آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۴

چکیده

متن

یَسْأَلُونَکَ عَنْ الاْءَهِلَّةِ قُلْ هِیَ مَوَاقِیتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ وَلَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنْ اتَّقَی وَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُوا اللّه َ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ
«ای پیامبر! در باره هِلال ماه از تو پرسش کنند (که سبب بَدْر و هلالِ ماه چیست؟) بگو: اینها، برای بیانِ اوقاتِ عبادات و اندازه گیری وقت جهتِ مردم و برایِ شناختنِ زمانِ حجّ است و نیکوکاری آن نیست که از پشتِ بام به خانه ها در آیید (در جاهلیّت رسم بود که چون به هنگام حج مُحْرِم می شدند وجامه احرام می پوشیدند، از دَرِ خانه وارد نمی شدند، بلکه از ثقبِ پشت خانه وارد می شدند تا حجّشان تمام شود) نیکی آن است که تقوا پیشه کنید و در هرکار از راه آن داخل شوید وَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا و از خدا پروا داشته باشید، باشد که رستگار شوید.»
(می توان به جلد یکم، صفحه 47 تفسیر نسفی، از لحاظ به کار بردن برخی لغات مراجعه کرد.)
در بخش نخستِ این آیه، از «أهِلّة» ـ جمع هِلال ـ سخن گفته، که اهلّه برای اندازه گیری وقت مردم و برای شناختِ زمان حجّ است و در بخش دوم، خداوند ضمن این که نفیِ یک عادتِ جاهلی کرده، دستور داده که در هر کار، از راهش داخل شوید.
زجّاج از کلمه «هِلال» و مشتقات آن به تفصیل بحث کرده و گفته است:(1)
«اِستهلّ الصّبیّ، اذا بکی حین یولد اَو صاحَ»
و نیز در عربی گفته می شود: «أهَلّ القوم بالحجّ و العمرة، أی رفعوا أصواتهم بالتّلبیة».
به ماه نو، «هِلال» گویند؛ زیرا وقتی که دیده می شـد، مردم صدای خـود را بلند می کردند؛ (وَاِنّما قیل له هِلال لاَنَّهُ حین تری یَهلّ الناس بذکره)
و می گویند: «اُهِلّ الهلال» ـ به صیغه مجهول ـ وَ اُسْتُهِلّ و نمی گویند: اَهلّ ـ به صیغه معلوم ـ و چون می گویند: «اَهْلَلْنـا؛ أی رأینا الهـلال». «و أهللنـا شهر کذا و کذا: اذا دخلنا فیه».
زجاج می افزاید:(2) شهر (= ماه) را برای شهرت و آشکار بودنش، شهر گویند و هِلال را از آن جهت، هِلال گویند که با دیدنش مردم صدایِ خود را بلند کنند.
البته در این که ماه را در دو شب هِلال گویند یا در سه شب، اختلاف است.(3)
جصّاص در جلد یکم، صفحه 298 کتاب «احکام القرآن» نوشته است:
بعضی می گویند: «اِنّ الاهلال هو رفع الصّوت و انّ اهلال الهلال من ذلک لرفع الصّوت بذکره عند رؤیته».
در آغازِ رؤیت هلال، اظهار تلبیه کنند.
استهلال الصّبی، هم از آن جهت است که کودک حیات خود را به آوازی و یا حرکتی ابراز می دارد. «استهلال الصّبی: ظهور حیاته بصوت أو حرکة».
بیضاوی (متوفّایِ سال 791 هجری) نوشته است:(4)
عرب ها، از اختلاف حالات ماه، خواهند پرسید و خواهند گفت: که چرا گاه، ماه باریکه ای است همچون نخی و کم کم بزرگ می شود و به صورت بَدْر و قُرصِ کامل درمی آید و سپس نقصان می پذیرد و به صورت اولیّه، در می آید؟
از طرفی می دانیم که مردم آن زمان، قدرت بهره بردن از پاسخ مستقیم نداشتند، به همین جهت، قرآن بدون این که از علّتِ دگرگونی وضع ظاهری سخن بگوید و توضیح دهد که چرا ماه در آغاز به شکلِ هلال نمایان می شود و سپس تربیع اوّل درست می شود و بعد به شکل بَدْر، هویدا می گردد و مجدّدا، در آغازِ ماه، باریکه ای در آسمان ظاهر می شود. جواب داده است که این دگرگونیِ حالت ماه، نشانه هایی است برای عباداتِ مردم تا که وقت را بشناسند و زمان حجّ را بدانند.
ذکر کلمه «حجّ» پس از «مواقیت للنّاس» و تخصیص یافتنِ این کلمه، از این جهت است که عرب ها پیش از نزول این آیه، بدون توجّه به رؤیت هلال با اعداد و ارقام و شمارش و حسابِ ماهها، حجّ به جا می آوردند ولی اسلام، زمانِ حجّ را به رؤیت هلال مرتبط ساخت.(5)
حدیث: «صُومُوا لِرؤیته وَ أفْطِروا لرؤیته» از پیامبر صلی الله علیه و آله ، مؤیّد همین معنی است.(6)
بیضاوی، نوشته است: «مواقیت» جمع «میقات» است از مادّه «وقت». و فرق میانِ «وقت» و «مدّت» و «زمان»، این است که:
مدّت؛ مطلقِ امتداد حرکت فلک است از آغاز تا انتها.
زمان؛ مدّت تقسیم شده است.
و وقت؛ زمان فرض شده است، برای کاری.
تقریباً همین تفاوت را، در تفسیر ابی السعود(7) می بینیم با این بیان:
مدّت؛ مطلق حرکت فلک را از مَبْدأ به انتها گویند.
زمان؛ وقت تقسیم شده به ماضی، حال و استقبال است.
وقت؛ زمان مفروض و واجب، برای کاری است.
ابوبکر عتیق سورآبادی که ظاهراً تفسیرِ خود را در قرن ششم هجری نوشته است، در ذیل آیه مورد بحث، می نویسد:(8)
«همی پرسند تو را یا محمّد از نوماهها...»
«معاذبن جبل پرسید که یا رسول اللّه ، آن زیاده و نقصانِ ماه چراست؟»
خدای می گوید: ... قُلْ هِیَ مَوَاقِیتُ لِلنَّاسِ...
با آن که سؤال معاذبن جبل به قول ابوبکر عتیق سورآبادی، لغو بود و سؤال از زیادت و نقصان جِرم ماه کرد، لیکن خدای تعالی جواب داد از روی حکمت، چنان که در آن فایده بود، خلق را.
«بگو یا محمّد صلی الله علیه و آله از ماهها و گشتن آن به زیادت و نقصان، از برای نگاه داشتن حسابِ روزهاست مردمان را تا وعده ها و گردش ایّام را بدان حساب نگاه دارند و موسم حج را بشناسند و در غلط نیفتند و از هِلال نگاه دارند.»
شاید برای برخی، ارتباط معناییِ دو بخش آیه، دشوار باشد؛ زیرا در بخش نخست از نوماهها و مواقیتِ حجّ بحث شده و در بخش دوم، از اَفعالِ اعراب که ...وَلَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا...؛ «نیکوکاری آن نیست که از پشت بام به خانه ها در آیید، بلکه نیکی در آن است که تقوا پیشه کنید و خویشتن دار از شهوات باشید و در هر کار از راه آن داخل شوید.»
