آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹۷

چکیده

متن

درباره وحى و قرآن بحث هاى گوناگونى بر بیان و بنان اندیشمندان علوم قرآنى جارى شده است. یکى از آن ها بحث «نفوذ ناپذیرى وحى» است. مفسّران و محققان قرآنى براى اثبات این مدعا، به برخى از آیات استدلال کرده اند. از سوى دیگر، کسانى که درصدد نفى نفوذ ناپذیرى وحى و قرآن برآمده اند نیز به آیاتى چند و همچنین به افسانه «غرانیق» تمسّک جسته اند که در این نوشتار، ابتدا به نقل استدلال معتقدان به نفوذناپذیرى وحى مى پردازیم و پس از آن، گفتار دسته دوم نقل و نقد مى گردد.
الف. دلایل قایلان به نفوذناپذیرى وحى
از جمله آیاتى که براى اثبات این مدعا مورد استناد قرار گرفته، آیات 26 تا 28 سوره «جن» مى باشد. ادعاى این که این آیات روشن ترین آیات در این زمینه هستند، ادعاى گزافى نیست.
«عالمُ الغیبِ فلا یُظهر على غیبهِ احداً الاّ من ارتضى من رسول فانّه یسلکُ مِن بینِ یدیهِ و مِن خَلفِه رصداً لِیَعلمَ اَن قَد ابلغوا رسالاتِ ربِّهِم...;]خداوند[ داناى غیب اوست و کسى را بر غیب خود آگاه نمى سازد، مگر رسولى که پسندیده و برگزیده است که براى او از پیش رو و پشت سر نگهبانانى مى گمارد تا معلوم دارد که پیام هاى پروردگارشان را رسانده اند.
در این آیات، فرشتگان به عنوان پاسداران وحى معرفى شده اند. آنان سلامت وحى را از هرگونه نفوذپذیرى عهده دار مى باشند. با وجود چنین نگهبانانى، نفوذ ناپذیرى وحى امرى قطعى است.
این برداشت از آیات شریف را مى توان در قالب یک برهان عقلى بیان داشت. صورت برهان چنین است: شخص حکیم هرگز کارى نمى کند که نتیجه آن خلاف مقصود و هدف او باشد. از سوى دیگر، مى دانیم فلسفه فرو فرستادن وحى، هدایت و تربیت انسان هاست. بنابراین، اگر سلامت وحى تضمین نشده باشد، این هدف تأمین نمى گردد و در نتیجه، نقض غرض خواهد شد، و چون خداوند قدرت انجام این کار را دارد، قدرت خود را براى تأمین این هدف به کار خواهد گرفت.1
در تفسیر کلمه «رسول» در آیه مزبور «الاّ من الرتضى مِن رسول...» دیدگاه مفسّران متفاوت است. در تفسیر تبیان و مفاتیح الغیب، به «فرشته وحى» تفسیر شده2، در تفسیر ابن کثیر آمده است که کلمه رسول، هم ملک و هم پیامبر را شامل مى شود.3 جمهور مفسّران این کلمه را به پیامبر تفسیر کرده اند.4 این تفسیر نیز در برخى از روایات مورد تأیید قرار گرفته است.5
آنچه در این جا اثر این اختلاف دیدگاه ها را خنثا مى سازد، این است که با پذیرش هر کدام از این دیدگاه ها استدلال به این آیات شریف همچنان به قوت خود باقى خواهد ماند; چه این که اگر مقصود از «رسول» فرشته وحى باشد و دیگر فرشتگان وظیفه پاس دارى از او را برعهده داشته باشند، دلالت این آیه بر نفوذناپذیرى وحى با تقریبى که بیان شد کاملاً آشکار است. همچنین اگر مقصود از «رسول» پیامبر باشد و آنچه از این آیات به طور مستقیم به دست مى آید، همان عصمت و لغزش ناپذیرى پیامبر در گرفتن و ابلاغ وحى مى باشد که با نفوذناپذیرى وحى تلازم روشن دارد; زیرا تا وحى به سلامت به پیامبر ابلاغ نگردد، عصمت در گرفتن و ابلاغ وحى بى اثر خواهد بود. نتیجه آن که، با تأمّل در این آیات شریف، موضوع نفوذناپذیرى وحى به اثبات مى رسد.
