آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

در این نوشتار، ضمن اشاره به معانى لغوى دین، با توجه به اقبال دوباره به دین و مباحث گوناگون دین‏پژوهى در عصر حاضر، مسأله ضرورت تعریف دین تبیین شده است. مشکلات تعریف دین به شکلى جامع و مانع و زوایاى نگاه به دین از منظر درون و بیرون و خصوصیات هر کدام در بحث بعدى آمده است و تعاریف دانشمندان اسلامى و غربى گونه‏شناسى گردید. در بخش بعدى سعى بر آن است تا با معرفى دین به وسیله «سِلم» و «انقیاد»، تعریف جامعى ارائه گردد که هم دین حق و هم ادیان باطل را در برگیرد. با این تعریف خیلى‏ها که قاصرانه از معارف دین اسلام به‏دوراند؛ اما در برابر خداوند تسلیم و منقادند، در محدوده دین وارد مى‏شوند و مى‏توانند از این طریق به نجات و سعادت امیدوار باشند و اینگونه است که پل ارتباطى بین دو مسأله از مسائل جدید کلامى؛ یعنى تعریف دین و شمول‏گرایى، ایجاد مى‏شود. در این نظریه از آیه «ان الدین عندالله الاسلام» و روایت «الاسلام هو التسلیم» و تعریف شهید مطهرى از دین، الهام گرفته شده است.

متن

دین در لغت
«دین»، کلمه‏اى عربى است که در زبانهاى سامى مانند عبرى و آرامى نیز به کار رفته و به معناى قضاوت و جزا است.
واژه «مدینه» که در زبانهاى سامى به معناى قریه و شهر آمده است، در اصل به محلى اطلاق مى‏شد که داراى یک یا چند قاضى است. کلمه «دیان» در عربى نیز از همین ریشه است و به معناى قاضى به کار مى‏رود.
دین در زبان اوستایى و در کتاب زردشت، به صورت «دئنا» Deana و به معناى وجدان و ضمیر پاک است.(2)
در قرآن، دین به معناى جزا نیز به کار رفته است؛ مانند: «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ»(3).
معناى دیگر دین اطاعت و انقیاد است. در متون دینى نیز این کاربرد را مى‏توان یافت؛ مثل: «وَ لا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ»(4). علاوه بر دو معناى گفته شده، کتب لغت معانى دیگرى همچون روز قیامت، راستى سیاست و سیرت و عادت نیز براى آن بیان کرده‏اند.(5)
نیاز به تعریف دین
قرنها مبارزه با دین براى ریشه کن کردن آن و عدم توفیق در رسیدن به این هدف، انسان امروز را بر آن داشته است تا به آن رو کند و نگاهى نو به آن بیفکند.
در گذشته، بسیارى از اندیشمندان بر این باور بودند که پیشرفت علوم و ارتقاى سطح آگاهى مردم باعث مى‏شود که دین حضور خود را در میان انسانها از دست بدهد. در این باره مى‏توان به رابطه دین و روان‏شناسى اشاره کرد. اریک فروم (متولد 1900 میلادى) مى‏گوید: روانکاوان و نمایندگان کلیسا هر دو طرفدار این نظر هستند که روانکاو مى‏کوشد تا قلمرو کشیش را اشغال کند.
فروید و شین هم بر اختلاف و تضاد بین آن دو، رأى داده‏اند.(6)
همچنین مارکسیسم، دین و ایمان را انعکاس وضع اجتماعى خاص در یک زمان معیّن مى‏داند و بر این باور است که اگر مناسبات مادى تغییر کنند، دین به خودى خود از بین مى‏رود.(7)
اما به تدریج، این نکته بر اندیشمندان روشن مى‏شود که دستاوردهاى علمى و فنى انسان، با همه پیچیدگى و زرق و برقش، نمى‏توانند جایگزین دین شوند. افزایش آمار کسانى که به دین روى مى‏آورند و کسانى که در معابد و اجتماعات دینى شرکت مى‏کنند، گواهى صادق بر این ادعاست. این سخن به عنوان دلیل بر حقانیت دین نیست؛ بلکه گواهیست بر اقبال دوباره مردم به دین.
کارل یونگ (1875ـ1961) روانکاو سوئیسى مى‏گوید:
«در میان تمام بیماران میانسال من... یک نفر هم نبود که مسأله‏اش، مسأله یافتن یک نگرش دینى به حیات نباشد. یقینا دلیل بیمارى همه آنها این بود که فاقد آن چیزى بودند که ادیان زنده در هر عصرى براى پیروان خود به ارمغان مى‏آورند و هیچ یک از آنها نتوانست بدون باز یافت نگرش دینى خود واقعا بهبود یابد.»(8)
در یک نظرخواهى از گروهى مردم آمریکا در سال 1968، 52% آنان اظهار داشته‏اند که احساس تنهایى و افسردگى مى‏کنند(9). چنین آمارى انسان را به اندیشه وا مى‏دارد که چگونه در عصر ارتباطات، انسانها احساس تنهایى و افسردگى مى‏کنند. این از آن روست که انسان امروز دین را جزء لاینفک زندگى نمى‏بیند. و حال آن که این دین همراه انسان بوده است و خواهد بود؛ پس باید آن را شناخت و رابطه آن را با فرهنگ، اخلاق، سیاست و دیگر ابعاد زندگى تبیین کرد. آنچه که از کارل یونگ نقل شد مؤید این ادعاست.
