آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۸۳

چکیده

متن

 
 بن ابى الکرم محمدبن محمد عبدالکریم بن عبدالواحد شیبانى جزرى, معروف به ابن الاثیر, در سال 555 هجرى در جزیره ابن عمر1 دیده به جهان گشود. پدرش از کارگزاران دولت اتابکه موصل در حکومت عمادالدین زنکى2, علاوه بر سمت دولتى به تجارت نیز مشغول بود3.
خانواده او از ثروتمندان آن روزگار بودند. او در التاریخ الباهر فى الدولة الاتابکیة بالموصل بر تملک باغهایى در روستاى عقیمه در حومه زادگاهش و نیز تملک روستاى قصر حرب4 در نزدیکى موصل اشارتى دارد.5
ایشان سه برادر بودند; هر سه ملقب به ابن اثیر: برادر بزرگتر مجدالدین ابن اثیر (م606ق) متخصص در علوم دینى6, میانه آنها عزالدین ابن اثیر (مورخ معروف و متوفى 630ق)7 و برادر کوچکتر ضیاءالدین ابن اثیر (م637ق)8 از مشاهیر ادب عرب و صاحب کتاب معروف المثل السائر فى ادب الکاتب و الشاعر مى باشند.
دو برادر بزرگتر و کوچکتر از خادمین دربار و دولتمردان اتابکه زنکى و ایوبى بودند. امّا ابن اثیر خود به خدمات دولتى وارد نشد و به تاریخنگارى روى آورد. ابن عماد حنبلى او را مورّخ, ادیب و نسّابه معرفى کرده است.9
ابن خلّکان درباره او مى نویسد: (مردى کامل در فضایل مکارم اخلاق و متواضع… حافظ تاریخ متقدمین و متأخرین و آشناى با انساب عرب واخبار ایشان بود…10)
قفطى ـ که معاصر اوست ـ او را متهم مى کند و مى نویسد هنگامى که یاقوت حموى کتب و اوراق خود را قبل از وفات به او سپرد تا بنا به وصیتش وقف کند, در آنها تصرف کرد و برخى را به منظور وقف به بغداد فرستاد و بعضى از اوراق را نزد خود نگه داشت.11
ابن اثیر در نیمه دوّم قرن ششم و ثلث اول قرن هفتم زندگى کرد. حیات او, که معاصر با پنج تن از خلفاى بنى عباس بود,12 بحرانهاى سیاسى متعددى را در برمى گرفت که مهمترین آنها افول دولت سلجوقى, انقراض فاطمیان به دست صلاح الدین ایوبى, تعرض صلیبیها به صفحات شرقى مدیترانه و ورود مغول به جهان اسلام بود. به علاوه جریانهاى فکرى متعدد که با یکدیگر نزاع داشتند و نیز بحرانهاى اقتصادى در آن روزگار, نابسامانى جامعه ابن اثیر را مضاعف مى کرد.13
آنچه وى بر جاى گذاشته عبارتست از: 1. اللباب فى تهذیب الانساب; 2. اسدالغابة فى معرفة الصحابة; 3. التاریخ الباهر فى الدولة الاتابکیه; 4. الکامل فى التاریخ.14
از کتب مذکور ابن اثیر در مى یابیم که او به رشته هاى مختلف تاریخنگارى, مانند تاریخ عمومى (الکامل), شرح حالنویسى (اسدالغابة…), نسبنگارى (اللباب…) و تاریخ اختصاصى (الباهر…) توجه داشته و این خود یکى از محاسن این مورّخ مسلمان است. و بدیهى است این ویژگى و تسلط او بر انساب و شرح احوال در مکتب تاریخیش مؤثر افتاده است.15
اللباب فى تهذیب الانساب
ابن اثیر در این کتاب الانساب سمعانى 16 را تهذیب کرده و همان گونه که خود گفته است, ضمن تلخیص آن, اغلاط آن را نیز تصحیح کرده است.17
اسدالغابة فى معرفة الصحابة
همان گونه که پیداست این اثر شامل شرح حال صحابه پیامبر است و بنا به گفته او, اقوال دیگر شرح حالنویسان صحابه, مانند ابن منده اصفهانى18 و ابن عبدالبر قرطبى19 را جمع کرده است.
