آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰

چکیده

متن

(رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضى نحبه و منهم من‏ینتظر و ما بدلوا تبدیلا) (1)
استوارى مکتب و تفکر ارزشمند در گرو دو چیز است: در وهله اول‏باید آن مکتب و اندیشه داراى اتقان و استحکام باشد. فکرى‏داراى اتقان و استحکام است که با قوانین آفرینش مخالف نباشد وعقل آن را تخطئه نکند و براهین عقلى براى اثبات آن وجود داشته‏باشد. شرط دوم براى ماندگارى هر مکتب، پاسداران آن اندیشه‏هستند. دفاع عقلانى در قبال شبهه‏ها و پرسش‏ها و تبیین و توضیح‏مبانى آن مکتب برعهده این افراد است. اگر این دو شرط محقق شد،آن اندیشه و فکر پایدار و در جهان باقى خواهد ماند. در زمان‏پیغمبر اکرم (ص) مسلمین داراى مکتبى مستحکم و متقن شدند. بعداز پیامبر (ص) نیز اعتراض‏ها و اشکال‏ها و تهمت‏هایى بر اسلام‏وارد شد، ائمه علیهم السلام و مردان بزرگ و تربیت‏یافتگان مکتب‏اهل بیت علیهم السلام به دفاع و پاسخ‏گویى پرداختند و مکتب اسلام‏پا بر جا ماند.
اصولا یکى از وظایف و شئون پیغمبر اکرم (ص) پاسدارى از مکتب‏بود آن‏چنان نبود که پیامبر (ص) مکتب را بیاورد اما از حریم‏عقاید پاسدارى نکند. سوالاتى که از پیغمبر (ص) شده و قرآن آن‏را بازگو کرده به ویژه آن چه مربوط به عقاید است نشانه این است‏که پیغمبر اکرم (ص) اولین پاسدار عقاید این مکتب بوده است.
کتاب احتجاج احمد بن على بن ابى طالب طبرسى (مناظرات پیغمبر (ص)با علماى نصارا و یهود و مشرکین) حاکى از این است که باید درکنار مکتب پاسدارانى باشند که از آن دفاع کنند.
بعد از پیغمبر اکرم (ص) پاسدارى از مکتب بر عهده امیر بیان‏امیر المومنان (ع) قرار گرفت.
شبهات فکرى در سده اول هجرى
شبهاتى که مسلمین در ظرف یک قرن بعد از وفات رسول الله (ص) باآن روبه‏رو شدند و ائمه علیهم السلام در قبال آن دفاع فکرى‏کردند را جمع‏آورى کرده‏ام حدود ده شبهه مهم شده است.
شبهه اول، مساله مرتکب کبیره بود. چون بعضى از کارگزاران‏عثمان اموال مسلمین را حیف و میل مى‏کردند و مرتکب گناه کبیره‏مى‏شدند، این مساله در میان مسلمین مطرح شد که آیا مرتکب‏کبیره مومن فاسق است‏یا کافر؟ و یا بین این دو مرزى قراردارد؟! اولین مساله عقیدتى که در سطح عام منتشر شد، این‏مساله است. مساله دوم; «تحکیم‏» است که در صفین از سوى‏جناح تندرو و به اصطلاح منحرف مطرح شد در حالى که قرآن کریم‏مساله حکمیت‏بیان کرده است، اینان گاهى که مى‏گفتند: «لا حکم‏الا لله‏» و امیر مومنان (ع) مى‏فرمود: «کلمه حق یراد بهاالباطل‏».
شبهه سوم; «مفهوم ایمان‏» بود، آیا مومن همان مومن عقیدتى‏است‏یا علاوه بر ایمان عقیدتى، عمل هم جزء ایمان است؟
شبهه و مساله چهارم که خطرناک هم بود، مساله ارجاء و مرجئه‏بود. یک جمعیت‏خطرناک که در واقع طرفداران آزادى و بى‏بند وبارى به شکل امروزى بودند. مرجئه کسانى هستند که شعارشان‏«ارجئوا العمل و قدموا الایمان‏» است. آنان مى‏گفتند: ایمان به‏تنهایى کافى است و عمل مهم نیست و این جمعیت‏خطرناک‏تر ازخوارج بودند.
