آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۵

چکیده

متن

کَزَرْعٍ اَخْرَجَ شَطْئَهُ فَازَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوی عَلی سُوقِه یُعْجِبُ الزُّرّاعَ لِیَغیظَ بِهِمُ الْکُفّارَ.1
نهضت اسلامی به نهالی می‏ماند که به هنگام سر از خاک درآوردن کم‏توان و ضربه‏پذیر می‏نماید، امّا پس از چندی، ستبر و مقاوم می‏گردد، سرانجام، آن‏سان بر پای خویش سرافراز و استوار می‏ایستد که از هر سوی موجب شگفتی همگان می‏شود و این چنین مؤمنان به نیرومندی و استقلال دست می‏یابند و کافران ـ حق‏پوشان ـ به کینه و خشم می‏آیند.
خورشید پرفروغ و خونین‏رنگ انقلاب اسلامی با گذشت دو دهه از عمر خویش، اینک سرافرازانه و پرشکوهتر از گذشته از پس قلّه پیروزی رخ می‏نماید، انقلابی که بزرگترین و عمیقترین تحوّل ارزشی و فکری را در عصر حاضر به وجود آورد و معمار بزرگ آن و احیاگر قرن، امام خمینی قدس‏سره ، اسلام ناب محمّدی را در صحنه‏های اجتماعی و مبارزه با استکبار و الحاد، نشان داد و با کنار زدن نظام طاغوتی به اصلاح امور امت و تحکیم پایه‏های حکومت اسلامی در ایران و طرح ایدئولوژی اسلام به عنوان تنها راه نجات بشریت در جهان پرداخت.
آنچه در این انقلاب غیرقابل انکار و چشمگیر است تأثیر تعیین‏کننده اسلام، به عنوان محرک انقلاب و نقش علمای آگاه به زمان، دارای بینش اصیل اسلامی و برخوردار از صداقت، تقوا، استحکام رأی و برخوردار از پایگاه مردمی در بسیج و تمرکزبخشی توده‏ها، در پرتو اندیشه دینی می‏باشد و همین هویت اسلامی انقلاب و دست‏پروردگان آن بود که امپریالیسم را در شکل شرک و الحاد و در دو قالب شرقی و غربیش، به چالش طلبید.
در بالندگی انقلاب ـ به تناسب گذشت دو دهه ـ همین بس که هر چه از عمر انقلاب می‏گذرد چهره‏های توطئه‏گر و خنجرهایی که در سپیده‏دمان آن، برای کوته‏بینان، نهان و پنهان بود آشکارتر و رسواتر می‏گردد و ارزشهای نورانی و روشنگر انقلابی، هر چه بیشتر در دریای متلاطم جامعه فرو می‏رود و زمینه هر چه روشنتر شدن حقانیت مبارزه با اتکا به فرامین و دستورات قرآنی فراهم می‏گردد. تردیدی نیست که این انقلاب نقطه آغاز خیزش تفکر اسلامی است که در پی این تجدید حیات اسلامی به شکلهای مختلف و با مبانی عقیدتی مرتبط با یکدیگر، در حرکتهای مردم عراق، افغانستان، مصر، لبنان، عربستان، بحرین، الجزایر، تونس، فلسطین و... نیز تجلّی یافته است.
تجدید حیاتی که برژنسکی، از آن به عنوان «مخاطره مستمر برای منافع غرب در منطقه» یاد می‏کند2 و میشل‏فوکو، آن را تحقق روح جمعی ملتی می‏داند که با رهبری سازش‏ناپذیر، معتقد به نفی سلطه غرب و هر کشور خارجی بر مقدرات ایران است3 و نشریه اونیـتـا، ارگان حزب کمونیست ایتالیا از آن به یک «رستاخیز جدید جهانی» تعبیر کرده که با هیچ یک از ضابطه‏های عالم نمی‏خواند و در حال حاضر انقلاب اسلامی ایران منادی آن است4 و جیمزبیل محقق آمریکایی آن را «موجی از هیجان توده‏ای متأثر از اسلام»، می‏داند که گرچه به لحاظ ظاهری در جای جای دنیا یکپارچه نیست اما به لحاط ایدئولوژیک منسجم است.5
گرچه در میان تحولات جهانی دو سده اخیر، جریانات بسیار مهمی از قبیل انقلابهای فرانسه و روسیه، به چشم می‏خورد که اولی منشأ پیدایش انسان نوین غربی شد که چهره دنیای غرب را دگرگون و زمینه تمدن جدید لیبرالیسم را فراهم آورد و دومی که موجب انفجاری عظیم در ضعیفترین حلقه امپریالیسم جهانی و مولود نامشروع و فرزند ناخلف تمدن معاصر غرب بود به پیدایش نظام جدیدی به نام سوسیالیسم انجامید، اما تحولی که سومین انفجار جهانی ـ یعنی انقلاب اسلامی ـ به وجود آورد و جهان معاصر را حیرت‏زده ساخت با هیچ یک از جریانهای یاد شده قابل مقایسه نیست.
