آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

قیس بن سعد بن عباده از اصحاب بزرگ پیامبر(ص) و یاران وفادار امیرمومنان على(ع) است. او از نام آوران بزرگ عصر خود و از شخصیتهاى گمنام تاریخ اسلام و تشیع است.
در میان خصوصیات فردى و اجتماعى قیس, آنچه وى را از دیگر یاران على(ع) متمایز مى سازد, بینش سیاسى ـ اجتماعى اوست; به گونه اى که مورخان و سیره نویسان وى را یکى از پنج سیاستمدار عرب در عصر پیامبر(ص) و على(ع) مى خوانند.
او بزرگمردى است که معاویه او را با صدهزار نفر از یاران خود برابر مى داند.
تبار قیس
پدر: سعد بن عباده بن دلیم بن حارثه(1) بن ابى خزیمه ابن ثعلبیه (ثعلبه) بن طریف بن خزرج بن ساعده بن کعب بن خزرج الاکبر بن حارثه بن ثعلبه البهلول بن عمرو بن عامر بن حارثه بن امروالقیس البطریق بن ثعلبه العنقإ بن مازن بن ازد بن الغوث است. پدرش رئیس قبیله خزرج, پیشوایى انصار و از افسران ارشد اسلام بود که دوران جاهلیت و پس از ظهور اسلام, ریاست و سرورى داشت و قومش پیشواى و بزرگوارىاش را مى ستودند.
سعد در سال 14 یا 15 ه' .ق. در زمان خلافت خلیفه دوم, در ((حوران)) ـ از نواحى شام ـ کشته شد. قبرش در غوطه دمشق مشهور و معروف است.
مادر محترم قیس ((فکیهه)) دختر عبیدبن دلیم بن حارثه است.
قیس در سروده هاى خود به عظمت خود و خاندانش اشاره مى کند و مى گوید:
من از قوم یمانین, آقا و رئیس آن قبیله هستم و مردم هم دو دسته اند: فرمانده یا فرمانبردار.
اصالت و مقام من برهمگان چیره شده و همه را تحت الشعاع قرار داده است.
و من از اندامى کشیده و قدرتى زیاد بهره مى برم و از این جهت بر مردان برترى دارم.(2)
چنان که پیداست, قیس در مصراع اخیر, به شمایل خود اشاره کرده است. او مردى بلند قامت بود. عضلاتى سخت, پیچیده و محکم داشت و موى جلوى سرش ریخته بود. در عصر رسول خدا(ص) ده نفر از اهالى مدینه بلند قد و رشید بودند که طول قامت آن ها ده وجب ـ به وجب خودشان ـ بود و قیس در شمار این گروه جاى داشت.(3)
ابوالفرج اصفهانى مى گوید: قیس بلند اندام بود و هنگامى که بر اسب تنومند و بزرگ مى نشست, پاهایش از دو سو به زمین مى رسید. همچنین در چهره اش حتى یک تار مو هم وجود نداشت.(4) انصار مى گفتند: دوست داشتیم تمامى اموال خود را بدهیم و براى قیس محاسن بخریم. اما با این همه زیبا روى بود.(5)
آل سعد بن عباده از اصیل ترین و شریف ترین خاندان هاى انصار به شمار مى رفتند و در اسلام و ایمان, سوابق درخشانى داشتند. رسول خدا(ص) در مناسبت هاى مختلف, عنایت خاص خود را به آن ها ابراز کرد و خدمات و خصلت هاى والاى بزرگان این خاندان را ستود. آن بزرگوار در غزوه ((ذى قرد))(6) فرمود: خداوندا! رحمت را بر سعد و خاندانش ارزانى دار; چه نیک مردى است سعد بن عباده.(7)
سعد بن عباده فرزندانى داشت که قهرمان دفتر ما, باهوش ترین و مشهورترین آن هاست. قیس ازاصحاب رسول خدا(ص) و از یاران خاص امیرمومنان و امام حسن مجتبى8 بود. با آن که قیس فرزند رئیس قبیله بود و موقعیت اجتماعى والایى داشت, پدرش او را به خدمتگزارى رسول خدا(ص) گماشت.(8) او در طول ده سال, پیوسته گرداگرد خورشید وجود رسول خدا(ص) مى گردید.(9) و پیامبر(ص) نیز به وى عنایتى خاص داشت.
قیس مى گوید: براى خواندن تعقیبات نماز نشسته بودم که رسول خدا(ص) به من فرمود: مى خواهى تو را به یکى از درهاى بهشت راهنمایى کنم؟
گفتم: آرى.
فرمود: فراوان بگو: ((لاحول و لا قوه الا بالله))(10)
او همچنان که رشد مى کرد, از اخلاق محمدى نیز بهره مى گرفت. در اکثر غزوات, پرچم انصار در دست سعدبن عباده بود و در پاره اى از آن ها نیز در دست فرزندش, قیس قرار داشت. رسول خدا(ص) در موارد متعددى با او مشورت مى کرد و گاه نیز او را جانشین خود در مدینه مى ساخت. سعد مردى غیور بود. پیامبرخدا(ص) درباره او فرمود: همانا سعد مردى با غیرت است.(11)
سعد و فرزندش مهمان نواز و گشاده دست بودند. روزى پیامبر(ص) در خانه سعد میهمان بود. پیامبر(ص) پس از صرف غذا, فرمود:
غذایتان را نیکان خوردند, فرشتگان برشما درود فرستادند و روزه داران بر خوان گسترده شما افطار کردند.
هنگامى که شتر رسول خدا(ص) گم شد, سعد شترى در اختیار آن حضرت گذاشت. پیامبر(ص) فرمود: خداوند بر شما دو نفر ـ پدر و پسر ـ برکت دهد. اى ابوثابت!(12) برتوبشارت باد که رستگارشدى. بدون شک به وجود آوردن جانشین ها و فرزندان شایسته کار خداست و به آن کس که اراده کند, خواهد داد و به تحقیق, خداوند متعال فرزندى پاکدامن و نیکوسیرت به تو عنایت فرموده است.(13)
این خانواده همواره کانون پرورش شخصیت هاى بزرگ بوده است. دانشمندان به نامى از این بیت شریف برخاسته اند; دانشورانى که در دریاى بیکران فضل و حسن, درى شاهوار هستند که نامشان در کتاب هایى چون ((انساب سمعانى)), ((بغیه الوعاه)) سیوطى, و ((الغدیر)) علامه امینى ثبت است که به برخى از آن ها اشاره مى کنیم.
ابویعقوب اسحاق بن ابراهیم بن یحیى بن عباس بن عبدالرحمن بن سالم بن قیس (م 317).
او راوى حدیث و فردى متمول, موجه, موثر و موثق بود. سمعانى در انساب, به شرح حال او اشاره کرده و او را ستوده است.(14)
عیاضى
ابوبکر محمدبن ابى نصر احمدبن عباس بن جبله بن غالب بن جابر بن نوفل بن عیاض بن یحیى بن قیس.
او فقیهى محبوب و سرشناس بوده و در سمرقند سکونت داشت. وى از ابوعلى محمدبن محمدبن حرث حدیث روایت کرده است.(15)
ابواحمدبن ابى نصر عیاضى(16)
ابن المطرى
ابومحمدعبدالله بن محمدبن خلف بن عیسى بن عباس بن یوسف (م 765).
از حفاظ زمان خود بود و براى گردآورى حدیث سفرهاى زیادى کرد. از اوست: ((الاعلام فیمن دخل المدینه من الاعلام))(17)
ابوالعباس, احمدبن محمدبن عبدالمعطى بن احمدبن عبدالمعطى بن مکى بن طرد بن حسین بن مخلوف بن ابى الفوارس (709ـ 808) نحوى است.
شخصیت والاى قیس
اگر محققى زندگى سراسر افتخار و با برکت قیس را دقیق و بى طرفانه مورد مطالعه قرار دهد و ایمان, رفتار, صفات, وضع زمان و محیط و مواضع وى را بررسى کند, او را از اصحاب راستین و نمونه پیامبر(ص) خواهد یافت. او مردى است که در سراسر عمر, رفتارى سنجیده و برادرانه داشت, از خلقى صاف و بىآلایش برخوردار بود, جز خدا از کسى نمى ترسید, برخلاف باورهاى مذهبى اش عمل نمى کرد, از حریم قانون ((الله)) گام بیرون نمى نهاد, حتى لحظه اى از یاد خدا غافل نمى شد, براى برآوردن نیاز تهیدستان مى کوشید.
امام متقین, على(ع) که از ضمایر بندگان و شخصیت وجودى افراد آگاه بود, در منشور حکومتى که به مردم مصر نوشت, قیس را چنین مى شناساند: قیس از کسانى است که من از ایمان او خشنودم.(18)
مبرد قیس را چنین ستوده است: قیس مردى شجاع, بخشنده, بزرگوار و... بود.(19)
در ((رجال کشى)), درباره او آمده است:
قیس در دوران جاهلیت و عصر اسلام, هماره پیشوا و رهبر بود. او خاندانى بزرگ منش و شریف داشت و نیاکانش بدون استثنإ رئیس قبیله خویش بودند. اگر او کسى را در پناه خویش مى گرفت, دیگر افراد قبایل, پناهنده را نمىآزردند. او و پدرش در جاهلیت و اسلام, سفره اى گسترده داشتند.(20)
در ((الاستیعاب)), درباره قیس آمده است:
قیس بزرگ طایفه خود بود و هیچ کس در قبیله او, به بزرگى او نبود.(21)
در ((اسدالغابه)) نیز آمده است:
قیس از اصحاب نیک و مردان زیرک بود. او یکى از دلیرمردان و بزرگان قوم خود به شمار مى رفت. او سرپرست قبیله اش بود. هیچ فردى در این زمینه با وى نزاعى نداشت. او از خاندان بزرگ آن قبیله بود. پدرش او را به حضرت رسول(ص) بخشید تا به پیامبر(ص) خدمت کند. او پرچم انصار را در دست داشت و همواره با رسول اکرم(ص) بود.(22)
شیخ طوسى(ره) در رجال خود, او را از اصحاب على(ع) ذکر مى کند و مى گوید:
قیس ازکسانى بود که با ابوبکر بیعت نکرد.(23)
ابن ابى الحدید معتزلى درباره قیس و نسب او مى نویسد:
قیس بن سعد بن عباده بن دلیم خزرجى از اصحاب پیامبر(ص) است. او احادیثى از رسول خدا(ص) روایت کرده است. قیس مردى بیش از اندازه کشیده قامت و داراى موهاى بلند ودلیر و بخشنده بود... و از بزرگان شیعیان امیرالمومنین(ع) و معتقد به محبت و ولایت او بود و در همه جنگ ها, در التزام رکاب آن حضرت بود.
قیس هرچند که در مورد صلح امام حسن(ع) با معاویه, به امام حسن(ع) اعتراض کرد, ولى از یاران و همراهان او بود. عقیده و میل او نسبت به آل ابوطالب زیاد بود و در اعتقاد و دوستى خود مخلص شمرده مى شد.(24)
ابن کثیر در باره او مى نویسد:
قیس بزرگ قبیله و فرماندهى بود که سخنانش پرارج شمرده مى شد و جملگى به اطاعتش گردن مى نهادند. او مردى بزرگوار, با سخاوت و شجاع بود. پدرش یکى از دوازده شخصیتى است که اسلام آوردن هم کیشان خود را به رسول خدا(ص) ضمانت کردند.(25)
نویسنده کتاب ((تجرید اسمإ الصحابه)) قیس را از هوشمندان و سخاوتمندان صحابه رسول خدا(ص) خوانده است.(26)
ابن هلال ثقفى در ((الغارات)) مى نویسد:
قیس مردى بزرگ, شجاع و داراى تجربه بود. او تا پایان عمر, شیعه و خیرخواه على و فرزندانش باقى ماند و با همین عقیده نیز جهان را بدرود گفت.(27)
فضل بن شاذان, راوى معروف سخنان اهل بیت(علیهم السلام) نیز درباره اش گفت:
قیس در زمره گروهى بود که بیش از همه به على(ع) پیوستند.(28)
حلبى در کتاب ((سیره)) مى نویسد:
هرکس برآنچه میان قیس و معاویه گذشت, آگاهى یابد, از وفور عقل و زیرکى وى در شگفتى فرو مى رود.