در آیه 27 سخن از گماردن نگهبانان وحى به میان آمده و در آیه 28 از هدف این برنامه پرده بردارى شده است; مى فرماید: «لیعلمَ اَنَ قد اَبلغوا رسالاتِ ربِّهم...» ضمیر در «لیعلم» به خداوند برمى گردد و دو ضمیر «قد ابلغوا» و «ربهم» با به «من» برمى گردد به اعتبار معنا، یا به «رسول» به اعبتار جنس، و مقصود از علم «لیعلم» همان علم فعلى است; یعنى تا این که این ابلاغ در حالى که متعلَّق علم الهى است در خارج تحقق یابد، نه آن که مجهولى براى خداوند معلوم گردد. این جمله بیانگر این معناست که خداوند براى وحى نگهبان قرار داده تا این رسالت الهى بدون هیچ فزونى و کاستى به مردم برسد.
جمله «من بین یدیه و مِن خلفه» نگهبانى از مصدر وحى تا رسیدن به مردم را مطرح مى کند و این قسمت اشاره به آن دارد که وحى نزد پیامبر محفوظ خواهد ماند. در نتیجه، وحى در تمام مراحل خود، نفوذناپذیر است.6
در این زمینه نیز آیات دیگرى در قرآن وجود دارد که پرداختن به تفسیر و تبیین آن ها از حوصله این نوشتار بیرون است.
ب. شبهه قایلان به نفوذپذیرى وحى
گفته شد که پس از بیان استدلال به آیات قرآن براى نفوذ ناپذیرى وحى، گفتار معتقدان به نفوذپذیرى وحى به عرصه بحث کشانده در بوته نقد قرار خواهد گرفت. صاحبان این دیدگاه آیه شریف 52 «حج» و افسانه «غرانیق» را دستاویز خود قرار داده اند که براى اثبات بى اساس بودن این دیدگاه، پرداختن به تفسیر آیه و نقد و بررسى افسانه «غرانیق» ضرورى مى نماید: «و ما اَرسلنا مِن قبلکَ مِن رسول ولا نبىٍّ الاّ اذا تمنّى القى الشیطانُ فى اُمنیّتِه فینسخ اللّهُ ما یُلقى الشیطانُ ثمَّ یُحکم اللّهُ ءایاتِه...»; و پیش از تو هیچ پیامبرى را نفرستادیم، مگر این که هرگاه آرزو (آرزوى پیشبرد اهداف مقدّس خود) را مى کرد شیطان در آن القا]ى شبهه [مى کرد. پس خداوند آنچه را شیطان القا مى کرد، از بین مى برد، و آن گاه آیات خود را استوار مى ساخت...
استدلال به آیه شریفه این گونه تبیین مى گردد که در این آیه، سخن از القائات شیطانى به میان آمده، یعنى وحى بر پیامبران همیشه مورد نفوذ این القائات قرار داشته است. داستانى که به عنوان «غرانیق» در شأن نزول این آیه شریف نقل شده مؤیّدى براى این برداشت شمرده شده است.
نقد و بررسى: در تفسیر آیه، واژه «تمنّى» و «امنیّه» در لغت داراى دو معنا مى باشند. 1. آرزو; 2. قرائت. برخى از لغت شناسان تنها معناى «آرزو»7 و برخى دیگر تنها معناى «قرائت»8 و گروهى هر دو معنا را ذکر کرده اند.9
بررسى موارد کاربرد این واژه در قرآن مى تواند در به دست آوردن معناى قرآنى آن، به ویژه در آیه مورد بحث، نفش به سزایى داشته باشد. برخى از این آیات عبارتند از:
1. «ام للانسانِ ما تمنّى» (نجم: 24); مگر براى انسان هرچه آرزو کند، آماده خواهد شد؟
2. «و اَصبَح الّذینَ تمنّوا مکانَه بِالامس یقولونَ و یَکانَّ اللّهَ یبسطُ الرزق لِمَن یشاءُ مِن عبادِه و یقدُر...» (قصص: 82); همان کسانى که دیروز آرزو داشتند به جاى او (قارون) باشند، صبح هنگام چنین مى گفتند: واى برما، گویى خداوند روزى را بر هر یک از بندگانش که بخواهد، گسترش مى دهد یا تنگ مى گرداند...»
