آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۴

چکیده

خداوند توفیق داد تا در نیمه نخست مرداد سال 1376 در خدمت زائران خانه خدا، به عمره مشرّف شوم. در این سفر بر آن شدم تا جستجویی در باره «مولدالنبی»، که محل آن در قسمت پایین شعب ابیطالب بوده، داشته باشم. برای دستیابی به این هدف، راهی «مکتبة المکة المکرمه»، کتابخانهای که در سال 1370 قمری توسط شیخ عباس بن یوسف القطان شهردار وقت مکه، در مکانمولد النبی بنا گردیده است، شدم. این کتابخانه تا چند سال قبل به نام مکتبة القطان نامیده میشده است. این بنا سالها پس از روی کار آمدن وهابیان و تخریب بنای مولد النبی بوده است. این کتابخانه که اهمیت ویژهای داشته و بالغ بر هزار و اندی نسخه خطی دارد (و فهرست آنها را مؤسسة الفرقان زکی یمانی در لندن در چند مجلد چاپ کرده) از کتابخانههای قدیمی شهر مکه است. بسیاری از علما و بزرگان مکه مانند شیخ ماجد الکردی و شیخ عبدالمالک الطرابلسی کتابهای خود را به این کتابخانه اهدا کردهاند که به نام خود آنها در بخشهای خاصی نگهداری میشود. کتابی با نام مکتبة المکة المکرمه توسط عبدالوهاب ابراهیم ابوسلیمان (در مطبوعات مکتبة ملک فهد الوطنیه، ریاض، 1416) چاپ شده که شرحی است درباره این کتابخانه و پیشینه آن. در این کتاب تصویری نقاشی از بنای مولد النبی چاپ شده که به نظر میرسد منحصر به فرد بوده و متأسفانه بجز آن، عکسی از بنای کهن مولدالنبی در دست نیست. کاملتر از این تحقیق، رساله فوقلیسانسیاست کههنوز چاپنشده اما دو نسخه از آن در کتابخانه موجود بود. عنوان این رساله «مکتبة المکة المکرمة، دراسة تاریخیه» بود کهتوسط صالحبنعبدالعزیزالمُزَیْنینوشته شده و به جامعة ملک عبدالعزیز در جده در سال 1416 تقدیم شده بود. با بررسی این رساله، دریافتم که استاد محقق حَمَد جاسر در سال 1402 در دانشگاه امالقری یک سخنرانی در باره مولد النبی و برخیدیگر ازاماکن مکهایراد کردهاست. محمدحسین زیدان در «عکاظ» مقالهای مفصل در نقدحمدجاسر نوشته که درشماره5849 سال 23، شنبه 13 شعبان 1402 منتشر شده است. ما این مقاله را به دست نیاوردیم. چند سال بعد، در سال 1406 دکتر محمد عبده یمانی(84) مقالی در رد بر او نوشته است. با مراجعه به کتابخانه دانشگاه امالقری مقاله حَمَد جاسر را، که در مجله العربـکه حمد جاسر در سال 1386 آن را تأسیس کردهـچاپ شده بود، بدست آوردم و توفیق آن را یافتم تا در همان حرم مکی ترجمه کنم که در ادامه خواهد آمد. اگر توفیقی بود مقاله محمد عبده یمانی را نیز برای شماره بعد آماده چاپ خواهم ساخت. صفحاتی از رساله فوق لیسانس مذکور را که درباره پیشینه بنای مولد النبی است، با کمک دو تن از کتابداران فعلی کتابخانه با نامهای وائل حسین برکات و یاسر احمد حسن عنبر زیراکس گرفتم که امید است ـ ان شاء الله ـ بتوانم آنها را هم در فرصت مناسب چاپ کنم. به این مناسبت از این دو کتابدار تشکر میکنم.

