آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۶

چکیده

متن


عمدتاً دو نظام اقتصادی بر جهان حاکم بوده و هست، نظام سرمایه‌داری و نظام کمونیستی...
در نظام سرمایه‌داری مالکیت فردی محترم و آزاد و نامحدود است در حالیکه دخل و تصرف دولت در مالکیت مردم محدود بوده مانع آزادی اقتصادی مردم نیست.
بعکس، در نظام کمونیستی مالکیت مردم، ناچیز و تقریبا با تفاوتهایی که در کشورهای مختلف وجود دارد منتفی است در حالیکه دولتها بطور نامحدود و تقریبا انحصاری و مستقل و آزاد عمل می‌کنند و مالک بلارقیب شمرده می‌شوند.
نظامهای مشابه با اندکی تفاوت، به یکی از این دو نظام بر می‌گردند و همان مشخصات را دارا هستند که فعلا در صدد بیان آنها نیستم و تنها به ذکر مشخصات و مفاصد این دو نظام اشاره می‌کنیم تا زمینه‌ای باشد برای ارائه نظام اقتصاد اسلامی از دیدگاه امام خمینی «ره».
نظام سرمایه‌داری به معنی عام حسنش اینست که دست مردم را در تلاشها و فعالیتهای اقتصادی و در انتخاب شغل و جمع ثروت باز می‌گذارد بطوری که مردم احساس آزادی می‌کنند و این امر با فطرت و غرائز و تمایلات انسان سازگار است و طبعا باعث نشاط و تلاش مردم در کار اقتصاد و نتیجتاً باعث رشد اقتصاد فرد و جامعه است، و با یک مطالعه سطحی این امر را در کشورهای غیر کمونیستی آزاد و مستقل جهان می‌توان ملاحظه کرد، البته در کشورهائی با نظام سرمایه‌داری که آزادی ندارند غالبا چنین رشدی مشهود نیست که علت آن هم فشار استعمار و فقدان آزادی سیاسی است نه خاصیت اصل نظام.
ولی در کنار این حسن و امتیاز در نظام سرمایه‌داری، اختلاف طبقاتی که لازمه آزادی مردم و پیش افتادن طبقه‌ای و عقب افتادن طبقه دیگر است وجود دارد و جامعه به دو طبقه مرفه و ثروتمند و مترف و طبقه محروم و مستضعف و عقب افتاده یا عقب نگه داشته شده تقسیم می‌شود.
و این خود باعث همه نوع ستم و تجاوز و تعدی و محرومیت و درگیری و کینه‌توزی می‌گردد همان خصلتهائی که انقلابهای پیاپی و مبارزات طبقاتی را در پی دارد و در گذشته منشاء استقرار نظام کمونیستی و حکومت کارگری گردیده است.
اما نظام کمونیستی همانطور که ادعا می‌شود مانع اختلاف طبقاتی و سمتهای فردی و طبقاتی است و اگر سوء استفاده‌ئی از سوی طبقه حاکمه رخ ندهد زندگی مردم مشابه هم خواهد گردید و از معایب و مفاسدی که برای نظام سرمایه‌داری برشمریم فارغ است اما مفاسد دیگری در بردارد که از مفاسد نظام سرمایه‌داری دست کمی ندارد و بلکه مسلماً بدتر و زبان بارتر است و به همین جهت این نظام، در ذات خود محکوم به فنا و نیستی می‌باشد زیرا.
اولاً: از جهات گوناگون و در ابعاد مختلف با غرائز و فطرت انسان مخالف است: انسان طبعا مالکیت جو و مال طلب است، در خود احساس علاقه به مال می‌کند. انسان مایل است نتیجه کار و کوشش خود را خود مالک شود نه کس دیگر یا دولت یا جامعه. انسان فطرةً آزادی خواه است و میخواهد در انتخاب شغل، فعالیت و کار، جمع ثروت، نحوه زندگی و سکنی آزاد باشد، نظام کمونیستی به حکم طبیعت خود همه این آزادیها را از انسان سلب می‌نماید و کاملا بر خلاف تمایلات و غرایز انسان حرکت می‌کند.
ثانیاً: همانگونه که تجربه نشان داد این نظام نظامی است استبدادی و خشن که آزادی سیاسی را مانند همه آزادیهای خدادادی دیگر از انسان سلب می‌کند این
رابعاً: سرانجام، باعث یک نوع دیگر از اختلافات طبقاتی است که در یک طرف عامه مردم محروم و بی‌اراده و در طرف دیگر طبقه حاکمه مرفه و برخوردار از همه مواهب و مالک الرقاب مردم قرار دارد. و اگر اختلاف طبقاتی، عیب عمده سرمایه‌داری است که این عیب به کیفیتی بدتر و در چهره‌ئی قبیح‌تر در نظام کمونیستی تکرار می‌شود.
در نظام سرمایه‌داری، طبقات گوناگون وجود دارد ولی عمده مقدرات اقتصادی جامعه مستقیما، و مقدرات اجتماعی و فرهنگی و سیاسی جامعه بطور غیر مستقیم در دست سرمایه‌داران است و در نظام کمونیستی همه این مقدارت یکجا بطور شقاوتمندانه‌ای در اختیار دولت و طبقه حاکمه است، با این تفاوت: که در نظام سرمایه‌داری مظلومان و محرومان حق داد زدن و فریاد کشیدن و تظلم و تظاهر و اعتصاب و دردل دارند ولی در نظام کمونیستی ابدا چنین حقی وجود ندارد.
در نظام سرمایه‌داری مردم، امید رهائی از محرومیت دارند و راه فرار از استضعاف و نردبان ترقی و پیش رفت در وضع اقتصادی برای ایشان وجود دارد و هر کسی با تلاش و کوشش خود امید ثروتمند شدن و نیل به رفاه را دارد.
اما در نظام کمونیستی چشمه‌های امید همه کور است و همه درهای نجات بسته است و جز افراد معدودی که با شرکت در ستم حاکمان بر خلق خدا و همکاری با حزب امکان رسیدن به نوائی را دارند، بقیه افراد بطور مطلق در ناامیدی بسر می‌برند و شبهای تاریکشان شب یلداست.