ابن کثیر مى گوید:
على(ع) وى را به حکومت و استاندارى مصر برگزید و او را در زیرکى, سیاست و چاره اندیشى با معاویه و عمروبن عاص برابر ساخت.(29)
ابن شهاب(30) مى گوید:
هنگام برپا شدن فتنه ها, وقتى سیاستمداران عرب را مى شمردند, پنج نفر را داراى رإى مى دانستند. یکى از آن ها, ((قیس)) و دیگرى, ((عبدالله بن بدیل(31) بن ورقإ خزاعى)) بود. این دو همواره با على(ع) بودند.(32)
امام مجتبى(ع) نیز به زیرکى و سیاست قیس اعتماد داشت. آن حضرت به فرمانده لشگرش, عبیدالله بن عباس ـ که دوازده هزار سپاهى تحت فرامانش بودند.ـ دستورداد تا در نبرد با معاویه, در مواقع حساس به قیس مراجعه و با او رایزنى کند و در برنامه و سیاست اداره لشگر, نظر قیس را به کار بندد.
معاویه نقش قیس را چنان مهم مى دانست که پس از بازگشت قیس از مصر به مدینه, که با تهدید و ارعاب مردان و اسود بن ابوالبخترى انجام شد, در نامه اى مراتب خشم خود را به آن ها, تذکر داد و گفت: شما کارى کردید که قیس به سوى على رفت. به خدا قسم! اگر شما هزار رزمنده به یارى على مى فرستادید, از این بدتر نبود که قیس را وادار ساختید به على بپیوندد و در کنار او باشد.(33)
دانش قیس
قیس تنها یک مرد سیاسى و نظامى نبود, بلکه از همان روزها که پدر او را به خدمت رسول خدا(ص) گماشت, داراى هوشى سرشار بود و از رسول خدا(ص) دانش فراوان آموخت. او پس از رسول خدا(ص), از دروازه شهر علم رسول خدا(ص), على(ع) استفاده کرد و از حضرتش حقایقى را فرا گرفت.(34)
بخشى از عمر قیس نیز در مجاهدت سپرى شد. خطابه ها, ادعیه و گفتارهاى برجاى مانده از قیس بن سعد, گواه دانش سرشار اوست.
وى از پیامبر(ص), امیرمومنان8, پدرش (سعد), عبدالله بن حنظله بن راهب انصارى,(35) عبدالرحمان بن لیلى, عروه بن زبیر, شعبى, میمون بن ابى شبیب, عریب بن حمید همدانى و... روایت نقل کرده است.
نام شمارى از کسانى که از قیس روایت مى کنند, عبارت است از:
1 ـ انس بن مالک انصارى.(36)
2 ـ بکربن سواده.(37)
3 ـ عامربن شراحیل شعبى (م 104).(38)
4 ـ ثعلبه بن ابى مالک القرظى.(39)
5 ـ عبدالرحمن بن ابى لیلى انصارى.(40)
6 ـ عبدالرحمن عبدالله بن مالک جیشانى (م 77).(41)
7 ـ ابوعبدالله عروه بن زبیر بن عوام اسدى مدنى.(42)
8 ـ ابوعمار عریب بن حمید همدانى.(43)
9 ـ ابومیسره عمروبن شرجیل همدانى کوفى(م 63).(44)
10 ـ عمروبن ولید سهمى مصرى (م 103).(45)
11 ـ ابونصر میمون بن ابى شبیب ربعى کوفى (م 83).(46)
12 ـ عزیل بن شرحبل ازدى کوفى.(47)
13 ـ ولید بن عبده, غلام عمروبن عاص.(48) (شاید این همان عمروبن ولید باشد.)
14 ـ ابونجیع یسار ثقفى مکى (م 109).(49)
شجاعت قیس
قیس شمشیردار پیامبر(ص) بود و در تمام غزوه ها همراه رسول خدا(ص) بود. او پرچم انصار را حمل مى کرد و هیبتى داشت که دل هاى شجاعان را مى لرزاند.(50)
قیس در اشعار خویش به حضور گسترده اش در جنگ هاى بدر, حنین, احد, خیبر, نضیر, احزاب, فتح مکه و... اشاره مى کند و مى گوید:
اننا اننا الذین اذا الفتح
شهدنا و خیبرا و حنینا
ما, همانان هستیم که در روز فتح مکه حاضر بودیم, در جنگ خیبر و حنین حضور داشتیم.
بعد بدر و تلک قاصمه الظهر
واحد و باالنضیر ثینا(51)
پس از نبرد بدر که کمر را مى شکست, و جنگ احد, و به یهودیان بنى النضیر که دوباره حمله کردیم.
حضور قیس در صحنه هاى گوناگون, مخالفان خدا و رسول خدا(ص) را دچار بیم و هراس مى کرد. سخن معاویه در نبرد صفین مشهور است که گفت: اگر جلوگیرنده فیل (در هجوم اصحاب فیل) جلوى قیس را نگیرد, قیس همه را به نابودى خواهد کشاند.(52)
قیس جنگاورى شکست ناپذیر بود. او در کلیه نبردها با شجاعت, اراده اى آهنین و همتى استوار پا به میدان مى نهاد و دل هاى شجاعان را مى لرزاند. او هیچ گاه پشت به دشمن نکرد.(53)
منذربن جارود(54) که سپاهیان و جنگجویان امیرمومنان(ع) را در زاویه(55) دیده بود, چنین مى گوید:
قیس یکه تازى که بر اسب سرخ گون سوار بود, در حالى که جامه اى سپید برتن داشت, از برابر ما گذشت. کلاهى سفید و عمامه اى زرد بر سرداشت, تیر و کمان بردوش نهاده و شمشیرى به کمربسته بود, پاهایش به زمین کشیده مى شد و در بین هزاران سپاهى که آن ها نیز تاجى از کلاه سفید و عمامه زرد برسرنهاده بودند, در حالى که پرچمى زرد رنگ به دست داشت, دیده مى شد. گفتم: این کیست؟ گفتند: او قیس بن سعد بن عباده, از انصار است...(56)
زهد قیس
مسعودى درباره زهد او مى نویسد:
قیس بن سعد از حیث زهد و دیندارى و پیروى از على(ع), داراى مقامى والاست.
زهد و وارستگى او, از بخشش هاى فراوان و بى اعتنایى اش به سفره رنگین معاویه به خوبى آشکار است.(57)
علاوه براین, خطابه هاى شورانگیز و سخنان او نیز نشان دهنده پارسایى اوست.
خشوع قیس
قیس در خوف از خداوند و خشوع و بندگى در برابر پروردگار, به حدى رسیده بود که روزى هنگام نماز, ناگهان مار بزرگى در سجده گاهش هویدا شد. این خطر, قیس را از حال خوش عبادت خارج نکرد. او با سرخود مار را کنار زد و در پهلوى آن سجده کرد. مار به گردنش پیچید, ولى او از عبادت بازنایستاد و همچنان آداب نماز را ـ چنان که شایسته بود.ـ به جاى آورد و پس از پایان نماز, مار را از گردن جدا کرد و به طرفى افکند.(58)
در مورد توجه او به دعا, آمده است که مسعر از معبد بن خالد نقل مى کند: قیس بن سعد همواره در حال دعا بود و به هنگام دعا انگشت سبابه را بالا نگاه مى داشت. (59)
امانت دارى قیس
پیامبر(ص) مناصب متعددى به قیس تفویض کرد. او کارگزار پیامبر(ص) در صدقات مسلمانان بود.(60)
این منصب خطیر معمولا به افرادى واگذار مى شود که امین و قانع باشند.
لیاقت و کاردانى قیس
مإموریت هایى که پیشوایان معصوم(علیهم السلام) به قیس واگذار کردند, بهترین دلیل بر لیاقت, کاردانى و درستکارى اوست. انس بن مالک مى گوید: در زمان حیات رسول خدا(ص), قیس ریاست نیروى انتظامى آن حضرت را برعهده داشت و در مقر فرماندهى مستقر بود. او مإموریت هاى شهرى را انجام مى داد و دستورهاى امنیتى و انتظامى را در شهر مدینه اجرا مى کرد.(61)
سخاوت قیس
هوالبحر من اى النواحى إتیته
فلجته المعروف و الجود ساحله(62)
قیس مردى بخشنده و جوانمرد بود و در سایه ایمان و صفات والاى انسانى اش, براى همه خیر و خوبى مى خواست و تلاش مى کرد حتى به افرادى که نمى شناخت, سود برساند. او این خصلت را از نیاکانش به ارث برده بود.
رسول خدا(ص) در این باره فرمود: جود و سخاوت در سرشت این خاندان نهفته است. (63)
جز این خاندان در مدینه, خانواده اى نبود که چهار نسل آن پیاپى از بخشندگان باشند.(64)
بى تردید, این شعر ادیب صابر ترمذى درباره او صادق است:
رستم به وقت کوشش با او بود جبان
حاتم به گاه بخشش پیشش بود بخیل
نمونه هایى از داستان هایى که در سخاوت او گفته اند, چنین است:
((مبرد)) مى نویسد: پیرزالى نزد قیس آمد و گفت: در منزل موشى نیست. (کنایه از فقر و نادارى است.) قیس گفت: به خدا قسم! موش هاى خانه ات را فراوان خواهم کرد. سپس انواع خوراکى هاى لذیذ را برایش فراهم ساخت.(65)
مسلمانان که تعداد آنان سیصد نفر بود, در جنگ حبط گرفتار قحطى و گرسنگى شدید شدند. فرمانده (ابوعبیده بن جراح) دستور جیره بندى آذوقه را داد. مسلمانان به حدى در فشار گرسنگى قرار گرفتند که یک دانه خرما در بین چند نفر تقسیم مى شد. مسلمانان مجبور به خوردن برگ هاى خاردار بوته ها شدند. برخى گفتند: اگر وضع بدین منوال ادامه یابد, توان مقابله با دشمن را نخواهیم داشت. قیس بن سعد بن عباده گفت: آیا کسى حاضر است خرما در قبال گوساله و بزپروارى از من خریدارى کند, مشروط بر آن که گوسفند پروارىها را این جا تحویل دهد و خرما را در مدینه تحویل گیرد؟
عمر با تعجب گفت: این جوان که مالى ندارد چگونه نسبت به اموال دیگران تعهد مى کند؟! قضا را مردى از جهنیه یافت شد و قیس با او صحبت کرد که حاضرى چند پروار به من بفروشى و بهاى آن را در مدینه به صورت چند بار خرما تحویل بگیرى. فروشنده پرسید: توکیستى؟ او گفت: من قیس فرزند سعد بن عباده هستم. مرد جهنى گفت: چرا از اول نسبت خود را نگفتى؟ میان من و سعد دوستى وجود دارد, او سرور مردم مدینه است. من این معامله را مى پذیرم, مشروط بر آن که خرما از نوع خرماى ذخیره و خشک و از خرماى نخلستان هاى آل دلیم باشد.