در قرنی که گمان می‏رفت هرگونه انقلاب و یا حتی هر حرکت اجتماعی باید در چهارچوب ایدئولوژیها و الگوهای متعارف غربی و کاپیتالیستی و یا سوسیالیستی صورت گیرد، انقلاب اسلامی با هنجارهای فرهنگی و سیاسی نوینی که در جهان معاصر هنوز ناشناخته و غریب می‏نمود ضمن ساقط کردن نظام چند هزارساله شاهنشاهی موجودیت نظام نوینی به نام «جمهوری اسلامی» را اعلام داشت و حوادث متعدد و گوناگونی که در فاصله این دو دهه رخ داده بیانگر این حقیقت است که امواج جهانی انقلاب رو به گسترش بوده و حضور خود را به عنوان یک واقعیت انکارناپذیر به نمایش گذاشته است.
به گفته «دکتر جانسون»:بنیادگرایی اسلامی در سراسر جهان رشد قابل توجهی کرده است و به موازات رشد اسلام نفوذ و منافع غرب تحت تأثیر آن قرار می‏گیرد؛ بنیادگرایی اسلامی نیرویی پویا و متنفذ و پرجنب‏وجوش است که قادر به مبارزه علیه منافع غرب در سراسر جهان اسلام است؛ جامعه مسلمین از آن حالت ضعف و ناتوانی خارج شده و به یک قدرت بدل گردیده است.6
و به اعتراف «آبا ابان»، اندیشه‏پرداز صهیونیسم:
انقلاب اسلامی فصل جدیدی در تاریخ ایده‏هاست که این ایده‏ها بویژه در خاورمیانه شیوع یافته است و پیروزی انقلاب اسلامی ایران بیانگر پیروزی این ایده، شایع و رایج است که برای مسلمانان تحقیر شده تحت ستم به صورت یک الگو درآمده است.7
هم اکنون غرب و بویژه آمریکا نگران بدل شدن ایران پیروز به یک قدرت بزرگ رقیب در خاورمیانه است و ژرفای توطئه غرب نیز به میزان خطری است که احساس می‏کند و بخوبی از لابه‏لای گفته‏های دست اندرکاران نظام غرب، این واقعیت مشهود است که انقلاب اسلامی ایران همچون طوفانی کلیه موانع را از میان برمی‏دارد و زمینه‏های پیدایش یک نظام جهانی متکی بر اسلام را فراهم می‏آورد.
انقلاب اسلامی و رابطه با آمریکا؟!
بدون تردید اگر نگوییم عامل اصلی پیکاری که از سپیده‏دمان تاریخ بشر آغاز و همچنان تداوم دارد، ستیز با استکبار و انحصارطلبی است حداقل مهمترین عامل تکوّن انقلابها بوده است و در طی زمان مبارزات مکتبی با خطوط و مرزبندیهای ستیز حق و باطل، هیچ جایی برای مصالحه سیاسی و احیانا فرصت‏طلبی باقی نگذارده است؛ در همین راستا وقوع انقلاب اسلامی در مهمترین پایگاه آمریکا در منطقه و به هم خوردن تعادل قوا در آن با شعار سیاست خارجی «نه شرقی، نه غربی»، ظهور یک قطب جدید قدرت مبتنی بر ایدئولوژی اسلامی جدا از ایدئولوژیهای مسلّط جهانی، دچار مشکل کردن آمریکا در راه حفظ توسعه و علائق منطقه‏ای خود و سقوط حکومت پهلوی که از ستونهای اصلی استراتژی آمریکا بود و جدّی‏ترین ضربه‏ای که آمریکا پس از شکست ویتنام از این انقلاب دریافت نمود، موجب شدند که این کشور به اقدامات مختلفی از قبیل: کودتاهای نظامی، فرهنگی و سیاسی و تحریک جریانات قومی و نژادی و حمایت از متجاوز در جنگ تحمیلی و فشارهای اقتصادی، تحریم نظامی و... دست بزند تا شاید دوباره جاپای از کف داده خود را بازپس بگیرد، اما مقاومت جانانه ملت ما، نمایش ضربه‏پذیری آمریکا با تسخیر لانه جاسوسی ـ سفارتخانه آمریکا ـ تصویب 13 آبان توسط مجلس شورای اسلامی به عنوان «روز ملی مبارزه با استکبار» و نماد جاودانه استکبارستیزی و ناکام گذاشتن آمریکا در اقدامات خاورمیانه‏ای ـ که