خامسا: آنچه در نظام کمونیستی مزید بر علت است و «زاد فی الطنبور نغمة اخری» رابطه و وابستگی تصنعی این نظام در بلوک کمونیستی با انکار خدا و با الحاد و مبارزه با ادیان است که خود حرکت دیگری بر خلاف مسیر فطرت و غرائز انسانی و مخالف با عالیترین غرائز انسانی یعنی غریزه خداجویی و انسان دوستی او است.
نظام کمونیستی با همه زرق و برق و ادعا‌های توخالی طرفداران آن، همانطور که اشاره شد به لحاظ روبروئی و نبرد با فطرت و غریزه انسان، در ذات خود محکوم به فنا است و همانطور که مشاهده کردیم در پایگاه مرکزی‌اش، این نظام شکست خورد و با شکست آن کشور پهناوری از هم پاشید.
نظام سرمایه‌داری گر چه تا این حد بی‌پایه و ناپایدار نیست، اما مسلماً همواره دست خوش انقلاب و نارضایتی عمومی خواهد بود و اینک نشانه‌های آن در پایگاه اصلی آن یعنی امریکا به چشم می‌خورد.
نتیجه آنکه هر دو نظام بر اساس یک نوع ستم و ظلم و نابرابری مبتنی است و ظلم پایدار نیست.
تلاش برای زیستن و مکتب واسطه
هر یک از دو نظام برای زیستن، با حفظ اصول خود، در صدد برآمده‌اند که از نابودی قطعی خود جلوگیری کنند و حتی المقدور جلو مفاسد یاد شده را که مانند موریانه‌ای به جان آن نظامها افتاده، و مرگ تدریجی را انتظار می‌کشند، بگیرند:
نظام سرمایه‌داری، در عین حال که دست مردم را در فعالیتهای اقتصادی بطور نامحدود بازمی‌گذارد، برای جلوگیری از تراکم بی‌رویه ثروت مالیاتهای سنگین
تصاعدی که گاهی تا 80 درصد سود حاصله را می‌بلعد وضع کرده‌اند که صرف منافع عامه مردم می‌شود تا مالا هر کسی از حداقل زندگی بهره‌مند گردد و برخی از کشورها مانند انگلستان تا حدود زیادی موفق هم بوده‌اند، اما با این وصف، در این قبیل کشورها فقر ریشه کن نگردیده است و میزان بیکاری و گرسنگی به خصوص در آمریکا در سطح بالائی است. همچنین در نظامهای سرمایه‌داری با رعایت حق بیمه و حقوق کارگری و مقررات دیگر امتیازات زیادی به طبقه محروم داده‌اند که می‌توان نام آن را حق‌السکوت محرومان گذاشت بدون اینکه احساس محرومیت را از دل آنان بزداید.
در نظامهای کمونیستی احیانا مانند کشور چین ناچار شده‌اند مالکیتهای محدودی را قانونی کنند امام عمده همه آنان چاره را در دولتی کردن ارزاق و مایحتاج عمومی و جیره‌بندی مطلق دانسته‌اند که علاوه بر اینکه مسلماً از سوء استفاده متصدیان توزیع مصون نمی‌ماند، اصل خود جیره‌بندی، یک نوع زندان دائم و آهنین، و سدی محکم در برابر تمنیات و خواست طبیعی مردم است که همه احساس در بند بودن و در غل و زنجیر زیستن می‌کنند هر چند خود را به این تسلی می‌دهند که «ظلم بالسویه یک نوع عدل است».
راه دیگر فرار از مفاسد این دو نظام، ابتکار مکتب واسطه، نظام سوسیالیستی است که در عین اشباع حس مالکیت مردم و دادن حق مالکیت در بخشی از نیازها جلو مالکیت نامحدود را گرفته‌اند، و قدرت و اختیار را میان مردم و دولت تقسیم کرده‌اند قلمرو اختیارات دولت صنایع مهم و قلمرو مردم، کارها و فعالیتهای درجه دوم است.
دولت تا حدیکه جلو سرمایه‌داران را بگیرد نبض اقتصاد را در اختیار دارد و کارها را کنترل می‌کند و مردم هم تا حدی که اختلاف طبقاتی شدید و غیر قابل تحمل پیش نیاید و جامعه به دو طبقه محروم و مرفه تقسیم نشود، در کارها اختیار و آزادی دارند.
طرفداران نظام سوسیالیستی ادعا دارند این نظام تنها راه نجات انسانها از مظالم سرمایه‌داران و حکومتهای کمونیستی است. ما در صدد تکذیب این ادعا یا انتقاد از این نظام نیستیم و تا حدی ناچار هستم در نظام اسلامی آن را بپذیریم در این خصوص سید قطب کتابی دارد بنام اسلام متهم میان نظام سرمایه‌داران و کمونیستی «الاسلام المتهم علیه بین الرأسمالیة و الشیوعیة» مرحوم ایة‌الله طالقانی کتابی بنام «اسلام مکتب واسطه» دارند قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز تاحد زیادی مالکیت را محدود نموده است با این همه این نظام به تنهائی بطور کلی، کارساز نیست و باید چیزهای دیگری را که اسلام آورده و با آن چاشنی کرده است به آن ضمیمه کرد تا به نظام اقتصادی مطلوب برسیم و اینک پس از این مقدمه طولانی که از توجه به آن بی‌نیاز نیستیم به اصل مطلب می‌پردازیم.
نظرات امام در رابطه با مکتب واسطه اسلامی
نظرات امام را در چند اصل می‌توان خلاصه کرد:
اصل اول ـ اصالت معنویات و وسیله بودن مادیات در نظام اسلامی.
نظام اسلامی از دیدگاه امام عمدتاً مبنی بر معنویات است نه مادیات بر خلاف سایر نظامها که اقتصاد و مادیات در آنها اصل است نه معنویات بلکه غالبا معنویات در آنها صفر است.
