آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

درباره‏ى استراتژى شریعتى آراى گوناگونى مطرح شده است. نویسنده‏ى مقاله‏ى حاضر راه‏کار پیشنهادى او را استقرار پروتستانتیسم اسلامى، با روایتى سازگار با وضعیت ذهنى و عینى جامعه‏ى ایران، مى‏داند در جوامعى که مذهب در حیات اجتماعى حضورى زنده و فعال دارد، شریعتى راهبرد اصلاح دینى را در فراهم‏آورى شرایط براى ورود به تمدن جدید ضرورى مى‏دانست.

متن

پس از گذشت ربع قرن از فقدان شریعتى، هنوز باب بحث درباره‏ى استراتژى او گشوده است. از میان صورت‏بندى‏هایى که در این باره عرضه شده است برخى بر این باورند که او در پى استقرار بنیان‏هاى تفکر مدرن بود؛ برخى دیگر او را بنیان‏گذار سنت‏گرایى ایرانى به شمار مى‏آورند؛ گروهى اندیشه‏ى شریعتى را مبلغ روایتى از سکولاریسم مى‏دانند و برخى دیگر تحقق پارادایم ایدئولوژیک را جوهره‏ى فکر او تلقى مى‏کنند. مقاله‏ى حاضر راه‏کار پیش‏نهادى او را استقرار پروتستانتیسم اسلامى، با روایتى سازگار با موقعیت ذهنى و عینى جامعه‏ى ایران مى‏داند.
پروتستانتیسم مسیحى نهضتى بود که در اروپاى سده‏هاى پانزدهم و شانزدهم توانست با روش اصلاح دینى (رفورماسیون)، راه را بر تفسیر عقلانى دین از درون آموزه‏ها و تعالیم مسیحیت هموار کند. این نهضت که به دست اصلاح‏گرانى مانند لوتر و کالون هدایت مى‏شد، مبارزه با تعالیم مذهب کاتولیک و نظام بسته و راکد و متحجر کلیسا و اربابان آن را دستور کار خود ساخت؛ مبارزه با کسانى که دست در دست حاکمان فئودال و سلاطین وقت نهاده و با نام خدا و مذهب بر کلیه‏ى شئون فردى و اجتماعى مسلط شده بودند و با روش‏هاى استحمارى و تبلیغ و ترویج آخرت‏گرایى و اشاعه‏ى خرافات، به استثمار مردم مى‏پرداختند.
پروتستانتیسم روى‏آورى به دنیا و دورى گزیدن از آخرت‏گرایى کاتولیک، عشق به زندگى مادى، کار، ثروت‏اندوزى، صنعت و فن‏آورى را ترویج مى‏کرد و اعتراض بر اخلاق خشک و زاهدانه، نفى واسطه‏گرى کلیسا میان خدا و انسان، نفى و رد بهشت‏فروشىِ کشیشان، نفى زندگى رهبانى و دیرنشینى، و مبارزه با ثروت‏اندوزى و مال‏دوستى و تجمل‏گرایى دستگاه کلیسا را پیشه‏ى خود ساخته بود. این نهضت دینى با دو شاخصِ عقلى کردنِ دین، و دنیاگرایى در عمل، توانست در جدایى از «کاتولیسیسم»، با روح حاکم بر طبقه‏ى نوظهور بورژوازى - که بر اثر رشد و تکامل نیروهاى تولیدى، از تحرک و پویایى چشم‏گیرى در قرن‏هاى پانزدهم و شانزدهم برخوردار شده بود - بستگى و پیوند یابد، و به مثابه میانجى و مقدمه‏اى واجب، زمینه‏ى انتقال برخى جوامع اروپایى را از قرون وسطاى اجتماعى و فکرى، به عصر «نوزایى» فراهم سازد و بدین‏سان زمینه‏ساز تحولات و دگرگونى‏هایى در عرصه‏هاى مختلف فکرى، علمى، اجتماعى، اقتصادى و... براى ایجاد تمدنى نو باشد.