همه و همه ریشه ایدئولوژیکی داشت ـ سرانجام سیاستمداران این کشور را به تغییر در گفتار و رفتار واداشت که ظاهر این تغییر، نشان دهنده یک چرخش در سیاست‏گذاری آمریکا نسبت به ایران بود؛ این تغییرات بظاهر صوری و به تعبیر بعضیها از سر ناچاری، بستری را فراهم آورد تا بررسی روابط ایران و آمریکا در سالهای اخیر ـ بویژه در دهه دوم عمر انقلاب ـ جزو مهمترین مسائل تلقی گردد و ذهن بسیاری را به خود مشغول دارد که آیا با توجه به شرایط موجود و تحولات به وجود آمده زمینه‏ای برای ارتباط فراهم است یا نه؟ در ایران سه نوع موضعگیری در این رابطه به چشم می‏خورد که هر کدام برای اثبات دیدگاه خود به استدلالات و شواهدی مبنی بر این نیاز یا عدم آن، رو آورده‏اند:
الف: جریان اول
طرفداران این جریان با نشاط و هلهله به استقبال چنین موضوعی رفته و خواهان برقراری رابطه هر چه سریعتر با آمریکا هستند و در این راستا بر آنند که:
اولاً: هر چه زودتر هر گونه دیوار بی‏اعتمادی میان دو کشور را از میان بردارند؛
ثانیاً: موضوع رابطه با آمریکا را به عنوان یک نیاز، هر چه بیشتر پررنگ کنند؛
ثالثا: جنایات پیشین و حال آمریکا را در ایران و جهان کمرنگ نشان داده و از هر گونه افشاگری دست بردارند؛
رابعا: از اقدامات گذشته ایران نسبت به آمریکا از جمله تسخیر سفارت آن یا شعار دادن علیه این کشور و یا سوزاندن پرچمش توبه کنند و بالاتر از اینها گروگانهای سابق آمریکایی را جهت پذیرایی از آنان به ایران دعوت نمایند و از این مهمتر برخی از سران این جریان در یک اقدام عملی با گروگانهای پیشین خود در پای یک میز به گفتگو نشستند!8
خامسا: تلاش در جهت تنش‏زدایی دولت به منظور صورت گرفتن هر چه سریعتر این مهم؛
این جریان بر این باور است که دوستی و رابطه با آمریکا ضامن پیشرفت و یا دست‏کم یکی از عوامل توسعه در ایران و تأمین منافع کشور تنها در سایه این ارتباط میسّر است و این ارتباط می‏تواند زمینه موفقیت در موارد سیاسی، اقتصادی، امنیتی و نیز اقتدار بیشتر را برای ما فراهم آورد!
«روزنامه جامعه» تحت عنوان «از رنجی که می‏بریم» در همین رابطه می‏نویسد:
سبب اصلی احساس نیاز به ایجاد رابطه با کشورهای بزرگ و داعیه‏داران تمدن برای عموم ایرانیان پاسخ به یک نیاز شخصیتی است در دهه‏های اخیر از ایران چهره‏ای در افکار عمومی بین‏المللی ترسیم شده که با معیارهای مقبول فرهنگ و تمدن امروز جهان سازگار نیست... وجدان ملی می‏کوشد به جهان بگوید در آستانه ورود به دنیای فراصنعتی، مردم ایران دست‏کم تفکر ارباب و رعیتی را از خود دور کرده‏اند و خسته و آزرده از اهانتهایی [هستند] که شخصیت بین‏المللی آنان را مشوّه کرده است.9
این تحلیل در ادامه کوشیده تا با توجه به کاهش قیمت نفت و مشکلات اقتصادی جامعه ـ تحت تأثیر جنگ روانی آمریکا ـ و ارائه تصویری از ضعف و ناتوانی ملت ایران و قدرت و توانمندی آمریکا و جهان غرب، چنین القا کند که ایران و ایرانی عقب‏مانده و متعلق به دوران ارباب و رعیتی است و تنها راه ثبات و رهایی از تنگناهای اقتصادی ـ اجتماعی را ارتباط با آمریکا می‏داند و لازم می‏بیند که مسؤولین ایرانی از تصمیماتی که این رابطه را به خطر می‏اندازد و سختگیریهایی که این شانس را از ملت سلب می‏کند دست بردارند!