در نظام اسلامی اقتصاد اصل نیست بلکه مکتب و فرهنگ اصل است، مادیات، صرفاً ابزاری برای وصول به معنویات است و در همین حد ارزش دارد، مادیات وسیله است نه هدف، این مطلب را سرسری نباید گرفت و از کنار آن به آسانی گذشت، هدف بودن مادیات یا وسیله بودن از زمین تا آسمان با هم فرق دارند، بخش عمده دعواها و خصومتها در مادیات از همین جا سرچشمه می‌گیرد وسیله بودن مادیات، علاقه ذاتی انسان را از آنها به آنچه هدف است معروف می‌دارد و حب دنیا را که «راس کل خطیئه» است از آنها می‌زداید و مفاسد دو نظام دیگر را به حد صفر می‌رساند حضرت امام «س» در این زمینه فرمایشات بسیاری دارند که به گوشه‌ای از آنها اشاره می‌کنیم:
«نظر ما به اقتصاد نیست مگر به طور آلت، نظر ما به فرهنگ اسلامی است که این فرهنگ اسلامی را از ما جدا کردند و غرب در شرق آنطور نفوذ کرد که شرق، خودش را باخت و محتوای بسیاری از جوانهای ما را گرفت.
«زیر بنا اقتصاد نیست، برای اینکه غایت انسان، اقتصاد نیست، انسان زحمتش برای این نیست که فقط شکمش را سیر کند یا جوانهایش را بدهد شکمش سیر بشود و ذات انسان از اینجا تا نهایت انسان هست، این انسان مردنی نیست، انسان تا آخر هست، و برنامه اسلام این است که این انسان را جوری کند که هم اینجا صحیح باشد و هم آنجا صحیح باشد، راه مستقیم، نه طرف شرق و نه طرف غرب، صراط مستقیم، یک سرش اینجا است یکسرش هم لانهایت»
صحیفه نور ج 9 ص 76 تاریخ 18/6/58
«و قانون مالی مثلا در اسلام که برای اداره کشور و احتیاج زندگانی مادی وضع شده بطوری وضع شده است که جنبه زندگانی معنوی در آن منظور است و کمک کاری به زندگانی معنوی می‌کند از این جهت در دادن مالیاتها ایمان به خدا که بواسطه آن زندگانی معنوی تأمین و روح انسانی بزرگ می‌شود، شرط شده است.»
کشف الاسرار ص 212
«هیچیک از رژیمهای دنیا غیر از این رژیم توحیدی انبیاء توجهش به معنویات انسان نبوده است در نظر نداشته است که معنویات را ترقی بدهد آنها همه در دنیا به فکر این بوده‌اند که این مادیات را استفاده از آن بکنند و یک نظام مادی در عالم ایجاد بشود».
صحیفه نور ـ ج 7 ص 179 تاریخ 2/4/58
اصل دوم: نظام اسلامی مستقل و واسطه میان دو نظام دیگر است.
به نظر امام نظام اسلامی در بعد اقتصادی خود، نظامی مستقل و جدای از نظامهای سرمایه‌داری و کمونیستی و واسطه میان آن دو است. اسلام مالکیت را به نحو معقول و محدود پذیرفته است تا حدودی که به دیگران صدمه وارد نیاید از جمله فرمایشات آن حضرت در این زمینه چنین است:
«یکی از مسائل بسیار مهمی که به عهده علما و فقها و روحانیت است مقابله جدی با دو فرهنگ ظالمانه و منحط اقتصادی شرق و غرب و مبارزه با سیاستهای اقتصادی سرمایه‌داری و اشتراکی در جامعه است...
صحیفه نور ج 2 ص 108 تاریخ 2/1/68
«و مطمئن باشید آنچه صلاح جامعه است در بسط عدالت و رفع ایادی ظالمه و تأمین استقلال و آزادی و جریانات اقتصادی و تعدیل ثروت به طور عاقلانه و قابل عمل و عینیت، در اسلام بطور کامل می‌باشد و محتاج به تأویلات خارج از منطق نیست».
صحیفه نور ج 2 ص 18 تاریخ 24/11/57
«اسلام تعدیل می‌خواهد، نه جلو سرمایه را می‌گیرد و نه می‌گذارد سرمایه آنطور بشود که یکی صدها میلیارد دلار داشته باشد و برای سگش هم اتومبیل داشته باشد و شوفر داشته و امثال ذلک، و این یکی، شب که برود پیش بچه‌هایش نان نداشته باشد نمی‌شود، این عملی نیست، نه اسلام با این موافق است، و نه هیچ انسانی با این موافق است...»
صحیفه نور ج 10 ص 367 تاریخ 15/4/58
«یکی از اموری که لازمه به توصی و تذکر است آن است که اسلام نه با سرمایه‌داری ظالمانه و بی‌حساب و محروم کننده توده‌های تحت ستم و مظلوم موافق است، بلکه آن را بطور جدی در کتاب و سنت محکوم می‌کند و مخالف عدالت اجتماعی می‌داند.
گرچه بعضی کج فهمان بی‌اطلاع از رژیم حکومت اسلامی و از مسائل سیاسی حاکم در اسلام، در گفتار و نوشتار خود طوری وانمود کردند و باز هم دست برنداشته‌اند که اسلام طرفدار بی مرز و حد سرمایه‌داری غرب، مثل رژیم امریکا و انگلستان و دیگر چپاولگران غرب بحساب آورند و یا اتکال به قول و فعل این نادانان، یا غرضمندانه و یا ابلهانه بدون مراجعه به اسلام‌شناسان واقعی، با اسلام به معارضه برخاسته‌اند و نه رژیمی مانند رژیم کمونیسم و مارکسیسم لنینیسم است که با مالکیت فردی مخالف و قائل به اشتراک می‌باشند... بلکه اسلام، یک رژیم معتدل، با شناخت مالکیت و احترام به آن، به نحو محدود در پیدایش مالکیت و مصر که اگر به حق به آن عمل شود چرخهای اقتصادی سالم براه می‌افتد و عدالت اجتماعی که لازمه یک رژیم سالم است تحقق می‌یابد».