مفسّرانِ قدیم و جدید از این اِشکالِ مُتبادر به ذهن، پاسخ داده اند و مثلاً نویسنده تفسیر ابی السعود، نوشته است:(9)
یا می گوییم: عرب ها از دو چیز پرسیده اند:
1ـ از هلال و نوماهها؛ که پاسخ آن: ...مَوَاقِیتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ... است.
2ـ چون مُحْرِم می شدند، از دَرِ خانه و یا خیمه وارد نمی شدند و آن کار را خوب می دانستند ولی اسلام آنان را نهی کرد و در جواب گفت: لَیْسَ بِبِرٍّ.
و یا می گوییم: پیامبر اکرم برانگیخته شده تا بیان شرایع کند، بنابراین لازم دیده که پس از مسأله مربوط به «أهلّه = نوماهها» که به حجّ هم مربوط می شود، مسأله دیگری از احکام حجّ را که در جاهلیّت معمول بوده، بیان کند و یکی از عادات و رسومِ خرافی دوران جاهلی که اعراب، چون محرم می شدند، از راه معمولی و درِ رسمی به خانه وارد نمی شدند، نفی کند و این عادت جاهلی را منسوخ نماید و به طور ضمنی بگوید که: در هر کار از راهش داخل شوید.
نکته جالب، بخش پایانیِ آیه است که گفته: ...وَاتَّقُوا اللّه َ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛ یعنی پس از بیانِ اهلّه و نوماهها، که می توان از روی آن آغاز، وسط و آخر ماه را تشخیص داد و کارهای اجتماعی را طبق آن تنظیم کرد و پس از بیانِ نفیِ یکی از عادات و رسوم خرافیِ جاهلی، از آن جا که قرآن کتاب آیینِ بشری است، کتابی است که می خواهد جهان بشریّت را از لحاظ روحی و عملی بسازد و در صدد آن است که مجتمع انسانی را چنان بنا کند که آدمی بتواند در آن مجتمع به خوبی زندگی کند، دستور ...وَاتَّقُوا اللّه َ... را صادر می کند؛ زیرا تقوا را، راه رستگاری می داند، سبیلِ فلاح را در تقوا می داند، البتّه نه تقوا به معنای پرهیز، که آدمی به گوشه ای نشیند و از کار و فعالیّت دست بکشد و انزوا گزیند و از دسترنج دیگران بهره ببرد و لقمه نانی بخـورد و خود منشـأ اثر اقتصـادِ جامعه نباشد و تحرّکِ اجتمـاعی نداشته باشـد، بلکه تقوایـی منظور نظر است که در آن ترس از خـدا و اطاعت از او و پرهیـز از محرّمات وجود داشته باشد؛ زیرا ریشه کلمه «تقوا» وِقایة است، به معنای خود را حفظ کردن و از گناه مصون داشتن.
در زبان عربی گفته می شود:(10) «وَقاک اللّه شرّ فلان وقایةً» و نیز گفته می شود: «وقاه اللّه وقایةً»؛ یعنی «حَفَظَهُ اللّه ».
تقوا به معنای واقعیِ کلمه، همان چیزی است که رسالت انبیا است «فما مِن نَبِیٍّ الاّ أَمَرَ بالتقوی. و ما مِن رسول الاّ امر بتبلیغ التقوی»؛ یعنی تمام انبیا مأمور به تبلیغ تقوا هستند. رسولی نیست که مأمور رساندن تقوا به مردم نباشد.
تقوا، شعار تمام انبیا و هدف همه پیامبران و رسالتِ همگی آنان است.
پیامبران سفرای خدایند، برای بندگان خدا و تمام آنان، مشعل نورانی تقوا را در دست دارند و می خواهند به وسیله آن مشعل، انسان ها را به حقیقت برسانند، منتهی هر پیامبری موقعیّت خاصّ و محیط ویژه ای دارد. لیکن هدف همه یکی است.
هر پیامبری، انسانها را به تقوا تشویق می کرد و به آنان امانت و درستکاری و دادگری را یاد می داد و از عواقبِ ستمکاری و نادرستی برحَذَر می داشت و به آنان یاد می داد که فضیلت در سایه تقوا فراهم است؛ «... وَ لَیْسَ لِعَرَبِیٍّ عَلی عَجَمیٍّ فضلٌ اِلاّ بالتَّقوی...»(11)
و هیچ کس بر دیگری ترجیح ندارد، مگر در سایه تقوا و گرامی ترین انسان، نزد خدا آن کس است که تقوای بیشتری داشته باشد؛ ...إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّه ِ أَتْقَاکُمْ...(12)
در طول تاریخ اسلام، در سراسر عالم اسلام، از کناره اقیانوس کبیر تا سواحل اقیانوس اطلس، خطبه ای ایراد نشد، که خطیب نگوید: «اتَّقُوا اللّه َ».
پیامبر اسلام: پیش از آن که به نبوّت مبعوث گردد و «نبیّ» باشد، «تقیّ» بود و به مردم ثابت شده بود که درستکار است و امین و با تقوا. روزی هم که به نبوّت مبعوث گردید، در آغاز مردم را با مَشعلِ تقوا به راه راست خواند.
خلاصه این که قرآن نمی خواهد قانون نجومی تشریح کند و بگوید: چرا ماه در آغاز به شکل هلال نمایان می شود و سپس تربیع اوّل درست می شود و بعد به شکل بدر هویدا می شود و بار دیگر در اوّل ماه به شکل باریکه ای ظاهر می گردد، بلکه هدفِ اصلی سر و سامان دادن به زندگیِ انسان ها و سرانجام توصیه انسان هاست به تقوا.(13)
علاء الدین علی بن محمّد بن ابراهیم بغدادی معروف به «الخازن» که تفسیر خود را به سال 725 هجری تألیف کرده، می نویسد:(14)
حالات مختلف ماه، که د ر آغاز ماه، هلالی است و سپس به صورت تربیع و بدر، در می آید برای نگهداری حساب و تنظیم امور دنیاوی و دینی مناسب تر است تا خورشید که همیشه به یک حالت است.(15)
و در باره بخش دوم آیه هم، الخازن، نوشته است: مرد مُحرِم، در آغاز اسلام و پیش از نزولِ این آیه، از درِ اصلی به خانه وارد نمی شد، اگر اهل شهر بود از نقب و یا نردبان به خانه وارد می شد و چنانچه بیابانی بود، از پشت خیمه به خیمه در می آمد و این عمل را کار نیک می پنداشتند.(16)
آیات 189 تا 202 سوره بقره، بیشتر مربوط به احکام حجّ است ولی جالب این که بخش نخست این آیات، گاه از اهلّه جمع هلال (نوماهها) سخن گفته که اهلّه برای اندازه گیری وقت مردم و برای شناختِ زمان حجّ است و گاه نفی یک عادت خرافی نادرست دوره جاهلی را کرده و در ضمن فهمانده که در هرکار از راهش داخل شوید و گاه گفته است با آنان که جنگ را با شما آغاز کرده اند، بجنگید تا وقتی که فتنه از میان برداشته شود، و دین خدا برقرار گردد و نیز دستور داده است: هرکه نسبت به شما تعدّی کرد، به مثل آنچه بر شما تعدّی کرده است، تعدّی کنید و نیز دستور داده که حجّ و عمره را برای خدا(17) تمام کنید. در حجّ کسی نباید مرتکب گناه شود و جدال کند. خداوند بزرگ دستورات دیگری نیز در این آیات داده است ولی از آن جا که قرآن می خواهد انسانها ساخته شوند و به کارهای نیک و سازنده رهنمون گردند، در بخش دوم این آیات و یا بهتر بگویم در بخش پایانی آیات از مسائلی سخن گفته که برای جوامع بشری مفید است و در نهاد انسان ها تقوا به وجود می آورد و انسان ها را می سازد.(18)
قرآن در بخش پایانی آیه 189 سوره بقره گفتـه است: ...وَاتَّقُـوا اللّه َ لَعَلَّکُـمْ تُفْلِحُـونَ؛ «از خدا بترسید، باشد که رستگار شوید.»