قیس شرط را پذیرفت و مرد جهنى گفت: برخى را گواه این تعهد بگیر. تنى چند از مهاجر و انصار گواهى دادند. قیس به مرد جهنى گفت: توهم هرکس را مى خواهى, گواه بگیر. او از جمله کسانى را که به شهادت طلبید, عمربود. عمر نپذیرفت و گفت: این جوان (قیس) تهیدست است و خودش مالى ندارد و ثروت از پدر اوست. فروشنده گفت: گمان نمى کنم که سعد بن عباده در مورد پرداخت چند بارخرما آن هم نسبت به تعهد فرزندش, کوتاهى کند. وانگهى من در این جوان و چهره کارهاى پسندیده مى بینم. در این مورد میان عمر و قیس بگو مگویى صورت گرفت, به طورى که قیس به درشتى با او سخن گفت.
قیس پروارىها را گرفت و سه روز پیاپى در هر روز یک پروار مى کشت و لشکر را اطعام مى کرد و چون روز چهارم رسید, فرماندهى لشکر او را از این کار منع کرد و گفت: تو که مالى ندارى, چرا تعهد خود را سنگین تر مى کنى؟
ابوعبیده حکم کرد که قیس دیگر پروار نکشد. قیس گفت: ابوعبیده! آیا تصور مى کنى سعدبن عباده که همواره وام هاى مردم را مى پردازد, هزینه هاى ایشان را تحمل مى کند و معمولا در قحط سالى مردم را اطعام مى کند, از پرداخت چند بارخرما در مورد مجاهدان در راه خدا خوددارى مى کند؟ نزدیک بود که ابوعبیده ملایم و نرم شود و او را آزاد بگذارد که عمر گفت: دستور بده که پروار نکشد؟ ابوعبیده اجازه نداد که دو پروار باقى مانده ذبح شود.
همین که خبر گرسنگى شدید لشکر به مدینه رسید, سعدبن عباده گفت: اگر قیس آن چنان باشد که من او را شناخته ام, براى ایشان چیزى تهیه خواهد کرد. چون قیس به مدینه آمد, سعد به دیدارش رفت و گفت: هنگامى که لشکر دچار کمبود مواد غذایى و گرسنگى شد, چه کردى؟ گفت: براى ایشان پروارى کشتم. گفت: چه خوب, بعد چه کردى؟ گفت: بازهم کشتم. گفت: چه خوب, بعد چه کردى؟ گفت: بازهم کشتم. پدر گفت: چه خوب, بعد چه کردى؟ قیس گفت: دیگر مرا از آن کار نهى کردند. پرسید: چه کسى نهى کرد؟ گفت: فرمانده. سعد پرسید: براى چه؟ گفت: مى پنداشت که من مالى ندارم و مى گفت که مال از آن پدر است. من به او گفتم: پدرم معمولا وام مقروضین بیگانه را مى پردازد و متحمل هزینه مى شود و در قحط سالى به مردم اطعام مى کند, آن وقت تصور مى کنى این کار را براى من انجام نمى دهد؟
سعد بن عباده به قیس گفت: چهار قطعه نخلستان از آن تو باشد. سعدبن عباده در این مورد سندى نوشت و آن سند را نزد ابوعبیده آوردند و اوهم گواهى نوشت. آن را پیش عمر آوردند ولى او از نوشتن گواهى خوددارى کرد. کوچک ترین نخلستان او پنجاه بار خرما محصول مى داد.
مرد جهنى هم همراه قیس آمد. سعدبن عباده خرماى او را پرداخت و جامه اى به او داد و او را سواره برگرداند. چون رفتار قیس به اطلاع رسول خدا(ص) رسید, فرمود: او در خاندان جود و بخشش است.(66)
او اموال فراوان داشت و به نیازمندان قرض الحسنه مى داد. روزگارى بیمار شد. بدهکاران چون در پرداخت بدهى شان تإخیرکرده بودند, از دیدارش شرم داشتند و به عیادتش نمى رفتند. قیس چون تعداد عیادت کنندگانش را اندک یافت, گفت: خداوند ثروتى را که موجب شود برادران مومن کم تر از یک دیگر دیدن کنند, نابودسازد. سپس فرمان داد در شهر فریاد بزنند که قیس همه بدهکارانش را بخشیده است. طولى نکشید که مردم به خانه اش هجوم بردند. ازدحام جمعیت چنان بود که پلکان در ورودى خانه اش خراب شد.(67)
((جابر)) مى گوید: با گروهى تحت فرماندهى قیس به مإموریتى اعزام شدم. قیس از مال شخصى خود, و شترى براى ما نحر کرد. پس از تشرف به خدمت رسول اکرم(ص) همراهان موضوع را با آن حضرت در میان گذاشتند. پیامبراکرم(ص) فرمود: سخاوت و کرم, اخلاق و سرشت این خاندان است.(68)
قیس در سفرى که از عراق به مدینه آمد, براى تإمین غذاى همراهان هر روز یک شتر از اموال خود را مى کشت.(69)
ابن کشمیر مى نویسد:
قیس ظرف بزرگى داشت که در سفرها همواره با او بود. هر وقت مى خواست غذا بخورد, منادیانش فریاد مى زدند: اى مردم, بیایید و از غذاى قیس استفاده کنید.(70)
به قیس گفتند: آیا بخشنده تر از خود سراغ دارى؟
گفت: آرى. روزى همراه عده اى در بیابان میهمان زنى شدیم. او ما را بسیارگرامى داشت. وقتى همسرش وارد شد, با خوشرویى فراوان حالمان را پرسید.
مرد شترى را نحر کرد و روز بعد شترى دیگر سربرید. به او گفتم: باقى مانده گوشت دیروز تازه بود, چرا شتر دیگر سربریدى؟ گفت: ما از گوشت دیروز به میهمان نمى دهیم.
باران مى بارید و ما مجبور شدیم چند روز در آن جا بمانیم. مرد هر روز شترى نحر مى کرد. وقتى ابرها پراکنده شدند و بارندگى تمام شد, آهنگ سفرکردیم و صددینار نزد آن ها گذاشتم. هنوز مقدارى راه نپیموده بودیم که صاحبخانه, سوار براسب, با نیزه آخته در دست به ما نزدیک شد و گفت: شما پول میهماندارى به من مى دهید؟ پول هاى خود را پس بگیرید و گرنه با این نیزه حمله مى کنم. ما ناگزیر صددینار را گرفتیم.(71)
آنچه بدهى که عوض جویى بدان
باشد این خود عادت سوداگران
جوددانى چیست؟ بذل بى عوض
دور بودن از ریا و از غرض
هرچه دارى هرکه را بینى بده
وآنچه بخشیدى برآن منت منه
((هیثم بن عدى)) مى گوید: سه نفر در کنارخانه خدا, درباره این که سخاوتمندترین مردم در این زمان کیست, با یک دیگر گفت و گو مى کردند. مردى گفت: از همه بخشنده تر عبدالله بن جعفر است.
دیگرى گفت: قیس بن سعد بن عباده و سومى گفت: عرابه اوسى.(72)گفت و گو بالا گرفت و صداى بلندشان به دیگران رسید. شخصى به آنان گفت: سخن بسیار گفتید, بهتر است هر یک از شما نزد کسى که او را بخشنده ترین افراد مى پندارد, برود تا در عمل معلوم شود که سخاوتمندترین مردم کیست؟
کسى که عبدالله بن جعفر را برگزیده بود, نزد وى رفت و هنگامى او را ملاقات کرد که پا دررکاب کرده بود, به سوى یکى از مزارع خود مى رفت. مرد به او گفت: اى پسرعموى پیامبر! من مسافرى غریب و بینوایم که به درگاهت روى آوردم. عبدالله پاى خود را از رکاب خارج کرد و گفت: این شتر و آنچه برآن است, از آن تو. جامه هاى خز همراه چهارهزاردینار و شمشیر على(ع) بار آن شتر بود.
کسى که قیس را برتر شمرده بود, نزد وى رفت. قیس خوابیده بود. کنیزش گفت: حاجت خود را بگو. گفت: مردى غریب و در راه مانده ام و توان بازگشت به وطن ندارم. کنیز گفت: خواسته ات کوچک تر از آن است که قیس را از خواب بیدار سازم. این کیسه هفتصد دینار دارد, آن را بردار که امروز در خانه قیس جز این چیزى نیست و به جایگاه شتران برو, یک شتر (ناقه) را همراه غلامى برگزین و به سوى وطن خود حرکت کن.
قیس از خواب بیدار شد و کنیز ماجرا را تعریف کرد. قیس به شکرانه این بخشندگى, کنیز را آزاد ساخت.
کسى که نام عرابه را به عنوان کریم ترین افراد مطرح کرده بود, نزد او رفت. عرابه به قصد نماز از خانه بیرون آمده بود. دو تن از غلامانش زیربازوهایش را گرفته بودند; زیرا ناتوان بود و دیدگانش درست نمى دید. مرد خود را مسافر انسان بینوا معرفى کرد. عرابه خود را از غلامان جدا کرد و از تإسف دست هایش را بر یک دیگر زد و گفت: آه! به خدا قسم! اکنون جز این دو غلام چیزى ندارم; آنان را به تو بخشیدم.
مرد گفت: من هرگز غلامان را از شما جدا نمى کنم.
عرابه گفت: اگر تو آن ها را نپذیرى, هردو در راه خدا آزادند. اختیار باتوست; مى خواهى بگیر, مى خواهى آزادکن. آن گاه دست دراز کرد و به طرف دیوار رفت تا به کمک دیوار راه خود را ادامه دهد.
مرد نیز غلامان را برگرفت و نزد دوستانش آمد. جمعى که از ماجرا آگاه بودند, به اتفاق آرإ, عرابه را کریم ترین فرد معرفى کردند; زیرا او آنچه در دسترس داشت, بخشیده بود. ((و غایه الجود بذل الموجود.))
اگر عبدالله بن جعفر بیش ترین مال را دراختیار آن مرد گذاشت, کار همیشگى خود را انجام داد. قیس نیز فرد کریمى بود که به کنیزش اجازه داد و دهش داد و او را به شکرانه این بخشش در راه خدا آزاد کرد; ولى کار عرابه تحسین برانگیزتر بود. (73)
قیس در حیات پیامبر(ص) با خلیفه اول و دوم, به سفر رفت. او در طول سفر دست سخاوت گشود و براى آن دو و دیگر همسفران از مال خود بسیار هزینه کرد. ابوبکر به او گفت:
خوب مال پدرت را تباه مى کنى, دست نگهدار! چون سفرپایان یافت و به مدینه بازگشتند, پدرش به ابوبکر گفت: مى خواستى فرزندم خست ورزد! ماقومى هستیم که خست نتوانیم.(74)
((ابومنذر)) گفت: چون قیس از مصر بیرون آمد, در راه به مردى از ((قبیله بلى)) رسید که اسود نام داشت. قیس میهمان او شد و آن مرد مراتب میهمان نوازى به جاى آورد. چون آهنگ سفر کرد, چند جامه و چند درهم نزد زنش نهاد. وقتى که مرد بازگردید, زن آن جامه ها و درهم ها را به او داد. صاحبخانه خود را به قیس رساند و گفت: من میهمان فروش نیستم. قسم به خدا! اگر آنچه را به همسرم دادى, بازپس نگیرى, با این نیزه شما را خواهم کشت.