همه این مباحث موقوف به تعریفى واضح و روشن از دین است؛ زیرا بسیارى از اختلاف نظرها از اختلاف نگرشها به دین نشأت مى‏گیرند. بحثهایى از دین پژوهى نیز مانند انتظار بشر از دین، منشأ گرایش به دین، قلمرو دین و کثرت‏گرایى دینى، از لحاظ موضوع‏شناسى نیازمند تعریف و تبیین دین هستند.
مشکلات تعریف دین
مرورى بر تعاریف ارائه شده بر دین نشانگر این نکته‏اند که تعریف دین به آسانى صورت نمى‏گیرد و معمولاً هر تعریفى از یک یا چند جهت مورد خدشه قرار مى‏گیرد؛ زیرا تعریف دین با مشکلاتى همراه بوده است که در ذیل، به برخى از آنها اشاره مى‏شود:
1ـ به دلیل روشن نبودن مصادیق دین، برخى اندیشمندان، تمام مکاتب فکرى، فلسفى و اجتماعى را از مصادیق دین به حساب مى‏آورند. در این دیدگاه، مکتبى همچون مارکسیسم نیز، که خدا باور نیست، جزو ادیان شمرده مى‏شود.
2ـ در بعضى تعریفها، اعمال متدیّنان به عنوان دین در نظر گرفته مى‏شود و یا دینى که «هست» با دینى که «باید باشد»، مشتبه مى‏شود؛ مثلاً، در بعضى تعریفهاى متفکران غربى، عملکرد کلیسا به نام «دین» شناخته شده است.
3ـ به دلیل تلقى‏هاى متفاوت، طبق فکرى که از مغرب زمین نشأت گرفته است، دین ماهیتى متمایز از سایر شؤون انسانى دارد؛ در حالى که در برخى ادیان، دین در همه ابعاد زندگى انسان سارى و جارى است؛ مثلاً، در بعضى از فرقه‏هاى آیین هندو، همه چیز محتواى دینى دارد و به معناى حقیقى، هر چیز که هست، الوهى است؛ وجود، فى نفسه مقدس است و این واقعیت، خود را به شیوه‏هاى گوناگون جلوه‏گر مى‏سازد.(10)
4ـ یکى دیگر از مشکلات تعریف دین، اهداف مختلف و زاویه‏هاى دید متفاوت تعریف‏کنندگان است که باعث مى‏شود تا جستجوگر دین در میان صدها تعریف همگون و ناهمگون، سردرگم بماند. هر انسان اندیشمندى ـ چه متدین و چه غیرمتدین ـ مى‏تواند تعریفى از بیرون بر دین داشته باشد و از این منظر، دین را به عنوان پدیده‏اى در تاریخ بشر، که همراه و همگام با وى زیسته است، بررسى کند.
نگاه بیرون معمولاً پدیدارى است؛ یعنى ادیان آن گونه که ظاهر گشته‏اند، مورد نظراند؛ اما در نگاه درونى، هم مى‏توان به آنچه از دین به ظهور پیوسته است نگاه کرد و هم به آنچه از منابع و متونِ آن بر مى‏آید و چه بسا تحقق خارجى نیافته است، نظر داشت. در نگاه درونى، دین به دو قسم «حق» و «باطل» تقسیم مى‏شود؛ اما در نگرش بیرونى، هدف، تعیین دین حق و قضاوت میان ادیان نیست؛ بلکه همه ادیان به عنوان واقعیتى موجود به رسمیت شناخته مى‏شوند و فعل و انفعالات میان آنها و حوزه‏هاى دیگر مورد بررسى قرار مى‏گیرد. علاوه بر مشکلات ذکر شده، تعریفهاى بیرونى گره‏هاى ناگشوده دیگرى نیز دارند؛ از جمله این که:
الف) معضل «دور» بر آن سایه افکنده است؛ زیرا شخص بیرون‏نگر باید با توجه به مصادیق ادیان، تعریف ارائه دهد؛ در حالى که شناسایى مصادیق، خود متوقف بر داشتن تعریف روشن از دین است.
ب) برخى از این تعریف کنندگان، براى این که تعریفى جامع ارائه دهند، سعى کرده‏اند جوهرى مشترک براى ادیان بیابند و یا منشأ دین را به عنوان تعریف اعلام کنند؛ در حالى که چنین تعریفى در بسیارى از مباحث دین‏پژوهى کارساز نیست؛ مثلاً: در بحث «ارتباط علم و دین» به صِرف مشخص شدن جوهر یا منشأ دین، چگونگى رابطه دین با علم روشن نخواهد شد.