التاریخ الباهر فى الدولة الاتابکیة
تاریخ اختصاصى ابن اثیر که در مورد حکومت عمادالدین زنکى, مؤسس سلسله اتابکه موصل و جانشینان او نوشته شده, حاوى مطالب عمده درباره جنگهاى صلیبى است.
شایان ذکر است تفاوت این تاریخ با تاریخ عمومى او (الکامل) علاوه بر این که بتفصیل احوال دولت اتابکه موصل را بیان کرده, بانثر مسجّعى آن را پرداخته و به علاوه ضرب المثلها و اشعار فراوانى را به کار برده است. اما مسأله قابل توجه اینکه تاریخ برخى از حوادث بین الکامل و الباهر متفاوت است20.
مصادر اساسى این کتاب روایاتى است که از پدرش شنیده. او مى گوید: (و نقلت اکثره عن والدى رحمه الله تعالی…21) (بیشتر این کتاب را از پدرم نقل کرده ام.) و نیز تاریخ دمشق ابن عساکر22, اخبار حلب ابن عدیم23 و برخى از مصنفات عمادالدین کاتب اصفهانى,24 از دیگر مصادر ابن اثیر است.
الکامل فى التاریخ
کتاب مزبور مهمترین اثر ابن اثیر است. تاش کبرى زاده در مفتاح السعادة و مصباح السیادة آن را کتابى خوب و مناسب توصیف کرده است.25 ابن حجر عسقلانى مى نویسد: (الکامل بهترین تاریخها در ضبط روشن و مشخص رویدادهاست. به طور کلى شنونده این احساس را دارد که هنگام روى دادن وقایع حاضر است. به علاوه بخوبى تنظیم و ماهرانه نوشته شده است.26) همچنین کلود کاهن از آن به عنوان شاهکار تمامى تاریخنگاران اعراب یاد کرده است.27
قرون پنجم تا هفتم هجرى, دوره شکوفایى تاریخنگارى در شرق اسلام است.28 علل این شکوفایى را مى توان چنین برشمرد:
1. آشنایى مورخین با علوم متعدد.
2. سیر و سیاحت مورخین و گردش در مناطق مختلف و خصوصاً بغداد که با توجه به موقعیت سیاسى و دینى و علمى به عنوان مرکز عالم اسلام و مرکز تدوین تاریخ اسلام تلقى مى شد و این موضوع خود سبب مى شد تا مراودت مورخین و تبادل نظر آنها بیشتر شود.
3. در این دوره به علت دو حادثه بزرگ, جنگهاى صلیبى و حمله مغول, مورخین حوزه شرق اسلامى دچار یک تحول عمیق روحى و سیاسى شدند; لذا در ابتداى این دوره مسعودى را شاهدیم و در انتها ابن اثیر را; آنچه به عنوان مشخصات شیوه تاریخنگارى ابن اثیر مى توان برشمرد, این است:
1. ایجاد توازن در حجم اخبار شرق و غرب و دولتهاى مختلف: قبل از قرن هفتم هجرى در منابع تاریخى شرق چیزى بتفصیل از مغرب اسلامى یافت نمى شود و آنچه باختصار آمده, برگرفته از تاریخ طبرى, یا به قول کلود کاهن برگرفته از تاریخ مفقود شده ابن شداد بوده است.29
ابن اثیر را باید مبتکر توازن در تاریخنگارى شرق وغرب پنداشت, اگرچه خلف او ابن خلدون, به این مهم بیشتر توجه کرده است.
ابن اثیر در مقدمه الکامل مى گوید: (مورخ شرقى به اخبار مغرب بى توجهى کرده و مورخ مغربى به حوادث مشرق اسلام, لذا خواننده و پژوهشگر اگر بخواهد تاریخى را مطالعه کند, کتب متعددى را بایستى طالب کند, و من چون این گونه ندیدم, درصدد تألیف تاریخ جامع شرق و غرب از اول زمان تا روزگار خود برآمدم30). و یقیناً با این انگیزه بود که عنوان الکامل فى التاریخ را براى کتاب خود برگزید.