و در بخش پایانی آیه 190 سوره بقره، گفته است: ...وَلاَ تَعْتَدُوا إِنَّ اللّه َ لاَ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ؛ «تعدّی مکنید که خدا تجاوز کنندگان را دوست ندارد.» و در بخش پایانی آیه 194، سوره بقره، گفته است: وَاتَّقُوا اللّه َ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّه َ مَعَ الْمُتَّقِین، «از خدا بترسید و بدانید که خدا با پرهیزگاران است.»
و باز دربخش پایانی آیه 195 سوره بقره گفته است: ...وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللّه َ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ؛ «و اِحسان کنید که خدا نیکوکاران را دوست دارد.»
و در بخش پایانی آیه 197 سوره بقره گفته است: ...وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَی وَاتَّقُونِی یَا أُوْلِی الاْءَلْبَابِ؛ «زاد و توشه برگیرید و بدانید که نیکوترین توشه، تقوا است...» و به قول سیّد قطب(19) «والتقوی زاد القلوب و الأرواح» است.
اینک برخی از آیات را، که بیشتر به حجّ ارتباط دارد، مورد بحث قرار می دهیم:
وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ للّه ِِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنْ الْهَدْیِ وَلاَ تَحْلِقُوا رُءُوسَکُمْ حَتَّی یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ...
«حج و عمره را برای خدا به پایان برسانید (وقتی که برای حجّ یا عمره احرام بستید باید حج و عمره را به وجه کامل و با تمام شرایط برای خدا تمام کنید) و اگر بازماندید (موانعی مثل ترس از دشمن یا بیماری، اجازه نداد که پس از محرم شدن وارد مکّه شوید) هرچه ممکن باشد و آن چه، از قربانی فراهم شود (ذبح کنید و از اِحرام، خارج شوید) و مویِ سر نسترید تا قربانی به محلّش برسد (و در قربانگاه ذبح شود).»
از بخش نخست این آیه، چنین استنباط می شود که در به جا آوردن اعمال و مراسم حجّ و عمره، جز تقرّب به خدا، نباید انگیزه دیگری در کار باشد. تمام این مراسم باید به خاطر خدا انجام گیرد، نه برای تظاهر و ریا.(20)
کلمه «للّه » در این آیه، حایز اهمیّت است، انجام حجّ باید خالصاً مخلصاً لِوَجْهِ اللّه باشد؛ عرب پیش از اسلام، مطابق عُرف و عادت خود، حج به جا می آورد امّا نه برای خدا بلکه برای اجتماع و تظاهر کردن و به یکدیگر فخر فروختن و برآوردن نیازهایِ یکدیگر. حضور در اسواق و اجتماعات به جهتِ مصالح مادّی و شخصی بود، قصد قربت به خدا در آن نبود. ولی اسلام هدف را تغییر داد و حقیقت حج را تبیین کرد و به شیوه ابراهیم علیه السلام برگردانید و مسلمان ها را به یادگیریِ مراسم حج تشویق کرد و پیامبراسلام گفت: «خُذُوا عَنِّی مَناسِکَکُمْ...» به هر حال در اسلام حجّ باید للّه ِ باشد(21) و به قول ابوالبقاء عُکْبری،(22) کلمه «للّه ِ» مفعول له است و متعلّق به فعل «اَتِمُّوا».
درباره کلمه «اَتِمُّوا» اقوالِ مختلفی نقل شده(23) که یکی از آنها به پایان رسانیدن حجّ و عمره است وقتی که آنها را شروع کنند و مجاهد گفته است:
«وَ اَتِمُّوا الْحَجَّ بحدودها و سُنّتها» و حقیقة الإتمام للشیء: «استیفاؤه بِجمیع اَجزائه و شروطه و حفظه مِن مفسداته و منقصاته»
عمره در لغت: عبارةٌ عن الزیارة و در شرع: عبارةٌ عن زیارة البیت.(24)
در وجوبِ عمره، میانِ علمای فِرَق مختلف، اختلاف هست و در قرآن مجید حجّتی برای وجوب عمره (آن طور که برای وجوب حجّ هست)(25) وجود ندارد، بلکه امر برای اتمامِ عمره هست به صورتِ «وَاَتمّوا...» که در آیه مزبور اِتمامِ عُمره، دستور داده شده و نه شروع و آغاز عمره.(26)
شیخ طبرسی نوشته است: به عقیده برخی «والعمرة واجبةٌ کوجوب الحجّ» و به اعتقاد برخی دیگر: «انّها مَشنونةٌ» و از قول اینان که به استحبابِ عمره عقیده دارند، استدلال کرده است که عمره واجب نیست؛ «لأنّ اللّه َ تَعالی اَمَرَ بِاِتْمامِ الحَجّ و العُمرة، وَ وُجُوب الإتمام لا یَدُلُّ عَلی أنَّه واجبٌ...»
شیخ طوسی عقیده دارد عمره نیز واجب است؛ زیرا از قول امام علی علیه السلام نقل کرده است که فعل وَ اَتِمُّوا الحَجَّ وَ الْعُمرة... به معنای «أقیموها» می باشد.(27)
یعنی: حج و عمره تا آخر آنچه دارند، به پا دارید.
این آیه در سال ششم هجرت، زمانی که مشرکان در حدیبیّه،(28) پیامبر اکرم را از مکه باز داشتند، نازل شد. البته نه این که پیامبر اکرم را حَبس کنند، بلکه او را از رفتن به خانه کعبه بازداشته بودند. در آیه 25 سوره فتح هم، اشارتی بدان شده است؛ هُمْ الَّذِینَ کَفَرُوا وَصَدُّوکُمْ عَنْ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَالْهَدْیَ مَعْکُوفا أَنْ یَبْلُغَ مَحِلَّهُ...
ابن کثیر، نوشته است:(29) در معنای این آیه از ابن عبّاس روایت شده است: هرکس مُحرم به حج و یا عمره شود، حق ندارد تا پایانِ مراسم حج، از احرام در آید.