قیس به همراهانش گفت: واى برشما! هدایا را از او پس بگیرید.(75)
هوشمندى قیس
در مورد هوش, ذکاوت و استعداد سازماندهى قیس باید گفت: قیس از چهره هاى درخشان اسلام و سیاستمداران زیرک, نیرومند, کاردان و با کفایت بود. او همواره مى گفت: اگر این سخن پیامبر(ص) را که ((فریب و نیرنگ در آتش است.)) نمى شنیدم, مکارترین مردم امت رسول خدا(ص) بودم.(76)
اگر به اسلام اعتقاد نداشتم, نیرنگى به کار مى بستم که هیچ عربى در مقابل آن تاب مقاومت نداشته باشد.(77)
زندگى قیس گواه روشنى برهوشمندى و زیرکى اش به شمار مى رود. تحرکات نظامى او در صحنه هاى پیکار, تاکتیک هاى کارآمدش در جنگ ها و رخدادهاى مهم و تدبیرش در حکمرانى او را فردى محبوب و گرانقدر مى نمایاند.
على(ع) برایش احترام ویژه اى قائل بود. نظرهایش را بزرگ مى داشت و لیاقت و هوشمندىاش را مى ستود. وقتى قیس نزد امیرمومنان(ع) آمد, از مسایلى که بین او و بزرگان مصر اتفاق افتاده بود, سخن گفت و تحریکات معاویه را براى آن حضرت تشریح کرد. همه دریافتند که باچه رخدادهاى مهمى دست و پنجه نرم کرده و در راه ایفاى مسوولیت چه دشوارىهایى را به جان خریده است.(78)
این امر منزلت و مقام قیس را نزد على(ع) چنان بالا برد که در تمام مسایل, نظریه هاى او را مورد بررسى قرار مى داد.(79)
اگرتاریخ اسلام را نیک بررسى کنیم, در مى یابیم که قیس سرآمد سیاستمداران است و بى تردید, برپنج سیاستمدار مشهور عرب(80) برترى دارد.
در ((الاستیعاب)) آمده است: قیس در میان دانایان, صاحب نظران, مدیران و فرماندهان هوشمند و زیرک جنگ, فردى بارز و عالى رتبه شمرده مى شود و به بزرگوارى و سخاوت متصف است.(81)
پى نوشتها:
از سروران عزیزم حضرت آقاى حسن ابراهیم زاده و حضرت آقاى عباس عبیرى که با لطف آن دو عزیز این یادداشتها قابل نشر شد, تشکر مى کنم.
1 ـ بن حرام طبق نقل الاصابه.
2 ـ و انى من القوم الیمانین سید
وماالناس الا سید و مسود
و بز جمیع الناس اصلى و منصبى
و جسم به إعلو الرجال مرید
3 ـ رجال کشى, ص ;73 قاموس الرجال, ج 7, ص 397.
4 ـ قاموس الرجال, ج 7, ص ;401 الاعلام, ج 2, ص ;800 البیان و التبیین, ج 1, ص 21, ج 2, ص 121, 69 و 98 و ج 3, ص 268, 174.
5 ـ تهذیب الاسمإ, ج 2, ص ;62 تتمه المنتهى, ص 391.
6 ـ ذى قرد, در فاصله یک روز راه تا مدینه, در راه غطفان است و هم گفته اند: به فاصله دو روز از مدینه و در راه خیبر است. (وفإ الوفإ, ج 2, ص 360). این جنگ در سیره ابن هشام ((ذى قرد)) و در المغازى, ((نمابه)) ثبت شده است.
7 ـ ر.ک: الدرجات الرفیعه, ص 334 و المغازى, ج 2, ص 547.
8 ـ اسدالغابه, ج 4, ص ;215 تهذیب الاسمإ, نووى, ج 2, ص 62.
9 ـ تهذیب الکمال, ج 24, ص 44 و الاصابه.
10 ـ اسدالغابه, ج 4, ص ;215 الاستیعاب, ج 3, ص ;222 سفینه البحار, واژه ((قیس)); تهذیب الکمال, ج 24, ص 47.
11 ـ اسمإ الصحابه الرواه, ص 120.
12 ـ کنیه سعدبن عباده.
13 ـ کتاب المغازى, جزء سوم, ص 1059.
14 ـ ر.ک: الغدیر, ج 2, ص 111.
15 ـ همان و الانساب, جزء رابع, 267.
16 ـ الجواهر المضیئه, ص ;13 الانساب (سمعانى) جزء رابع, ص 267.
17 ـ ر.ک: المختار از ابوالمعالى اسلامى و منتخب المختار, ص 72, الدررالکامنه, ج 2, ص 284 و الغدیر, ج 2, ص 111.
18 ـ بغیه الوعاه, ص 161 و الغدیر, ج 2, ص 113.
19 ـ درالغارات, ص 211 ((ممن إرضى هدیه)) آمده است.
20 ـ کامل مبرد, ج 1, ص 209.
21 ـ رجال کشى, ص 73.
22 - الاستیعاب, ج 2, ص 538.
23 ـ اسدالغابه, ج 4, ص 216.
24 ـ ر.ک: رجال شیخ طوسى.
25 ـ ر.ک: شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحدید.
26 ـ تاریخ ابن کثیر, ج 8, ص 99.
27 ـ تجریداسمإ الصحابه, ج 2, ص 20.
28 ـ الدرجات الرفیعه, ص 336.
29 ـ همان, ص 335.
30 ـ البدایه و النهایه, ج 8, ص 99.
31 ـ نک: تاریخ البخارى الصغیر, ج 1, ص 111.
32 ـ عبدالله بن بدیل از یاران خاص امام على(ع) بود که در صفین, در رکاب حضرت به شهادت رسید و در لحظات آخر به اسودبن طهمان وصیت کرد که با على(ع) باشد و از حمایت او دست برندارد. این گفته عبدالله را امام مى شنود و مى فرماید: خدایش رحمت کند که تا زنده بود با دشمنان ما جنگید و در وقت مرگ هم براى ما خیرخواهى کرد. (شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحدید, ج 2, ص 470.)
33 ـ سیراعلام النبلإ, ج 3, ص ;101 اسدالغابه, ج 4, ص ;215 تهذیب الکمال, ج 24, ص 44.
34 ـ تاریخ طبرى, ج 6, ص 53.
35 ـ تهذیب التهذیب; الاصابه; تهذیب الکمال, ج 24, ص 41.
36 ـ تهذیب التهذیب, ج 2, ص 193, ج 7, ص 193 و ج 8, ص 396 و تهذیب الکمال, ج 24, ص 41.
37 ـ تهذیب الکمال, ج 24, ص 41.
38 ـ السنن الکبرى, ج 10, ص ;222 تهذیب الکمال, ج 24, ص 41.
39 ـ کتاب الجرح و التعدیل, ج 7, ص 99.
40 و 41 ـ تهذیب الکمال, ج 24, ص 41.
42 ـ سیر اعلام النبلإ, ج 3, ص 102.
43 و 44 ـ تهذیب الکمال, ج 24, ص ;42 سیراعلام النبلإ, ج 3, ص 102.
45 ـ تهذیب الکمال, ج 24, ص 42.
46 ـ تهذیب التهذیب, ج 8, ص 116.
47 ـ تهذیب الکمال, ج 24, ص 42.
48 ـ الاصابه, ج 3, ص ;620 حلیه الاولیإ, ج 5, ص 24 و تهذیب الکمال, ج 24, ص 42.
49 ـ تهذیب التهذیب, ج 11, ص 141.
50 ـ تهذیب الکمال, ج 24, ص 42.
51 ـ کتاب المغازى, جزء ثالث, ص ;1059 کتاب صفین, ص 447 و الغدیر, ج 2, ص 81.
52 ـ الغدیر, ج 2, ص 75.
53 ـ ارشادالقلوب, ج 2, ص 201.
54 ـ خود او مى گوید:
اناابن سعد و ابى عباده
و الخزرجیون رجال ساده
لیس فرارى فى الوغى بعاده
ان الفرار للفتى قلاده
55 ـ وى از طرف على(ع) حاکم یکى از شهرهاى فارس (اصطخر) بود. امام(ع) او را به خاطر اختلاس بیت المال زندانى کرد. بعدها با شفاعت صعصعه بن صوحان از زندان آزاد شد. او پایان عمر خود را در هندوستان گذراند و در عهد سلطنت یزید بن معاویه در گذشت.
56 ـ زاویه: قریه اى است در کنار دجله, بین واسط و بصره.
57 ـ مروج الذهب, ج 2, ص 8.
58 ـ شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحدید, ج 4, ص 14.
59 ـ رجال کشى, ص 63.
60 ـ تهذیب الکمال, ج 24, ص 44.
61 ـ سیراعلام النبلإ, ج 3, ص ;104 ابن عساکر, ج 14, ص 227.
62 ـ صحیح ترمذى, ج 2, ص ;317 سنن بیهقى, ج 8, ص ;175 مصابیح البغوى, ج 2, ص ;151 استیعاب, ج 2, ص ;528 اسدالغابه, ج 4, ص ;215 الاصابه, ج 5, ص ;354 تهذیب التهذیب, ج 8, ص ;394 مجمع الزواید, ج 9, ص 305.
63 ـ او دریاست,از هرکرانه بر وى درآیى, موج هایش احسان مى ریزد و ساحلش مالامال از کرم است.
64 ـ الاصابه, ج 5, ص 254.
65 ـ قاموس الرجال, ج 7, ص 399.
66 ـ کامل, ص ;309 عقدالفرید, ج 1, ص ;256 الاستیعاب, ج 3, ص ;222 الکرمإ, ص ;736 سیراعلام النبلإ, ج 3, ص ;161 الدرجات الرفیعه, ص ;335 اعیان الشیعه, ج 8, ص 453.
67 ـ کتاب المغازى, ج 2, ص 775 و 776 و سیراعلام النبلإ, ج 3, ص 105 و 106.
68 ـ ربیع الابرار, ج 4, ص ;91 قاموس الرجال, ج 7, ص ;399 الاستیعاب, ج 2, ص ;526 البدایه و النهایه, ج 8, ص ;100 الصداقه و الصدیق, ص ;23 المستجاد, ص ;176 لباب الاداب, ص 109 و البصائر و الذخائر, ج 4, ص 241.
69 ـ قاموس الرجال, ج 7, ص ;399 اعیان الشیعه, ج 8, ص 453 و تهذیب الکمال, ج 24, ص 43.
70 ـ تهذیب التهذیب, ج 8, ص 394 و الاستیعاب, ج 2, ص 525.
71 ـ تاریخ ابن کثیر, ج 8, ص 99.
72 ـ الکرمإ, ص 73.
73 ـ عرابه بن اوس بن قیظى.
74 ـ مستطرف, ج 1, ص ;168 البدایه والنهایه, ج 8, ص ;100 المستجاد من فعلات الاجواد, ص 125 و 126.
75 ـ الغارات, ص 222.
76 ـ الغارات, ج 1, ص ؟
77 ـ ((المکروالخدیعه فى النار))
78 ـ اسدالغابه, ج 4, ص ;215 تاریخ ابن کثیر, ج 8, ص ;101 تهذیب الکمال, ج 24, ص 44.
79 ـ الدرجات الرفیعه, ص ;335 الاصابه, ج 3, ص 249.
80 ـ تاریخ طبرى, ج 5, ص 231.
81 ـ آنان عبارتند از: معاویه, عمروبن عاص, قیس بن سعد, مغیره بن شعبه, عبدالله بن بدیل. ر.ک: تاریخ طبرى, ج 6, ص ;92 کامل ابن اثیر, ج 3, ص ;143 اسدالغابه, ج 4, ص 215.
82 ـ الاستیعاب, ج 2, ص 528.