2. دقت در برگزیدن اخبار و روایات: کم نیستند تاریخنگاران قدیم و جدید که متون خود را از داستانهاى جعلى و اساطیر پر کرده اند. مطالبى که عقل سلیم آن را انکار مى کند. ابن اثیر تا حدود زیادى از این ویژگى مبراست و با بصیرت و دقت اخبار را بیان مى کند و همان طور که خود مى گوید, این گونه نیست: (کالخابط فى ظلماء اللیالى, و لا لمن یجمع الحصباء و اللآلى)31. این مطلب گفتنى است که على رغم این نظر و ادّعا, آن بخش الکامل که بر تاریخ طبرى مستند است, مانند نوشته طبرى, متأثر از ساخته هاى امثال سیف بن عمر تمیمى است.32
3. تاریخنگارى بر حسب زمان (حولیات): پر واضح است که ابن اثیر حوادث تا آغاز قرن چهارم را از تاریخ طبرى, که تاریخ سالنگارى است,33 برگرفته; با این تفاوت که در هر حادثه به ذکر یک خبر صحیحتر و دقیقتر بسنده کرده و در برخى موارد چند خبر را نقل کرده است. بدیهى است که او همانند طبرى از سطح سالنگارى و وقایعنگارى فراتر نرفته است.
4. توجه به حوادث معاصر خویش: ابن اثیر با نزدیک شدن به عصر خویش حوادث تاریخى را بتفصیل در (الکامل) بیان مى کند; مانند هجوم مغول به سرزمینهاى اسلامى. این ویژگى را در مورد طبرى کمتر و ضعیفتر مى بینیم.
5. ابن اثیر بر خلاف بسیارى از مورخین, مانند ابن مسکویه و مسعودى, که به مسائل جغرافیایى و اخبار سرزمینها توجه دارند, چنین عنایتى را ندارند.
6. ابن اثیر نسبت به تاریخ و رجال شیعه و نهضتهاى اسلامى منصف است, برخلاف طبرى, یافعى34, ذهبى 35 و امثال آنان. مثلاً طبرى که معاصر دولت علویا ن طبرستان است و حق بود که بتفصیل تاریخ این دوره را مى پرداخت, بسیار مختصر و محدود به آن اشاره کرده و در این مختصر حق را نیز نادیده گرفته است. امّا ابن اثیر در مورد حسن بن زید علوى مى گوید: (حسن بن زید کان متواضعاً لله).36 و یا ناصر کبیر علوى معروف به اطروش را عادل بى همتا و بى بدیل مى داند.37 و در مورد معزالدوله دیلمى به هنگام ورود به مقر دولت خود نوشته است: (نادى فى الناس بالامان و بث العدل).38 یعنى او نداى امنیت و عدالتخواهى داد. امّا طبرى نهضتهاى اسلامى را که در عصر او فراگیر بوده به عنوان عامل متزلزل کننده ارکان حکومت معرفى مى کند و به برخى, مانند نهضت صاحب الزنج, عنوان فسق و جنایت داده است.39 همین طور در مورد شهادت امام رضا ـ ع ـ که طبرى آن را مرگ طبیعى به سبب کثرت تناول انگور دانسته,40 ابن الاثیر ضمن درود بر امام معتقد است که حضرت مسموم شده است.41
هر چند ابن اثیر حوداث تا سال 301 هجرى را از طبرى گرفته42, امّا مواردى متنوع و متعدد و در عین حال متفاوت با قول طبرى تا زمان 301 هجرى در تاریخ الکامل یافت مى شود; خصوصاً در اعلام و اماکن. به عنوان مثال در نهضت صاحب الزنج با این تفاوتها روبرو مى شویم: وقتى زنگیان از بصره عازم بغداد مى شوند, طبرى از منطقه اى به نام هورو کارگزار آن به نام عمرو بن عمار سخن مى گوید,43 و ابن اثیر از بطیحه و کارگزارى به نام عمید بن عماره.44 در ادامه مطلب بعد از مراجعت از بغداد و سفر به بصره, طبرى نقل مى کند که جماعتى با صاحب الزنج بودند, از جمله على ابن آبّان که این فرد بنا به قول طبرى و ابن اثیر در بصره به صاحب الزنج پیوسته بود.45 امّا طبرى در یک صفحه بعد مى نویسد که ابن آبّان در مدینة السلام (بغداد) به صاحب الزنج پیوسته است. (این گونه مطالب در تاریخ طبرى فراوان است و دلیلى است بر تکیه بى حد و حصر طبرى بر روایت و پرهیز از نقد و تفحص).