متن

پیش از هر چیز باید ابراز کنم که بنده از شیفتگان آثار تاریخی بوده و از کسانی هستم که دیگران را به پاسداری از آنها دعوت میکنم; چه آثار تاریخی کهن، چه آثاری که سبب عبرت و موعظت است و چه آنها که در درون انسان یادی از حادثهای بزرگ به وجود آورده یا عمل نیک قابل پیروی از صاحب آن اثر را نشان میدهد. من بیش از نیم قرن قبل، شرح حال مورخ مکه، تقیالدین حسنی فاسی (م 823) را نوشتم و در آن نوشته، اشاره به کتابههای موجود در مساجد و رباطها و آثار باقی مانده بر قبور کرده و آرزو نمودم که تصویر این کتابهها تهیه شده و پس از جمع آوری، مهمترین آنها نگهداری شود. همین درخواست را در مقالهای که درباره کتاب «نورالقبس» (تصحیح رودلف زنهایم) در مجله العرب (سال اول، ص459) نوشتم مطرح کردم و در آنجا نوشتم: نکته شگفت آن که این مصحح، وقتی در مقدمه کتاب از نخستین تلخیص این کتاب توسط بشیر بن حامد سخن میگوید، مینویسد:«شانس مرا یاری کرد که به برخی از کتابههای قبور باب المعلی در مکه دسترسی پیدا کنم که از جمله قبر بشیر بن حامد بود وانشاءالله درباره آن مقالی مفصل خواهم نوشت.»
محققان غربی تا این اندازه در شناخت آثار تاریخی ما و کتابههای روی سنگهای ما حریصاند; در حالی که در میان ما کسانی این سنگها را میشکنند. البته حرمت کتابت بر سنگ، برای ما هم قابل درک است! اما سزاوار است آنچه از این کتابههای تاریخی بر جای مانده، به جای امنی منتقل و برای بررسی نگهداری شود; هم از حیث تطور خط عربی و هم در جهت بررسی زندگی بزرگان; درست همانند حفاظت از کتابههای منقوش بر صخرهها.
زمانی که مجله العرب را در رجب سال1386 تأسیس کردم، از استاد عبدالله عریف شهردار مکه درخواست کردم که کتابی در جغرافیای مکه و تطوّر آبادی آن در گذشته، بنویسد و در روی نقشه به محل آثار تاریخی اشاره کند. این پیش از آن بود که تحولات اخیر، که نزدیک است تا تمامی آثار تاریخ قدیمی را از بین ببرد، به وجود آید. اما وی در مقالهای که در روزنامه «البلادالسعودیه» چاپ کرد، از این کار عذر خواست و نوشت: حَمَد از من چیزی خواسته که امید دارم شخصی که توانایی بیشتری دارد آن را انجام دهد.
من به آثار تاریخی از زاویه یک بهرهجوی پندگیر، که میکوشد به حقیقت آثار دست یابد و از هر آنچه جز دستیابی به معرفت است دوری کند، مینگرم.
آثار موجود در این شهر دو دسته است:
نخست; مشاعر مقدسه در مکه، منا، مزدلفه، عرفات و مواقیت مکانی حج که خداوند خود متکفل حفظ و پاسداری از آنهاست; چرا که با عبادت بندگان وی، در انواع و اقسام عبادات، مربوط است.

دوم; آثاری که به زندگی روزمره ساکنان این شهرِ پاک مربوط میشود; مانند مساجد، مکانهای ولادت، قبور و سایر امکنه. بحث من درباره دسته دوم است، آن هم به اختصار. ابتدا نکتهای را که به طور عموم پایه بحث از این قبیل آثار است عرض میکنم. آن نکته این است که سلف صالح ما در سه قرن نخست هجری، اهتمامی در حفظ آثار خود نداشته و در تعیین محل و زمان آن آثار اعتنایی نمی کردند. حتی گاه که از افراط دیگران را در بزرگداشت آن آثار میدیدند، در از میان بردن آثار میکوشیدند. کما این که عمر بن خطاب با دیدن اقبال مردم در زیارت «شجره رضوان»، جایی که مسلمان با رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در زیر آن بیعت کردند و آیه: لَقَد رَضِیَ اللهُ عَنِ المُؤمِنینَ إذ یُبایِعُونَکَ تَحتَ الشَّجَرَةِ(85) نازل شد، دستور داد تا آن را قطع کردند. محققان در این باره به تفصیل سخن گفتهاند.
