آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۸۳

چکیده

متن

 

منازل السائرین. ابواسماعیل عبداللّه الانصارى. شرح کمال الدین عبدالرزاق القاسانى, تحقیق وتعلیق: محسن بیدار فر, (چاپ اول, قم, انتشارات بیدار, 1372) 41«728 ص, وزیرى.
عبدالله بن محمد معروف به خواجه عبدالله انصارى (396ـ481ق.) از بزرگان عرفا و صوفیه به شمار مى رود. وى به سال 424ق. در نیشابور چون با ابوسعید ابوالخیر ملاقات کرد, شدیداً تحت تاثیر او قرار گرفت و تلاش زیاد او براى جمع بین شریعت و طریقت نتیجه این ملاقات بود. او در برابر مدّعیان تصوف که کمتر به مسائل شرعى مى پرداختند, اعلام کرد:آن کس که ترک شریعت نماید در واقع ترک حقیقت کرده است.
خواجه عبدالله انصارى آثار بسیارى در تفسیر, حدیث, اخلاق, عرفان, ترجمه احوال مشایخ صوفیه و وعظ و ارشاد از خود باقى گذارده است. او همچون بسیارى از عرفا ـ اما به نحو بارزترى ـ در همه کتابهایش ادیبى تواناست, با نثرى بسیار زیبا که صنایع ادبى و محسنات بدیعى را به طور گسترده در نثر خود به کار مى گیرد. استفاده فراوان از آیات شریفه, روایات, اشعار و سخنان بزرگان صوفیه از دیگر خصوصیات اوست.
برخى از آثار او همچون تفسیر کشف الاسرار به قلم خود اوست و برخى دیگر مثل طبقات الصوفیه, صد میدان و منازل السائرین املاى او و تقریر شاگردانش هستند.1
منازل السائرین
منازل السائرین از بهترین کتابها در زمینه عرفان عملى وسیر وسلوک است و مدتها در حوز ه هاى علمیه تدریس مى شده است. حضرت امام خمینى ـ رضوان الله تعالى علیه ـ منازل السائرین را در محضر آیت الله شاه آبادى فراگرفت و سالها درس اخلاق خود را در حوزه علمیّه بر پایه آن کتاب ایراد فرمود.2
خواجه عبدالله انصارى این کتاب را بر سه شاگردِ خود, ابوالوقت سجزى, عبدالملک کروخى و محمد صیدالانى املا کرده است. در این کتاب پیرامون صد مقام که فراروى سالک الى الله قرار دارد, بحث شده است. قطب عارفان, حضرت امام صادق ـ صلوات الله علیه ـ طبق روایتى فرموده: (الایمان حالات و درجات و طبقات و منازل)3 و علامه مجلسى ـ رحمة الله علیه ـ در شرح آن مى گوید: (…اشارة إلى أنّ للایمان مراتب متکثرة و هى حالات الانسان باعتبار قیامها به, و درجات باعتبار ترقیه من بعضها إلى بعض, و طبقات باعتبار تفاوت مراتبها فى نفسها و کون بعضها فوق بعض, و منازل باعتبار أنّ الانسان ینزل فیها و یأوى إلیها).4
[حدیث, اشاره به مرتبه هاى فراوان ایمان دارد که چون قائم به انسانند, آنها را (حالاتِ) انسان گویند. و از آنجا که انسان از برخى به برخى دیگر از آنها ترقى مى کند, به (درجات) معروفند و چون این مراتب متفاوتند و بعضى از دیگرى بالاتر, به (طبقات) مشهورند و به آنها منازل نیز گویند, چرا که انسان در آنها منزل مى گزیند.]
بنابراین حضرت امام صادق ـ صلوات الله علیه ـ براى نخستین بار به عارفان آموخت که از منازل و حالات سالک الى الله سخن گویند و آن امام همام خود آن گونه که در مصباح الشریعه آمده, از صد درجه صحبت کرده است.
مکى بن ابوطالب, معاصر خواجه عبدالله نیز در (قوت القلوب) و پس از او ابن سینا و محى الدین بن عربى و… از مقامات بین انسان و خدا بحث کرده اند.
خواجه عبدالله در سال 448ق. کتاب صد میدان را تألیف و پس از تجربه هاى بسیار یعنى 27سال پس از آن, منازل السائرین را املا کرد. در کتاب صد میدان به سجع و زیبایى عبارتها, عنایت بسیار بوده و پس از تعریف دقیق هر مقام, آیه اى مناسب نقل گردیده و آن گاه تقسیمات فرعى بیان شده اند; اما در منازل السائرین به نظم کمتر توجه شده و در عوض به تقسیمات فرعى اهتمام بیشتر بوده است.