در تفسیر الخازن هم(30)، از ابن عبّاس روایت شده که تمام حدود و مناسک حجّ را انجام دهید و به اِتمام رسانید.
ابی السعود در تفسیر خود نوشته است: در ذیل وَ اَتِمُّوا الحَجَّ وَ الْعُمرةللّه ِ... بیانی است برای این که کار آغاز شده را به پایان برسانید، همان طور که در آیه 187 بقره ...ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیَامَ إِلَی اللَّیْلِ... برای بیان روزه است که باید تا شب ادامه یابد و وجوب روزه، از این آیه استنباط نمی شود، بلکه وجوب آن از آیه یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمْ الصِّیَامُ...(31) فهمیده می شود. همان طورهم وجوب حج از آیه مورد بحث وَ اَتِمُّوا الحَجَّ وَالْعُمرةَللّه ِ... استنباط نمی شود بلکه وجوب آن را از آیات دیگری همچون آیه ...وَللّه ِِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً...(32) می توان فهمید. و خلاصه گفتارِ مفسّرِ مزبور این است که امرِ به اتمام فعلی، دلیل بر وجوب آن فعل، نمی تواند باشد.
فاضل مقداد(33) و نیز نویسنده کتاب «اَقْصَی البیان»(34) نوشته اند که: کلمه «للّه ِ» در این آیه به صراحت دلالت دارد بر این که انجام حجّ و عمره باید خالصاً مخلصاً لِوَجْه اللّه باشد و نه برای ریا و تظاهر و نه برای هدفِ مادّی و تهیّه معاش زندگی؛ زیرا هدف باید امتثالِ امرِ خدا باشد و به قصدِ تقرّبِ به خدا؛ چه، حج و عمره از عبادات می باشد و در عبادات باید قصد تقرّب به خدا باشد.
فاضل مقداد افزوده است: حج و عمره در قرآن مجید، به طور مجمل بیان شده و نیاز به بیان معصوم هست و پیامبر اکرم هم در این باره، گفته است: «خُذُوا عَنّی مَناسِکَکُمْ»(35)
شیخ طوسی(36) و شیخ طبرسی،(37) ذیل بحث از آیه ...فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنْ الْهَدْیِ وَلاَ تَحْلِقُوا رُءُوسَکُمْ حَتَّی یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ... نوشته اند: در معنای «حَصْر» اختلاف هست؛ یعنی ممنوعیّت از طرف دشمن باشد یا قدرتِ زورمندی ایجاد ممنوعیّت کند و یا بیماری آدمی را منع کند و محرم نتواند پس از احرام واردِ مَکّه شود، فَمَا اسْتَیْسَرَ(38) مِنْ الْهَدْیِ... آنچه از قربانی فراهم شود، ذبح کند و از اِحرام، خارج شود.
بیضاوی ذیل «وَ إن اَحْصَرْتُم» نوشته است؛ یعنی منعتهم، یقال حَصَرَه العدّو و اَحصره؛ اذا حبسه و منعه عَنِ المُضیّ.
و افزوده است که مراد و مقصود در این جا: حصر: لعدّو است، به دلیل «فاذا أمنتم» و به دلیل نزول این آیه در حدیبیّه، که مشرکان، پیامبر اکرم را از مکّه بازداشتند نه این که پیامبر را حبْس کنند.
...فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنْ الْهَدْیِ...
ابوالبقاء عکبری(39)، در توجیه این بخش گفته است؛ یعنی «فالواجب ما استیسر» یعنی مبتدایِ کلام محذوف است یا به قول بیضاوی:(40) «فَعَلَیْکُمْ مااستیسرَ» جواب جمله شرطیّه «فان أحصرتم»، جمله «فما استیسر منَ الهَدیِ» می باشد.
نویسنده کتابِ «أقصی البیان»(41) گفته است: «فما استیسر» یا در محلِّ رفع است بنابر تقدیرِ «فَعَلیه ما استیسر» و جایز است که در محلّ نصب باشد و در این صورت، تقدیر آن «فاهدوا ما استیسر» می باشد.
نویسنده اقصی البیان، ضمن بحثِ مفصّل از کلمه حصروا(42) اِحصار مثل صدّ اصداد و گفته های جوهری، در «صحاح اللغه» و ابن السکیت و تفاوتِ میان حَصْر و صَدّ افزوده است که در فقه امامیّه، از برای هریک حکم جداگانه ای است: زیرا حکم بیماری که به علّت بیماری، ممنوع شود، این است که بیمار قربانیش را با دوستانش بفرستد.(43)
...وَلاَ تَحْلِقُوا رُءُوسَکُمْ حَتَّی یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ...؛ یعنی و موی سر نَسْتَرید(44) مگر وقتی که قربانی به محلّ خود برسد، تراشیدن موی سر یکی از کارهایی است که می باید، در حج انجام داد، لیکن پیش از رسیدن هدی و قربانی به محلّ خود (قربانگاه)، لا حَلْقَ ولاتقصیرَ و لا اِحْلالَ؛ یعنی اگر محرم منع شد و در حصر قرار گرفت و خواست که از محرم بودن در آید. به وسیله قربانی کردنِ هَدْیِ ممکن برای او، خواه شتر باشد یا گاو و یا گوسفند، از حالتِ احرام بیرون می آید ولی تا رسیدن هَدْی و فرستادن قربانی به قربانگاه، موی سر نمی تراشد.(45)
هَدْی:(46) بنابه گفته الخازن؛(47) یعنی ما یُهدی الی البیت. اعلاه: بدنه (شتر)، اَوسطه: بقره (گاو)، اَدناه: شاة، (گوسفند)
نویسنده کتاب «اقصی البیان»(48) نوشته است: اشتقاق «هَدْی» یا از مادّه هدیه است و یا از ریشه «هداه اذا ساقه الی الرشاد؛ لأنه یساقَ الی الحرم».