نیکوست تا این نکته را هم اشاره کنم که تساهل علما در روایت و نقل آنچه در فضیلت برخی از اماکن آمده، سبب گسترش یافتن این قبیل آثار شده است; همانطور که رقابت میان مردمان شهرها در برخی دورهها، باعث فراوانی این قبیل فضیلتها، به طرق و وسایل مختلف شده است.
من بر آن نیستم تا در این زمینه به تفصیل سخن بگویم. تنها توجه خواننده را به شباهت موجود میان بسیاری از آثار در دو شهر مکه و مدینه جلب میکنم; مانند فراوانی مساجدی که منسوب به اشخاصی از صدر اسلام است; یا نسبت بسیاری از قبور به برخی از چهرههای مشهور در قبرستان معلاة و بقیع و حتی در باره چاهها; مثل آب زمزم.
مکانهای تولد در شهر مکه
چه بسا مشهورترین این قبیل اماکن و قدیمیترین آنها، مکانی است که بسیاری از علمای متقدّم معتقدند که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در آنجا متولد شده و آن در شعب بنیهاشم واقع در سوق اللیل است; جایی که علی رغم تغییرات فراوان، همچنان شهرت خود را حفظ کرده است. باید گفت که بسیاری از علما در انتساب این مکان به رسول خدا(صلی الله علیه وآله)تردید کردهاند.
چنین به نظر میرسد که معتقدان به این انتساب، به قرائنی تکیه کردهاند. بدون تردید، پیغمبر(صلی الله علیه وآله) از اهالی مکه است و بنی هاشم عشیره نزدیک اویند که محلهشان در شعبی بوده که به نام آنها شهرت داشته و بعدها به نام ابوطالب که از جمله بنیهاشم است نامیده شده است. خانهای که مولد النبی دانسته شده، در همین شعب قرار دارد و از آنِ رسول خدا(صلی الله علیه وآله)بوده است. زمانی که آن حضرت هجرت کرد، عقیل بن ابی

طالب آن خانه را تصرف کرد، کما این در حدیث شریف آمده است: «هل ترک لنا عقیل من دار؟» آیا عقیل خانهای برای ما باقی گذاشته؟ به همین دلیل برخی از علما که ابنقیّم نیز در کتاب زاد المعاد در شمار آنهاست، نوشتهاند:
«تردیدی در این که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در میانه مکه متولد شده وجود ندارد.»
با این حال باید گفت برخی از عالمان پیش از ابنقیّم در این باره اختلاف نظرهایی را یاد آور شدهاند. تقیالدین حسنی فاسی، مورخ مکه، در «شفاء الغرام» و «العقد الثمین» از قول مُغْلطای ، عالم حنفی مصری (م 689 ـ 762) که از حفاظ است، نقل کرده که حضرت در عَسْفان متولد شده است. مغلطای نوشتهای با عنوان «الاشارة الی سیرة المصطفی و تاریخ من بعد من الخلفاء» دارد که نسخه آن در مکتبة الحرم المکی است(86) و در آن آمده است: رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در مکه، در خانهای که از آنِ محمد بن یوسف برادر حجاج است متولد شد. نیز گفته شده در شعب متولد شده; و گفته شده: در رَدْم(87) و گفته شده در عسفان.
بنابر این، در این قول که آن حضرت در مکه متولد شده تردیدی نیست اما، درباره تعیین محل تولد آن حضرت اختلاف شده است. محمد بن محمد بن سید الناس (671 ـ 734هـ.) در کتاب «عیون الأثر فی سیرة سید البشر» نوشته است: آن حضرت در خانهای که از محمد بن یوسف برادر حجاج دانستهاند، متولد شد. نیز گفته شده: در شعب بنی هاشم دیده به جهان گشوده است. (مطلب را با تعبیر تردید برانگیز «گفته شد» آورده است.) سهیلی (508ـ581هـ.) در کتاب «الروض الأُنُف» نوشته است: آن حضرت در شعب متولد شد. نیز گفته شده: در خانهای نزدیک صفا که بعدها از آن محمدبن یوسف برادر حجاج شد و زمانی که زبیده به حج آمد در آنجا مسجدی ساخت.