صد میدان که چونان تفسیرى بر آیه کریمه 31آل عمران (قل إن کنتم تحبّون الله فاتبعونى یحببکم الله) است,از (توبه) آغاز گشته و در صد میدان خلاصه شده است. خواجه, میدان نودونهم را (فناء), صدم را (بقاء) وصدویکم را (محبت) قرار داده و مقصود آن بوده که سیر الى الله با فناءِ فى الله پایان مى یابد, ولى سیر فى الله هرگز پایان ندارد.
اما در منازل السائرین بحث محبت اصلاً وجود ندارد و با یقظه و سپس توبه شروع شده و به توحید مى انجامد. عجیب آن است که (توحید) در صد میدان, در میدانِ شصت ونهم قرار دارد در حالى که (توحید) بروشنى غایت قصواى سیر و سلوک شمرده مى شود و لیس قرى وراء عبادان! و یکى از تجربه هایى که خواجه عبدالله در آن مدتِ 27سال به دست آورد, همین بود که (توحید) را آخرین منزل بداند. در محبت نامه نیز توحید را باب28 یعنى آخرین باب محبت قرار داد. خواجه نصیرالدین طوسى ـ رحمة الله علیه ـ نیز اوصاف الاشراف را با (توحید) و (اتحاد) و (وحدت) و (فناء) به انجام رسانده است.
به هر حال منازل السائرین و صد میدان, در51میدان و منزلِ مشترکند,ولى 25میدان در منازل وجود ندارد و 24منزل نیز در صد میدان نیامده است.
رساله چهل ودو فصل خواجه عبدالله که کوششى براى جمع بین شریعت و طریقت است, ترکیبى است از حدیث نبوى, عرفان و نقل اقوال چهل ودو نفر از مشایخ صوفیه و با وجود آنکه او به دنبال رموز و اشارات عرفانى احادیث است, امّا همیشه تقیّد شدید خود را به شرع مقدس حفظ کرده است, به طورى که بعضى از نویسندگان در انتساب برخى از کتابها به او, تردید کرده اند.5
کتابهاى خواجه عبدالله با همه ظرافتها و موشکافیهاى عرفانى, وقتى با کلمات معصومین ـ علیهم السلام ـ مقایسه مى شود, امّى بودن بزرگترین عارفان و فیلسوفان در برابر سُفراى الهى هویدا مى شود.
کاشانى و شرح او بر منازل السائرین
برترى منازل السائرین بر بیشتر کتابهاى عرفان عملى, موجب شده که بسیارى از عارفانِ بنام, شرحهایى بر آن بنویسند. یکى از بهترین این شرحها, شرح کمال الدین عبدالرزاق کاشانى6 (متوفى736ق) است. پرورش یافتن شاگردانى چون قاضى سعید قمى و قیصرى در مکتب عرفان عملى و نظرى ملاعبدالرزاق, خود دلیل تبحّر و تضلّع اوست.
فلسفه از آنجا که موجب تقویت فکر و اندیشه است بسیار اهمیت دارد چراکه توحید را بر برهان استوار داشته و جواب اشکالات را مى دهد, با این وجود موجب آرامش دل نمى گردد. ملاصدرا که افتخار فلاسفه اسلام است, در مقدمه اسفار مى گوید: من از خداوند بسیار استغفار مى طلبم که مقدارى از عمر خود را صرف مطالعه آراى متفلسفان و جدلیین از اهل کلام کردم… و سرانجام زمام امر خود را به خدا و رسول واگذار نمودم).7 علامّه طباطبایى ـ رضوان الله علیه ـ نیز پس از عمرى مطالعه فلسفه, به عرفان واقعى که همان قرآن است, روى آورد. کمال الدین عبدالرزاق کاشانى نیز از آن گروه است که جایگاه اصلى را در عرفان و نه قیل قال مى دانند. وى (اصطلاحات الصوفیه) را با این خطبه آغاز کرده است: (حمد خداى را که با منّ خود ما را از علوم رسمى نجات داد و به برکت دیدن, ما را از زحمت نقل و استدلال بى نیاز کرد و از قیل و قالى که فایده ایى در آن نیست, رهایى بخشید و ما را از جنگ و جدال مصون نگه داشت, زیرا اینها شبهه و شک و ضلالت را بر مى انگیزند).8 و در نامه به علاء الدوله سمنانى, درباره وحدت وجود مى گوید:(… چون خود به این مقام نرسیده بودم, هنوز دل قرار نمى گرفت تا بعد از وفات شیخ الاسلام مولانا و شیخنا نورالملة والدین عبدالصمد نطنزى, مرشدى که دل بر او قرار گیرد, نمى یافت. هفت ماه در صحرایى که در آن آبادانى نبود, در خلوت نشست و تقلیل طعام بغایت کرد تا این معنى بگشودو بر آن قرار گرفت و مطمئن شد و الحمدلله على ذلک).9
اما در باب مذهب او: جناب آقاى بیدارفر پس از نقل کلامِ برخى از صاحبنظران, درباره مذهب او مى گوید:(بهتر است به جاى تکفیر و توهین یا نقل اقوال تراجم نویسان, به کلمات خود صاحب ترجمه رجوع شود تا مذهب او مشخص گردد), آن گاه خود شواهدى از کلام کاشانى بر شیعه بودن او آورده است (ر.ک. مقدمه شرح منازل السائرین, ص23). تورّقى اجمالى در کتاب تحفة الاخوان فى خصائص الفتیان براى محقّق با انصاف کمترین تردید و شکى در شیعه اثناعشرى بودنِ عبدالرزاق کاشانى باقى نمى گذارد.
