جای نشین مؤلفه ی توجیه شده و فاعل شناسا فقط ملزم به رعایت شرط هنجارمندی از شروط درون گرایانه است.
مبانی معرفت شناختی دیدگاه ولترستورف دربارة معقولیت باورهای دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از رهیافت هایی که در معرفت شناسی دینی به دفاع از معقولیت باورهای دینی پرداخته است، «معرفت شناسی اصلاح شده» است. در بین معرفت شناسانِ اصلاح شده دیدگاهِ «ولترستورف» با انتقادات کمتری مواجه است. این نوشتار سعی دارد با بهره مندی از روش توصیف و تحلیل، مبانی معرفت شناختی دیدگاه ولترستورف را دربارة معقولیت باورهای دینی نشان دهد. مبانی معرفت شناختی ولترستورف از طریق بررسی چالش دلیل گرایی قابل تبیین است. وی برای رهایی از تلقی جزمی و ناقص معرفت شناسی در عصر روشنگری، مفهوم معقولیت را بسط داده و معرفت شناسی وظیفه گرایانه و معقولیت موقعیتی را اتخاذ کرده است. به همین جهت از قلمرو معرفت شناسی خارج و به حوزة روانشناسی وارد شده است. ولترستورف در باب توجیه، مبناگراییِ توأم با انسجام را پذیرفته است؛ اما به دلیل پذیرش انسجام گرایی منفی، مبناگرایی تأثیر چندانی در دیدگاه ایجابی او نداشته است. او برای دفاع از معقولیت باورهای دینی جنبه های گوناگونی را مورد نظر قرار داده، اما به نوعی کثرت گرایی دچار گشته است.
ارزیابی فلسفه اخلاق سکولار و روش شناسی مواجهه آن با اخلاق دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اخلاق سکولار که به تعبیر های مختلفی مانند اخلاق دین زدایی شده، انسانی یا عرفی از آن یاد می شود، در مقابل اخلاقی دینی و الهی قرار دارد و پدیده ای برآمده از تفکر سکولاریسم است که خود را بر مدار نیاز و حرکت جامعه بشری تطبیق می دهد. با این نگاه در اخلاق سکولار، قبض و بسط شناور و نسبی خواهد آمد و نمی توان آن را از جهان بینی الهی منبعث دانست.
سؤال اصلی پژوهش آن است که اخلاق غیرمبتنی بر دین بر چه مستندات و ادله ای متکی است و چگونه می توان در یک مواجهه منطقی به ارزیابی آن پرداخت؟
با این فرضیه که اشکال های طرح شده بر اخلاق دینی هم در مبنا و هم در روش به تأمل فراوان نیاز دارد، باید میان اعمال دینداران در عدم التزام کامل به اصول اخلاق دینی، با بنیادهای اساسی دین فرق گذاشت؛ چه آنکه برخی از ایرادهای روشنفکری به برخی اباحه گری های افراد جامعه دینی برمی گردد نه اصل دین.
در گفت وگوی پیش رو میان این دو رویکرد، پس از طرح نظریات ادله اخلاق سکولار از زبان روشنفکران مسلمان و وطنی در قالب چند دسته هم افق، ابتدا این موارد به صورت مختصر و مورد پژوهانه تحلیل و نقد خواهند شد. در ادامه مواجهه ای کلی تر ناظر به مبانی و مؤلفه های معرفتی اخلاق سکولار صورت خواهد گرفت.
چیستی نظریه های علمی: رویکردهای نحوی و معناشناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله دو دیدگاه عمده که فلاسفة علم از قرن بیستم تاکنون در مورد نظریه های علمی داشته اند معرفی خواهد شد. این دو دیدگاه یکی «دیدگاه متداول» یا رویکرد نحوی به علم است، و دیگری دیدگاه معناشناختی به نظریه های علمی است. با این حال عمدة تمرکز این مقاله در معرفی دیدگاه معناشناختی به علم خواهد بود. رویکرد اول اکنون چندان طرف داری در میان فلاسفة علم ندارد و عمدتاً متعلق به پوزیتیویست های منطقی بوده است. دو اشکال عمدة این دیدگاه، یکی غیرعملی بودن صورت بندی نظریه های علمی در زبان منطق مرتبة اول است و دیگری ارائة تبیینی نامناسب از مفهوم مدل و کاربرد آن در علم است. ملاحظه خواهد شد که با معرفی مفهوم ساختار و نسخه ای از دیدگاه معناشناختی که داکوستا و فرنچ ارائه می دهند، که در آن از مفهوم صدق جزئی استفاده می کنند، بسیاری از مشکلات دیدگاه متداول از جمله دو اشکال فوق برطرف خواهد شد.