صحیفه نور ج ص 6 ـ 45
«مالکیت در اسلام پذیرفته شده است ولکن اسلام در چیزهائی که حق مالکیت به آنها تعلق می‌گیرد و نیز در شیوه و شرایط پیدا شدن این حق دستوراتی داده است که نظام اقتصادی اسلام را و نیز روابط اقتصادی در جامعه اسلامی را از روابط و نظام اقتصادی سرمایه‌داری امروز دنیا جدا می‌کند و اگر این حدود و شرایط مراعات شود جامعه نه مشکلات و نابرابریهای دنیای
سرمایه‌داری امروز را پیدا می‌کند و نه دولت اسلامی به بهانه‌های مختلفه هر گونه آزادی را از انسانها سلب می‌کند.
در اینجا باید نظام اقتصاد اسلام را در مجموعه قوانین و مقررات اسلامی در کلیه زمینه‌ها و شئوون فردی و اجتماعی ملاحظه کرد...»
«ما باید راه مستقیم اسلام را بگیریم که ایا سرمایه‌داری تا چه حدودی در اسلام قبول شده است و اسلام درباره او چه می‌گوید، و کمونیسم را اصلا اسلام قبول دارد یا قبول ندارد، اگر یک مکتب انحرافی ما را در تحت تأثیر خودش قرار بدهد ما از اسلام غافل شده‌ایم، حسن نیت داریم خیلی هم میل داریم که ملت چه باشد، صلاح این است که امروز چه بشود، صلاح برای اینکه اسلام تقویت بشود این است که امروز چه بشود. همه اطراف مساله مطالعه نمی‌شود که ببینند آن صلاح آخری آنکه اسلام گفته است، این یک مطلبی است که از خدا خواست».
صحیفه نور ج 17 ص 162 تاریخ 4/11/61
اصل سوم: مالکیت مشروع و نامشروع دارد و مبتنی بر عدالت اجتماعی است
به عقیده امام مالکیت دو قسم است: مشروع و نامشروع و همین مرزبندی، مالکیت افسار گسیخته را محدود و کنترل می‌کند مالکیتهای چند میلیاردی از راه مشروع بدست نیامده و باید از صاحبان آن طبق مقررات شرع اقدس اسلام سلب گردد و اینجا راه برای مصادره اموال طاغوتیان رژیم گذشته باز می‌شود.
قید مشروعیت چه در اصل پیدایش ثروت و چه در مورد ثروتهای از پیش فراهم آمده، هر دو باید رعایت گردد، این بهترین وسیله کنترل ثروت، و برقراری عدالت اجتماعی است، عدالت اجتماعی در همین محدوده مطلوب است، و باید در نظام اسلامی تحقق یابد، در اسلام استثمار به هیچ وجه مشروع نیست. در اسلام حق کارگر محترم است و کارگر محبوب خداست و نباید مورد استثمار کارفرما قرار بگیرد:
«مسأله مالکیت، به یک معنا، مالکیت هم مشروع هم مشروط، محترم است لکن معنی این نیست که هر کس کاری می‌خواهد بکند و مالکیت از هر جا می‌خواهد پیدا بشود، مشروع بودن معنایش این است که روی موازین شرعی باشد، ربا در کار نباشد، مال مردم استثمار بی‌جهت نباشد، اگر به من نسبت دادند که حد و مرزی ندارد، اگر مقصودشان این است که حد و مرزی ندارد، یعنی نه قیدی دارد و نه حدی دارد این غلط نسبت دادند. من نمی‌دانم این کسی که نسبت داده چه کسی است و چرا نسبت داده است؟
مالکیت، در صورتی که مشروع باشد، روی موازین باشد محترم است چه ما مرتجع باشیم، چه نباشیم و مالکیت غیر مشروع محترم نیست.
اینهائی که اندوخته کردند و هیچ حسابی نداشتند، و هیچ موازینی نداشتند، مالهای مردم را اینها اندوخته کردند، مالهای مردم مصادره باید بشود لکن این معنا باید معلوم شود که مصادره اموال روی موازین اداری روی موازین قانونی باید بشود، اگر بنا باشد که هر کس برسد بریزد و مصادره کند، این هرج و مرج است.
هرج و مرج نباید در یک مملکت، ما که شما انقلاب کردید پس باید هرج و مرج هم باید باشد، هرج و مرج نباید باشد باید روی موازین باشد، دادگاههای انقلاب هستند، وقتی که مراجعه کنید به آنها که این سرمایه‌ها که اینها پیدا کردند آنها کردند، از غیر مشروع بوده، آن رسیدگی می‌کند، اگر چنانچه غیر مشروع بوده مصادره می‌کند، اما بمجرد اینکه فرض کنید که کسی بگوید که مال زاغه نشینها است، ما حالا هم می‌گوئیم که مملکت اولی هست که زاغه‌نشینها تا دیگران اما معنایش این نیست که الان زاغه‌نشینها برخیزند، و مردم را از خانه‌هایشان بیرون کنند یا بگیرند جاها را، معنایش این است که روی موازین باید عمل بشود به طوری که زاغه‌نشینها هم «عرض میکنیم» که خانه‌نشین بشوند و مرفه باشند، در هر صورت ملاحظه این معنا باید بشود... موازین باید داشته باشد اسلام حدود دارد و باید روی حدودش عمل بشود.»
صحیفه نور ج10ص 135/ 14/8/58
«ما آزادیم هروئین بفروشیم، آزادیم تریاک بفروشیم، آزادیم قمارخانه باز کنیم، آزادیم شربخانه باز کنیم، شراب فروشی باز کنیم همچو آزادی نیست، این آزادیها یک آزادیهای غربی است که این طور چیزها را می‌آورد، آزادیی که در اسلام است، در حدود قوانین اسلام است آن چیزی که خدا فرموده است نباید بشود، شما آزاد هستید که الزام کنید، همچو آزادی نیست که کسی بخواهد قمار بکند بگویند آزاد است خودش می‌داند.»