فاسی از این مطلب یاد کرده و آن را بعید دانسته است. او مینویسد: محل تولد رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در سوق اللیل مشهور است. سهیلی در باره مولد النبی مطلبی نوشته که
دو عکس و تصویر در این بحث باشدفارسی آن را آورده و نسبت به آن اظهار ناباوری کرده، میافزاید: شگفتتر از این، آن که گفته شده آن حضرت در «ردم»; یعنی ردم بنی جُمَع متولد شده است.
مقصود از «ردم» سدی است که در سال هفدهم هجری در روزگار عمر، برای حفظ مسجد الحرام از سیل، ساخته شد. محل آن در بالاترین نقطه مدّعا ـ جایی که برخی از علما نوشتهاند که مُحْرم برای دعا در آن جا میایستد، چون از آنجا کعبه مطهّره قابل دیدن است ـ قرار داشته است.
اختلاف نظر درباره محل تولد آن حضرت ما را بر آن میدارد تا در باره قطعیت محل معروف و شناخته شده، به عنوان مولد النبی تردید کنیم و آن را فاقد استناد درست تاریخی بدانیم. این مطلبی است که شیخ عبدالله عیاشی (1037ـ1090) در سفرنامه خود تشریح کرده و مینویسد:
از کتابهای سیره چنین به دست میآید که در باره محل تولد آن حضرت، در این که در مکه بوده یا ابواء و این که اگر در مکه بوده در شعب بوده یا محصّب یا جای دیگر، اختلاف نظر وجود دارد. من نمیدانم که مردم تعیین این محل را به عنوان محل تولد از کجا به دست آوردهاند، جز آن که ثابت شود این خانه، خانه پدر یا جد حضرت بوده که در آن صورت، این سخن که تولد آن حضرت در مکه و در اینجا بوده طبیعی مینماید; چرا که انسان به طور عادی در خانه پدرش متولد میشود. اگر مقصود از شعب، همان شعب ابی طالب باشد که آن حضرت همراه بنی هاشم و بنی مطلب در قضیه صحیفه به آنجا رفته، چنین چیزی بعید نیست; چرا که این خانه در نزدیکی نقطه پایانی شِعب قرار گرفته است.
شگفت آن که مردم، محلی را به اندازه یک قبر مشخص کرده آن را محل تولد حضرت میدانند. به نظر من تعیین چنین محلی از طریق روایتیـاعم از آن که صحیح باشد یا ضعیفـ بعید مینماید; چرا که در اصل تولد آن حضرت در مکه، اختلاف است و در این که اگر در مکه بوده در کدام شعب بوده و این که اگر در این شعب بوده در کدام خانه بوده است. حتی بر فرض تعیین خانه، واقعا بعید است که پس از گذشت سالهای فراوانِ دوره انقطاع ثبت آثار، موضع آن معین باشد.
تولد آن حضرت در جاهلیت بود و در آن هنگام کسی که در پی حفظ اماکن باشد، وجود نداشت; به ویژه که انگیزهای هم برای این کار، نبوده است. پس از اسلام نیز از عدم توجه خاص صحابه و تابعین به اماکنی که هیچ تشریعی در باره آنها وجود ندارد باخبریم. آنها در پی حفظ شریعت بوده و با شمشیر و زبان به دفاع از آن مشغول بودند و همین، دلیلِ از بین رفتن بسیاری از آثار تاریخی دوره اسلامی; از قبیل مساجد، میدانهای نبرد و مدفن صحابه شده و اینها از اتفاقاتی است که بسیار مهم بوده. بنابر این چگونه میتواند چیزی از جاهلیت بر جای مانده باشد; به ویژه در مواردی که جز برای کسی که رخ داده کسی در آنجا حاضر نبوده; مثل مولد علی(علیه السلام)، مولد عمر و مولد فاطمه(علیها السلام). اینها جاهایی است که نزد مردم مکه معین و مشهور است و اظهار میکنند اینجا مولد فلانی و آنجا مولد دیگری است. در این قبیل موارد، احتمال درستی محل تولد این افراد بعیدتر از مورد مربوط به پیامبر است; چرا که زمان تولد حضرت، آیات و نشانههایی رخ داده که موجب هوشیاری برخی از مردم نسبت به دلیل این تحوّلات غیر عادی میشده، حتی اگر در جاهلیت بودند; اما محل تولد اشخاص دیگر در آن دوره، عادتاً باید نامشخص باشد، مگر آن که از همان شخص یا شخصی از خانهاش خبر خاصی نقل شده باشد.