شریعتى با جمع‏بندى و استنتاجى که از تحولات اروپاى قرون وسطا و عصر نوزایى داشت، نقش و تأثیر راهبرد اصلاح دینى را در بسترسازى و فراهم آورى شرایط براى ورود به تمدن جدید، بسیار ضرورى مى‏دانست. به باور او «اگر رفورمیسم [ مذهبى‏] نمى‏بود، رنسانس اولاً به تأخیر افتاده بود؛ ثانیاً دامنه‏ى توفیقى این‏چنین به دست نیاورده بود؛ و ثالثاً در چارچوب یک جناح محدود، یعنى روشن‏فکران و خواص متفکر و دانشمند محبوس مانده بود».
بر این اساس، شریعتى روش اصلاحى پروتستانتیسم مسیحى را مناسب‏ترین و موفق‏ترین شیوه براى دگرگونى و اصلاح ساختارى جامعه تشخیص داد. به گفته‏ى وى «اگر ارزش کار مصلحانى چون لوتر و کالون را در غرب بشناسیم و نهضت اصلاح مذهبى پروتستانتیسم را که مذهب مسیح را از چارچوب‏هاى متحجر و حالت رخوت و رکود و انحطاط کاتولیکى آن نجات داده، بررسى کرده باشیم و بدانیم که این نهضت تا کجا در بیدارى و حرکت و پیش‏رفت بنیاد تمدن و قدرت اروپاى امروز سهیم بوده است، به این نتیجه مى‏رسیم که جامعه‏ى ما اکنون بیش از هر چیز به چنین مصلحانِ معترضِ اسلامى نیازمند است؛ مصلحان معترضى که خود با اسلام دقیقاً آشنا باشند و نیز با اجتماع و با دردها و نیازهاى زمان؛ و بدانند که بر چه اصولى باید تکیه کنند و علیه چه انحراف‏هایى باید به اعتراض پردازند».
او به روشن‏فکرانِ ناشکیبایى که مانع اصلى تحقق آزادى‏هاى فردى و اجتماعى و عدالت‏خواهى و پیش‏رفت را در جوامع مذهبى، مذهب و شئون آن مى‏دانند و با نادیده گرفتن دین یا مخالفت با مذهب مى‏خواهند به ایده‏آل‏هاى اجتماعى و انسانى مورد نظر خود جامه‏ى عمل بپوشانند، هشدار مى‏دهد و مى‏گوید: «این روشن‏فکران باید بدانند که تجربه‏ى اروپا در جامعه‏ى مذهبى نشان داد که روشن‏فکران مذهب را کنار نگذاشتند؛ بلکه روشن‏فکران بینش مذهبى را احیا کردند».
طبق تحلیل شریعتى، در جوامعى که سنت‏ها ریشه دارند و مذهب در حیات اجتماعى حضورى زنده و فعال دارد، راه درست و مناسب، شناسایى مایه‏ها و ظرفیت‏هاى بالقوه و بالفعل آن است که مى‏توان نخست از راه همدلى و هم‏زبانى با مذهب، عناصر رازآمیز و تحرک‏آفرین آن را شناخت. با همین روى‏کرد شریعتى به مذهب تکیه مى‏کند و حتى از روشن‏فکرانى که احساس مذهبى ندارند، مى‏خواهد که بر آن تکیه کنند؛ منتها با این تفاوت که «من تکیه‏ام به عنوان یک ایمان و یک مسئولیت اجتماعى است؛ ولى آن روشن‏فکر فقط به عنوان یک مسئولیت اجتماعى مى‏تواند با من شریک باشد».