صحیفه نور ج 7 ص 92/ 23/3/58
«در مورد فروش موقوفات: و ما پیشتر ثابت کردیم که روی اصل مالکیت که پایه‌اش بر اساس فرد و دین است، هیچکس نمی‌تواند برخلاف گفته صاحب ملک تصرفی در آن بکند، و یکی از کارهای بسیار بد رضاخان همین بود که ملکی را که یکی با دسترنج خود پیدا کرده و مصرفش را برای کارهای دینی یا دنیایی قرار داده، کسی بی‌جهت آنرا بر خلاف گفته او خرج کند یا بفروشد و به مصرف دیگری برساند.»
صحیفه نور ص 282
اصل چهارم: عدالت اجتماعی و دفاع از مستضعفین علیه مستکبرین.
عدالت اجتماعی از دیدگاه امام برابر بودن همه مردم در برابر خدا و دین و قانون و حکومت است و تفاوتی میان آنها وجود ندارد، اما نظر به اینکه در جامعه ما از گذشته تا کنون اکثریت با مستضعفین بوده است، حالا باید کفه آنان را ترجیح دهیم تا برابری بدست اید و در هر حال، مستضعفان در نظام اسلامی به لحاظ خاصیت استضعاف از محبت و عنایت بیشتری برخوردار خواهند بود، و امام تقریبا در تمام سخنرانیها از مستضعفان حمایت کرده است. بخصوص از کارگران و کشاورزان.
معنی عدالت اجتماعی آن نیست که همه مردم در نحوه زندگی و ثروت و سایر مزایای انسانی برابر باشند، در حالیکه آنان در استعداد و کاردانی و کارکردن برابر نیستند بلکه معنی عدالت اجتماعی آن است که هر کس به حق خود برسد و در برابر قانون مساوی باشند، و از منافع عمومی بیک نسبت برخوردار گردند.
«اسلام طبقه‌ای را بر طبقه دیگر ترجیح نداده است، اسلام گرایش مادیگری ندارد، اسلام تمام طبقات را مساوی دانسته است فقط به تقوا مردم را بر دیگران ترجیح داده است.»
صحیفه نور ج 6 ص 190 تاریخ 26/2/58
«اسلام برنامه‌اش است که مابین فقیر و غنی ـ و نمی‌دانم_ کرد و ترک و لر و اینها فرق نگذارد، همه برادر و همه برابر و برای همه است.»
صحیفه نور ج 9 ص 79 تاریخ 18/6/58
«برنامه جمهوری اسلامی اینست که یک دولتی بوجود بیاید که با همه قشرها به عدالت رفتار کند و امتیاز بین قشرها ندهد مگر به امتیازات انسانی که خود آنها دارند...»
صحیفه نور ج 8 ص 114 تاریخ 23/4/58
«خدای تبارک و تعالی می‌فرماید که انبیا را ما فرستادیم بینات به آنها دادیم، میزان برایشان دادیم و فرستادیم «لیقوم الناس بالقسط» غایت این است که مردم قیام به قسط بکنند عدالت اجتماعی در بین مردم باشد، ظلم ما از بین برود ستمگریها از بین برود و ضعفا به آنها رسیدگی بشود، قیام به قسط بشود...»
صحیفه نور ج 15 ص 146 تاریخ 18/6/60
«پیغمبرها تاریخشان معلوم است و اینها آمده‌اند که بسیج کنند این مستمندان را که برود این غارتگرها را سرجای خودشان بنشانند و عدالت اجتماعی را درست کنند.»
صحیفه نور ج 7 ص 205 تاریخ 5/4/58
«ثروتهایی را که عده معدودی استفاده جور بوده‌اند باز خواهیم گرفت شرائط زندگی افراد محروم را بهبود خواهیم بخشید و ملت را در راه شرافت و فداکاری و به سوی یک جامعه آزاد و نوین رهبری خواهیم کرد.»
صحیفه نور ج 4 ص 242 تاریخ 27/10/57
«... احکام مترقی اسلام این است، آن که به حال مستمندان و ضعفا بیشتر عنایت دارد تا به حال دیگران، آن که طرفدار مستضعفین است، آن رژیمی که میخواهد مستضعفین را از قید و بند آن گرفتاریها بیرون بیاورد آن اسلام است...»
صحیفه نور ج 8 ص 103 تاریخ 21/4/58
«علمای اسلام موظفند با انحصار‌طلبی و استفاده‌های نامشروع ستمگران، مبارزه کنند و نگذارند عده کثیری
گرسنه و محروم باشند و در کنار آنها ستمگران غارتگر و حرامخوار، در ناز و نعمت بسر ببرند امیرالمومنین(ع) می‌فرماید من حکومت را به این علت قبول کردم که خداوند تبارک و تعالی از علمای اسلام تعهد گرفته و آنها را ملزم کرده که در مقابل پرخوری و غارتگری ستمگران و گرسنگی و محرومیت ستمدیدگان ساکت ننشینند و بیکار نایستند.»
ولایت فقیه ص 2و 4و 42.
«... علمای اصیل اسلام هرگز زیر بار سرمایه‌داران و پول‌پرستان و خوانین نرفته‌اند، و همواره این شرافت را برای خود حفظ کرده‌اند، و این ظلم فاحشی است که کسی بگوید دست روحانیت اصیل طرفدار اسلام ناب محمدی با سرمایه‌داران در یک کاسه است و خداوند کسانی را که اینطور تبلیغ کرده و یا چنین فکر می‌کنند، نمی‌بخشد، روحانیت متعهد به خون سرمایه‌داران زالو صفت تشنه است و هرگز با آنا سرآشتی نداشته و نخواهد داشت...»
صحیفه نور ج 21 ص 90 تاریخ 3/12/67
«پیغمبرها تاریخشان معلوم است و اینها آمده‌اند که بسیج کنند این مستمدان را که بروند و این غارتگرها را سرجای خودشان بنشانند و عدالت اجتماعی درست کنند.»