دقّت فوق العاده کاشانى در متن و توضیحات او براى حلّ مشکلات وتسلط او بر متون فارسى و عربى همراه با ذوق سرشار عرفانى و قلمى جذاب و روان, موجب شده که شرح او بر منازل السائرین, کتاب درسى بعضى از دانشگاهها قرار گیرد. او خود در ویژگیهاى این شرح مى گوید: (نسخه هاى منازل السائرین متفاوت و عبارتهاى آنها گوناگون بود و اشتباه و تحریف در برخى از آنها روشن و در برخى دیگر مبهم بود و سبب تحیّر و شک مى گردید و صحیح و محرَّف قابل تشخیص نبود, تا اینکه به لطف خداوند نسخه مصحّحى که بر شیخ ـ قدَّس الله روحَه ـ قرائت شده و اجازه اى به خط شریف او بر آن بود, به دستم رسید. تاریخ کتابت آن, سال 475ق. بود. متن کتاب را با آن تصحیح کرده و آسوده خاطر به شرح آن پرداختم و آن را به منزله اذن شیخ براى خود در شرح کتاب دانستم.) (ر.ک: شرح منازل السائرین, ص622).
کاشانى از آنجا که هنگام نوشتن این شرح, از شرح تلمسانى کاملاً متأثر بوده, همه مزایا و محاسن شرح او را نیز گاه در قالب تلخیص و گاه به عنوان توضیح (علاوه بر فواید بسیارى که خود بر آن افزوده) در کتاب خود آورده است. شرح تلمسانى تصحیح آقاى عبدالحفیظ منصور در تونس چاپ شده است. جناب آقاى بیدارفر پیش از چاپ مجدّد آن, شرح کاشانى را تصحیح کرد و در مقدمه تحقیق خود ضمن مقایسه, به موارد تفاوت آن دو شرح, اشاره کرد. یکى از نقایص شرح تلمسانى آن است که نه خطبه کتاب را توضیح داده است و نه متن آن را آورده است. اما در شرح کاشانى این نقیصه وجود ندارد و از صفحه دوازده تا بیست وچهار شرح او اصلاً در کتاب تلمسانى یافت نمى شود.
تصحیح شرح کاشانى بر منازل السائرین
گرچه نهضت تصحیح و تحقیق متون در چند سال اخیر در کشور ما شتابى چشمگیر به خود گرفته و کتابهاى با ارزشى احیا گردیده اند, اما آنچه واقعاً کارى تحقیقى بر متون قدیمى به شمار رَوَد, کمتر یافت مى شود. بویژه آنهایى که در تصحیح, صاحب روش بوده اند, بسیار کمترند و تصحیح آقاى بیدارفر یکى از این کمترینهاست. وى در مقدمه, پس از توضیح کوتاهى پیرامون سیر وسلوک و معرفى ماتن و شارح و اهمیت این کتاب, روش خود را تبیین کرده است.
وى براى تصحیح این کتاب, از پنج نسخه خطى (که نزد ایشان بوده) بخوبى استفاده کرده است. و بهترین نص کتاب را از میان در متن آورده و در پاورقى به اختلاف نسخ اشاره کرده است. ولى از آوردن نسخه بدلهایى که نادرستى آنها روشن بوده و جز شلوغ کرده کتاب هیچ فایده اى دربر نداشته اند, اجتناب ورزیده است.