برخی از تحلیلگران این دیدگاه را که در قالب روزنامه‏های توس و جامعه و هفته‏نامه‏های آبان و پیام هامون و مجلات جامعه سالم، ایران فردا و... دنبال می‏شود به دیده نقد نگریسته و اشکالاتی را بر آن وارد ساخته‏اند، از جمله این که هیچ‏گونه تغییر جدّی از آنچه شما از آن یاد می‏کنید در گفتار و رفتار آمریکا به چشم نمی‏خورد و تصمیمات آمریکاییها کاملاً مضطرب و مشکوک به نظر می‏رسد؛ برای مثال: همین «آلبرایت» که سخن از فروریختن دیوار بی‏اعتمادی میان ایران و آمریکا می‏کند، می‏گوید:
آمریکا برای سیاستهای گذشته خود از ایران عذرخواهی نمی‏کند.10
و وقتی از او سؤال می‏شود که: آیا آمریکا داراییهای مسدود شده ایران را آزاد می‏کند؟ حاضر به پاسخگویی نمی‏شود.
این زن یهودی و مهره سرشناس صهیونیسم در جایی دیگر، می‏گوید:
ما با تلاشهای ایران برای حمایت از تروریسم مخالف هستیم و در نتیجه سیاستهای اقتصادی ما و از جمله سیاست ما در رابطه با لوله‏های صدور نفت و گاز از دریای خزر بدون تغییر می‏ماند.11
و هم ایشان می‏گوید:
حمایت ایران از تروریسم هنوز پایان نگرفته، و نقض حقوق بشر در ایران همچنان ادامه دارد!12
در همین رابطه کلینتون می‏گوید:
اصول و اهداف و افکار خود را در مورد ایران تغییر نداده‏ایم اگر ایران از حمایت خود از تروریسم و توزیع سلاحهای خطرناک و مخالفت با روند صلح دست بردارد ما خواهان آشتی واقعی [با] آن کشور هستیم.13
جالب است که حتی تحلیلگران خارجی نیز در این تغییرات صوری صداقتی را نمی‏بینند؛ برای مثال، روزنامه آلمانی «زوردویچه سایتونگ» حرکت آمریکا را در روابطش با ایران، بازی جدید می‏داند و می‏نویسد:
هدف نهایی واشینگتن این است که ایران را به عنوان حلقه‏ای به سیستم امنیتی در خاورمیانه پیوند دهد و به همپیمانان آمریکا تبدیل کند.
این روزنامه می‏افزاید:
برنامه‏ریزان سیاست آمریکا حمایت از اصلاح‏طلبان در ایران را مدّنظر ندارند بلکه متوجّه نفت و گاز فراوان آسیای میانه‏اند.
روزنامه فرانکفورتر در همین راستا تصریح می‏کند:
واشینگتن به سیاست خاورمیانه‏ای خود تحرک تازه‏ای بخشیده و درصدد تقویت نیروهای ترقی‏خواه ایران در جریان مبارزه قدرت است.
وی تأکید می‏کند:
حرکت جدید آمریکا مبنی بر آشتی با ایران برای حفظ امنیت اسرائیل در منطقه است.
مقام معظم رهبری نیز این تغییرات را نوعی بازی سیاسی آمریکایی می‏دانند:
چگونه ممکن است که ملت و دولت ایران به سوی دشمنی که هنوز با دلی پرکینه و کامی تلخ از شکستهای پی‏درپی درصدد ضربه‏زدن به ایران و ایرانی است، دست دوستی دراز کند و فریب لبخند زهرآگین دشمن را که امروز هم با خنجری زهرآلود در دست وی همراه است بخورد.14
روزنامه اردوزبان «دعوت»، علاقه‏مندی آمریکا را به رابطه با ایران دروغ محض می‏داند،15 و آقای هاشمی رفسنجانی، اعمال فشار بر بازار جهانی نفت و تلاش برای پایین نگهداشتن آن و جلوگیری از همکاری اعضای اوپک را دلیل بر آن می‏داند که هنوز نمی‏توان باور کرد که در سیاست آمریکا تغییری ایجاد شده است.16
ریچارد مورفی، تغییرات یاد شده را ناشی از فلج شدن آمریکا در برابر سیاستهای پیچیده و موفقیت‏آمیز تهران می‏داند17 و هنری‏کیسینجر، اقدامات آمریکا در تحریم ایران را ناکام و ناکافی می‏داند و به نیاز به تغییر در سیاست ارتباط می‏دهد.18