طبرى و ابن اثیر اخبار درگیرى صاحب الزنج در ابلّه46 و آبادان (عبادان) و اهواز را مشابه هم نقل کرده اند, جز اینکه تفاوت همیشگى اختصار و تفصیل مشهود است.
در جنگ زنگیان با اهوازیان طبرى از والى شهر به نام اصغجون و ابن اثیر از اصعجور نام مى برد. ضمناً محل درگیرى دو سپاه را طبرى دستماران و ابن الاثیر دستمیسان ذکر کرده است.47 با مراجعه به کتب فتوح البلدان بلاذرى, احسن التقاسیم مقدسى, صورة الارض ابن حوقل, اعلاق النفیسة ابن رسته و البلدان یعقوبى از ضبط طبرى سخنى نیست و ضبط ابن اثیر که همان دشت میشان (دشت آزادگان کنونى) مى باشد صحیح است.
طبرى در حوادث سال 264 هجرى از منطقه اى به نام مازروان نام مى برد, در حالى که ابن اثیر مازوران ثبت کردهاست.48 در سال 267 قمرى به هنگام درگیرى موفق خلیفه عباسى با صاحب الزنج در واسط, طبرى از نهرسندان49 سخن مى گوید و ابن اثیر آن را به شداد ثبت کرده است.50
در بخش دوم الکامل (بعد از 301هـ) ابن اثیر به آثار عمادالدین کاتب اصفهانى, خصوصاً البرق الشامى, تکیه مى کند.
نتیجه:
1. هر چند ابن اثیر مانند مقتداى خویش طبرى, هم وقایعنگار است (آن هم وقایعنگار از نوع سالنگار, نه وقایعنگار موضوعى مانند مسعودى) و هم گرفتار ساخته هاى مورخین پیشین, ولى مواردى در تاریخ دریافت مى شود که حاکى از دقت و برخورد او با نقل اخبار و روایات است. مثلاً قول طبرى را در مورد مرگ امام رضا(ع) نقل مى کند, امّا نظر خود را مبنى بر مسمومیت امام نیز ذکر مى کند.
2. تسلط ابن اثیر به انساب باعث شده تا نسبت به شخصیتهاى تاریخى واصل و نسبشان (که در تحلیل تاریخ مؤثر است) تأمل کند. مانند تأمل او درباره صاحب الزنج که علوى بودنش را باطل مى داند.
3. تفصیل حوادث تاریخى معاصر خود, مانند حمله مغول و یا جنگهاى صلیبى, که هر دو از نقاط عطف تاریخ اسلام است, از محاسن تاریخنگارى اوست.
پی نوشت :
1. از توابع موصل در عراق.
2. ابن الاثیر, التاریخ الباهر فى الدولة الاتابکیة بالموصل, تحقیق عبدالقادر احمد طلیمات, دارالکتب الحدیثة, قاهره, بدون تا, ص78.
3. همان منبع, ص155. ابن اثیر در تاریخ مذکور وقتى خبر تسلط صلیبیها بر کشتیهاى بازرگانى مسلمین در شام در سال 567 را ذکر مى کند, بدین موضوع اشاره دارد و تأکید مى کند که در این کشتیها مال التجاره پدرش نیز بوده است. همچنین در الکامل در اخبار سال 588 و حمله صلیبیها به کاروان تجارى مسلمین در شهر الخلیل فلسطین به تجارت پدر اشاره کرده است. ر.ک: ابن الاثیر, الکامل فى التاریخ, دارالکتب العلمیة, بیروت, 1407ق, ج9, ص220.
4. همانجایى که بنا به قول خودش بیشترین فصول الکامل خود را جمع و تدوین کرده است. الکامل, ج5, ص20.
5. التاریخ الباهر…, ص147.
6. ابن عماد حنبلى, شذرات الذهب فى اخبار من ذهب, دارالافاق الجدیدة, بیروت, بدون تا, ج5, ص22.
7. همان, ص137.
8. همان, ص187.
9. همان, ص137.
10. ابن خلّکان, وفیات الاعیان من انباء ابناء الزمان, تحقیق احسان عباس, دار صادر, بیروت, ج2, ص438.
11. شاکر مصطفى, التاریخ العربى و المورخون, دارالعلم للملایین, بیروت, 1980. ج2, ص111.