فرهنگ کوثر - شماره 48
قیس بن سعد بن عباده (1)
ناصر باقرى بیدهندى
________________________________________
مقدمه
قیس بن سعد بن عباده از اصحاب بزرگ پیامبر(ص) و یاران وفادار امیرمومنان على(ع) است. او از نام آوران بزرگ عصر خود و از شخصیتهاى گمنام تاریخ اسلام و تشیع است.
در میان خصوصیات فردى و اجتماعى قیس, آنچه وى را از دیگر یاران على(ع) متمایز مى سازد, بینش سیاسى ـ اجتماعى اوست; به گونه اى که مورخان و سیره نویسان وى را یکى از پنج سیاستمدار عرب در عصر پیامبر(ص) و على(ع) مى خوانند.
او بزرگمردى است که معاویه او را با صدهزار نفر از یاران خود برابر مى داند.
تبار قیس
پدر: سعد بن عباده بن دلیم بن حارثه(1) بن ابى خزیمه ابن ثعلبیه (ثعلبه) بن طریف بن خزرج بن ساعده بن کعب بن خزرج الاکبر بن حارثه بن ثعلبه البهلول بن عمرو بن عامر بن حارثه بن امروالقیس البطریق بن ثعلبه العنقإ بن مازن بن ازد بن الغوث است. پدرش رئیس قبیله خزرج, پیشوایى انصار و از افسران ارشد اسلام بود که دوران جاهلیت و پس از ظهور اسلام, ریاست و سرورى داشت و قومش پیشواى و بزرگوارىاش را مى ستودند.
سعد در سال 14 یا 15 ه' .ق. در زمان خلافت خلیفه دوم, در ((حوران)) ـ از نواحى شام ـ کشته شد. قبرش در غوطه دمشق مشهور و معروف است.
مادر محترم قیس ((فکیهه)) دختر عبیدبن دلیم بن حارثه است.
قیس در سروده هاى خود به عظمت خود و خاندانش اشاره مى کند و مى گوید:
من از قوم یمانین, آقا و رئیس آن قبیله هستم و مردم هم دو دسته اند: فرمانده یا فرمانبردار.
اصالت و مقام من برهمگان چیره شده و همه را تحت الشعاع قرار داده است.
و من از اندامى کشیده و قدرتى زیاد بهره مى برم و از این جهت بر مردان برترى دارم.(2)
چنان که پیداست, قیس در مصراع اخیر, به شمایل خود اشاره کرده است. او مردى بلند قامت بود. عضلاتى سخت, پیچیده و محکم داشت و موى جلوى سرش ریخته بود. در عصر رسول خدا(ص) ده نفر از اهالى مدینه بلند قد و رشید بودند که طول قامت آن ها ده وجب ـ به وجب خودشان ـ بود و قیس در شمار این گروه جاى داشت.(3)
ابوالفرج اصفهانى مى گوید: قیس بلند اندام بود و هنگامى که بر اسب تنومند و بزرگ مى نشست, پاهایش از دو سو به زمین مى رسید. همچنین در چهره اش حتى یک تار مو هم وجود نداشت.(4) انصار مى گفتند: دوست داشتیم تمامى اموال خود را بدهیم و براى قیس محاسن بخریم. اما با این همه زیبا روى بود.(5)
آل سعد بن عباده از اصیل ترین و شریف ترین خاندان هاى انصار به شمار مى رفتند و در اسلام و ایمان, سوابق درخشانى داشتند. رسول خدا(ص) در مناسبت هاى مختلف, عنایت خاص خود را به آن ها ابراز کرد و خدمات و خصلت هاى والاى بزرگان این خاندان را ستود. آن بزرگوار در غزوه ((ذى قرد))(6) فرمود: خداوندا! رحمت را بر سعد و خاندانش ارزانى دار; چه نیک مردى است سعد بن عباده.(7)
سعد بن عباده فرزندانى داشت که قهرمان دفتر ما, باهوش ترین و مشهورترین آن هاست. قیس ازاصحاب رسول خدا(ص) و از یاران خاص امیرمومنان و امام حسن مجتبى8 بود. با آن که قیس فرزند رئیس قبیله بود و موقعیت اجتماعى والایى داشت, پدرش او را به خدمتگزارى رسول خدا(ص) گماشت.(8) او در طول ده سال, پیوسته گرداگرد خورشید وجود رسول خدا(ص) مى گردید.(9) و پیامبر(ص) نیز به وى عنایتى خاص داشت.
قیس مى گوید: براى خواندن تعقیبات نماز نشسته بودم که رسول خدا(ص) به من فرمود: مى خواهى تو را به یکى از درهاى بهشت راهنمایى کنم؟
گفتم: آرى.
فرمود: فراوان بگو: ((لاحول و لا قوه الا بالله))(10)
او همچنان که رشد مى کرد, از اخلاق محمدى نیز بهره مى گرفت. در اکثر غزوات, پرچم انصار در دست سعدبن عباده بود و در پاره اى از آن ها نیز در دست فرزندش, قیس قرار داشت. رسول خدا(ص) در موارد متعددى با او مشورت مى کرد و گاه نیز او را جانشین خود در مدینه مى ساخت. سعد مردى غیور بود. پیامبرخدا(ص) درباره او فرمود: همانا سعد مردى با غیرت است.(11)
سعد و فرزندش مهمان نواز و گشاده دست بودند. روزى پیامبر(ص) در خانه سعد میهمان بود. پیامبر(ص) پس از صرف غذا, فرمود:
غذایتان را نیکان خوردند, فرشتگان برشما درود فرستادند و روزه داران بر خوان گسترده شما افطار کردند.
هنگامى که شتر رسول خدا(ص) گم شد, سعد شترى در اختیار آن حضرت گذاشت. پیامبر(ص) فرمود: خداوند بر شما دو نفر ـ پدر و پسر ـ برکت دهد. اى ابوثابت!(12) برتوبشارت باد که رستگارشدى. بدون شک به وجود آوردن جانشین ها و فرزندان شایسته کار خداست و به آن کس که اراده کند, خواهد داد و به تحقیق, خداوند متعال فرزندى پاکدامن و نیکوسیرت به تو عنایت فرموده است.(13)
این خانواده همواره کانون پرورش شخصیت هاى بزرگ بوده است. دانشمندان به نامى از این بیت شریف برخاسته اند; دانشورانى که در دریاى بیکران فضل و حسن, درى شاهوار هستند که نامشان در کتاب هایى چون ((انساب سمعانى)), ((بغیه الوعاه)) سیوطى, و ((الغدیر)) علامه امینى ثبت است که به برخى از آن ها اشاره مى کنیم.
ابویعقوب اسحاق بن ابراهیم بن یحیى بن عباس بن عبدالرحمن بن سالم بن قیس (م 317).
او راوى حدیث و فردى متمول, موجه, موثر و موثق بود. سمعانى در انساب, به شرح حال او اشاره کرده و او را ستوده است.(14)
عیاضى
ابوبکر محمدبن ابى نصر احمدبن عباس بن جبله بن غالب بن جابر بن نوفل بن عیاض بن یحیى بن قیس.
او فقیهى محبوب و سرشناس بوده و در سمرقند سکونت داشت. وى از ابوعلى محمدبن محمدبن حرث حدیث روایت کرده است.(15)
ابواحمدبن ابى نصر عیاضى(16)
ابن المطرى
ابومحمدعبدالله بن محمدبن خلف بن عیسى بن عباس بن یوسف (م 765).
از حفاظ زمان خود بود و براى گردآورى حدیث سفرهاى زیادى کرد. از اوست: ((الاعلام فیمن دخل المدینه من الاعلام))(17)
ابوالعباس, احمدبن محمدبن عبدالمعطى بن احمدبن عبدالمعطى بن مکى بن طرد بن حسین بن مخلوف بن ابى الفوارس (709ـ 808) نحوى است.
شخصیت والاى قیس
اگر محققى زندگى سراسر افتخار و با برکت قیس را دقیق و بى طرفانه مورد مطالعه قرار دهد و ایمان, رفتار, صفات, وضع زمان و محیط و مواضع وى را بررسى کند, او را از اصحاب راستین و نمونه پیامبر(ص) خواهد یافت. او مردى است که در سراسر عمر, رفتارى سنجیده و برادرانه داشت, از خلقى صاف و بىآلایش برخوردار بود, جز خدا از کسى نمى ترسید, برخلاف باورهاى مذهبى اش عمل نمى کرد, از حریم قانون ((الله)) گام بیرون نمى نهاد, حتى لحظه اى از یاد خدا غافل نمى شد, براى برآوردن نیاز تهیدستان مى کوشید.
امام متقین, على(ع) که از ضمایر بندگان و شخصیت وجودى افراد آگاه بود, در منشور حکومتى که به مردم مصر نوشت, قیس را چنین مى شناساند: قیس از کسانى است که من از ایمان او خشنودم.(18)
مبرد قیس را چنین ستوده است: قیس مردى شجاع, بخشنده, بزرگوار و... بود.(19)
در ((رجال کشى)), درباره او آمده است:
قیس در دوران جاهلیت و عصر اسلام, هماره پیشوا و رهبر بود. او خاندانى بزرگ منش و شریف داشت و نیاکانش بدون استثنإ رئیس قبیله خویش بودند. اگر او کسى را در پناه خویش مى گرفت, دیگر افراد قبایل, پناهنده را نمىآزردند. او و پدرش در جاهلیت و اسلام, سفره اى گسترده داشتند.(20)
در ((الاستیعاب)), درباره قیس آمده است:
قیس بزرگ طایفه خود بود و هیچ کس در قبیله او, به بزرگى او نبود.(21)
در ((اسدالغابه)) نیز آمده است:
قیس از اصحاب نیک و مردان زیرک بود. او یکى از دلیرمردان و بزرگان قوم خود به شمار مى رفت. او سرپرست قبیله اش بود. هیچ فردى در این زمینه با وى نزاعى نداشت. او از خاندان بزرگ آن قبیله بود. پدرش او را به حضرت رسول(ص) بخشید تا به پیامبر(ص) خدمت کند. او پرچم انصار را در دست داشت و همواره با رسول اکرم(ص) بود.(22)
شیخ طوسى(ره) در رجال خود, او را از اصحاب على(ع) ذکر مى کند و مى گوید:
قیس ازکسانى بود که با ابوبکر بیعت نکرد.(23)
ابن ابى الحدید معتزلى درباره قیس و نسب او مى نویسد:
قیس بن سعد بن عباده بن دلیم خزرجى از اصحاب پیامبر(ص) است. او احادیثى از رسول خدا(ص) روایت کرده است. قیس مردى بیش از اندازه کشیده قامت و داراى موهاى بلند ودلیر و بخشنده بود... و از بزرگان شیعیان امیرالمومنین(ع) و معتقد به محبت و ولایت او بود و در همه جنگ ها, در التزام رکاب آن حضرت بود.
قیس هرچند که در مورد صلح امام حسن(ع) با معاویه, به امام حسن(ع) اعتراض کرد, ولى از یاران و همراهان او بود. عقیده و میل او نسبت به آل ابوطالب زیاد بود و در اعتقاد و دوستى خود مخلص شمرده مى شد.(24)
ابن کثیر در باره او مى نویسد:
قیس بزرگ قبیله و فرماندهى بود که سخنانش پرارج شمرده مى شد و جملگى به اطاعتش گردن مى نهادند. او مردى بزرگوار, با سخاوت و شجاع بود. پدرش یکى از دوازده شخصیتى است که اسلام آوردن هم کیشان خود را به رسول خدا(ص) ضمانت کردند.(25)
نویسنده کتاب ((تجرید اسمإ الصحابه)) قیس را از هوشمندان و سخاوتمندان صحابه رسول خدا(ص) خوانده است.(26)
ابن هلال ثقفى در ((الغارات)) مى نویسد:
قیس مردى بزرگ, شجاع و داراى تجربه بود. او تا پایان عمر, شیعه و خیرخواه على و فرزندانش باقى ماند و با همین عقیده نیز جهان را بدرود گفت.(27)
فضل بن شاذان, راوى معروف سخنان اهل بیت(علیهم السلام) نیز درباره اش گفت:
قیس در زمره گروهى بود که بیش از همه به على(ع) پیوستند.(28)
حلبى در کتاب ((سیره)) مى نویسد:
هرکس برآنچه میان قیس و معاویه گذشت, آگاهى یابد, از وفور عقل و زیرکى وى در شگفتى فرو مى رود.