لذا امام صادق (ع) مى‏فرماید: «بادروا اولادکم قبل ان تسبقکم‏المرجئه‏» شبهه پنجم; «قضا و قدر» بود. اموى‏ها بیشتر از«قدر» بهره مى‏گرفتند. تبیین ناصحیح قضا و قدر مایه گمراهى‏مى‏شد. اینان «قدر» را «سلب اختیار» معنا مى‏کردند در حالى‏که «قدر» مساله روشنى است و همه باید به آن معتقد باشیم. اما«قدرى‏» که سلب اختیار کند.
شبهه ششم مساله‏اى وارداتى به نام «تنزیه و تشبیه‏» بود این‏شبهه را غالبا یهودیان منتشر مى‏کردند، چون کتاب آنان سر تا پاتجسیم است. اساس یهودیت تجسیم است. روایاتى که اهل سنت درتجسیم دارند، غالبا از طریق یهود نقل شده است. شبهه هفتم که‏آن هم از طرف یهود مطرح شد «النسخ فى الشریعة‏» است. مى‏گفتند:نسخ محال است. نسخ معنایش بدا است. مى‏خواستند بگویند شریعت‏حضرت موسى (ع) یا شریعت‏حضرت عیسى (ع) به قوت خود باقى است واسلام حق نسخ کردن آن‏ها را ندارد.
شبهه هشتم; عصمت انبیا بود که با آن عقاید جوانان را به تاراج‏بردند. در کتاب‏هاى فعلى عهدین مساله عصمت‏بر عکس اسلام است.
در این کتب منحرف با عباراتى که قابل بیان نیست انبیاى عظام‏را مرتکب بدترین گناهان مى‏دانند.
شبهه نهم; «حدوث و قدم‏» قرآن است. مى‏خواستند بگویند قرآن‏قدیم است، سلفى‏ها را گول زدند و آنان معتقد به قدم قرآن شدند.
شبهه دهم; رویت‏خدا است. طرفداران آن نصارا و به ویژه یهودبودند.
تلاش‏هاى فکرى ائمه در دفاع از دین
با این مطالبى که ذکر شد، روشن مى‏شود که ائمه و اهل بیت علیهم‏السلام و تلامیذ آنان در محیطى آرام نبوده‏اند، بلکه فعالیت فکرى‏و فرهنگى گسترده‏اى داشته‏اند و همواره در حال دفاع عقلانى وپاسخ‏گویى به شبهات بوده‏اند.
شما کمتر مناظره‏اى از غیر از ائمه علیهم السلام مى‏بینید. کتاب‏احتجاج مناظرات و احتجاج‏هاى پیغمبر اکرم (ص) تا حضرت بقیة الله(عجل الله تعالى فرجه الشریف) را ذکر مى‏کند، این مناظرات آن‏چنان‏با ظریف کارى همراه است که انسان از ظرافت آن لذت مى‏برد.
به عنوان مثال مناظره کوتاه على بن موسى الرضا (ع) با یک‏دانشمند مسیحى یکى از این موارد است.
حضرت مى‏فرمایند: مى‏گویند: «کان المسیح قلیل الصلاة و قلیل‏الصوم‏»، حضرت مى‏خواهد مساله تثلیث را ابطال کند لذا این‏فرضیه را مطرح مى‏کند.
آن شخص در پاسخ مى‏گوید: تاریخ خلاف این را مى‏گوید: حضرت مسیح‏شب‏ها عبادت مى‏کرد و روزها روزه مى‏گرفت و خاضع و خاشع بود.
امام مى‏فرماید: اگر چنین است چه کسى را عبادت مى‏کرد؟ براى چه‏کسى نماز مى‏خواند؟! براى چه کسى روزه مى‏گرفت؟! اگر مسیح خدااست‏خودش را مى‏پرستید؟! حرف شما دلیل بر این است که ایشان‏بنده خدا بود و در عمل خداى بزرگ را عبادت مى‏کرد. او نه خدابود و نه سهمى از الوهیت داشته است.
تلاش شاگردان ائمه علیهم السلام هم در هر قرن دفاع عقلانى از دین‏بوده است. حسن بصرى حین پرسشى از مساله قدر در نامه‏اى به‏امام مجتبى (ع) مى‏نویسد: «انکم معشر بنى هاشم الفلک الجاریه فى اللجج الغامرة و الاعلام‏النیرة الشاهرة او کسفینة نوح‏».