دیگر آیاتى که ماده «تمنّى» و «امنیه» در آن ها به کار رفته عبارتند از: بقره: 94 و 95 و 111 / آل عمران: 143 / نساء: 32 و 123 / جمعه: 6و7.
با دقت در مفهوم این آیه ها، مى توان ادعا کرد که «تمنّى» در قرآن تنها به معناى آرزو آمده و معناى «قرائت» با هیچ کدام از این آیه ها تناسب و همخوانى ندارد.
آن دسته از مفسّرانى که این واژه ها را به معناى «قرائت» دانسته اند، شعر حسان بن ثابت را به عنوان شاهد بیان کرده اند، وى چنین سروده است:
تمنّى کتاب اللّه اول لیلة و آخره لاقى حمام المقادر;
در اول شب، به تلاوت کتاب خداوند پرداخت...
اما با توجه به معناى قرآنى این واژه، که از کاربردهاى گوناگون قرآنى به دست آمده است، دیگر نمى توان شعر حسّان را شاهد قرار داد و از معناى روشن در آیات دست برداشت. چگونه یک شعر مى تواند آیه هاى قرآنى را از معناى ظاهرى خود منصرف گرداند؟!
اما اگر تمنّى در این آیه به معناى «قرائت» هم باشد، از این آیه شریفه نمى توان در جهت نفوذپذیرى وحى بهره جست، بلکه مفسّران این آیه را طبق هر دو معنا به گونه اى تفسیر و تبیین کرده اند که آیه نه تنها دلیلى بر نفوذپذیرى وحى نمى باشد، بلکه به عکس، خود دلیل محکمى بر نفوذناپذیرى وحى خواهد بود.
نمونه این تفسیرها:
1. هرگاه پیامبرى آیات الهى را تلاوت مى کرد، شیطان با شبهه پراکنى خود به مقابله برمى خاست تا ایمان مؤمنان را فاسد کند، اما خداوند به کمک وى مى شتافت و تلاش هاى شیطان را بى اثر مى گرداند.10
2. پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) وقتى آیه هاى قرآن را بر مردم تلاوت مى نمود، دشمنان به القاى شبهه مى پرداختند; مثلاً، در آیه شریفه «حرمت علیکم المیتة» (مائده: 3)، چنین مى گفتند: پیامبرخدا حیوانى را که خود ذبح کند، حلال مى شمارد، اما حیوانى را که ذبح خدایى شده باشد، حرام مى داند. یا در مورد آیه شریفه «انّکم و ما تعبدون من دونِ اللّه حَصَبُ جهنم» (انبیاء: 98)، مى گفتند: طبق این آیه، حضرت عیسى(علیه السلام) و فرشتگان که معبود عده اى از مردم بودند، هیزم جهنم خواهند بود که خداوند در مقابل این شبهه ها، قدرت پاسخ گویى به آنان را به پیامبر(صلى الله علیه وآله)داده است.11
3. آرزوى پیامبر(صلى الله علیه وآله) این بود که امّت او با دستورهاى او مخالفت نورزند، اهل بیت او را گرامى بدارند و... ولى شیطان با القائات خود، خلاف آن را به وجود آورد و سپس خداوند آیه هاى خود را تحکیم بخشید که هیچ گونه تغییر و تبدیلى در آن ها راه نیافت و از دل مؤمنان جدا نگشت.12
4. وقتى پیامبران الهى(علیهم السلام) در برابر کفّار و مشرکان آیات و مواعظ خدا را مى خواندند، شیاطین (و شیطان صفتان) حرف هاى خود را در لابهلاى سخنان آن ها براى اغفال مردم القا مى کردند... آیه بعد (حج: 53) این القائات را امتحانى از سوى خداوند براى سنگ دلان معرفى مى کند; یعنى در حقیقت این القائات امتحانى براى تمام افراد جامعه هستند و این جاست که بیماردلان سنگ دل از جاده حق منحرف مى شوند، در حالى که مایه آگاهى هرچه بیش تر مؤمنان به حقّانیت انبیا مى گردد.13
5. هرگاه پیامبر براى امّت خود آرزوى ایمان مى داشت، شیطان با قراردادن موانع و مشکلات، راه را براى تحقق این آرزو مى بست.14
فخر رازى پس از بیان هر دو احتمال، در معناى «تمنى» به نقل و نقد تفسیرهاى گوناگون مى پردازد.15
با عنایت به آیات پیش و پس از این آیه شریفه، یعنى آیات 41 تا 55 «حج»، معلوم مى شود که شیطان با شبهه پراکنى خود مى خواهد آرزوى پیامبران را در هدایت یابى مردم ناکام گذارد، اما خداوند با از بین بردن این شبهه ها و تحکیم آیات خود، راه را براى عملى شدن این آرزوى پیامبران باز مى کند.16 در نتیجه، نه تنها این آیه شریفه هیچ گونه دلالتى بر نفوذپذیرى وحى ندارد، بلکه دلالت آن بر نفوذناپذیرى وحى بسیار روشن است.