نکته جالب، بخش پایانی آیه این است که خدا گفته است: ...وَاتَّقُوا اللّه َ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّه َ شَدِیدُ الْعِقَابِ(49)
به قول ابی السعود و بیضاوی؛(50) یعنی «واتقوا اللّه فی المحافظة علی أوامره و نواهیه خصوصاً فی الحَجّ» و خداوند شدید العقاب است، (لِمَن لم یتّقه)(51)
عَلاّمه فاضل، جواد الکاظمی، مُتوفّی در اواسط قرن یازدهم هجری، در بحث از آیه مزبور نوشته است: در عبادت «وَاتّموا الحَجَّ والعمرةَ للّه ِ...» عمره عطف بر حجّ شده و ظاهراً چنین به نظر می رسد که امر برای وجوب است و عمره نیز همچون حج واجب است، لیکن دلیل دیگری بر عدم وجوبِ عمره هست و آن، چنین است: «قیل یا رسول اللّه : العمرة واجبةٌ مثل الحجّ؟ فقال: لا ولکن ان تعتمر خیرٌ لک»(52)
نویسنده مزبور افزوده است که خداوند، پس از آن که دستور داده که حجّ و عمره را برای خدا انجام دهید و در صورت وجود موانع و ترس از دشمن و یا بیماری، چنانچه نتوانستید پس از احرام بستن وارد مکّه شوید، آنچه فراهم شود و امکان داشته باشد، ذبح کنید و از احرام در آیید، نکته جالب، بخش پایانی آیه است که خدا گفته: وَاتَّقُوا اللّه َ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّه َ شَدِیدُ الْعِقَابِ که می خواهد بگوید: در محافظت حدود اللّه و آنچه که بدان مأمور شده اید و آن چه از آن نهی شده اید، از خدا بترسید و بدانید که خدا، شدیدالعقاب و سخت کیفر است؛ «لمن خالَفَ اوامِرَهُ وَ نَواهیه و لم یتّقه».(53)
الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِی الْحَجِّ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللّه ُ وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَی وَاتَّقُونِی یَا أُوْلِی الاْءَلْبَابِ
«حج در ماههای معیّنی است، پس هرکه (با احرام و شروع به مناسِک حجّ) در آن ماهها، حج را بر خود واجب کند، نباید که با زنان در آمیزد و نباید گناه مرتکب شود و در حجّ به مُجادله برخیزد و هرکار خیری که بکنید خدا می داند و توشه برگیرید و بدانید که نیکوترین توشه، تقوا است. و ای صاحبان عقل و ادراک، خدا ترس شوید.»
نویسنده کتاب «لسان التنزیل» نوشته است:(54)
«اَلحجّ»؛ اَیْ وقت الحج.(55)
«اشهرٌ معلومات»؛ ماههای دانسته، یعنی شوال و ذوالقعده و دهه ذوالحجّة. لأنّ الإثنین و ما فوقهما جماعة و الوقتُ یذکر بعضه بکلّه، که: «زُرتک العام و جئتک الیوم»
این آیه دلالت می کند بر این که، نیّتِ اِحرام بستن باید در ماههای حجّ (شوال، ذوالقعده و ذوالحجّه) باشد و در غیر آن ایام روا نیست و وقت حجّ تعیین شده و اختصاص به زمان معیّن دارد.(56)
مکّی بن ابوطالب قیسی نوشته است:(57) «الحجّ اشهر مَعْلومات...» مبتدا و خبر است و در این عبارت، مضاف محذوف است و در معنی می گوییم:
«أشهرُ الحجِّ أشهرٌ مَعْلُومات»(58)
و اگر این تقدیر را قائل نشویم، طبق قاعده، «اشهرُ» باید بنابر ظرفیّت، منصوب باشد، همان طور که می گوییم:
«القتالُ الیومَ»، «الخروجُ الساعةَ».
فاضل مقداد(59) ذیل بحث از آیه «الحجّ اشهرٌ معلومات...» نوشته است: تقدیر آیه چنین است: «زمان الحج اشهرٌ معلومات»؛ یعنی «معروفات للنّاس» و منظور این است که زمانِ حج تغییر نمی کند و این موضوع در واقع ردّ بر عقیده عربِ جاهلی است که معتقد به نسی ء(60) بوده اند.
و این ماههای دانسته شده سه ماه: شوّال، ذی قعده و ذی حجّه است و این که برخی ماه شوّال و ذی قعده و 9 روز و یا 10 روز از ماه ذی حجه را زمان حج دانسته اند، درست نیست؛ زیرا که «اشهر» جمع است و جمع «لا یصدق علی أقلّ مِن ثلاثة».
ابو بکر عتیق سور آبادی در جلد یکم، صفحه 111 تفسیر خود نوشته است: در بحث از الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ... یعنی: للحجّ اشهرٌ معلومات... یا «اَشهر الحجّ أشهرٌ معلومات...» یعنی هرکه احرام گرفت در آن ماهها و نیّت حج کرد، فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِی الْحَجِّ...
در بحث از ...فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ... نوشته اند:(61)
«فرض»؛ یعنی وجوب الشی ء و یقال: «و فرضتُ علیک کذا، اَیْ اَوْجَبْتُه». و عبارتِ ...فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ...؛ یعنی اَوْحَبَهُ علی نفسه.
و در آیه 85 سوره قصص (= 28) که خدا گفته است: إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرَادُّکَ إِلَی مَعَادٍ... بعضی از مُفسّران گفته اند؛ یعنی «اِنّ الَّذی اَنْزَلَ علیک القرآن...»
گو این که می توان گفت؛ یعنی «اَوجب علیک العمل بما فیه.»
فاضل مقداد در بحث از «فمن فرض فیهِنّ الحج...» گفته است:(62) پس هرکه خود را ملزم به نیّتِ حج و گفتنِ تلبیه و احرام بستن کرد،(63) «فلا رَفث(64) و لا فسوق(65) و لا جدالَ فی الحجّ» آمیزش با زنان و دروغ گفتن و جدال ممنوع است.
و حتّی بعضی گفته اند: از قرار گذاشتن و مُواعده، برای نزدیکی، به زبان و اشاره به چشم نیز منع شده است. از دشنام و بدگویی و تنابز القاب (یکدیگر را به لقب بد صدا کردن) هم منع شده است.
حتّی بنابه گفته عیّاشی در جلد یکم، صفحه 95 تفسیرش، شخصِ مُحرم، نباید کلماتِ «لا واللّه » و «بلی واللّه » به کار برد.
نویسنده کتاب «اقصی البیان فی آیات الاحکام» و نیز نویسنده کتاب «مسالک الافهام فی آیات الأحکام» تقریباً بسیاری از مطالب کتاب «کنزالعرفان» را در باب آیه مورد بحث نوشته اند و افزوده اند که:(66)
مثلاً مضاف کلمه حجّ، مقدّر است و در اصل آیه چنین بوده است: «زمان الحج» یا «وقت الحج اشهر معلومات»؛ یعنی زمان حجّ ماههایِ مشخّصی است و «لا یصحّ وقوع الحجّ الاّ فیها».
و نیز نویسنده «مسالک الافهام» گفته است: چون اَشهر، جمع قلّه است اقلّ جمع هم سه می باشد، بنابراین اکثر علمای شیعه، همچون سیّد مرتضی و دیگران گفته اند که ماههای حجّ، سه ماه است.(67) اخبارِ معتبر هم که از حضرت صادق علیه السلام نقل شده، این مطلب را تأیید می کند:
«عن أبی عبداللّه علیه السلام فی قول اللّه عزّ و جلّ: الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ هی شوّال و ذوالقعده و ذوالحجّة».
از حضرت امام باقر علیه السلام نیز چنین روایتی نقل شده است.
سیّد هاشم بحرانی (بحرینی) هم نوشته است:(68) از امام صادق علیه السلام روایت شده که منظور از الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ 3 ماه شوال و ذوالقعده و ذوالحجّه است و «لیس لأحد ان یحجّ فیما سواهنّ».
نویسنده «مسالک الافهام» درباره فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجّ نوشته است:(69)
هرکه با نیّت کردن و مُحرم شدن و تلبیه گفتن، حجّ را برخود فرض(70) کند (واجب کند) فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِی الْحَجِّ.