صحیفه نور ج 70 ص 207 تاریخ 5/4/58
«و آنها که تصور می‌کنند مبارزه در راه استقلال و آزادی و مستضعفین و محرومان جهان با سرمایه‌داری و رفاه‌طلبی منافات ندارد، با الفبای مبارزه بیگانه‌اند، و آنهایی هم که تصور می‌کنند سرمایه‌‌داران و مرفهای بی‌درد، با نصیحت و پند و اندرز تنبیه می‌شوند، و به مبارزان راه آزادی پیوسته و یا به آنان کمک می‌کنند، آب در هاون می‌کوبند، بحث مبارزه و رفاه، بحث قیام و راحت‌طلبی بحث دنیاخواهی و آخرت جویی، دو مقوله‌ای است که هرگز با هم جمع نمی‌شوند. و تنها آنهایی تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند، فقرا و متدینین بی‌بضاعت گردانندگان و بر پا دارندگان واقعی انقلاب هستند، ما باید تمام تلاشمان را بنمائیم تا بر هر صورتی که ممکن است خط اصولی دفاع از مستضعفین را حفظ کنیم.»
صحیفه نور ج 20 ص 235 تاریخ 29/4/64
اصل پنجم: مردمی بودن و ساده زیستن مسئولان که حضرت امام در این زمینه می‌فرمایند:
«همیشه این کشور به واسطه این کاخ‌نشینها تباهی داشته است، این سلاطین جور که همه کاخ‌نشین «تقریبا» بوده‌اند... اینها به فکر مردم نمی‌توانستند باشند، احساس نمی‌توانستند بکند فقر یعنی چه احساس نمی‌توانستند بکنند بی‌خانمانی یعنی چه. اینها اصلا احساس این را نمی‌توانستند بکنند، وقتی که کسی احساس نکند که فقر معنایش چی است گرسنگی معنایش چی است، این نمی‌تواند به فکر گرسنه‌ها و به فکر مستمندان باشد، لکن آنهایی که در بین همین جامعه بزرگ شده‌اند، و احساس کردند فقر چی است دیدند چشیدند فقر را احساس می‌کردند ملموس‌شان بوده است که فقر یعنی چه، اینها می‌توانند به حال فقرا برسند.»
صحیفه نور ج 17 ص 218 تاریخ 1/1/72
«آنکه در رأس واقع شده است مثل خود پیغمبر(ص) و آنهایی که در پائینی (به اصطلاح شما و مردم) واقع شده‌اند اینها در یک جا باهم مجتمع می‌شوند و می‌نشیند و صحبت می‌کنند و (عرض می‌کنم) قصه و صحبت و تجییش جیوش می‌کنند، این بنای پیغمبر این بود، پیغمبر که خلیفة‌الله بود همه او را قبول داشتند، وقتی که توی مسجد می‌نشست نمی‌شناختندش، کسی که از خارج می‌آمد نمی‌شناخت، برای اینکه بالا و پائینی در کار نبود آن وقت، حتی یک همچو چیزی هم نبوده است که بیندازد زیر آن روی یک حصیر، اگر خوب بود حصیر، والا روی زمین می‌نشست، اسلام این است...»
صحیفه نور ج 8 ص 190 تاریخ 25/4/58
«حضرت امیر سلام‌الله علیه که خلیفه مسلمین بود، خلیفه یک مملکتی که شاید ده مقابل مملکت ایران بود از حجاز تا مصر، آفریقا کذا، کذا، یک مقدار هم از اروپا، این خلیفه الهی وقتی توی جمعیت بود مثل همه ما که نشسته‌ایم با هم این هم زیر پایش نبود... پیغمبر هم همین شیوه را داشت، اسلام این است، آنکه ما میخواهیم این است، البته هیچ کس قدرت ندارد مثل او باشد، ما میخواهیم یک خورده نزدیک، یک بوئی از اسلام باشد، ما میخواهیم این طور بشود که رئیس یک مملکتی فرض کنید رئیس جمهور یا نخست‌وزیرش، توی جمعیت می‌اید همچو امتیازی نباشد که مردم کنار بروند...»
صحیفه نور ج8 ص18 تاریخ 13/4/58
«... تا بشر بفهمد که اولا حکومت اسلام چگونه است و روابط بین حکومت و ملتها چه روابطی است، و طرز اجرای عدالت به چه صورت است، و شخص اول مملکت در زندگی با رعیت هیچ فرقی ندارد... در حکومت اسلام، شخص اول، که خلیفه مسلمین است زندگی عادیش در عرض فقیرترین افراد یا پائین‌تر از آن است... حاکم اسلام مثل حاکمهای دیگر از قبیل سلاطین یا روسای جمهور نیست، حاکم اسلام حاکمی است که در بین مردم، در حال مسجد کوچک مدینه می‌آمد و به حرفهای مردم گوش می‌کرد، و آنها‌ئی که مقدرات مملکت دستشان بود، مثل سایر طبقات مردم در مسجد اجتماع می‌کردند، و اجتماعشان به صورتی بود که کسی که از خارج می‌آمد نمی‌فهمید که کی رئیس ممکلت است و کی صاحب منصب است و چه کسانی مردم عادی هستند، لباس، همان لباس مردم، معاشرت، همان معاشرت مردم، و برای اجرای عدالت طوری بود که اگر چنانچه یک نفر از پائین‌ترین افراد ملت، بر شخص اول مملکت ادعائی داشت و پیش قاضی می‌رفت، قاضی شخص اول مملکت را احضار می‌کرد و او هم حاضر می‌شد...»