داستان غرانیق; واقعیت یا افسانه؟
برخى از معتقدان به نفوذپذیرى وحى، براى اثبات مدعاى خود، به نقل داستانى پرداخته اند و آن را با سوره هاى نجم و حج مرتبط دانسته اند:
طبرى در تفسیر آیه 52 حج چنین آورده است: «گفته شده که سبب نزول این آیه بر پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) آن بوده که شیطان توانسته است هنگام تلاوت قرآن توسط حضرت رسول(صلى الله علیه وآله)جمله هاى غیرقرآنى بر زبان حضرت جارى سازد. آن داستان از این قرار است که حضرت روزى در جمع مشرکان نشسته بودند که سوره «نجم» نازل شد. حضرت به تلاوت سوره پرداختند. وقتى آیه هاى «اَفراَیتم اللّات و العزّى و مناةَ الثالثة الاُخرى» (به من خبر دهید از بت هاى لات و عزّى و منات که سومین آن هاست) (نجم: 19ـ20) را تلاوت کردند، شیطان دو جمله بر این آیه ها افزود و بر زبان حضرت جارى ساخت:
«تلک الغرانیق العلى وان شفاعتهنَّ لتُرتجى»
(غرانیق، جمع غرانق، به چند معنا آمده است: 1. نوعى پرنده آبى; 2. جوان سپید و خوش اندام)17
حضرت سوره را به پایان رساندند، و با تلاوت آیه سجده در این سوره، به سجده افتادند. مسلمانان نیز سجده کردند. مشرکان با حالت خوش حالى با پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) به سجده رفتند. شب هنگام وقتى جبرئیل بر حضرت نازل شد و حضرت آیات سوره «نجم» را بر او عرضه نمود، جبرئیل گفت: این دو جمله در سوره وجود ندارد. حضرت از این که چنین نسبتى به خداوند داده، غمناک بود تا این که آیه 52 حج نازل شد و به حضرت تسلّى بخشید.18
نقد و بررسى: این داستان، که افسانه اى بیش نیست، از جهت سند و محتوا مورد نقض و ایراد جدّى قرار گرفته است.