از امام موسی کاظم علیه السلام در این باره سؤال کردند، فرمود:
«الرفث»(71)؛ جماع النساء (و آمیزشِ جنسی با زنان) و «الفسوق»؛ الکذب و المفاخرة و «الجِدال»؛ قول الرجل: «لا واللّه » و «بلی و اللّه ».
شاید کسی بگوید: حُرمت دروغ و فحش در گفتار و جدال با مردم، ویژه ایّام حجّ و زمان محرم شدن نیست، بلکه همیشه حرام است. در جواب گفته شده است: آری، «هی حرام مطلقاً لکنّه فی الحجّ اکَدُّ وَ ابْلَغ».
و روی همین اصل است که با «لا»ی نفی جنس بیان شده تا که در نهی آن ها، مبالغه بیشتر باشد و به قول نویسنده تفسیر ابی السعود:(72)
از نظر بلاغی، کلمه «فی الحجّ» به جهت اهمیّتِ آن تکرار شده و در واقع اضمار در مقام اظهار است؛ زیرا علّتِ حکم را هم بیان کرده است.
و باز هم نکته جالب در آیه مورد بحث (آیه 197 بقره) بخش پایانی آیه می باشد که خدا گفته است: ...وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللّه ُ... دنبال نهی از چیزهای بد و کارهای شرّ، خدا انسان ها را تشویق و ترغیب به کارِ خیر کرده است.
یعنی پس از این که خدا انسان ها را از کارهای ناشایست برحذر داشته، بلافاصله به کارهای خوب تشویق و ترغیب کرده است، با توجّه به این که نگفته است: «و ما تفعلوا من شی ءٍ» که شاملِ شرّ هم بشود، بلکه کلمه «خیر» آورده، آن هم به شکل نکره، تا به قول زمخشری اِفاده عموم کند و یک نوع تشویق و تحریک به کار خیر باشد. و جالب تر این که: دنباله آیه هم، از تقوا سخن گفته و بهترین زاد و توشه را تقوا دانسته و عبارتِ ...وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَی... را آورده است. و چنین استنباط می شود که علاوه بر انجام مراسم حجّ، باید زاد و توشه دیگری که تقواست و توشه دل، تهیّه کنید و از تهیّه این زادِ مَعنوی غفلت نکنید.(73)
الخازن در تفسیر خود نوشته است:(74) در این بخش از آیه، خدای بزرگ پس از نهی از کارهایِ زشت و ناپسند، انسان ها را به کار خیر تشویق کرده و حتی افزوده است که مؤمن باید بداند که خدا از انجام کار نیک او آگاه است. نکته مهم این که: قرآن اگر می خواست مقابل هرکار زشت، چیز خوبی بگوید، لازم بود که در برابر «رفث» مثلاً کلام حَسَن و در برابر «فسوق» بِرّ و تقوا و در مقابل جدال و مِراء، از وفاق و اخلاقِ جمیله سخن بگوید ولی یک کلمه گفته است که بیانگر همه خوبی هاست و همه محاسن را در برمی گیرد و آن کلمه «خیر» است ...وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ...(75) و در پایان آیه گفته شده است: ...وَاتَّقُونِی یَا أُوْلِی الاْءَلْبَابِ؛(76) یعنی ای صاحبان خرد، خداترس شوید و از بیم عذاب من بترسید و به قول ملاّ محسن فیض،(77) اقتضای لُبّ، خشیت و ترس از خداست و دنبال تقوا «واتَّقون» آمده است؛ زیرا هدف اصلی، خداترسی و اطاعتِ از دستورات خدایی است.
ابوبکر عتیق سورآبادی، نوشته است:(78) «اَلْباب جمع لُبّ بود و لُبّ مغز بود ولیکن خرد را لبّ گویند؛ زیرا که حاصل و خلاصه مردم، عقل است؛ چنان که حاصل بادام مغز است و مردی که وی را عقل نبود چون گوزی (جوزی) بود که در آن مغز نبود.»
معین الدّین محمّد بن محمود نیشابوری در تفسیر خود که بازمانده از قرن ششم هجری است، چه زیبا به زبان فارسی در تفسیرِ ...وَاتَّقُونِی یَا أُوْلِی الاْءَلْبَابِ نوشته است:
«و از من که خدای شما هستم بترسید و از خلافِ فرمانِ من بپرهیزید، ای خداوندان خرد و از جز من باک مدارید که هرکه خرد دارد، داند که از عاجز باک نباید داشت و قادر بر کمال، خداوند زمین و آسمان است ـ جلّ جلالُه ـ پس، از وی باید ترسید»
اینک بحث خود را درباره آیات 198 و 199 و 200 و 203 سوره بقره که مربوط به حجّ است اِدامه می دهیم: خدای بزرگ در آیه 198 سوره بقره گفته است:
لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّکُمْ فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ فَاذْکُرُوا اللّه َ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَاذْکُرُوهُ کَمَا هَدَاکُمْ وَإِنْ کُنتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنْ الضَّالِّینَ
«گناهی بر شما نیست که در حجّ از فضل پروردگار خود بر خوردار شوید (در هنگام حجّ کسب معاش کرده و از منابع اقتصادیِ حج بهره ببرید؛ زیرا یکی از فلسفه های حجّ پی ریزی یک طرحِ اقتصادی اسلامی است) و چون از عرفات باز گشتید، در مشعر الحرام خدا را یاد کنید و سپاس گزارید که راه را به شما نمود و حال آن که پیش از آن شما گمراه بودید.»
این آیه، یک حکم دوره جاهلی؛ یعنی گناه بودن داد و ستد در ایّام حج را لغو کرده و گفته است که در زمانِ مراسم حج داد و ستد مانعی ندارد؛ زیرا اسلام می خواهد در این کنگره عظیم که تمام مسلمانانِ واجب الحجِّ دنیا، در آن گرد می آیند. افزون بر فلسفه اخلاقی و جنبه های سیاسی و فرهنگی، این کنگره طرح ریزی یک اقتصادِ عمومی را هم بکند و با همکاری و همفکری، پایه های اقتصادیِ جوامعِ اسلامی ریخته شود تا که از مبادلاتِ تجاری میانِ مسلمین، چنان اقتصاد نیرومندی به وجود آیدکه مسلمانان از بیگانگان بی نیاز گردند.(79)
ابن عربی نوشته است:(80) سوقِ عکاظ(81) مَجِنّه و ذوالمجاز در جاهلیّت بازارهایی بوده و اَعراب جاهلی در هنگام حجّ، در این بازارها داد و ستد می کردند: به قول ابن عبّاس، این آیه نازل شده تا که معلوم گردد که در زمان حجّ با انجامِ مراسم حجّ و اَدای واجباتِ حجّ، تجارت و داد و ستد اشکالی ندارد.
البته برخی هم گفته اند: «اِنّ الحجّ دون تجارة اَفْضَلُ».