براستی این تصور که نزدیک شدن به آمریکا عامل حلّ مشکلات اقتصادی است نشان نوعی استضعاف فکری نیست؟ در قرن اخیر کدام کشور را سراغ داریم که با نزدیک شدن به آمریکا وضع اقتصادیش بهتر شده باشد؟ برای مثال، ترکیه با آمریکا، نزدیکترین ارتباط را دارد، چرا نه تنها مشکل اقتصادیش حل نشده که نرخ تورمش علی‏رغم داشتن بالاترین بهره بانکی به عدد سه رقمی رسیده است؟ چرا الجزایر که به خیال حل مشکلات اقتصادی به آمریکا نزدیک شد، دچار یک جهنم سوزان گشته است؟ مگر مصر، اردن، عراق و... با آمریکا رابطه نداشته و ندارند؟ مگر روسیه فکر نمی‏کرد با این رابطه مشکلاتش حل خواهد شد! چرا چنین نشد؟ بالاتر از اینها، مگر خود ایران، حدود بیست و پنج سال سایه سهمگین و سنگین آمریکا را پس از کودتای سال 32 تا پیروزی انقلاب اسلامی بر روی شانه‏هایش احساس نمی‏کرد؟ آیا مشکلات اقتصادی ایران در آن دوران حل شده بود؟ چرا برخی هنوز نتوانسته‏اند بفهمند که حل این مشکلات در گرو همّت خود این مردم و درایت و مدیریت دولتمردان و همگامی و هماهنگی نهادهای مربوطه است، که:
کس نخارد پشت من     جز ناخن انگشت من
ب: جریان دوم
دومین جریان، بر آن است تا عزت و اقتدار ملت ایران را در هر نوع رابطه خارجی، نشان دهد و فکر می‏کند با توجه به شرایطی که برخی از آنها تحقق یافته است می‏توان به طور مشروط با آمریکا رابطه برقرار کرد؛ البته اظهارنظرها و تحلیل و تفسیرهای این جریان در هاله‏ای از ابهام است چنان که گاه زمینه را مساعد و گاه نامساعد می‏بینند و در اظهارنظرها دچار نوعی پریشانی و دوگانه‏گویی هستند.
این جریان، وقتی نمایش فیلم اهانت‏آمیز علیه ملت و کشور جمهوری اسلامی ـ همزمان با مسابقات فوتبال جهانی در فرانسه برای تضعیف روحیه جوانان ورزشکار ایرانی ـ یا توطئه تازه اسرائیل برای یهودی کردن بیت‏المقدس و کشتار مسلمانان در کوزوو و حمایت تسلیحاتی از رژیم صهیونیستی، ترور شخصیتهای علمی در گوشه و کنار جهان و کینه‏توزی دشمنان اسلام را، از حمایت آمریکا برخوردار می‏بیند، از احساساتی عمل کردن آمریکا دچار شگفتی می‏شود! که چرا این کشور با قوی‏ترین کشور خاورمیانه روابطی خصمانه دارد و چگونه یک حوزه جغرافیایی جدید قدرت و نفت را نادیده می‏گیرد!؟ اینها از سویی هم، گاهی تحت تأثیر برخی از اظهارنظرهایی که به نوعی بوی آشتی می‏دهد، قرار می‏گیرند!
ج: جریان سوم
این جریان، مخالف مطلق هرگونه ارتباط با آمریکاست و عزت و شوکت ملت و دولت را در همین عدم ارتباط می‏بیند. اینها می‏گویند: سالهاست که غربیها ملت مشرق زمین را مردمی عقب‏مانده و رخوت زده و اسلام را اندیشه و اعتقادی توقف‏آفرین می‏دانند! و به تعبیر آندره‏مالرو:
در جوانی، شرق را عرب پیری دیدم که بر گرده خر خود در خواب بی‏پایان اسلام فرو رفته است!19گذشته تاریخ بیانگر این حقیقت است که غربیها در این مدت همچون کسانی که از قله‏ای به ته درّه می‏نگرند به شرق و ملل شرقی می‏نگریسته‏اند.
اصل انقلابی تولی و تبری مقدمه‏ای ضروری و لازم برای شناخت هر بافت سیاسی است؛ اگر با دشمنان اسلام و خلق، خشم و در مقابل عاشقان، پویندگان، سینه‏چاکان، جانبازان و پاسداران راه خدا که جانفشانان راه حقند مهر، ورزیده نشود با چه دافعه و جاذبه‏ای می‏توان به حرکت در بستر تکاملی تاریخ ادامه داد؟ مسأله این است که هر چه یک عنصر مکتبی از کینه و مهر انقلابی تهی شود به پوسیدگی، فروریختگی درونی و ارتجاع نزدیکتر می‏شود. عنصر انقلابی باید از خشم و کین انقلابی و عشق و مهر توحیدی آکنده و مشتعل باشد؛ بی‏شک خط انحرافی ارتباط با غرب از اصل تولی و تبری بدور بوده و عناصر این خط، حتی گاهی به دشمنان عشق و به نیروهای خودی کینه می‏ورزند و این نفرت‏انگیزترین حقیقتی است که در این عناصر می‏توان یافت.