ابن کثیر مى گوید:
على(ع) وى را به حکومت و استاندارى مصر برگزید و او را در زیرکى, سیاست و چاره اندیشى با معاویه و عمروبن عاص برابر ساخت.(29)
ابن شهاب(30) مى گوید:
هنگام برپا شدن فتنه ها, وقتى سیاستمداران عرب را مى شمردند, پنج نفر را داراى رإى مى دانستند. یکى از آن ها, ((قیس)) و دیگرى, ((عبدالله بن بدیل(31) بن ورقإ خزاعى)) بود. این دو همواره با على(ع) بودند.(32)
امام مجتبى(ع) نیز به زیرکى و سیاست قیس اعتماد داشت. آن حضرت به فرمانده لشگرش, عبیدالله بن عباس ـ که دوازده هزار سپاهى تحت فرامانش بودند.ـ دستورداد تا در نبرد با معاویه, در مواقع حساس به قیس مراجعه و با او رایزنى کند و در برنامه و سیاست اداره لشگر, نظر قیس را به کار بندد.
معاویه نقش قیس را چنان مهم مى دانست که پس از بازگشت قیس از مصر به مدینه, که با تهدید و ارعاب مردان و اسود بن ابوالبخترى انجام شد, در نامه اى مراتب خشم خود را به آن ها, تذکر داد و گفت: شما کارى کردید که قیس به سوى على رفت. به خدا قسم! اگر شما هزار رزمنده به یارى على مى فرستادید, از این بدتر نبود که قیس را وادار ساختید به على بپیوندد و در کنار او باشد.(33)
دانش قیس
قیس تنها یک مرد سیاسى و نظامى نبود, بلکه از همان روزها که پدر او را به خدمت رسول خدا(ص) گماشت, داراى هوشى سرشار بود و از رسول خدا(ص) دانش فراوان آموخت. او پس از رسول خدا(ص), از دروازه شهر علم رسول خدا(ص), على(ع) استفاده کرد و از حضرتش حقایقى را فرا گرفت.(34)
بخشى از عمر قیس نیز در مجاهدت سپرى شد. خطابه ها, ادعیه و گفتارهاى برجاى مانده از قیس بن سعد, گواه دانش سرشار اوست.
وى از پیامبر(ص), امیرمومنان8, پدرش (سعد), عبدالله بن حنظله بن راهب انصارى,(35) عبدالرحمان بن لیلى, عروه بن زبیر, شعبى, میمون بن ابى شبیب, عریب بن حمید همدانى و... روایت نقل کرده است.
نام شمارى از کسانى که از قیس روایت مى کنند, عبارت است از:
1 ـ انس بن مالک انصارى.(36)
2 ـ بکربن سواده.(37)
3 ـ عامربن شراحیل شعبى (م 104).(38)
4 ـ ثعلبه بن ابى مالک القرظى.(39)
5 ـ عبدالرحمن بن ابى لیلى انصارى.(40)
6 ـ عبدالرحمن عبدالله بن مالک جیشانى (م 77).(41)
7 ـ ابوعبدالله عروه بن زبیر بن عوام اسدى مدنى.(42)
8 ـ ابوعمار عریب بن حمید همدانى.(43)
9 ـ ابومیسره عمروبن شرجیل همدانى کوفى(م 63).(44)
10 ـ عمروبن ولید سهمى مصرى (م 103).(45)
11 ـ ابونصر میمون بن ابى شبیب ربعى کوفى (م 83).(46)
12 ـ عزیل بن شرحبل ازدى کوفى.(47)
13 ـ ولید بن عبده, غلام عمروبن عاص.(48) (شاید این همان عمروبن ولید باشد.)
14 ـ ابونجیع یسار ثقفى مکى (م 109).(49)
شجاعت قیس
قیس شمشیردار پیامبر(ص) بود و در تمام غزوه ها همراه رسول خدا(ص) بود. او پرچم انصار را حمل مى کرد و هیبتى داشت که دل هاى شجاعان را مى لرزاند.(50)
قیس در اشعار خویش به حضور گسترده اش در جنگ هاى بدر, حنین, احد, خیبر, نضیر, احزاب, فتح مکه و... اشاره مى کند و مى گوید:
اننا اننا الذین اذا الفتح
شهدنا و خیبرا و حنینا
ما, همانان هستیم که در روز فتح مکه حاضر بودیم, در جنگ خیبر و حنین حضور داشتیم.
بعد بدر و تلک قاصمه الظهر
واحد و باالنضیر ثینا(51)
پس از نبرد بدر که کمر را مى شکست, و جنگ احد, و به یهودیان بنى النضیر که دوباره حمله کردیم.
حضور قیس در صحنه هاى گوناگون, مخالفان خدا و رسول خدا(ص) را دچار بیم و هراس مى کرد. سخن معاویه در نبرد صفین مشهور است که گفت: اگر جلوگیرنده فیل (در هجوم اصحاب فیل) جلوى قیس را نگیرد, قیس همه را به نابودى خواهد کشاند.(52)
قیس جنگاورى شکست ناپذیر بود. او در کلیه نبردها با شجاعت, اراده اى آهنین و همتى استوار پا به میدان مى نهاد و دل هاى شجاعان را مى لرزاند. او هیچ گاه پشت به دشمن نکرد.(53)
منذربن جارود(54) که سپاهیان و جنگجویان امیرمومنان(ع) را در زاویه(55) دیده بود, چنین مى گوید:
قیس یکه تازى که بر اسب سرخ گون سوار بود, در حالى که جامه اى سپید برتن داشت, از برابر ما گذشت. کلاهى سفید و عمامه اى زرد بر سرداشت, تیر و کمان بردوش نهاده و شمشیرى به کمربسته بود, پاهایش به زمین کشیده مى شد و در بین هزاران سپاهى که آن ها نیز تاجى از کلاه سفید و عمامه زرد برسرنهاده بودند, در حالى که پرچمى زرد رنگ به دست داشت, دیده مى شد. گفتم: این کیست؟ گفتند: او قیس بن سعد بن عباده, از انصار است...(56)
زهد قیس
مسعودى درباره زهد او مى نویسد:
قیس بن سعد از حیث زهد و دیندارى و پیروى از على(ع), داراى مقامى والاست.
زهد و وارستگى او, از بخشش هاى فراوان و بى اعتنایى اش به سفره رنگین معاویه به خوبى آشکار است.(57)
علاوه براین, خطابه هاى شورانگیز و سخنان او نیز نشان دهنده پارسایى اوست.
خشوع قیس
قیس در خوف از خداوند و خشوع و بندگى در برابر پروردگار, به حدى رسیده بود که روزى هنگام نماز, ناگهان مار بزرگى در سجده گاهش هویدا شد. این خطر, قیس را از حال خوش عبادت خارج نکرد. او با سرخود مار را کنار زد و در پهلوى آن سجده کرد. مار به گردنش پیچید, ولى او از عبادت بازنایستاد و همچنان آداب نماز را ـ چنان که شایسته بود.ـ به جاى آورد و پس از پایان نماز, مار را از گردن جدا کرد و به طرفى افکند.(58)
در مورد توجه او به دعا, آمده است که مسعر از معبد بن خالد نقل مى کند: قیس بن سعد همواره در حال دعا بود و به هنگام دعا انگشت سبابه را بالا نگاه مى داشت. (59)
امانت دارى قیس
پیامبر(ص) مناصب متعددى به قیس تفویض کرد. او کارگزار پیامبر(ص) در صدقات مسلمانان بود.(60)
این منصب خطیر معمولا به افرادى واگذار مى شود که امین و قانع باشند.
لیاقت و کاردانى قیس
مإموریت هایى که پیشوایان معصوم(علیهم السلام) به قیس واگذار کردند, بهترین دلیل بر لیاقت, کاردانى و درستکارى اوست. انس بن مالک مى گوید: در زمان حیات رسول خدا(ص), قیس ریاست نیروى انتظامى آن حضرت را برعهده داشت و در مقر فرماندهى مستقر بود. او مإموریت هاى شهرى را انجام مى داد و دستورهاى امنیتى و انتظامى را در شهر مدینه اجرا مى کرد.(61)
سخاوت قیس
هوالبحر من اى النواحى إتیته
فلجته المعروف و الجود ساحله(62)
قیس مردى بخشنده و جوانمرد بود و در سایه ایمان و صفات والاى انسانى اش, براى همه خیر و خوبى مى خواست و تلاش مى کرد حتى به افرادى که نمى شناخت, سود برساند. او این خصلت را از نیاکانش به ارث برده بود.
رسول خدا(ص) در این باره فرمود: جود و سخاوت در سرشت این خاندان نهفته است. (63)
جز این خاندان در مدینه, خانواده اى نبود که چهار نسل آن پیاپى از بخشندگان باشند.(64)
بى تردید, این شعر ادیب صابر ترمذى درباره او صادق است:
رستم به وقت کوشش با او بود جبان
حاتم به گاه بخشش پیشش بود بخیل
نمونه هایى از داستان هایى که در سخاوت او گفته اند, چنین است:
((مبرد)) مى نویسد: پیرزالى نزد قیس آمد و گفت: در منزل موشى نیست. (کنایه از فقر و نادارى است.) قیس گفت: به خدا قسم! موش هاى خانه ات را فراوان خواهم کرد. سپس انواع خوراکى هاى لذیذ را برایش فراهم ساخت.(65)
مسلمانان که تعداد آنان سیصد نفر بود, در جنگ حبط گرفتار قحطى و گرسنگى شدید شدند. فرمانده (ابوعبیده بن جراح) دستور جیره بندى آذوقه را داد. مسلمانان به حدى در فشار گرسنگى قرار گرفتند که یک دانه خرما در بین چند نفر تقسیم مى شد. مسلمانان مجبور به خوردن برگ هاى خاردار بوته ها شدند. برخى گفتند: اگر وضع بدین منوال ادامه یابد, توان مقابله با دشمن را نخواهیم داشت. قیس بن سعد بن عباده گفت: آیا کسى حاضر است خرما در قبال گوساله و بزپروارى از من خریدارى کند, مشروط بر آن که گوسفند پروارىها را این جا تحویل دهد و خرما را در مدینه تحویل گیرد؟
عمر با تعجب گفت: این جوان که مالى ندارد چگونه نسبت به اموال دیگران تعهد مى کند؟! قضا را مردى از جهنیه یافت شد و قیس با او صحبت کرد که حاضرى چند پروار به من بفروشى و بهاى آن را در مدینه به صورت چند بار خرما تحویل بگیرى. فروشنده پرسید: توکیستى؟ او گفت: من قیس فرزند سعد بن عباده هستم. مرد جهنى گفت: چرا از اول نسبت خود را نگفتى؟ میان من و سعد دوستى وجود دارد, او سرور مردم مدینه است. من این معامله را مى پذیرم, مشروط بر آن که خرما از نوع خرماى ذخیره و خشک و از خرماى نخلستان هاى آل دلیم باشد.