سخن ابن عربی و روایت ابن عباس را، نویسنده تفسیر الخازن هم گفته و افزوده است:
«تجارتی که خلل و نقصی در اعمال حج وارد کند، مباح نیست و اَولی ترکِ آن تجارت است و حج بدون تجارت اَولی است.» (و قال بعض العلماء اِنّ التّجارة اِن وقعـت نقصاً فی اَعمال الحجّ، لم تکن مباحةً و اِنْ لم توقع نقصاً فیه کانت من المباحات التی الاُولی ترکها لتجرید العبادة عن غیرها؛ لانّ الحج بدون التجارة افضل و اکمل).(82)
ابو بکر عتیق سورآبادی در ترجمه آیه مورد بحث نوشته است:(83)
«نیست بر شما بزه، بدان چه بجویید افزونی نعمتی از خدای شما در سفر حجّ...»
و سپس در تفسیر آیه افزوده است که:
«این آیه در شأن گروهی آید که پنداشتند در سفر حج، تجارت نشاید که گفتندی آن سفر خالصاً خدای راست و در آن سفر، طالب دنیا نشاید و تجارت را شأنِ مزدوران و جمّالان و حمّالان می دانستند.»
نویسنده کتاب «اقصی البیان» هم نوشته است:(84) در جاهلیّت تجارت در وقت حج روا نبود ولی اسلام آن را روا شمرد البته با توجه به دستور ...لاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِی الْحَجِّ که با «لا»ی نفی جنس گفته شده است. و افزوده است که جمله «ان تبتغوا» در عبارت لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلاً... در محلّ نصب است، بنابه تقدیر «فی» و به اصطلاح منصوب به نزع خافض است و اصلِ آن چنین بوده است: لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ فی أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلاً....
جصّاص در بحث از آیه مزبور نوشته است،(85) عرب ها، پس از اسلام، به قیاس دوره جاهلی، در هنگام حج، تجارت را رها کردند، تا این که آیه مزبور نازل شد و تجارت را در هنگام حج روا شمرد. جصّاص اِستدلال کرده به این که در آیه 28 سوره حج لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ... منافع عام است و شامل منافع دنیاوی و اُخروی می شود و تخصیص ندارد، با توجّه به این که آیه ...وَأَحَلَّ اللّه ُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا...(86) نیز عام است و حجّاج را مستثنی نکرده است و دلالت می کند بر این که، حجّ مانع تجارت نمی باشد.
پی نوشتها:

________________________________________
1 ـ معانی القرآن و اعِرابه، ج1، ص246 و نیز می توان به: ج2، ص140 و 141، تفسیرالتبیان شیخ طوسی مراجعه کرد.
2 ـ معانی القرآن و اعرابه، ج1، ص247
3 ـ آن چه درباره «یسئلونک عن الأَهِلّة» دیگران در قرن بعد گفته اند، زجّاج در قرن سوم هجری گفته است. برای آگاهی بیشتر نک : ج1، ص246 و 247 معانی القرآن و اِعرابه لِلزجّاج.
4 ـ تفسیر بیضاوی، ج1، ص222
5 ـ ماههای حج، در آیه 197 سوره بقره مشخص شده است: الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ...
6 ـ اَحکام القرآن ابن عربی، ج1، ص99
7 ـ تفسیر ابی السعود (= ارشاد العقل السلیم الی مزایا القرآن الکریم)، ج1، ص156
8 ـ تفسیر سورآبادی، ج1، ص107
9 ـ تفسیر ابی السعود، ج1، ص156
10 ـ لسان العرب المحیط، ج3، ص971، ذیل ماده «وَقَیَ»
و خداهم گفته است در سوره مدثّر آیه 56: ...هُوَ أَهْلُ التَّقْوَی وَأَهْلُ الْمَغْفِرَةِ «هو أهلٌ أَن یُتَّقی عقابه و أهلٌ أَن یعمل بما یودّی الی مغفرته». ر. ک. : همان مأخذ و همان صفحه.
11 ـ تحف العقول، ص33. بخشی از سخنرانی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است در حجة الوداع.
12 ـ حجرات : 13
13 ـ برای آگاهی بیشتر رجوع شود به فیظلال القرآن، ج1، ص258 و 264
14 ـ بسیاری از مطالب پیشینیان در جلد یکم، ص141 تفسیر الخازن، هست.
15 ـ تفسیر الخازن، ج1، ص141
16 ـ درباره تفسیر آیه مورد بحث، می توان به جلد یکم ص225 تفسیر ابن کثیر و نیز جلد یکم ص188 تفسیر البرهان، مراجعه کرد و ترجمه تفسیر طبری ج1، ص118 و کشف الحقایق، ج1، ص128
17 ـ ذکر کلمه «اللّه » در آیه 196 بقره وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ للّه ِِ... و نیز در آیه 97 آل عمران، ... وَللّه ِِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ... از آن جهت است که حجّ باید للّه و خالص برای خدا باشد، در تمام موارد باید خدا در نظر حج گزار باشد و به خدا توجّه داشته باشد.
18 ـ برای آگاهی بیشتر در این زمینه، نک : فی ظلال القرآن، ج1، ص264 تا 283
19 ـ فی ظلال القرآن، ج1، ص283
20 ـ زجّاج در جلد یکم، صفحه های 255 و 256 کتاب «معانی القرآن و اعرابه» درباره برخی از کلمات این آیه، بحث کرده است.
21 ـ احکام القرآن، ج1، ص118 و 119
22 ـ اِمْلاء ما مَنَّ بِهِ الرَحمن...، ص85
23 ـ احکام القرآن، ج1، صص 117 و 118
24 ـ الحجّ و هو فی اللغة عبارة عن القصد و خصّه الشرع بوقت مخصوص و بموضع مخصوص علی وجه تبیّن علی الوجه الشروع، نک : احکام القرآن، ج1، ص178
25 ـ آیه 97 آل عمران ...وَللّه ِِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً...
26 ـ احکام القرآن، ج1، ص119
27 ـ برای آگاهی بیشتر رجوع شود به تفسیر التبیان، ج2، صص، 154 و 155
28 ـ مکانی است در دو فرسنگی مکه و غزوه حُدیبیّه رسول صلی الله علیه و آله در آنجا روی داده است.
29 ـ تفسیر القرآن العظیم، ج1، ص230
30 ـ تفسیر الخازن، ج1، ص145
31 ـ بقره : 183
32 ـ آل عمران : 97
33 ـ کنزالعرفان، ج1، ص271
34 ـ اقصی البیان، ج1، صص، 351 و 359
35 ـ در پاورقی کتاب «کنزالعرفان»، ج1، ص271 نوشته شده است که در جلد یکم ص456 سنن ابی داوود حدیث چنین است: «لِتأخُذُوا مَناسِکَکُم فَاِنّی لا أدْری لَعَلی لا أحجّ بَعد حَجّتی هذه»
36 ـ التفسیر فی التبیان، ج2، صص 155 و 156
37 ـ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج1، ص289
38 ـ در صفحه 210 کتاب لسان التنزیل نوشته شده است: «فما استیسر» پس آن چه آسان شود؛ یعنی دست رسد و سامان بود. از مصدر إستیسار»
39 ـ املاء ما منّ به الرحمن... ص85
40 ـ تفسیر بیضاوی، ج1، ص225
41 ـ اقصی البیان، ج1، ص366
42 ـ نویسنده تفسیر «مختصر من تفسیر الامام الطبری» در ج1، ص62 نوشته است: «فان احصرتم...»؛ یعنی منعتم حبستم عَنِ العمل و الوصول الی البیت.