پاروقیهاى هر باب ـ و نه فقط هر صفحه ـ مسلسل است و پاورقیهایى که در بیان نسخه بدلهاى کتاب است از تعلیقاتى که معمولاً بیان مصادر احادیث, اشعار یا مقایسه متن با شرح تلمسانى و یا توضیح بعضى لغات مشکل را دربر دارند, به وسیله پاره خط, جدا شده اند. مرجَع آیات شریفه نیز در متن کتاب آورده شده و متن خواجه عبدالله با حروف سیاه از شرح متمایز گشته است. موارد اختلاف شرح کاشانى با شرح تلمسانى نیز مشخص شده است. وجود نُه فهرست در خاتمه و فهرستِ ابواب در ابتداى کتاب, کارِ مراجعه به کتاب را بسیار آسان ساخته است.
به نظر مى رسد, چون مصحح محترم, آن چنان که در برخى موارد (مواردى که کلمه و یا جمله اى از نسخه اى غیر از نسخه متن, انتخاب شده باشد) در پاورقى از علامت («) بهره گرفته, براى حفظ وحدت رویّه و نیز تلخیص در پاورقى لازم بود در مواردى که نسخه اى فاقد کلمه و یا جمله اى باشد به جاى عبارت (ساقط) یا (غیر موجود), از علامت (-) استفاده کند.
ـ در ص82, پاورقى شماره32 بهتر از متن است و باید آن را در متن مى آوردند.
ـ اولین پاورقى از اولین صفحه کتاب اصلاً چاپ نشده است.
ـ در ص9 از مقدمه, سطر17, کلمه (عبد) باید (عبداً) باشد.
ـ در ص95, نسخه بدلها با توضیحى که در پاورقى آمده است, جا به جا شده اند.
ـ در ص130 حدیثى آمده است که پاورقى مربوط به آن در ص129 چاپ شده است.
ـ در بعضى موارد, مآخذ کامل نیستند. مثل ص17, ش31 و ص36, ش107.
ـ در ص43 از مقدمه, تصویر نسخه اى آورده شده, اما گفته نشده که این تصویر کدام نسخه است. ظاهراً تصویر نسخه (ب) باشد.
با این همه, این تصحیح از بهترین تصحیح هایى است که تاکنون به دست ما رسیده است. موفقیّت بیشتر مصحّح محترم را از خداى بزرگ مسألت داریم.
پاورقی :
1ـ بهترین بحث تحقیقى در مورد آثار خواجه عبدالله, مقدمه دویست صفحه اى آقاى دکتر محمد سرور مولائى است که در ابتداى جلد اولِ مجموعه رسائل فارسى از خواجه عبدالله انصارى و با تصحیح خود ایشان چاپ شده است.
2ـ سیماى فرزانگان, ص87 و 50.
3ـ اصول کافى, کتاب الایمان و الکفر, بابُ اَنّ الایمان مبثوث لجوارح البدن کلها, ج2, ص34 و 39.
4ـ مراة العقول, ج7, ص217.
5ـ فرهنگ, کتاب چهاردهم, ص214.
6ـ جناب آقاى بیدارفر در مقدمه خود بر تصحیح شرح منازل السائرین (ص18) این نظر را ترجیح داده اند که ملاعبدالرزاق از قاسان از شهرهاى ماوراءالنهر است نه از کاشانِ ایران. اما باید گفت حتى اگر ثابت شود که ملاعبدالرزاق لقب (القاسانى) را پسوند اسم خود ذکر کرده است, باز دلیل آن نیست که قاسان یکى از بلاد ماوراءالهنر باشد, زیرا کاشانِ ایران را همواره قاشان گفته اند. ابن خلدون مى گوید: (و استولى خوارزم شاه علی… همذان و اصفهان و قم و قاشان) (تاریخ ابن خلدون, ج5, ص128) فیروزآبادى نیز (در قاموس, ج4, ص206) مى گوید: (و قاشان مدینة قرب قم و حکى صاحب اللباب اهمال الشین لغة). و طبق این لغت, قاشان را قاسان گویند.
7ـ اسفار, ج1,ص11.
8ـ اصطلاحات الصوفیه, ص20. این عبارت را شیخ آقا بزرگ تهرانى در الذریعه, ج22 ص247 به عنوان آغاز نسخه شرح منازل السائرین نقل کرده و روشن است که ایشان عبارت خطبه اصطلاحات الصوفیه را با شرح منازل اشتباه کرده اند.
9ـ مقدمه تحفة الاخوان فى خصائص الفتیان, ص11. بخشى از این نامه نیز در مجالس المؤمنین, ج2, ص70 آمده است.
 

تبلیغات