صحیفه نور ج 3ص 84 تاریخ 18/8/57
«در رژیم اسلامی شاید در راس برنامه‌ها همین تفاهم مابین دولت و ملت باشد، یعنی نه دولت خودش را جدا می‌داند و بخواهد تحمیل کند و مردم را تهدید بکند، ارعاب بکند، اذیت بکند، نه مردم در صدد این بودند که دولت را تضعیف بکنند از مقررات دولتی، اسلام، وضعش از اول این طور بوده است در زندگی، در معاشرت، در اینها یا مردم با پائین‌تر بوده است یا همانجور، و ما بهترین حاکمی که در اسلام بعد از رسول‌الله پیدا شد حضرت امیر سلام‌الله علیه بود، و مع‌الاسف حکومت کوتاهی داشت، و ما وقتی که سیره ایشان را در عمل از تاریخ اخذ
اصل ششم: استقلال اقتصادی و خود کفائی
حضرت امام بارها و همواره بر اصل خود کفائی و استقلال اقتصادی اصرار می‌ورزید و آن را عامل مهم استقلال سیاسی و استقلال فرهنگی می‌دانست، و استقلال مالی و اقتصادی را از روستاها می‌دانست که باید قبل از هر چیز به وضع آنها رسیدگی شود و کارخانه‌ها و کارگران در درجه دوم اهمیت قرار دارند.
«ایران کشوری است که باید کشاورزی آن اساس همه کارها باشد آن عده‌ای که می‌گویند از نظر کشاورزی نمی‌شود خودکفا شد، اطلاع دقیق ندارند، روستائیان هم سعی کنند به شهرها نیایند و در روستاهای خود بمانند، چون آنها که نمی‌خواهند مثل بالاشهریهای ما زندگی کنند پس در روستاها بمانند...»
صحیفه نور ج 18 ص 189 تاریخ 28/9/62
«کار در روستاها بسیار ارزشمند است در سابق به روستاها هیچ نمی‌رسیدند و کار اساسی برای روستاها نشده بود، امروز هم اگر پشتوانه مردم نبود، دولت توان رسیدگی به تمام روستاها را پیدا نمی‌کرد، امروز بحمدالله با همت جوانها وضع روستاها رو به بهبودی است.»
صحیفه نور ج 18 ص 189 تاریخ 28/9/62
«...همه‌اش وابستگی همه‌اش خرابی.. آن دهات و قصبات و آن جاهای دورافتاده یک نظر به آن نشد، این بدبختها باید با الاغ از این ور آن ور بروند مریض‌هایشان را ببرند...»
صحیفه نور ج18 ص170 تاریخ 26/5/62
«فرهنگ استعماری فرهنگ استقلال بشود، دادگستری، باید متحول بشود، دادگستری غربی به دادگستری اسلامی مبدل بشود، اقتصاد ما باید متحول بشود، اقتصاد وابتسته به اقتصاد مستل متبدل بشود.»
صحیفه نور ج 5 ص 237 ـ 12/1/58
اصل هفتم: اخلاق اقتصادی
مقصود از این عنوان آن است که یکی از اصول و پایه‌های اقتصاد اسلامی همانا اخلاق اقتصادی است که مسئولان و نیز مردم باید آن را رعایت کنند و خود را بدان عادت دهند. اخلاق اقتصادی آن نوع از خصلتها و صفات روحی عملی است که به نحوی با اقتصاد سرو کار دارد و در بهبود وضع اقتصاد مؤثر است مانند زهد، امانت، صداقت، قناعت و پرهیز از اسراف و اتراف و افراط و تفریط، احساس مسئولیت، رعایت نظم، اصلاح اداری... که ما تنها به نمونه‌هائی از آن در سخنان امام اکفتا می‌کنیم:
«به هر حال خصوصیات بزرگی چون قناعت و شجاعت و صبر و زهد و طلب علم و عدم وابستگی به قدرتها و مهمتر از همه احساس مسئولیت در برابر توده‌ها روحانیت را زنده و پایدار و محبوب ساخته است و چه عزتی بالاتر از این که روحانیت با کمی امکانات، تفکر اسلام ناب را بر سرزمین افکار و اندیشه مسلمانان جاری ساخته است...»
صحیفه نور ج 21 ص 90 تاریخ 3/12/67
«برنامه‌ریزی در جهت رفاه متناسب با وضع عام با حفظ شعایر و ارزش‌های کامل اسلامی، پرهیز از تنگ نظریها و افراط گریها، و نیز مبارزه با فرهنگ مصرفی که بزرگترین آفت یک جامعه انقلابی است، و تشویق به تولیدات داخلی و برنامه‌ریزی در جهت توسعه صادرات نفت و نیز آزادی واردات و صادرات و بطور کلی تجارت بر اساس قانون و با نظارت دولت در نوع و قیمت»
صحیفه نور ج 21 ص 28 تاریخ 11/7/67
اصل هشتم: مشارکت مردم در امور اقتصادی
یکی از مسائلی که امام خمینی همواره بر ‌آن تاکید داشتند، مشارکت مردم و همیاری با دولت چه در مسائل سیاسی و نظامی و جنگ، و چه در مسائل اقتصادی، ائم از کشاورزی، تجارت، عمران و جزء آنها و اینک نمونه‌هائی از سخنان امام:
«وقتی مردم دیدند که شما در صدد خدمت به آنها هستید طبیعی است که آنها هم کمک به شما می‌کنند و این، به این است که همه وزارتخانه‌ها، هر کس که متصدی یک وزارتخانه است، وزارتخانه خودش را بنابراین بگذارد که اصلاح کند به نفع مردم به جوری که مردم وقتی که در آن وزارتخانه وارد می‌شوند با رضایت خاطر، با اطمینان خاطر، بیرون بیایند، اگر این طور بشود، بلااشکال مردم حاضرند، مردم خوبی هستند از مردم تشکر باید بکنیم، ما همه مرهون آنها هستیم، عمده این است که ما با هم بتوانیم خدمت متقابل بکنیم و باید ما از مرحله لفظ و شعار بیرون برویم، و به مرحله عمل برسیم، یعنی هر وزیری در وزارتخانه خودش واقعاً بین خودش و خدا، خودش را موظف بداند به این که آن پرسنل آن جا را، هر کس در تحت نظر او هست، آنها را بسیج کند به این که با مردم رفتار خوب بکنند و با مردم رفتار سالم داشته باشند و همینطور شرکت دادن مردم در امور، این را کراراً گفتم شما خودتان گفتید: که یک کشور را که بخواهید اداره بکنید، یک دولت، تا شرکت مردم نباشد نمی‌شود اداره صحیح بشود، وقتی نباشد که مردم شرکت کردند در کارها، شما شرکت دادید مردم را، آنهایی که الان خدمت می‌کنند و سابق هم خدمت کردند به شما، به ما، به همه به اسلام، و شما را رساندند به اینجا، آنها را کنار نگذارید، رد نکنید، آنها را وارد کنید در کار وقتی وارد کردید در کار و آنها دیدند که شما می‌خواهید همکاری کنید با آنها، آنها هم همکاری می‌کنند با شما، ولی همکاری امثال بازار، کارگرها نمی‌دانم زارعین، بدون این قشرهای مختلفی که هستند، کار از پیش نمی‌رود، باید آنها هم وارد باشند در کار و کمک کنند، کارهایی که آنها می‌توانند انجام بدهند، انجام بدهند، مثلاً بازرگانانی که می‌تواند کارهای، بازرگانان متعهد، نه هر چیز، آنهایی که در صدد این‌اند که برای کشور خدمت بکنند، دنبال این نباشید که هی هر چی را دولتی‌اش کنید، نه دولتی در یک حدودی است، آن حدودی که معلوم است، قانون هم معین کرده، ولیکن مردم را شرکت بدهید، بازار را شرکت بدهید....»