سند: سلسله سنداین افسانه در نهایت، به ابن عباس مى رسد که وى هنگام نزول سوره «نجم» حداکثر سه سال داشته است.19
دیگر راویان آن عبارتند از: محمدبن کعب بن سلیم القرظى، متولّد 40 ق; محمدبن قیس سخنگوى دولت عمر بن عبدالعزیز; ابى العالیه البرّاء، متوفّى سال 90; سعید بن جبیر که از تابعان بوده و هرگز زمان پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)را درک نکرده اند. راویان دیگر سند نیز به همین منوال مى باشند.20
از محمد بن اسحق بن خزیمه درباره این داستان پرسش شد، وى در پاسخ، آن را مجعول زندیق ها دانست و کتابى در ردّ آن به نگارش درآورد. همچنین ابوبکر احمد بن حسین بیهقى این داستان را مردود و راویان آن را ضعیف شمرده است.21
گرچه بخارى در صحیح خود، ماجراى سجده مسلمانان و مشرکان را بدون ذکر ماجراى غرانیق نقل کرده،22 اما عسقلانى در شرح خود بر صحیح بخارى، مى گوید: تمام سندهاى روایت به غیر از طریق سعید بن جبیر یا ضعیف است، یا منقطع.23
برخى معتقدند: سعید بن جبیر ماجرا را از ابن عباس نقل مى کند. اما وى هنگام نزول سوره «نجم» متولد نشده بود و یک سال قبل از هجرت به دنیا آمده است.24ولى در برخى از روایات، سعید بن جبیر بدون اسناد به ابن عباس به نقل ماجرا پرداخته است: «اخرج ابن جریر و ابن المنذر و ابن ابى حاتم و ابن مردویه بسند صحیح عن سعید بن جبیر، قال: قرأ رسول الله(صلى الله علیه وآله)...»25
بنابراین، بهتر آن است که بگوییم سعید بن جبیر و ابن عباس و دیگر راویان هیچ کدام زمان وقوع حادثه را درک نکرده اند.
چند گانگى نقل داستان: شاهد دیگرى که حکایت از افسانه بودن این داستان دارد، اضطراب و چند گانگى نقل آن است. این داستان به 24گونه مختلف نقل شده که به برخى از این نقل ها اشاره مى شود:
1. پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) هنگام نماز این آیات را قرائت نمودند.
2. حضرت در جمع قوم خود نشسته بودند که این آیات را تلاوت نمودند.
3. حضرت پس از آیه «ومناة الثالثة الاخرى» (نجم: 20) این جمله ها را قرائت کردند.
4. حضرت این جمله ها را پس از آیه شریفه «تلک اذاً قسمة ضیزى» (نجم: 22) بر زبان جارى ساختند.
5. این جمله ها به این گونه نقل شده اند:
الف) «اِنَّهنَّ لفى الغرانیق العلى و انّ شفاعتهُنَّ لترتجى»
ب) «تلکَ الغرانیق العلى و انّ شفاعتهُنَّ لتُرتجى»
ج) «تلکَ الغرانیقَ العلى و شفاعتهُنَّ ترتضى و مثلهنَّ لا یُنسى»
این اختلاف نقل ها در روایاتى که سیوطى در الدر المنثور آورده نیز روشن هستند.26
ناسازگارى داستان با آیات قرآن: با مرورى گذرا بر آیات قرآن، ناسازگارى این داستان با قرآن به خوبى آشکار خواهد گشت. در این جا به چند آیه، به عنوان نمونه اى از آیه هاى متعدد قرآنى اشاره مى شود:
الف. آیات آغازین سوره «نجم» بر افسانه بودن این داستان گواهى مى دهند; زیرا با صراحت اعلام مى دارند پیامبر(صلى الله علیه وآله) از روى هواى نفس سخن نمى گوید و سخنان او در زمینه عقاید و قوانین اسلامى، وحى الهى است: «و ما ینطقُ عن الهوى ان هو الاّ وحى یوحى» (نجم: 3ـ4)
همچنین تصریح مى کند که حضرت هرگز از راه حق منحرف نمى شود، و مقصد خود را گم نمى کند: «ما ضل صاحبکم و ما غوى» (نجم: 2) چه گم راهى و انحرافى از این بالاتر که در لابهلاى آیات توحید، سخن از شرک و ستایش بت ها به میان آمد و چه نطق و بیانى از روى هوا و هوس از این بدتر که به کلام خداوند سخن شیطان را بیفزاید؟!
همچنین آیات بعد با صراحت، به نکوهش بت و بت پرستان مى پردازند; در آیه 23 «نجم» مى فرماید: «ان هى الاّ اسماءً سیمتّموها انتم و اباءُکم»; این ها جز نام هایى که شما و پدرانتان بر آن ها گذاشته اید، چیزى نیستند.
ب. «ولو لا اَن ثبتّناک لقد کدِت ترکنُ الیهم شیئاً قلیلاً» (اسراء: 74); اگر ما تو را ثابت قدم نمى ساختیم نزدیک بود کمى به آن ها تمایل پیدا کنى.