قیس شرط را پذیرفت و مرد جهنى گفت: برخى را گواه این تعهد بگیر. تنى چند از مهاجر و انصار گواهى دادند. قیس به مرد جهنى گفت: توهم هرکس را مى خواهى, گواه بگیر. او از جمله کسانى را که به شهادت طلبید, عمربود. عمر نپذیرفت و گفت: این جوان (قیس) تهیدست است و خودش مالى ندارد و ثروت از پدر اوست. فروشنده گفت: گمان نمى کنم که سعد بن عباده در مورد پرداخت چند بارخرما آن هم نسبت به تعهد فرزندش, کوتاهى کند. وانگهى من در این جوان و چهره کارهاى پسندیده مى بینم. در این مورد میان عمر و قیس بگو مگویى صورت گرفت, به طورى که قیس به درشتى با او سخن گفت.
قیس پروارىها را گرفت و سه روز پیاپى در هر روز یک پروار مى کشت و لشکر را اطعام مى کرد و چون روز چهارم رسید, فرماندهى لشکر او را از این کار منع کرد و گفت: تو که مالى ندارى, چرا تعهد خود را سنگین تر مى کنى؟
ابوعبیده حکم کرد که قیس دیگر پروار نکشد. قیس گفت: ابوعبیده! آیا تصور مى کنى سعدبن عباده که همواره وام هاى مردم را مى پردازد, هزینه هاى ایشان را تحمل مى کند و معمولا در قحط سالى مردم را اطعام مى کند, از پرداخت چند بارخرما در مورد مجاهدان در راه خدا خوددارى مى کند؟ نزدیک بود که ابوعبیده ملایم و نرم شود و او را آزاد بگذارد که عمر گفت: دستور بده که پروار نکشد؟ ابوعبیده اجازه نداد که دو پروار باقى مانده ذبح شود.
همین که خبر گرسنگى شدید لشکر به مدینه رسید, سعدبن عباده گفت: اگر قیس آن چنان باشد که من او را شناخته ام, براى ایشان چیزى تهیه خواهد کرد. چون قیس به مدینه آمد, سعد به دیدارش رفت و گفت: هنگامى که لشکر دچار کمبود مواد غذایى و گرسنگى شد, چه کردى؟ گفت: براى ایشان پروارى کشتم. گفت: چه خوب, بعد چه کردى؟ گفت: بازهم کشتم. گفت: چه خوب, بعد چه کردى؟ گفت: بازهم کشتم. پدر گفت: چه خوب, بعد چه کردى؟ قیس گفت: دیگر مرا از آن کار نهى کردند. پرسید: چه کسى نهى کرد؟ گفت: فرمانده. سعد پرسید: براى چه؟ گفت: مى پنداشت که من مالى ندارم و مى گفت که مال از آن پدر است. من به او گفتم: پدرم معمولا وام مقروضین بیگانه را مى پردازد و متحمل هزینه مى شود و در قحط سالى به مردم اطعام مى کند, آن وقت تصور مى کنى این کار را براى من انجام نمى دهد؟
سعد بن عباده به قیس گفت: چهار قطعه نخلستان از آن تو باشد. سعدبن عباده در این مورد سندى نوشت و آن سند را نزد ابوعبیده آوردند و اوهم گواهى نوشت. آن را پیش عمر آوردند ولى او از نوشتن گواهى خوددارى کرد. کوچک ترین نخلستان او پنجاه بار خرما محصول مى داد.
مرد جهنى هم همراه قیس آمد. سعدبن عباده خرماى او را پرداخت و جامه اى به او داد و او را سواره برگرداند. چون رفتار قیس به اطلاع رسول خدا(ص) رسید, فرمود: او در خاندان جود و بخشش است.(66)
او اموال فراوان داشت و به نیازمندان قرض الحسنه مى داد. روزگارى بیمار شد. بدهکاران چون در پرداخت بدهى شان تإخیرکرده بودند, از دیدارش شرم داشتند و به عیادتش نمى رفتند. قیس چون تعداد عیادت کنندگانش را اندک یافت, گفت: خداوند ثروتى را که موجب شود برادران مومن کم تر از یک دیگر دیدن کنند, نابودسازد. سپس فرمان داد در شهر فریاد بزنند که قیس همه بدهکارانش را بخشیده است. طولى نکشید که مردم به خانه اش هجوم بردند. ازدحام جمعیت چنان بود که پلکان در ورودى خانه اش خراب شد.(67)
((جابر)) مى گوید: با گروهى تحت فرماندهى قیس به مإموریتى اعزام شدم. قیس از مال شخصى خود, و شترى براى ما نحر کرد. پس از تشرف به خدمت رسول اکرم(ص) همراهان موضوع را با آن حضرت در میان گذاشتند. پیامبراکرم(ص) فرمود: سخاوت و کرم, اخلاق و سرشت این خاندان است.(68)
قیس در سفرى که از عراق به مدینه آمد, براى تإمین غذاى همراهان هر روز یک شتر از اموال خود را مى کشت.(69)
ابن کشمیر مى نویسد:
قیس ظرف بزرگى داشت که در سفرها همواره با او بود. هر وقت مى خواست غذا بخورد, منادیانش فریاد مى زدند: اى مردم, بیایید و از غذاى قیس استفاده کنید.(70)
به قیس گفتند: آیا بخشنده تر از خود سراغ دارى؟
گفت: آرى. روزى همراه عده اى در بیابان میهمان زنى شدیم. او ما را بسیارگرامى داشت. وقتى همسرش وارد شد, با خوشرویى فراوان حالمان را پرسید.
مرد شترى را نحر کرد و روز بعد شترى دیگر سربرید. به او گفتم: باقى مانده گوشت دیروز تازه بود, چرا شتر دیگر سربریدى؟ گفت: ما از گوشت دیروز به میهمان نمى دهیم.
باران مى بارید و ما مجبور شدیم چند روز در آن جا بمانیم. مرد هر روز شترى نحر مى کرد. وقتى ابرها پراکنده شدند و بارندگى تمام شد, آهنگ سفرکردیم و صددینار نزد آن ها گذاشتم. هنوز مقدارى راه نپیموده بودیم که صاحبخانه, سوار براسب, با نیزه آخته در دست به ما نزدیک شد و گفت: شما پول میهماندارى به من مى دهید؟ پول هاى خود را پس بگیرید و گرنه با این نیزه حمله مى کنم. ما ناگزیر صددینار را گرفتیم.(71)
آنچه بدهى که عوض جویى بدان
باشد این خود عادت سوداگران
جوددانى چیست؟ بذل بى عوض
دور بودن از ریا و از غرض
هرچه دارى هرکه را بینى بده
وآنچه بخشیدى برآن منت منه
((هیثم بن عدى)) مى گوید: سه نفر در کنارخانه خدا, درباره این که سخاوتمندترین مردم در این زمان کیست, با یک دیگر گفت و گو مى کردند. مردى گفت: از همه بخشنده تر عبدالله بن جعفر است.
دیگرى گفت: قیس بن سعد بن عباده و سومى گفت: عرابه اوسى.(72)گفت و گو بالا گرفت و صداى بلندشان به دیگران رسید. شخصى به آنان گفت: سخن بسیار گفتید, بهتر است هر یک از شما نزد کسى که او را بخشنده ترین افراد مى پندارد, برود تا در عمل معلوم شود که سخاوتمندترین مردم کیست؟
کسى که عبدالله بن جعفر را برگزیده بود, نزد وى رفت و هنگامى او را ملاقات کرد که پا دررکاب کرده بود, به سوى یکى از مزارع خود مى رفت. مرد به او گفت: اى پسرعموى پیامبر! من مسافرى غریب و بینوایم که به درگاهت روى آوردم. عبدالله پاى خود را از رکاب خارج کرد و گفت: این شتر و آنچه برآن است, از آن تو. جامه هاى خز همراه چهارهزاردینار و شمشیر على(ع) بار آن شتر بود.
کسى که قیس را برتر شمرده بود, نزد وى رفت. قیس خوابیده بود. کنیزش گفت: حاجت خود را بگو. گفت: مردى غریب و در راه مانده ام و توان بازگشت به وطن ندارم. کنیز گفت: خواسته ات کوچک تر از آن است که قیس را از خواب بیدار سازم. این کیسه هفتصد دینار دارد, آن را بردار که امروز در خانه قیس جز این چیزى نیست و به جایگاه شتران برو, یک شتر (ناقه) را همراه غلامى برگزین و به سوى وطن خود حرکت کن.
قیس از خواب بیدار شد و کنیز ماجرا را تعریف کرد. قیس به شکرانه این بخشندگى, کنیز را آزاد ساخت.
کسى که نام عرابه را به عنوان کریم ترین افراد مطرح کرده بود, نزد او رفت. عرابه به قصد نماز از خانه بیرون آمده بود. دو تن از غلامانش زیربازوهایش را گرفته بودند; زیرا ناتوان بود و دیدگانش درست نمى دید. مرد خود را مسافر انسان بینوا معرفى کرد. عرابه خود را از غلامان جدا کرد و از تإسف دست هایش را بر یک دیگر زد و گفت: آه! به خدا قسم! اکنون جز این دو غلام چیزى ندارم; آنان را به تو بخشیدم.
مرد گفت: من هرگز غلامان را از شما جدا نمى کنم.
عرابه گفت: اگر تو آن ها را نپذیرى, هردو در راه خدا آزادند. اختیار باتوست; مى خواهى بگیر, مى خواهى آزادکن. آن گاه دست دراز کرد و به طرف دیوار رفت تا به کمک دیوار راه خود را ادامه دهد.
مرد نیز غلامان را برگرفت و نزد دوستانش آمد. جمعى که از ماجرا آگاه بودند, به اتفاق آرإ, عرابه را کریم ترین فرد معرفى کردند; زیرا او آنچه در دسترس داشت, بخشیده بود. ((و غایه الجود بذل الموجود.))
اگر عبدالله بن جعفر بیش ترین مال را دراختیار آن مرد گذاشت, کار همیشگى خود را انجام داد. قیس نیز فرد کریمى بود که به کنیزش اجازه داد و دهش داد و او را به شکرانه این بخشش در راه خدا آزاد کرد; ولى کار عرابه تحسین برانگیزتر بود. (73)
قیس در حیات پیامبر(ص) با خلیفه اول و دوم, به سفر رفت. او در طول سفر دست سخاوت گشود و براى آن دو و دیگر همسفران از مال خود بسیار هزینه کرد. ابوبکر به او گفت:
خوب مال پدرت را تباه مى کنى, دست نگهدار! چون سفرپایان یافت و به مدینه بازگشتند, پدرش به ابوبکر گفت: مى خواستى فرزندم خست ورزد! ماقومى هستیم که خست نتوانیم.(74)
((ابومنذر)) گفت: چون قیس از مصر بیرون آمد, در راه به مردى از ((قبیله بلى)) رسید که اسود نام داشت. قیس میهمان او شد و آن مرد مراتب میهمان نوازى به جاى آورد. چون آهنگ سفر کرد, چند جامه و چند درهم نزد زنش نهاد. وقتى که مرد بازگردید, زن آن جامه ها و درهم ها را به او داد. صاحبخانه خود را به قیس رساند و گفت: من میهمان فروش نیستم. قسم به خدا! اگر آنچه را به همسرم دادى, بازپس نگیرى, با این نیزه شما را خواهم کشت.