حضرت على بن الحسین (ع) حلقله ارشاد و دعوت و بیان عقاید درضمن ادعیه و غیر ادعیه داشت. در مقدمه نهایه المرام علامه یک،یک تلامیذ آن حضرت که امام آنان را براى دفاع از عقیده پرورش‏داده بود، فهرست کرده است.
زراره بن اعین از متکلمن زمان امام صادق (ع) بوده است. ابن‏ندیم مى‏گوید: «کان متکلما حاذقا».
مومن الطاق متکلمى عظیم در بغداد و کوفه است، بعد از این‏هاشخصیتى مثل هشام بن حکم است.
در قرن سوم ابن ابى عقیل است که «کان فقیها متکلما» و جناب‏صدوق که محدثى بنام و متکلم است کتاب توحید او سراپا فلسفه وحکمت است. این کتاب یکى از بزرگ‏ترین افتخار شیعه است. شماتوحید صدوق را کنار توحید ابن خزیمه بگذارید، هر دو در عصرواحد زندگى کرده‏اند. توحید ابن خزیمه را وهابى‏ها کرارا درمیلیون‏ها جلد چاپ کرده و به عنوان توحید اسلام منتشر مى‏کنند.
نشانه حق و باطل، این دو کتاب را است. این دو کتاب با هم‏مقایسه کنید تا روشن شود که کدام توحید، توحید حق است و عقل وعلم، کدام را تایید مى‏کند.
توحید ابن خزیمه سر تا پا تجسیم و تشبیه و جبر است.
در قرن چهارم،محققان عالى‏قدر و مناظران بزرگى داشته‏ایم.
بزرگ‏ترین متلکم قرن چهارم مرحوم مفید است.
ایشان شاگردان بزرگى را تربیت کرده‏اند یکى از آنان سید مرتضى‏است. شیخ طوسى (م 460) و ابو الصلاح مولف الکافى و تقریب‏المعارف نیز تربیت‏شده شیخ مفید هستند. در قرن بعد شخصیت‏هاى‏عظیمى پاسداران عقیده بوده‏اند بزرگ‏ترین متکلم در این قرن، ابن‏زهره صاحب غنیه است جلد اول این کتاب در معارف و جلد دوم آن‏در فقه است. فرید الدین حمصى صاحب کتاب المنقذ من التقلید یکى‏دیگر از متفکران این قرن است. او در یک دوره توقف در حله این‏دوره معارف را در سه جلد تنظیم کرده است.
در تمام این دوران تا این عصر ستاره‏هاى درخشانى در دفاع ازحریم تشیع درخشیده‏اند که به بعضى از آنان اشاره مى‏شود مرحوم‏آیه الله شیخ جواد بلاغى مولف کتاب الهدى و المدرسه السیاره و شیخ‏محمد حسین کاشف الغطاء نویسنده کتاب اصل الشیعه و شرف الدین‏عاملى متوفاى 1377 .ق و مرحوم علامه امینى و شخصیت والامقام‏معاصر استاد بزرگ حضرت امام خمینى (ره) که با کتاب‏هاى مختلف وبالاخص کشف الاسرار از حریم اسلام و تشیع دفاع کرده‏است.
استاد بزرگوار علامه طباطبایى متفکر و فیلسوف گران‏مایه و دیگرشخصیت‏هاى پرورش یافته دست ایشان نیز از مدافعان شایسته دین به‏شمار مى‏روند.
مطهرى مدافع شایسته دین
یکى‏از نمونه‏هاى بارز در دفاع از حریم تشیع و پاسخ به شبهات‏روز، شهید آیه‏الله شیخ مرتضى مطهرى بود. او فرزانه‏اى بود که‏هم اسلام و تشیع را فهمید و هم به شایستگى از آن دفاع کرد. او60 سال تمام عمر با برکت داشت و هر اثر او با چندین اثر دیگربرابرى مى‏کرد.
حرف مى‏زد و بیشتر فکر مى‏کرد. در درس سیدنا الاستاد با هم شرکت‏مى‏کردیم بعضى‏ها هر روز اشکال مى‏کردند اما ایشان هفته‏اى یک بارحرف مى‏زد ولى همان حرف را اثبات مى‏کرد حرف‏هاى او گاهى به‏گونه‏اى بود که حضرت استاد تمایل پیدا مى‏کرد که از مبانى خودعدول کند.