شریعتى به هیچ روى نمى‏خواهد با ساده‏سازى‏هاى شبه‏علمى و قرینه‏سازى‏هاى صورى بین دو جامعه، مفهومى کِش‏دار از جامعه ارائه دهد که شامل همه‏ى جامعه‏ها به رغم تفاوت‏ها و گونه‏گونى‏هاى ساختارى و فرهنگى و... باشد، بلکه قصد وى از این مشابهت‏سازى، نشان دادن همگونى‏هاى زمان اجتماعى، و نه زمان کمّى و تقویمى بین دو جامعه است؛ چرا که شریعتى با بهره‏گیرى از استادش، گورویچ، مطالعه‏ى جوامع و مراحل تاریخى آنها را بر اساس کیفیت و چگونگى زمان و کارکرد آن در وجدان اجتماعى بررسى و مطالعه مى‏کند. شریعتى شناخت همین زمان اجتماعى را یکى از وظایف اصلى روشن‏فکران مى‏دانست: «روشن‏فکر کسى است که پیش از هر چیز باید تعیین کند که جامعه‏ى او در چه دوره‏اى از تاریخ قرار دارد و به عبارت دیگر زمان اجتماعى آن چیست؟»
اشاره‏
درک و دریافت نویسنده‏ى محترم از پروژه‏ى فکرى شریعتى، در مقایسه با سایر فرضیه‏هاى رقیب، پذیرفتنى‏تر است. بنابراین مى‏توان گفت مرحوم شریعتى بیش از هر چیز درصدد بومى‏سازى الگوى اصلاح دینى (رفورمیسم) و اجراى پروژه‏ى پروتستانتیسم اسلامى در جامعه‏ى اسلامى ایران بود. با گذرى کوتاه در کلیه‏ى آثار او حتى مى‏توان اضافه کرد که او براى خود نقشى پیامبرانه قائل بود و رسالت امثال لوتر و کالون را بر دوش خویش احساس مى‏کرد. با این حال، عبارات گوناگون و مضامین چندپهلو و تفسیرپذیر وى، و نیز برخوردهاى افراطى یا تفریطآمیز با او سبب شده است که نظرگاه‏هاى مشخص او درباره‏ى پروژه‏ى پروتستانتیسم اسلامى هم‏چنان در پرده‏ى ابهام بماند.
از الفاظ و عبارات که بگذریم، پروژه‏ى پروتستانتیسم اسلامى، دست‏کم، دوگونه تقریر و تفسیر مى‏پذیرد که هر کدام مبانى و جهت‏گیرى‏هاى خاصِ خود را دارد. اتفاقاً همین دو برداشت نیز از جریان اصلاح دینى اروپا صورت گرفته است. در نگاه نخست، اصلاح دینى به فرآیندى از درون حوزه‏ى دین اطلاق مى‏شود که سعى در پالایش فرهنگ دینى از کژى‏ها، کاستى‏ها و پیرایه‏ها دارد تا دین بتواند متناسب با اوضاع زمانه، براى حیات فردى و اجتماعى بشر، اثربخش‏تر و جهت‏دهنده‏تر باشد. اما از نگاه دیگر، اصلاح دینى به برنامه‏اى گفته مى‏شود که به منظور تأویل درون‏مایه‏هاى دین و بازسازى عناصر فرهنگ دینى بر اساس الگوهاى بیرونى و براى آماده‏سازى شرایط براى حضور مدرنیته و تمدن جدید غرب در جوامع دینى طراحى شده است. این دو نگاه را به ترتیب «اصلاح درون‏زا» و «اصلاح برون‏زا» مى‏نامند.
آشکار است که این دو نگرش، هم در مبانى و ارکان و هم در آرمان‏ها و الگوها با یکدیگر تفاوتى اساسى و اصولى دارند. این نکته نیز معلوم است که هر دو جریان در تاریخ معاصر جهان اسلام نمایندگان پرآوازه‏اى داشته است. حال سخن در این‏جاست که دکتر شریعتى را در کدام‏یک از این دو جریان مى‏توان به شمار آورد؟ و آیا مى‏توان گفت که شریعتى در این میانه، راه سومى را برگزیده است؟ شارحان اندیشه‏هاى او در این چند دهه دو تفسیر متفاوت و گاه متقابل از اندیشه‏ى وى ارائه کرده‏اند: در حالى که روشن‏فکران غالباً رأى دوم را به او نسبت مى‏دهند، طرفداران روحانىِ شریعتى از او یک چهره‏ى اصلاحگر درون‏دینى تصویر کرده‏اند. آنچه نویسنده‏ى محترم در این مقاله گفته است، در مجموع به نگرش دوم نزدیک‏تر است. به هر حال، باب این بحث تا هنگامى که یک پژوهش جامع، پرده از ابهامات آن بردارد، هم‏چنان گشوده است؛ هرچند در سال‏هاى اخیر تحقیقات عالمانه‏اى در این باره صورت گرفته است.
ایران، 28/3/81

تبلیغات