سخن عیاشی به آخر رسید در حالی که بحث وی شامل تمامی محلهای تولد منسوب به اشخاص و زنان رسول خدا(صلی الله علیه وآله)میشد. بنابر این لزومی به بحث در باره آنها وجود ندارد.
مساجد تاریخی
در مکه مساجد چندی برای زیارت وجود دارد; یکی مسجدی است در محله بالای مکه نزدیک «رَدْم» ـ مدّعا ـ که به آن «مسجدالرایه» میگویند. گفته شده است که رسول خدا(صلی الله علیه وآله)در آن نماز خوانده و پرچم خویش را به هنگام فتح مکه در آنجا قرار داده است.
مسجد دیگری نیز در کنار مدّعا است که در سمت چپ شخص عازم مکه و سمت راست شخصی است که در حال خروج از مکه است. این مسجد نیز منسوب به رسول خدا(صلی الله علیه وآله)بوده و گفته شده که حضرت نماز مغرب در آنجا خوانده است.
مسجد دیگر مسجد مختبأ در سوق اللیل، در نزدیکی محلی است که گمان شده مولد رسول خداست. گفتهاند که حضرت در آنجا از مشرکین پناه گرفته است.
مسجد دیگری در محله پایین مکهـمَسْفله ـ در نزدیکی برکة الماجن است که منسوب به ابوبکر است. مسجدالجن، که مسجدالبیعه و مسجدالحرس نیز نامیده شده، در شمار این قبیل مساجد است. همچنین مسجدالإجابه واقع در شعبی است که نزدیک ثنیه اذاخر است. مساجد دیگری هم وجود دارد که به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) یا اشخاص دیگری از صحابه نسبت داده شده، اما سندی برای انتساب مزبور وجود ندارد. این مطلب منافاتی با قدمت این قبیل مساجد به عنوان اماکن تاریخی ندارد; بنابر این، از این زاویه باید مورد بررسی تاریخی قرار گرفته و به لحاظ محل عبادت میبایست مورد توجه و اهتمام باشد.
اماکن تاریخی
از مهمترین اماکن تاریخی، دو کوه حِرا و ثور از کوههای مکه است. در غار نخست، رسول خدا(صلی الله علیه وآله) عبادت میکرد و بر وی وحی آمد و در غار دوم، آن حضرت و ابوبکر در وقت هجرت از مکه در آن پنهای شدند و خداوند این آیت را فرستاد:
الا تنصروه فقد نصره الله اذا أخرجه الذین کفروا ثانیاثنین إذ هُما فیالغار، اذ یقول لصاحبه لاتحزن إنَّ اللهمَعَن.
از مشهورترین اماکن تاریخی نزدیک مکه، وادی حنین (یدعان) در بالای وادی شرائع است که واقعه مذکور در قرآن در آنجا رخ داد; ویوْمَ حُنَیْن إذْ أعجبتکم کثرتکم فلن یغن عنک شیئ.
لازم است اشاره کنم که میان دو موضع حنین و اوطاس باید تفاوت گذاشت; چرا که برخی از مورخان آنها را یک جا تصور کردهاند. اوطاس در شرق سلسله جبال حجاز است که نزدیکترین منطقه مسکونی به آن عشیره است; در غرب وادی عقیق، در نزدیکی برکهای که در شمالِ متمایل به غربِ آن است.
مقابر (قبرستان حجون)
تردیدی نیست که مقبره مَعْلاة در مکه مشرفه، بیش از هر مقبرهای به جز بقیع، مملو از اجساد پاک مؤمنان است. فیروز آبادی، نویسنده «قاموس المحیط» رسالهای با عنوان «إثارة الحجون لزیارة الحجون» در یاد از صحابه مدفون در این مقبره تألیف کرده که علی بن ابیبکر صایغ از علمای مکه، در صفر سال 1287 آن را به شعر در آورده و نامش را «اللؤلؤ المکنون فی ذکر اسماء اهل الحجون» نهاده است. در آنجا آمده است که شمار صحابه مدفون در بقیع 38مرد و 7زن است که اسامی آنها را به نقل از رساله فیروز آبادی که مشتمل بر شرح حال آنها بوده آورده است.