12. پنج خلیفه مذکور عبارتند از: المستنجد بالله (555 ـ 566ق), المستنضىء بامرالله (566 ـ 575), الناصرلدین الله (575 ـ 622), الظاهر بالله (622 ـ 623) و المستصر بالله (623 ـ 639).
13. ابن اثیر خود در الکامل فى التاریخ فراوان از این درگیریها یاد مى کند.
14. چهار کتاب مذکور مورد اتفاق شرح حالنویسان قدیم و جدید است. برخى از شرح حالنویسان معاصر, مانند خیرالدین زرکلى, کتب دیگرى را بدو منسوب کرده اند: یکى الجامع الکبیر در علم بلاغت و دیگرى تاریخ الموصل که ناتمام مانده است. ر.ک: زرکلى, الاعلام, دارالعلم للملایین, بیروت, 1984: چاپ ششم, ج4, ص331. همچنین عبدالقادر احمد طلیمات در مقدمه التاریخ الباهر… اثر دیگرى به نام (تحفة العجائب و طرفة الغرائب) (مخطوط به شماره 499, در دارالکتب المصریة) را نام برده است. ر.ک: ابن اثیر, التاریخ الباهر…, ص14. همچنین کتاب دیگرى به نام ادب السیاسة را بدو منسوب کرده اند. ر.ک: شاکر مصطفى. التاریخ العربى و المورخون. دارالعلم للملایین, بیروت, 1980, چاپ دوم, ج2, ص111.
15. در ادامه مقاله این مسأله را مشخص خواهیم کرد.
16. عبدالکریم بن محمد منصور سمعانى مروزى از رجال مشهور قرن ششم هجـرى اسـت که بیش از پنجاه کـتاب در تاریخ, انسـاب, تحقیق عبدالرحمان یمانى, حیدر آباد دکن, 1382ق, ج1, مقدمه, ص27 ـ 28.
17. به عنوان مثال سمعانى در کتاب الانساب ذکر مى کند که عبدالله بن میمون قدّاح پس از درگذشت اسماعیل, فرزند امام صادق, مدعى شد که فرزند اسماعیل است. ابن الاثیر در نقد مطلب فوق خاطر نشان مى سازد: (اسماعیل, زمانى که پدرش جعفر صادق در قید حیات بود, درگذشت. از این قرار, چگونه قدّاح مى توانست ادعا کند پسر اسماعیل است; در حالى که هنوز پدر اسماعیل زنده بود) ر.ک: فرانتس روزنتال, تاریخ تاریخنگارى در اسلام, ترجمه اسدالله آزاد, آستان قدس رضوى, مشهد, 1368, ج2, ص86.
18. ابوعبدالله محمدبن اسحاق, معروف به ابن منده (310 ـ 395ق) از حافظین مشهور حدیث و صاحب کتاب معرفة الصحابة است. الاعلام, ج6, ص29.
19. ابوعمر یوسف بن عبدالله قرطبى, معروف به ابن عبدالبر (368 ـ 463ق) مورخ, ادیب و قاضى قرطبه بود. کتاب الاستیعاب فى معرفة الاصحاب او منبع عمده ابن اثیر است. الاعلام, ج8, ص240.
20. این گونه موارد بسیار است. با مقایسه بین الباهر و الکامل مى توان آنها را مشخص کرد.
21. التاریخ الباهر…, ص3 (متن).
22. ابوالقاسم على بن حسن دمشقى (499 ـ 571ق) معروف به ابن عساکر, مورخ, حافظ حدیث و صاحب آثار مشهور, از جمله تاریخ بزرگ دمشق. الاعلام, ج4, ص273.
23. عمربن احمد بن هبة الله (588 ـ 660ق) معروف به ابن عدیم, از ادیبان و مورّخان قرن هفتم است. دو اثر به نامهاى زبده الحلب من تاریخ حلب و بغیة الطلب فى تاریخ حلب دارد که هر دو از متون مهم و اختصاصى تاریخ حلب است.
عبدالله ناصرى, جغرافیاى اسلام, بعلبک و حلب, انتشارات سروش, تهران, 1366, ص129. ابن اثیر از کتاب اول بهره برده است.
24. عمادالدین محمدبن محمد (519 ـ 597ق) معروف به کاتب اصفهانى, از مورخین قرن ششم و از کارگزاران دولت ایوبى بوده و آثار مختلفى در تاریخ بر جاى گذاشته است. الاعلام, ج7, ص26.