گرایش به غرب انسان را در گرداب تبلیغات هوچی‏گری می‏اندازد، به روابط پنهانی با قدرتهای حاکم جهانی می‏انجامد و کفه ترازوی نه شرقی ـ نه غربی را به نفع غرب پایین می‏کشد در نتیجه دستاوردهای انقلاب اسلامی را لوث می‏کند و به اعتقاد به برتری تکنیک بر ایمان و پوسیدگی بنیادهای فکری و نیز عدم اعتماد به نفس منجر می‏شود و سرانجام، او را از خود تهی و با خود بیگانه می‏کند؛ دلبستگی به غرب ـ بویژه به آمریکا ـ ناشی از عدم درک درست فرهنگ سیاسی اسلام و مفتونی به مفاهیم و اصطلاحات غرب است؛ به فرموده امام خمینی قدس‏سره :
آمریکا دشمن شماره یک مردم محروم و مستضعف جهان است او با ایادی مرموز و جنایتکارش چنان خون مردم بی‏پناه را می‏مکد که گویی در جهان هیچ کس جز او و اقمارش حق حیات ندارند.20
آنچه که از بررسی تاریخ سیاست خارجی ایالات متحده، در طی دو سده گذشته روشن می‏شود این است که علی‏رغم تحولات اساسی در عرصه بین‏المللی و در صحنه داخلی آمریکا، اهداف سیاسی این کشور در قبال کشورهای خارجی، ثابت باقی مانده است، هر چند به تناسب شرایط زمان و به اقتضای دشمنانی که اهدافش را تهدیده کرده‏اند شیوه‏ها و اهداف فرعی یا کوتاه مدّتی، مدّنظر سیاستمداران آمریکایی قرار گرفته است اما اساس سیاست خارجی این کشور، کسب منافع هر چه بیشتر از طریق افزایش تجارت خارجی، سرمایه‏گذاری هر چه بیشتر و پیدا کردن حوزه‏های نفوذ جدید، بازاریابی برای مصنوعات خود، محملیابی برای تهیه مواد خام ارزان قیمت، سرکوب هر انقلاب و مقابله با آن و تغییر خط‏مشی هر انقلابی که منافع یاد شده را به خطر اندازد، بوده است؛ سیاست خارجی آمریکا را ـ چه پیش از جنگ جهانی دوم تحت عنوان سیاست درهای باز و چه بعد از جنگ جهانی دوم، با طرح ایجاد عرصه فروش و محافظت از آن در قبال هر تهدید احتمالی ـ منافع امپریالیستی این کشور، تعیین می‏کرده است.
راستی اینک که در پایان دهه دوم انقلاب قرار داریم، موضعگیری آمریکا نسبت به انقلاب عوض شده است یا تلاشهای گسترده علیه انقلاب اسلامی توسط آمریکا، همچنان هدایت می‏شود؟
آیا نقش آمریکا در مخدوش نشان دادن ماهیت انقلاب اسلامی با طرح بنیادگرایی اسلامی و تلقی تفکری ارتجاعی از آن، جای انکار دارد؟ آیا تلاش آمریکا در ناموفق نشان دادن نظام جمهوری اسلامی و ایجاد موانع و مشکلات بر سر راه آن در جهت حفظ منافع خود، تردیدبردار است؟ آیا هم اکنون آمریکا در یک حرکت تبلیغی، سیاسی و فرهنگی، در راستای تحریف اسلام و مذهب نمی‏کوشد و در کنار آن برای تضعیف روحانیت و تحریف نقش آن به روش علمی ـ فلسفی توسط اسلام‏شناسان غربگرا و آمریکازده تلاش نمی‏نماید؟ علاوه بر اینها، آیا این کشور، در تدارک پرورش تفکر مارقی و اسلام ارتجاعی، یعنی همان مذهب تحریف شده و خنثی گشته معتقد به جدایی دین از سیاست یعنی مذهب رهبانی‏گری، گوشه‏گیری، دعا، ثنا، طرح دوباره مسایل کم‏خاصیت ازدواج فرزندان آدم، روزه گرفتن در قطب شمال و جنوب و طرح مسائل 25 سال پیش، نیست؟ و به این طریق در جهت شکست اسوه رهبری روحانیت متعهد اسلام و در نهایت خروج روحانیت از رهبری و هدایت سیاسی ـ فرهنگی مردم و خنثی شدن قیامهای شکوهمند، تلاش نمی‏کند؟ آیا این کشور، برای حذف اسلام‏شناسان فقاهتی و ولایتی و روحانیت متعهد اسلام که مردم دین، اعتقاد و ایمان خویش را از این نمایندگان راستین اسلام می‏گیرند، مدافع اسلام‏شناسان غرب‏گرا نشده و به ترویج و تبلیغ آنها، نپرداخته است؟