اثبات علیت در خارج از دیدگاه ارسطو و ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی یونانِ باستان و روم سقراط تا ارسطو ارسطو (384-322 ق.م)
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی فلسفه مشاء
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی هستی شناسی علت و معلول
در فلسفه ارسطو هیچگاه به رابطه علی پرداخته نمی شود و همیشه علت است که مد نظر می باشد و او را به سمت اثبات و تبیین نحوه وجود خارجی آن سوق می دهد؛ آنچه در خارج است و مفهوم آن از سنخ معقولات اولی علت است، نه علیت. بنابراین علیت در زمره هیچ یک از مقولات جوهری و عرضی قرار نمی گیرد، پس در خارج موجود نیست. ارسطو بر همین اساس می کوشد در فلسفه خویش وجود علل در خارج را ثابت کند.
از نگاه ابن سینا علیت رابطه ای موجود در خارج است که میان علت و معلول برقرار می شود، اما نه به گونه ای که حس، قادر به درک آن باشد. از نظر او مفهوم علیت از سنخ مفاهیم یا معقولات ثانی فلسفی است که در خارج وجود دارد، اما نه به وجود جدا و مستقل از مصادیقش. بنابراین هرگز با ابزار حس نمی توان علیت را دریافت اما با تحلیل روابط خارجی موجودات با یکدیگر می توان این رابطه را کشف کرد. به این ترتیب محسوس نبودن آن نمی تواند دلیلی بر موجود نبودن آن باشد.
فلسفه تربیت اسلامی در رویارویی با دیدگاههای عملی با تأکید بر دیدگاه ویلفرد کار و استفن تولمین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مواجهة فلسفة تربیت اسلامی با دیدگاههای عملی به دلیل وجود تأثیرات نامطلوب شکاف نظریه و عمل تربیتی ضرورت یافته است. دیدگاههایی که علی رغم تأکیدات متفاوت در یک چیز اشتراک دارند: پافشاری بر احیا فلسفة عملی و بهره جویی از امکانات آن برای غلبه بر مسائل لاعلاج مدرن، از جمله شکاف میان نظریه و عمل تربیتی. این مواجهات به منظور آشکار کردن محدودیتهای دیدگاههای ما نسبت به اعمالمان به عنوان فیلسوف تربیت صورت می گیرد. هم اکنون این مواجهه می تواند میان دیدگاههای فلسفة تربیت اسلامی و دیدگاههای عملی صورت گیرد. هدف از این پژوهش، تبیین محدودیت رویکرد نظری به فلسفة تربیت اسلامی در پرتو نظریة ویلفرد کار است. این محدودیت را می توان در ویژگیهایی که نقاط قوت فلسفة تربیت اسلامی محسوب می شوند جستجو کرد، در چهار ویژگی «مدون بودن»، «کلی بودن»، «فارغ از مکان بودن» و «فارغ از زمان بودن».
نقد دیدگاه سنت گرایان در باب هنر سنتی، هنر مقدس و هنر دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
به یک اعتبار، «سنت گرایی» همزاد تاریخ بشر است؛ زیرا طبق ادعای سنت گرایان، همة سنت های بزرگ جهان منشأ مشترک دارند. یکی از موضوعات مهم مورد بحث سنت گرایان در دیدگاه خود در باب هنر که به آن می پردازند، تعریف و تبیین مفاهیمی همچون «هنر سنتی»، «هنر مقدس» و «هنر دینی» است. بررسی این مفاهیم در فهم نظریة سنت گرایان در باب هنر، اهمیت بسزایی دارد. این مقاله با روش گردآوری اسنادی و تحلیل محتوا، پس از تبیین این مفاهیم، آنها را به نقد می کشد. نتایج این پژوهش نشان می دهد که هنر مقدس، بخشی از هنر سنتی است که با مناسک دین، به طور مستقیم در ارتباط است، اما هنر دینی به واسطة اختلاف در صورت، در زمرة هنر سنتی قرار نمی گیرد. دیدگاه سنت گرایی در باب هنرهای سنتی، مقدس و دینی، با انتقادهایی روبه رو است که نه تنها نظریة هنر سنت گرایان را با مشکل مواجه می سازد، بلکه بیانگر مخدوش بودن برخی از مبانی نظری ایشان است.
Metaphysics of Logical Realism(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Despite the often false impression that the analytic philosophy as an anti-metaphysical movement has nothing to do with metaphysics, there can be found good reasons to grant the metaphysical dispositions of analytic philosophers, and thereby, to minimize the anti-metaphysical nature of analytic philosophy in its all phases. Since analytic philosophy is a historical movement the main nature of which developed through several stages, the very kinds of metaphysical dispositions within each one of its various stages can be easily portrayed. In the meantime, logical realism as the early stage of analytic philosophy contains plenty of metaphysical dispositions. Undoubtedly, one cannot say that analytic philosophy in this period was not committed to metaphysical theses about the plurality of entities, the ultimate nature of reality and the logical structure of the world. In this paper, then, after giving a relatively complete explanation of the logical realism, we claimed that although logical realists rejected the traditional speculative metaphysics of their predecessors, they also replaced it by the metaphysics of logic that pursues the metaphysical aims, this time, by logical means. So, we portrayed this kind of metaphysics as Bolzano’s Semantic Platonism, Frege’s and Russell’s Pluralistic Platonism, Russell’s Pluralistic Atomism, and Wittgenstein’s logical atomism.