25. فرانتس روزنتال, تاریخ تاریخنگارى در اسلام. ترجمه اسدالله آزاد, آستان قدس رضوى, مشهد, 1368, بخش 2, ص380.
26. همان, ص332.
27. درآمدى بر تاریخ اسلام در قرون وسطى, ترجمه اسدالله علوى, آستان قدس رضوى, مشهد, 1370, ص230.
28. در مغرب اسلامى چنین نبوده است, فقط در این دوره با توجه به تجزیه امپراتورى امویان اندلس و تشکیل حکومتهاى طائفگى (ملوک الطوائفى) و نیز سلطه مسیحیان بر اندلس چند تاریخ محلى و منطقه اى تدوین شد; مانند المتین و المقتبس فى اخبار اهل الاندلس از ابن حیان توحیدى, جزوة المقتبس فى ذکر ولاة الاندلس, تألیف ابوعبدالله حمیدى, شاگرد ابن حیان, و الذخیرة فى محاسن اهل الجزیرة در چهار مجلد از ابن بسّام شنترینى و محیى الدین مراکشى, مورخ قرن هفتم.
29. درآمدى بر تاریخ اسلام در قرون وسطى, ص271.
30. به نقل از: دکتر حسان حلاّق, مقدمة فى مناهج البحث التاریخى, دارالنهضة العربیة, بیروت, 1406ق, ص119.
31. الکامل فى التاریخ, دار احیاء التراث العربى, بیروت, 1408ق, ج1, ص17.
32. براى مطالعه بیشتر در این زمینه ر.ک: مرتضى عسکرى, یکصد و پنجاه صحابى ساختگى, ترجمه عطاء محمد سردارنیا, نشر بدر, تهران, 1361.
33. برخى طبرى را مبتکر سالنگارى مى دانند, امّا به نظر فرانتس روزنتال, هیثم بن عدى (م206ق) در عراق کتاب التاریخ على السنین را نوشت و به قول ابن ندیم در الفهرست جعفربن محمد از هر (م276ق) بر چنین سبکى کتاب نگاشت.
دکتر سید عبدالعزیز سالم, التاریخ و المورخون العرب, دارالنهضة العربیة, بیروت, 1981م. ص87.
34. عفیف الدین, عبدالله بن اسعد یافعى یمنى (689 ـ 768ق) صاحب کتاب مرآة الجنان و عبرة الیقظان فى معرفة حوادث الزمان.
35. حافظ شمس الدین ابوعبدالله ذهبى (م746ق) صاحب تاریخ الاسلام و دول الاسلام.
36. الکامل, ج7, ص407.
37. همان, حوادث سال 301ق.
38. همان, ج8, ص277.
39. طبرى, تاریخ الامم و الملوک, موسسة الاعلمى للمطبوعات, بیروت, بى تا, ج7, ص543 به بعد.
40. همان, ج4, ص250, حوادث سال 203.
41. الکامل, ج5, ص448.
42. البته توجه او به نوشته هاى بلاذرى و مسعودى را نباید از نظر دور داشت.
43. طبرى, تاریخ, ترجمه ابوالقاسم پاینده, بنیاد فرهنگ ایران, تهران, 1354, ج14, ص6307.
44. ابن اثیر, الکامل, ج6, ص206.
45. طبرى, تاریخ الامم و الملوک, ج9, ص411; الکامل, ج6, ص411.
46. شهرکى در ساحل دجله در کنار خلیج فارس. یاقوت حموى, معجم البلدان, دار صادر, بیروت, بدون تا, ج1, ص77.
47. تاریخ طبرى, ج9, ص503.
الکامل, ج6, ص240.
48. این تفاوتهاى جزئى که فراوان نیز هست, ممکن است به سبب نارساییهاى مخطوطات این دو کتاب و یا کم اطلاعى ناسخین مخطوطات باشد. مثلاً در حوادث سال 266 قمرى طبرى از اکراد داربان و ابن الاثیر از اکراد درانان سخن مى گوید. باز به عنوان مثال طبرى از فردى بنام جهائى مکرر نام مى برد و ابن اثیر آن را حیاتى معرفى کرده است.
49. تاریخ طبرى, ج9, ص565; یاقوت حموى نیز به همین گونه آورده است: معجم البلدان, ج3, ص226.
50. الکامل, ج6, ص295.

تبلیغات