شهید مطهرى حتى در مسلمات هم فکر مى‏کرد و یک انسان متفکر به‏تمام معنا بود. تا خودش قانع نمى‏شدند نه تدریس مى‏کرد و نه‏مى‏نوشت. ایشان حاشیه‏هایى بر اصول فلسفه دارد. جلد اول، دوم،سوم و پنجم را منتشر کرد. ولى جلد چهارم را به تاخیر انداخت.
یکى از دوستان سوال کرده بود که چرا چاپ این جلد را به تاخیرانداخته‏اى؟ گفت این جلد مربوط به مساله حرکت است. ما به حرکت‏جوهرى قائل هستیم و من خودم تا این مساله را هضم نکنم این‏کتاب را منتشر نمى‏کنم.
کتاب‏نویسى براى رفع کمبودها
ویژگى دیگر این مرد بزرگ آن بود که براى رفع کمبودها دست‏به‏قلم مى‏برد و کتاب مى‏نوشت مارکسیست‏ها در سال‏هاى 1330 تا حدودسال 1335 تبلیغات زیادى داشتند و در مجلات و دانشگاه‏ها نفوذکرده بودند. اول اثرى که مرحوم مطهرى منتشر کرده پاورقى‏هاى‏ارزنده بر اصول فلسفه و روش رئالیسم علامه است که کارى بزرگ‏بود. کتاب دیگرش عدل الهى است، مساله عدل الهى از مشکلات فن‏است. عدل الهى هم با صفات خدا و هم با بلاها و هم مسایل دیگرارتباط دارد. او عدل الهى را آن‏چنان روشن بیان و اشکالات را برطرف مى‏کند که انسان واقعا قانع مى‏شود. اى‏کاش قلم به‏دست‏هاى ماهم این مساله را الگو مى‏کردند. و کتاب‏هایشان را براى جبران‏کمبودها مى‏نگاشتند.
موضوعاتى در اسلام هست که همانند جاده نکوبیده است. مطالبى است‏که باید تبیین شود.
این روشى است که مرحوم شهید مطهرى برگزیده بود و براى ما نیزباید سرمشق باشد. در پایان اشاره‏اى به بحث آزادى به شکلى که‏امروز مطرح است مى‏نمایم. امروز به بهانه آزادى به اصول ومقدسات یک ملت هجمه مى‏شود. عده‏اى مى‏گویند بگذاریم آنان هرچه‏مى‏خواهند بگویند و ما پاسخ آن را بدهیم. این حرف درستى است،اما مجلات و نشریات عمومى محل مناسبى براى طرح و بیان هر حرف وهر شبهه‏اى نیست و توهین و کوبیدن عقاید و مقدسات که آزادى‏نیست. بهاى گزاف این روش از دست دادن خودى‏هاست.
اخیرا در اولین شماره مجله‏اى اندیشه‏هاى یکى از نویسندگان حنفى‏مصر که فردى به اندیشه و مطرود اخوان‏المسلمین است را در بحث‏وحى و نبوت مطرح و منتشر کرده‏اند.
آیا نشریات باید چنین مطالبى را منتشر کند؟ و آیا نشریات‏عمومى محل انتشار این عقاید سخیف است و یا این که در صورت‏لزوم باید در نشریات تخصصى و اختصاصى باشد.
افرادى که مى‏گویند آزادى و دمکراسى، حد این دمکراسى باید مشخص‏باشد. بشر آزاد آفریده نشده. قوانین خلقت ما را محدود کرده،آفرینش، آفرینش محدود است. آزادى باید یک حد و حدودى داشته‏باشد و الا آزادى به آن معنا که هرکس هرچه بخواهد منتشر بکند،فکر نمى‏کنم در دنیا یک عاقل طرفدار این باشد. اگر اکثریت هم‏مقیاس قرار گیرد اکثریت ملت ما اجازه یغماگرى فرهنگى رانمى‏دهند. بنابراین حریت و آزادى محترم است اما به شرط این‏که‏به سرمایه‏هاى معنوى ما لطمه نزند.
پى‏نوشت
1-احزاب 23

تبلیغات