آیا نفوذبخشی به عناصر جاسوس و وابسته، تدارک کودتاها، گروه‏سازیها، سازمان‏پردازیها و ایجاد جو شایعه و دروغ، تقویت رسانه‏های تبلیغاتی وابسته، ایجاد مراکز اطلاعاتی، تبلیغاتی، سمعی ـ بصری و مطبوعاتی، تحریک و تقویت ستون پنجم، خرید عناصر ضعیف‏النفس، توطئه‏های فیزیکی مرئی، ترور جسمانی ـ شخصیتی، آدم‏ربایی، انفجار در مراکز عمومی، اسطوره‏سازی کاذب، ایجاد شکاف و اختلاف در صفوف بهم فشرده مردم، حمایت از جنایات صهیونیستی، سرکوب طولانی‏ترین و حماسی‏ترین اسطوره خونین جهان در فلسطین، وادار کردن افراد زبون وامانده به قلب حقایق، تأمین بودجه رادیو اروپای آزاد ـ که در جمهوری چک مستقر و پخش برنامه علیه نظام اسلامی ایران را عهده‏دار است و تمامی بودجه‏اش توسط کنگره آمریکا تأمین می‏شود و به نوشته روزنامه گاردین: «این رادیو به وسیله سازمان سیا سازماندهی شده است». همه و همه در جهت مقابله با انقلاب و نظام اسلامی ما نیست؟
آیا سیاستگزاریهای این کشور، جهت رهیافت کلان و سیاستهای فرامرزی خود، با ترویج نوعی اندیشه و برداشت آمریکایی از آزادی، دموکراسی و حرکت به سوی گسترش آن در جوامع مختلف و قرار گرفتن منافع و ضرورتهای اقتصادی در کانون توجه این رهیافت و برتری منافع ملی خود براساس پی‏جویی آن از راه اتحادیه‏های بین دولتهای همفکر خویش مثل اِفتا، اپیک، نفتا و... برای رسیدن به این رهیافت کلان بهره‏گیری از یکجانبه‏گرایی و تقلیل هر چه بیشتر حضور سازمانهای بین‏المللی در عرصه‏های جهانی و گاه چند جانبه‏گرایی برای مشروعیت بخشی اقدامهای یکجانبه، نیست؟
آیا این کشور، عامل پایداری اسرائیل، تلاش برای تداوم انزوای ایران، تهدید کننده ثبات منطقه خلیج‏فارس و تضمین دسترسی غرب به جریان آزاد نفت به قیمت مناسب وضعیت خود، نیست؟
مگر نه این است که انقلاب اسلامی در زمینه سیاست خارجی خود، تعهداتی از قبیل: عدم وابستگی به شرق و غرب، حمایت از حقوق مسلمانان و ملتهای مستضعف در سراسر جهان، نفی هر گونه سلطه‏جویی و سلطه‏پذیری، تز صدور انقلاب، سیاست اعلام حمایت از آزادی فلسطین21، حفظ استقلال همه جانبه و تمامیت ارضی کشور، دفاع از حقوق همه مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرتهای سلطه‏گر و روابط صلح‏آمیز متقابل با دولتهای غربی22، حمایت از مبارزه حق طلبانه مستضعفان در برابر مستکبران در هر نقطه از جهان و .. دارد؟ آیا این تعهدات با ارتباط با آمریکا می‏سازد؟
مگر نه این است که مهمترین بُعد استقلال پایان دادن به هر گونه وابستگی به نیروهای خارجی بخصوص آمریکا بوده و هست و این که ایران پس از انقلاب در تصمیم‏گیریهای خود، وابسته و تحت نفوذ قدرتهای غربی بویژه آمریکا نباشد بلکه تصمیم‏گیریهایش مبتنی بر منافع اسلامی و ملی کشور باشد؟ بررسی اصول مختلف قانون اساسی جمهوری اسلامی نشانگر تأکید نظام اسلامی بر نفی وابستگی در ابعاد مختلف اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و نظامی است و این به معنای نفی رابطه با دولتهای خارجی سلطه‏گر و استعمارگر می‏باشد.
این دیدگاه معتقد است که مسائل ذیل باید عمیقا مورد توجه قرار گیرد:
1 ـ در مواجهه با رفتارهای سیاسی یک دولت خارجی اصل باید بر پرهیز از هرگونه خوش‏باوری، ساده‏انگاری و خودباختگی باشد.
2 ـ یک انسان متعهد، باید در مسائل، ژرف‏اندیش و در حفظ معیارهای عقیدتی و ملی متعصب باشد.