قیس به همراهانش گفت: واى برشما! هدایا را از او پس بگیرید.(75)
هوشمندى قیس
در مورد هوش, ذکاوت و استعداد سازماندهى قیس باید گفت: قیس از چهره هاى درخشان اسلام و سیاستمداران زیرک, نیرومند, کاردان و با کفایت بود. او همواره مى گفت: اگر این سخن پیامبر(ص) را که ((فریب و نیرنگ در آتش است.)) نمى شنیدم, مکارترین مردم امت رسول خدا(ص) بودم.(76)
اگر به اسلام اعتقاد نداشتم, نیرنگى به کار مى بستم که هیچ عربى در مقابل آن تاب مقاومت نداشته باشد.(77)
زندگى قیس گواه روشنى برهوشمندى و زیرکى اش به شمار مى رود. تحرکات نظامى او در صحنه هاى پیکار, تاکتیک هاى کارآمدش در جنگ ها و رخدادهاى مهم و تدبیرش در حکمرانى او را فردى محبوب و گرانقدر مى نمایاند.
على(ع) برایش احترام ویژه اى قائل بود. نظرهایش را بزرگ مى داشت و لیاقت و هوشمندىاش را مى ستود. وقتى قیس نزد امیرمومنان(ع) آمد, از مسایلى که بین او و بزرگان مصر اتفاق افتاده بود, سخن گفت و تحریکات معاویه را براى آن حضرت تشریح کرد. همه دریافتند که باچه رخدادهاى مهمى دست و پنجه نرم کرده و در راه ایفاى مسوولیت چه دشوارىهایى را به جان خریده است.(78)
این امر منزلت و مقام قیس را نزد على(ع) چنان بالا برد که در تمام مسایل, نظریه هاى او را مورد بررسى قرار مى داد.(79)
اگرتاریخ اسلام را نیک بررسى کنیم, در مى یابیم که قیس سرآمد سیاستمداران است و بى تردید, برپنج سیاستمدار مشهور عرب(80) برترى دارد.
در ((الاستیعاب)) آمده است: قیس در میان دانایان, صاحب نظران, مدیران و فرماندهان هوشمند و زیرک جنگ, فردى بارز و عالى رتبه شمرده مى شود و به بزرگوارى و سخاوت متصف است.(81)
پى نوشتها:
از سروران عزیزم حضرت آقاى حسن ابراهیم زاده و حضرت آقاى عباس عبیرى که با لطف آن دو عزیز این یادداشتها قابل نشر شد, تشکر مى کنم.
1 ـ بن حرام طبق نقل الاصابه.
2 ـ و انى من القوم الیمانین سید
وماالناس الا سید و مسود
و بز جمیع الناس اصلى و منصبى
و جسم به إعلو الرجال مرید
3 ـ رجال کشى, ص ;73 قاموس الرجال, ج 7, ص 397.
4 ـ قاموس الرجال, ج 7, ص ;401 الاعلام, ج 2, ص ;800 البیان و التبیین, ج 1, ص 21, ج 2, ص 121, 69 و 98 و ج 3, ص 268, 174.
5 ـ تهذیب الاسمإ, ج 2, ص ;62 تتمه المنتهى, ص 391.
6 ـ ذى قرد, در فاصله یک روز راه تا مدینه, در راه غطفان است و هم گفته اند: به فاصله دو روز از مدینه و در راه خیبر است. (وفإ الوفإ, ج 2, ص 360). این جنگ در سیره ابن هشام ((ذى قرد)) و در المغازى, ((نمابه)) ثبت شده است.
7 ـ ر.ک: الدرجات الرفیعه, ص 334 و المغازى, ج 2, ص 547.
8 ـ اسدالغابه, ج 4, ص ;215 تهذیب الاسمإ, نووى, ج 2, ص 62.
9 ـ تهذیب الکمال, ج 24, ص 44 و الاصابه.
10 ـ اسدالغابه, ج 4, ص ;215 الاستیعاب, ج 3, ص ;222 سفینه البحار, واژه ((قیس)); تهذیب الکمال, ج 24, ص 47.
11 ـ اسمإ الصحابه الرواه, ص 120.
12 ـ کنیه سعدبن عباده.
13 ـ کتاب المغازى, جزء سوم, ص 1059.
14 ـ ر.ک: الغدیر, ج 2, ص 111.
15 ـ همان و الانساب, جزء رابع, 267.
16 ـ الجواهر المضیئه, ص ;13 الانساب (سمعانى) جزء رابع, ص 267.
17 ـ ر.ک: المختار از ابوالمعالى اسلامى و منتخب المختار, ص 72, الدررالکامنه, ج 2, ص 284 و الغدیر, ج 2, ص 111.
18 ـ بغیه الوعاه, ص 161 و الغدیر, ج 2, ص 113.
19 ـ درالغارات, ص 211 ((ممن إرضى هدیه)) آمده است.
20 ـ کامل مبرد, ج 1, ص 209.
21 ـ رجال کشى, ص 73.
22 - الاستیعاب, ج 2, ص 538.
23 ـ اسدالغابه, ج 4, ص 216.
24 ـ ر.ک: رجال شیخ طوسى.
25 ـ ر.ک: شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحدید.
26 ـ تاریخ ابن کثیر, ج 8, ص 99.
27 ـ تجریداسمإ الصحابه, ج 2, ص 20.
28 ـ الدرجات الرفیعه, ص 336.
29 ـ همان, ص 335.
30 ـ البدایه و النهایه, ج 8, ص 99.
31 ـ نک: تاریخ البخارى الصغیر, ج 1, ص 111.
32 ـ عبدالله بن بدیل از یاران خاص امام على(ع) بود که در صفین, در رکاب حضرت به شهادت رسید و در لحظات آخر به اسودبن طهمان وصیت کرد که با على(ع) باشد و از حمایت او دست برندارد. این گفته عبدالله را امام مى شنود و مى فرماید: خدایش رحمت کند که تا زنده بود با دشمنان ما جنگید و در وقت مرگ هم براى ما خیرخواهى کرد. (شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحدید, ج 2, ص 470.)
33 ـ سیراعلام النبلإ, ج 3, ص ;101 اسدالغابه, ج 4, ص ;215 تهذیب الکمال, ج 24, ص 44.
34 ـ تاریخ طبرى, ج 6, ص 53.
35 ـ تهذیب التهذیب; الاصابه; تهذیب الکمال, ج 24, ص 41.
36 ـ تهذیب التهذیب, ج 2, ص 193, ج 7, ص 193 و ج 8, ص 396 و تهذیب الکمال, ج 24, ص 41.
37 ـ تهذیب الکمال, ج 24, ص 41.
38 ـ السنن الکبرى, ج 10, ص ;222 تهذیب الکمال, ج 24, ص 41.
39 ـ کتاب الجرح و التعدیل, ج 7, ص 99.
40 و 41 ـ تهذیب الکمال, ج 24, ص 41.
42 ـ سیر اعلام النبلإ, ج 3, ص 102.
43 و 44 ـ تهذیب الکمال, ج 24, ص ;42 سیراعلام النبلإ, ج 3, ص 102.
45 ـ تهذیب الکمال, ج 24, ص 42.
46 ـ تهذیب التهذیب, ج 8, ص 116.
47 ـ تهذیب الکمال, ج 24, ص 42.
48 ـ الاصابه, ج 3, ص ;620 حلیه الاولیإ, ج 5, ص 24 و تهذیب الکمال, ج 24, ص 42.
49 ـ تهذیب التهذیب, ج 11, ص 141.
50 ـ تهذیب الکمال, ج 24, ص 42.
51 ـ کتاب المغازى, جزء ثالث, ص ;1059 کتاب صفین, ص 447 و الغدیر, ج 2, ص 81.
52 ـ الغدیر, ج 2, ص 75.
53 ـ ارشادالقلوب, ج 2, ص 201.
54 ـ خود او مى گوید:
اناابن سعد و ابى عباده
و الخزرجیون رجال ساده
لیس فرارى فى الوغى بعاده
ان الفرار للفتى قلاده
55 ـ وى از طرف على(ع) حاکم یکى از شهرهاى فارس (اصطخر) بود. امام(ع) او را به خاطر اختلاس بیت المال زندانى کرد. بعدها با شفاعت صعصعه بن صوحان از زندان آزاد شد. او پایان عمر خود را در هندوستان گذراند و در عهد سلطنت یزید بن معاویه در گذشت.
56 ـ زاویه: قریه اى است در کنار دجله, بین واسط و بصره.
57 ـ مروج الذهب, ج 2, ص 8.
58 ـ شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحدید, ج 4, ص 14.
59 ـ رجال کشى, ص 63.
60 ـ تهذیب الکمال, ج 24, ص 44.
61 ـ سیراعلام النبلإ, ج 3, ص ;104 ابن عساکر, ج 14, ص 227.
62 ـ صحیح ترمذى, ج 2, ص ;317 سنن بیهقى, ج 8, ص ;175 مصابیح البغوى, ج 2, ص ;151 استیعاب, ج 2, ص ;528 اسدالغابه, ج 4, ص ;215 الاصابه, ج 5, ص ;354 تهذیب التهذیب, ج 8, ص ;394 مجمع الزواید, ج 9, ص 305.
63 ـ او دریاست,از هرکرانه بر وى درآیى, موج هایش احسان مى ریزد و ساحلش مالامال از کرم است.
64 ـ الاصابه, ج 5, ص 254.
65 ـ قاموس الرجال, ج 7, ص 399.
66 ـ کامل, ص ;309 عقدالفرید, ج 1, ص ;256 الاستیعاب, ج 3, ص ;222 الکرمإ, ص ;736 سیراعلام النبلإ, ج 3, ص ;161 الدرجات الرفیعه, ص ;335 اعیان الشیعه, ج 8, ص 453.
67 ـ کتاب المغازى, ج 2, ص 775 و 776 و سیراعلام النبلإ, ج 3, ص 105 و 106.
68 ـ ربیع الابرار, ج 4, ص ;91 قاموس الرجال, ج 7, ص ;399 الاستیعاب, ج 2, ص ;526 البدایه و النهایه, ج 8, ص ;100 الصداقه و الصدیق, ص ;23 المستجاد, ص ;176 لباب الاداب, ص 109 و البصائر و الذخائر, ج 4, ص 241.
69 ـ قاموس الرجال, ج 7, ص ;399 اعیان الشیعه, ج 8, ص 453 و تهذیب الکمال, ج 24, ص 43.
70 ـ تهذیب التهذیب, ج 8, ص 394 و الاستیعاب, ج 2, ص 525.
71 ـ تاریخ ابن کثیر, ج 8, ص 99.
72 ـ الکرمإ, ص 73.
73 ـ عرابه بن اوس بن قیظى.
74 ـ مستطرف, ج 1, ص ;168 البدایه والنهایه, ج 8, ص ;100 المستجاد من فعلات الاجواد, ص 125 و 126.
75 ـ الغارات, ص 222.
76 ـ الغارات, ج 1, ص ؟
77 ـ ((المکروالخدیعه فى النار))
78 ـ اسدالغابه, ج 4, ص ;215 تاریخ ابن کثیر, ج 8, ص ;101 تهذیب الکمال, ج 24, ص 44.
79 ـ الدرجات الرفیعه, ص ;335 الاصابه, ج 3, ص 249.
80 ـ تاریخ طبرى, ج 5, ص 231.
81 ـ آنان عبارتند از: معاویه, عمروبن عاص, قیس بن سعد, مغیره بن شعبه, عبدالله بن بدیل. ر.ک: تاریخ طبرى, ج 6, ص ;92 کامل ابن اثیر, ج 3, ص ;143 اسدالغابه, ج 4, ص 215.
82 ـ الاستیعاب, ج 2, ص 528.

تبلیغات