دراینباره باید چند نکته را یاد آور شد:
1 ـ نخست اختلاف در باره محل دقیق حجون در کتابهای کهن است. فاسی نوشته است که حجون کوهی است در سمت چپ شخص عازم مکه و سمت راست فرد خارج از آن به منا. این بنابر چیزی است که ازرفی و فاکهی، دو مورخ قدیمی مکه که آثارشان به دست ما رسیده، نوشتهاند.
بنابر این، این مخالف با تصور عامه است که حجون را ثنیهای میدانند که از آنجا به مقبره معلاة وارد میشوند. فاسی میافزاید: شاید بر اساس گفته ازرفی و فاکهی، حجون کوهی باشد که گفته شده قبر عبدالله بن عمر در آنجاست، یا کوه برابر آن که میان آن دو کوه و شعب معروف به شعب عفاریت قرار دارد. تمام.
آنچه مورد نظر نویسنده «إثارة الحجون» بوده، همان است که در میان مردم مشهور است.
مورخ معاصرِ مکه، احمد السباعی بر این باور است که ثنیه حجون در کوه متصل به شعب عامر بوده و اطلاق نام حجون بر آنچه اکنون معروف است پس از اسلام به وجود آمده است.(88)
2 ـ نکته دیگری که باید توجه داشت آن است که، هر کسی که در مکه درگذشته، لزوما در مقبره حجون مدفون نشده; این چیزی است که از رساله صاحب قاموس به دست میآید. چرا که در زمان ظهور اسلام، قبرستانهایی به جز مقبره حجونـکه همان مقبره معلاة است وجود داشته; از جمله آنها مقبره علیا میان معابده و ثنیةالخرمانیهـثنیة اذاخر ـ بوده که در جاهلیت و اسلام افرادی در آن دفن میشدهاند. همچنین مقبره مهاجرین در حصحاص میان فخ و زاهر (شهداء). و نیز مقبره شُبَیْکه که به مقبره احلاف مشهور بوده; چنانکه مقبره معلاة به «مقبرةالمطیبین» شهرت داشته است. بنابر این نمیتوان مطمئن بود هر کسی از صحابه که در مکه در گذشته، در مقبره معلاة (حجون) دفن شده است.
3 ـ قدیمیترین مورخان تصریح کردهاند که قبر هیچیک از صحابه، به جز قبر میمونه همسر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در سَرِف شناسا نبوده است.
فاسی مینویسد:
«نه در مکه و نه در نزدیکی آن، قبری از صحابه به جز میمونه همسر پیامبر(صلی الله علیه وآله) را نمیشناسم. محل قبر وی را خلف از سلف روایت کردهاند. ابن خطیره در «الجامعاللطیف» در باره مقبره معلاة مینویسد: این قبرستان اجساد بسیاری از بزرگان صحابه و تابعین و علما و صحابه را در خود جای داده گرچه در حال حاضر به طور دقیق قبر هیچ یک از آنها شناخته شده نیست.»
در زمان ما ـ بلکه از شش قرن پیش ـ قبر امالمؤمنین خدیجهـرضی الله عنهاـ معین شده، در حالی که اساسی جز جهل ندارد; اگر بپذیریم که جهل هم میتواند اساس باشد! پس از آن قبهای بزرگ که این نام پاک را به خود گرفته ساخته شد. در قرن یازدهم دو قبه دیگر به نام قبه عبدالمطلب و قبه ابوطالب ساخته شد.
پیوند این نامها با زندگی رسول خدا(صلی الله علیه وآله)سبب ایجاد هالهای از عظمت و جلال در اطراف آنها شد، به طوری که بسیاری از افراد نابخرد درستی محل قبر خدیجه را پذیرفتند; چنانکه قبر عبدالمطلب جد آن حضرت و نیز قبر ابوطالب عموی پیامبر(صلی الله علیه وآله) را.