3 ـ در برخوردهای خصمانه آمریکا، نخبگان سیاسی ملت باید به همان میزان، شدت عمل به خرج دهند و در موضعگیریهای خود از هر گونه تسامح و تساهل پرهیز کنند.
4 ـ سابقه دیرینه آمریکا با ایران چه در دوران پیش از انقلاب و چه در دوران پس از انقلاب همیشه، با واقع‏بینی باید موردنظر و توجه باشد.
5 ـ از هرگونه عملکردی که باعث تضعیف ایران اسلامی در مقابل دشمنان مشترک می‏شود به شدت باید پرهیز شود.
6 ـ کمکهای آمریکا را به سازمانهای تروریستی و جنایتکار مخالف با نظام اسلامی همیشه باید در نظر داشت.
7 ـ باید توجه داشت که آنچه امروزه و در این مقطع خاص از آمریکا سر می‏زند ـ در قالب سخنان رئیس جمهور و وزیر امور خارجه‏اش ـ بیش از یک مانور سیاسی نیست.
8 ـ آیا آمریکا در عین مخالفت ایران با هرگونه روند سازش اعراب با اسرائیل، راه سکوت را در پیش خواهد گرفت؟
9 ـ آیا آمریکا در عین پافشاری نظام اسلامی بر ارزشهای دینی ـ ملی خود، باز هم با ایران، کنار خواهد آمد.
10 ـ آیا دوستی آمریکای تمامت‏خواه با ایران اسلامی ارزش‏مدار، قابل تصور است؟
یا این که این کشور براستی با حاکمیت فعلی و دیدگاههای کنونی آن قابل غسل تعمید نبوده و نخواهد بود؟
جان کلام این دیدگاه این است که: آمریکا در طی 25 سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و 20 سال پس از آن، جز جنایت و رذالت در حق ملت ما روا نداشته و در طی مدت یاد شده درصدد ضربه‏زدن به ما بوده است، الآن هم در قالب حربه مدرنیسم و ناسیونالیسم، به تزلزل بنیادهای اعتقادی مردم ما می‏اندیشد، تا به این وسیله، راه را برای تسلیم و در نهایت بردگی مردم و سلطه همه جانبه خویش آماده سازد و با رواج بی‏بندوباری درصدد انهدام هویت انسان مسلمان و ایجاد تشنج در جامعه اسلامی و متزلزل کردن ارزشهای متعالی انسانی و تحقیر ملت ایران است.
در نتیجه ارتباط با آمریکا نه تنها مشکلی از مشکلات یاد شده را حل نخواهد کرد که بر مشکلات خواهد افزود. امروز اگر بناست کسی به این ملت خدمت کند باید پرده از چهره جنایتکار آمریکا در توطئه‏های بی‏رحمانه‏اش بردارد و مردم را در این زمینه‏ها هوشیار نموده و به استقامت دعوت کند.
هر حرکتی که نفرت مردم را نسبت به دولت آمریکا کاهش دهد یقیناً به زیان مردم ما تمام خواهد شد و چه بسا نسل جوان و نوجوانی را که از جنایات آمریکا و روحیه درنده‏خویی او
چندان آگاهی ندارند به ساده‏اندیشی بکشاند. هر چه شعله نفرت از دشمن ظالم در قلبهای مردم ایران برافروخته‏تر شود، شور و شتاب حرکت آنان برای سازندگی و تکیه بر زانوان خود افزوده‏تر خواهد شد.
پی‏نوشتها
1 . فتح (4)، آیه 29.
2 . نشریه خبرگزاری جمهوری اسلامی، 26/12/64، ص7.
3 . همان.
4 . روزنامه کیهان، 25/11/57.
5 . فصلنامه مسائل خارجی، نشریه وزارت خارجه آمریکا.
6 . چرا توطئه، ص20، به نقل از نشریه «ژئوپولتیکال استراتژیست».
7 . روزنامه دی‏ولت، چاپ آلمان غربی، 2 می1988، به نقل از: چرا توطئه، نشریه سپاه پاسداران.
8 . مذاکره آقای عباس عبدی با «روزن».
9 . روزنامه جامعه، یکشنبه 8 تیرماه 77.
10 . روزنامه کیهان، 1/4/77.
11 . روزنامه جمهوری اسلامی، 3/3/77.
12 . همان.
13 . همان.
14 . همان، 16/1/77.
15 . روزنامه قدس، 13 آبان 77.
16 . همان.
17 . همان.
18 . همان.
19 . آندره مالرو، ضد خاطرات، ترجمه ابوالحسن نجفی، ص29.
20 . صحیفه نور، ج1، ص83، 21/6/59.
21 . بر اساس اصل 152 سیاست خارجی.
22 . بر اساس اصل 154 سیاست خارجی.

تبلیغات