با توجه به این که آیه 72 همین سوره نشان مى دهد کفّار و مشرکان کوشش داشتند با وسوسه هاى خود پیامبر(صلى الله علیه وآله) را از وحى آسمانى منحرف کنند، روشن مى گردد که خداوند هرگز اجازه نداد آن ها با وسوسه خود چنین موفقیتى به دست آورند.
ج. «ولو لا فضلُ اللّهِ علیکَ و رحمته لهمّت طائفةٌ» (نساء: 113); اگر فضل و رحمت الهى بر تو نبود، گروهى از آنان تصمیم داشتند تو را گم راه سازند، اما آن ها جز خودشان را گم راه نمى سازند.
از این آیه چنین استفاده مى شود که خداوند با تأییدات و امدادهاى خویش، هرگز اجازه نداد وسوسه هاى شیاطین جن و انس در پیامبراسلام نفوذ کنند، بلکه او را از هرگونه انحراف مصون نگه داشت.27
ناسازگارى داستان با آرمان پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله): با مرورى کوتاه در تاریخ، مى توان آرمان پیامبر اکرم را که همان مبارزه بى امان و قاطع با تمام جلوه هاى شرک باشد، یافت. پیامبرى که رسالت خود را با نفى بت و بت پرستى آغاز کرد و در این راه هرگونه سختى و شکنجه را پذیرا مى گردد و واکنش کافران و مشرکان از قبیل تهدید و تطمیع و حصر اقتصادى و شکنجه یاران و... هرگز در اراده پولادین حضرت کوچک ترین خللى ایجاد نکرد و حتى پس از آن که با تهدید جدّى مرگ روبه رو شد، با ترک وطن و هجرت به دیارى دیگر، مبارزه خود را پى گرفت و تا پایان عمر شریف خود، بر این آرمان مقدس پاى فشرد، چگونه ممکن است این گونه لب به ستایش بتان بگشاید و دشمنان قسم خورده خود را شادمان سازد؟ کسانى که دست به جعل چنین افسانه اى زده اند، چگونه چشم خود را بسته و این حقایق را نادیده انگاشته اند; «على ابصارهم غشاوة» داستان سرایى اینان راه را براى یاوه سرایى برخى از خاورشناسان کینه توزى، همچون یوسف شاخت هلندى و بوهل دانمارکى هموار ساخته است.
ژرف اندیشى هاى اساسى: این افسانه در هیچ یک از منابع شیعى نقل نشده و تنها برخى از موّرخان اهل سنّت به نقل از آن پرداخته اند، اما مفسرّان و محققان بزرگ اهل سنّت از آن به عنوان افسانه یاد کرده اند: قرطبى سندهاى این داستان را به کلى فاقد اعتبار مى داند.28 مراغى نیز اعتراف مى کند که این روایات در هیچ کدام از کتاب هاى صحیح نقل نشده و اصول دین و عقل سلیم آن ها را مردود مى شمارند و بر دانشمندان لازم است این روایات را کنار گذاشته، وقت خود را در تأویل وتوجیه آن ها ضایع نسازند.29
سید قطب نیز این حدیث را از حیث سند کاملاً بى اعتبار و از نظر محتوا، با یکى از اصول اعتقادى که همان عصمت پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) باشد، ناسازگار مى داند و چنین مى افزاید: خاورشناسان و دشمنان دین در پخش و استفاده از این حدیث تلاش فراوانى کرده اند.30
ابن کثیر نیز بر این باور است که تمام این روایات به نحو ارسال، نقل شده و من براى آن ها به هیچ سند صحیحى برخورد نکرده ام.31
طنطاوى در ذیل آیه «فینسخ اللّه ما یُلقى الشیطان»، نسخ را این گونه تفسیر مى کند که کسى در میان امّت اسلامى اقدام به نابودى خرافه ها و حدیث هاى دروغ کند، احادیثى که در تفسیر این آیه (داستان غرانیق) نقل شده اند در شمار همان احادیث دروغ مى باشد. البته، این حدیث در هیچ کتاب صحیحى نقل نشده... پس این حدیث ارزش نقل ندارد، تا چه رسد به آن که بخواهد مورد نقد و بررسى قرار گیرد.32