صحیفه نور ج 19 ص 239 تاریخ 9/8/64
نتیجه بحث:
آنچه گفته شد در حقیقت سیری عاجل، در سخنان امام بود و استباط اصولی از آنها که امام برای اقتصاد اسلامی قائل است، البته دقت بیشتر در همه سخنان امام، شاید اصول دیگری را بر آنها بیفزاید، و ما ادعا نداریم که آنچه گفته شد حاوی همه نظرات اقتصادی امام باشد.
خلاصه و جان کلام آنست که از دیدگاه امام، اقتصاد اسلامی نه سرمایه‌داری است و نه کمونیستی، مالکیت فردی در حد معقول و شروع در اسلام وجود دارد و خیلی هم گسترده است و محدود به آنچه سوسیالیستها می‌گویند نیست، بلی ولی فقیه و دولت متکی به ولایت فقیه، بر حسب مصلحت وقت می‌تواند برای بخشهای مهم اقتصادی و مالکیتها محدودیت قائل شود.
اما در اصل اسلام، محدودیت مالکیت فردی تنها بر اساس رعایت حلال و حرام و مشروع و نامشروع است باید دید ثروت از چه راه بدست آمده نامشروع محترم نیست ولو کم باشد.
این حد مشروعیت، کنترل شدیدی در ثروت از لحاظ کمی و کیفی بوجود می‌آورد، ثروتهایی که از راه باطل و از طریق مکاسب محرمه (که در فقه بیان شد) بدست آمده نسبت به مالکین احترام ندارد، و باید به مصرف دیگری طبق نظر فقیه و قوانین منبعث از شریعت و ولایت فقیه برسد.
کما اینکه اصل اول که زیربنای اقتصاد اسلامی است یهنی توجه به معنویات و اعراض از مادیات، طمع جمع ثروت و تکاثر را از دلها می‌زداید و دیگر نه کسی بفکر جمع ثروت نامحدود می‌افتد و نه کنز و احتکار، و غصب و سرقت و خیانت و تجاوز و تعدی و امثال این امور، از انسان مهذب سر می‌زند و این خود پایه و رکن اصلی اقتصاد اسلامی است، که منحصراً در مکتب انبیاء تحقق می‌یابد و لاغیر. پس اصل اول نیز بنوبه خود جلو تراکم ثروت را می‌گیرد، حال اگر سفارش اکید اسلام را به انحاء مختلف بر بذل مال بطور رایگان به مستمندان و در راه خدا و فی سبیل‌الله، در نظر بگیریم خواهیم دید که حتی ثروتهای از راه مشروع بدست آمده در دست انسانهای متعهد باقی نمی‌ماند، و در راه خیر صرف می‌شود و این امر سوم است برای کنترل ثروت که گر چه الزامی نیست ولی دائمی است.
اصل چهارم یعنی عدالت اجتماعی و دفاع از مستضعفین و مقابله با مستکبرین هم به نوبت خود، در تعدیل ثروت و برابری تقریبی سطح زندگی جامعه بسیار نقش دارد که نیاز به توضیح نیست، تنها باید عدالت اجتماعی را در همه ابعاد و سطوح اقتصادی از جمله در واگذاری و تقسیم اراضی دولتی و انفال گسترش بدهیم و خواهیم دید که این اصل به کمک اصل سوم، مالکیت بسیاری از اراضی متصرفی زمین‌خواران را زیر سئوال می‌برد و مالکیت را از آنان سلب می‌کند.
اصل پنجم یعنی مردمی بودن و ساده زیستن مسئولان نظام، گرچه بطور مستقیم در تعدیل ثروت تأثیر ندارد، ولی بطور غیر مستقیم مسئولان را از گرایش به تجمل و اشرافی زیستن باز می‌دارد، که قهراً طمع آنان به جمع ثروت و اشیاء گرانبها را کاهش می‌دهد در عین حال اثر روانی در جامعه دارد که محرومان و مستضعفان عقده‌ای از کسی در دل نمی‌گیرند زیرا می‌بینند حتی ثروتمندان و دولتمردان مانند آنان زندگی می‌کنند و با آنان، دمساز هستند و این امر به نوبه خود گامی است در راه پیوند قشرهای جامعه با هم و با دولت.
اصول ششم و هفتم و هشتم در اقتصاد تأثیر چشمگیری دارند و مسئولان نظام افراد و جامعه را عموماً به تلاش دسته جمعی و سالم در راه رسیدن به خودکفایی و استقلال اقتصادی وادار می‌کند نقش اخلاقی اقتصادی و مشارکت مردم در رشد اقتصاد و سلامت آن قابل انکار نیست در حقیقت استقلال اقتصادی سالم هدف نهایی و سایر اصول وسیله رسیدن به آن است.

تبلیغات