43 ـ اقصی البیان، ج1، صص 362 و 363
44 ـ در ج1، ص110، تفسیر سورآبادی نوشته شده «... مَسترید سرهای شما را...»
45 ـ تفسیر بیضاوی، ج1، ص225
46 ـ نویسنده تفسیر «مختصر من تفسیر الإمام الطبری» در ج1، ص62 نوشته است: هَدْی: «و هو ما قرّب الی اللّه ـ عزّ و جلّ ـ بمنزلة الهدیّه یهدیها الی غیره یتقرّب بها الیه.»
47 ـ تفسیر الخازن، ج1، ص149
48 ـ اقصی البیان، ج1، ص366
49 ـ بقره: 196
50 ـ تفسیر بیضاوی، ج1، ص225 و تفسیر ابی السعود، ج1، ص159
51 ـ برای آگاهی بیشتر از تفسیر آیه مورد بحث (196 از سوره بقره) می توان به تفاسیر زیر نیز مراجعه کرد: مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج1، ص289 تا 292 و تفسیر التبیان، ج2، ص154 تا 162 و تفسیر البرهان، ج1، ص92
52 ـ مسالک الافهام، ج2، ص136
53 ـ همان مأخذ، ج2، ص186
54 ـ لسان التنزیل، ص210
55 ـ ابن قتیبه در صفحه 210 کتاب «تأویل مشکل القرآن» در باب «الحذف و الاختصار» نوشته است: مضاف حذف شده؛ یعنی «وقت الحجّ»؛ ابوهلال عسکری هم در صفحه 187 الصناعتین یکی از اقسام حذف را حذف مضاف و جانشین شدن مضاف الیه به جای آن دانسته و آیه الحج اشهر معلومات را هم مثال آورده است.
56 ـ متشابهات القرآن، ج2، ص180
57 ـ مشکل اعراب القرآن، ج1، ص89
58 ـ در جلد1، صفحه 152 تفسیر الخازن نوشته شده است: «...وقت الحج اشهر معلومات» و در جلد 1، صفحه 159 تفسیر ابی السعود نوشته شده است: «یعنی وقته معروفات بین الناس»
59 ـ کنز العرفان، ج1، ص300
60 ـ قرآن مجید، آنان را که وقتِ حج را به تأخیر می انداختند، مورد سرزنش قرار داده و در آیه 37 سوره توبه گفته است: إِنَّمَا النَّسِی ءُ زِیَادَةٌ فِی الْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا... یعنی تأخیر در حج، افزایش کفر است و به سبب این تغییر دادن، خود را به ضلالت انداخته گمراه می کنند. ر.ک. : مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج1، ص293
61 ـ تأویل مشکل القرآن، صص475 و 476. و نیز می توان برای آگاهی بیشتر، رجوع کرد به: مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج1، ص294 و تفسیر التبیان، ج2، صص 162 تا 166
62 ـ کنز العرفان، ج1، ص301
63 ـ در جلد 1، صفحه 133 احکام القرآن، ابن عربی نوشته است: حجّ را برخود واجب گرداند با نیّت که قصد باطنی است و با اِحرام که عملِ ظاهری است و با تلبیه که ذکر شنیدنی است.
64 ـ در همان مأخذ و همان صفحه، نوشته شده: اَلرّفث کلّ قول یتعلّق بذکر النساء.
65 ـ فسوق: جمیع المعاصی. قال النّبی صلی الله علیه و آله : سباب المسلم فسوق و قتاله کفرٌ. نک : احکام القرآن، ج1، ص134
66 ـ اقصی البیان، ج1، ص375 و مسالک الافهام، ج2، صص 187، 188 و 189
67 ـ ابن عربی هم در جلد یکم، صفحه 132 احکام القرآن نوشته است: در این که ماههای حجّ شوّال و ذوالقعده و ذوالحجّه هست، اختلافی نیست جز این که اختلاف در ماه ذوالحجه است که آیا تمام ماه را باید جز ماهِ حجّ دانست و یا این که 10 یا 12 روز آغاز ماه را؟
68 ـ البرهان فی تفسیر القرآن، ج1، ص199
69 ـ مسالک الافهام، ج2، ص195
70 ـ فرض حجّ با نیّت کردن، که امری قلبی است، می باشد و تحقّق خارجی نیّت، محرم شدن و تلبیه گفتن است.
71 ـ و قیل: الرَفث: کلام متضمّن لما یستقبح ذکره، من ذکر الجماع و دواعیه. نک : تفسیر الخازن، ج1، ص153
72 ـ نک : تفسیر ابی السعود، ج1، ص159. ابی السعود در همین جلد و همین صفحه توضیحات زیر را نیز داده است:
«فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ: ای لا جماع لو فلا فحش من الکلام و لا خروج من حدود الشرع بارتکاب المحظورات».
«وَلاَ جِدَالَ: ای لامِراءَ مَعَ الخدم و الرِفقة».
73 ـ برای آگاهی بیشتر رجوع شود به: کنزالعرفان، ج1، ص302 و مسالک الافهام، ج2، ص197 و 198 و اقصی البیان، ج1، ص376 و 377
74 ـ تفسیر الخازن، ج1، ص154 قبل از او زمخشری در کشّاف جلد یکم صفحه 347 نوشته است.
75 ـ برای آگاهی بیشتر درباره تفسیر این آیه، می توان به تفسیر بیضاوی، ج1، ص225 و ترجمه تفسیر طبری، ج1، ص129 و تفسیر صافی، ج1، ص176 و 177 و کشّاف زمخشری، ج1، ص 346 و 347 و تفسیر جوامع الجامع، ج1، ص111 و تفسیر منهج الصادقین، ج1، ص457 و تفسیر جلالین، ص41 و تفسیر شبّر، ص68 و 69 مراجعه شود.
76 ـ در جلد یکم، صفحه 154 تفسیر الخازن، نوشته شده است. ذوی الألباب؛ یعنی ذوی العقول: الذین یعلمون حقایق الأمور.
77 ـ تفسیر صافی، ج1، ص176
78 ـ تفسیر سورآبادی، ج1، ص111
79 ـ برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به: فی ظلال القرآن، ج1، ص283
80 ـ احکام القرآن، ج1، ص135
81 ـ محمّد بن ابی بکربن عبدالقادر رازی (متوفّای سال 666 هجری) در صفحه 14 کتاب «تفسیر أسئلة القرآن المجید و اجوبتها» نوشته است: فایده تکرارِ اَمرِ به «ذکر» این است که ذکر خدا به طور مکرّر باشد و نه فقط یک بار. نک : ص14 کتاب تفسیر أسئلة القرآن المجید و اجوبتها.
82 ـ تفسیر الخازن، ج1، ص152 و 155
83 ـ تفسیر سورآبادی، ج1 صص 111 و 112
84 ـ أقصی البیان، ج1، ص378
85 ـ احکام القرآن جَصّاص، ج1، ص365 و 366
86 ـ بخشی از آیه 275 سوره بقره.

تبلیغات