از مباحث گذشته معلوم شد که وحى الهى در مرتبه اخذ و ابلاغ، از نفوذ هرگونه خللى مصون است و پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)تمام آنچه را به ایشان وحى شده، بدون کمى و زیادتى دریافت و ابلاغ مى نمود و شیطان هرگز در این عرصه جولانگاهى نداشته است.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1 محمدتقى مصباح، معارف قرآن، (راهنماشناسى)، دروس مؤسسه درراه حق، ص 641/ناصر مکارم شیرازى، پیام قرآن، ج 7، ص 187
2 محمدبن حسن طوسى، التبیان، ج 10، ص 158 / فخرالدین رازى، مفاتیح الغیب، ج 30، ص 148
3 حافظ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 4، ص 378
4 فضل بن حسن طبرسى، مجمع البیان، ج 10، ص 374 / محمدحسین طباطبائى، المیزان، ج 20، ص 56 / محمد ابى السعود، تفسیر ابى السعود، ج 9، ص 47 / عبدالله بشّر، تفسیر القرآن الکریم، ص 573 / ابوالفضل میبدى، کشف الاسرار، ج 10، ص 258 / عبدالنعم احمد تغلیب، فتح الرحمن، ج 7، ص 3784 / محمدبن جریر طبرى، جامع البیان، ج 12، ص 276 / ملافتح الله کاشانى، منهج الصادقین، ج 10، ص 240 / بهاءالدین شریف لاهیجى، تفسیر شریف لاهیجى، ج 4، ص 609 / ناصر مکارم، تفسیر نمونه، ج 25، ص 141
5 محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 1، ص 256
6 محمدحسین طباطبائى، پیشین، ج 20، ص 54ـ55
7 احمدبن محمد فیّومى، المصباح المنیر، ص 582 / سیدحسن مصطفوى، التحقیق، ج 9، ص 11
8 خلیل بن احمد فراهیدى، العین، ج 3، ص 1731
9 احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج 5، ص 276 / ابوالقاسم راغب اصفهانى، مفردات، ص 476
10 محمدحسین طباطبایى، پیشین، ج 14، ص 393
11 عبدالمنعم احمد تغلیب، پیشین، ج 4، ص 2248
12 حاج سلطان جنابذى، بیان السعادة، ج 3، ص 81
13 ناصر مکارم، پیام قرآن، ج 7، ص 66
14 محمدسبزوارى،الجدید فى تفسیرالقرآن المجید،ج5، ص 36
15 فخرالدین رازى، پیشین، ج 23، ص 49
16 مرتضى عسگرى،احادیث ام المؤمنین عائشه، ج 2، ص 322
17 محمدبن جریرطبرى، جامع البیان، ج 9، ص 176 (ط جدید)
18 جبران مسعود، ترجمه الرائد، ج 2، ص 1246
19 محمدجواد بلاغى،الهدى الى دین المصطفى، ج 1، ص 169
20 مرتضى عسگرى، پیشین، ص 317
21 فخرالدین رازى، پیشین، ج 23، ص 50
22 محمدبن اسماعیل بخارى، صحیح بخارى، ج 6، ص 52، کتاب «تفسیر القران»
23 محمدبن حجر عسقلانى، فتح البارى، ج 8، ص 354
24 محمدهادى معرفت، تنزیه انبیاء، ص 199
25 جلال الدین سیوطى، الدرر المنثور، ج 6، ص 65
26 محمدجواد بلاغى، پیشین، ج 1، ص 169
27 ناصر مکارم شیرازى، پیام قرآن، ج 7، ص 172
28 محمدبن احمد قرطبى، الجامع لاحکام القرآن، ج 6، ص 56
29 احمد مصطفى مراغى، پیشین، ج 17، ص 130
30 محمد قطب، فى ضلال القرآن، ج 5، ص 613
31 ابى الفداء ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 3، ص 239
32 جوهرى طنطاوى، الجواهر فى تفسیر القرآن، ج 6، ص 46

تبلیغات