من در مقالی دیگر با عنوان «خرافة قبة
الیهودیه»(89) گفتم: اموری هستند نادرست که در گذر زمان، تاریخی شده و نسلها خبر آن را روایت میکنند; آن گونه که پس از گذشت عصرها و نسلها، در میان مردم آنچنان جایگاه محکمی به دست میآورد که امکان انکار آنها نیست. قبر حضرت خدیجه تا قرن هشتم هجری; یعنی در درازای هفت بلکه هشت قرن، نزد مورخان مکه مجهول بوده است; پس از آن در طول پنج قرن گذشته تا امروز معروف و محل آن معین شده است. این بعد از آنی بود که یکی از عرفا در خواب دید که گویا نوری در قبرستان معلاة پرتو افکنی میکند.(90) زمانی که امیر مکه خبر این خواب را شنید دستور داد تا قبّهای بر بالای مکانی که آن عارف به عنوان محل آن نور دیده بسازند. باور امیر آن بود که این مکان جایی جز قبر خدیجه نمیتواند باشد.(91) مرجانی در کتاب «بهجة النفوس و الأسرار» این خبر را به اختصار آورده و در ادامه نوشته است: نمیتوان تعیین محل قبر را بر یک امر ناشناختهای عنوان کرد.زمانی گذشت و این محل و اطراف آن مقبره بزرگان مکه گردید. در قرن یازدهم در سال 1010 هجری، عبدالمطلب بن حسن ابن ابی نُمَیّ در آنجا دفن شد. در سال 1012 یکی از امرای مکه که به ظلم و ستم شهرت داشت و نامش ابوطالب بن ]حسن [ابینُمَیّ بود، آنجا دفن گردید.(92) بر بالای قبر این دو، در نزدیکی قبر خدیجه، قبّهای ساخته شد. با گذشت زمان صاحب این دو قبر ناشناخته ماندند و خرافه قبر عبدالمطلب جد پیامبر(صلی الله علیه وآله) که پیش از اسلام در گذشته و قبر ابوطالب بن عبدالمطلب به وجود آمد. پس از آن تاریخ، این سه خرافه به عنوان حقایق ثابتِ تاریخی ثبت شد و نسلهای بعدی خبر آن را به زمان ما منتقل کردند. این مسأله تا اندازهای نفوذ یافت که وقتی عالمی بزرگ از علمای عصر ما(93) سفرنامه پر ارزش «فی منزل الوحی» را نگاشت، با دیدن وضعیت معلاة عاطفه دینداری بر وی غلبه کرد.. خاطرات مربوط به بزرگان امت در طول سیزده قرن و اندی او را به خود مشغول داشت; همینطور خرافه قبر عبدالمطلب جد پیامبر و ابوطالب عموی آن حضرت و خدیجه همسر او. او این مسأله را دربالاترین حد پذیرفت و خود را از رنج تحقیق و تحفص رها کرد. صفحات زیادی در باره عظمت بزرگانی که در آغوش این مقبرهاند بویژه سه نفر مزبور اختصاص داده از کسانی که این قبّههای خرافی را خراب کردهاند نکوهش میکند.
ای کاش کار به همین جا خاتمه یافته بود. محققانی که بعد از وی آمدند، مطالب وی را در شناخت آثار مکه و تاریخ آن مرجع قرار داده به طوری که یکی از مجلات دینی(94) از سالها قبل نوشتهای کوتاه از حج چاپ کرده و از این سه قُبّه در قبرستان معلاة یاد کرده است. کمتر نوشتهای از سوی افراد غیر متخصص در باره این شهر کریم نوشته شده که نظر موافق نسبت به درستی آنچه در باره قبرستان معلاة گفته شده نداشته باشد; چرا که مسأله از بُعد عاطفی مورد توجه قرار گرفته است. اما اهل فرهنگ و تحقیق در این دیار در یافتهاند که قبههای مزبور فاقد سند تاریخی بوده و نادرست است.(95)
این سخن معروفی است که آثار تاریخی مبنای بررسی تاریخ قدیم بوده و محافظت از آنچه درست است، پاسداری از تراث و فرهنگ امت است.
هر امّتی که به فرهنگ خود بیتوجهی کند، ارتباطش را با گذشته از دست میدهد و خصلتها و ویژگیهایی که سبب حفظ هویتش میشود، از میان میبرد. امتی که خصلتهایش را از دست بدهد از بین خواهدرفت.

 

تبلیغات