مشکلات گفته شده، برخى را به این باور رسانده است که دسترسى به یک تعریف، که ماهیت دین را مشخص کند و نزد همگان رضایت‏بخش باشد، ناممکن است. اینان معتقدند دین نیز مانند پدیده‏هاى دیگر عالمِ خلقت، ابعاد و اسرار بسیارى دارد که احاطه یک فرد بر همه آنها امکان‏پذیر نیست و همانگونه که تعریف گیاه‏شناس، هنرمند، باغبان، متخصص محیط زیست و فرد عادى از درخت متفاوت است، دین نیز چنین حالتى دارد.(11)
تعریف اندیشمندان غربى از دین
تعریفها از یک نظر، در سه گروه جاى مى‏گیرند:
1ـ تعریف‏هایى که دین را نوعى شناخت و معرفت قلمداد مى‏کنند؛ مثلاً: فرهنگ مختصر آکسفورد، دین را اینگونه تعریف مى‏کند: «شناخت یک موجود فوق بشرى که داراى قدرت مطلقه است و خصوصا باور داشتن به خدایان متشخّص که شایسته اطاعت و پرستش‏اند.»(12)
2ـ تعریف‏هایى که دین را در مجموعه‏اى از اعمال و رسوم خلاصه مى‏کنند؛ مانند تعریف اس. رایناخ(13) «مجموعه‏اى از اوامر و نواهى که مانع عملکرد آزاد استعدادها مى‏گردند.»(14)
و نیز مانند تعریفى از لردراگلان(15): «دین جستجوى زندگى است به وسیله یک سلسله اعمال.»(16)
3ـ تعریف‏هایى که دین را امرى درونى، احساسى و عاطفى مى‏دانند؛ مثلاً ماتیو آرنولد(17) مى‏گوید:
«دین همان اخلاق است که احساس و عاطفه به آن تعالى، گرما و روشنى بخشیده است.»(18)
شاید مهمترین تعریفى که در این گروه قرار گرفته است، مربوط به شلایر ماخر (1768ـ1834)(19) باشد. در نظر شلایر، دین، احساس وابستگى مطلق به چیزى است.(20)
تعریف دانشمندان اسلامى از دین
در تعریفهاى ارائه شده توسط عالمان دین اسلام، معمولاً آمیزه‏اى از اعتقاد و اعمال و یا اعتقاد، عمل و اخلاق، به عنوان دین معرفى شده است و برخى از آنها اشاره مى‏شود:
1ـ علاّمه طباطبائى رحمه‏الله : در تفسیر المیزان تعریفهاى گوناگونى ارائه کرده است؛ از جمله:
«آن روش مخصوصى است در زندگى که اصلاح دنیا را به طورى که موافق کمال اخروى و حیات دائمى حقیقى باشد، تأمین کند. پس در شریعت، باید قانون‏هایى وجود داشته باشد که روش زندگانى را به اندازه احتیاج روشن مى‏سازد.»(21)
2ـ استاد مصباح یزدى:
«دین‏برابر است‏با اعتقاد به‏آفریننده‏اى‏براى‏جهان‏و انسان‏و دستورات‏عملى‏متناسب‏بااین‏عقاید.»(22)
3ـ استاد سبحانى:
«دین یک معرفت و نهضت همه جانبه به سوى تکامل است که چهار بعد دارد: اصلاح فکر و عقیده، پرورش اصول عالى اخلاق انسانى، حسن روابط افراد اجتماع و حذف هر گونه تبعیض‏هاى ناروا.»(23)
4ـ استاد جوادى آملى:
«دین مجموعه عقاید، اخلاق، قوانین و مقرّراتى است که براى اداره امور جامعه انسانى و پرورش انسانها باشد. گاهى این مجموعه، حق و گاهى همه آنها باطل و زمانى مخلوطى از حق و باطل است... «دین حق»، دینى است که عقاید، قوانین و مقررات آن از طرف خداوند نازل شده و «دین باطل» دینى است که از ناحیه غیر خداوند تنظیم و مقرّر شده است.»(24)
5ـ مهندس مهدى بازرگان:
«این دستورالعمل و مسیر و مقصد، که تکلیف کلى زندگى و سرنوشت ما را معیّن مى‏کند، همان است که نامش را مذهب یا مسلک مى‏گذاریم و در کلمه عمومى «دین» جا مى‏دهیم؛ خواه دین درست یا نادرست.»(25)
علاوه بر تعریفهاى مزبور، به موارد دیگرى برمى‏خوریم که در آنها، عقیده به امورى خاص یا اعمال خاص جزو تعریف دین قرار نگرفته است. به دو مورد از آنها اشاره مى‏شود.
1ـ بعضى از مستشرقان مثل نیکلسون در کتابش و اسلام‏شناسانى مثل اقبال لاهورى در سیر فلسفه در ایران گفته‏اند که صوفیان در قرن اول و دوم هجرى، دینشان منحصر به احساس ترس از خدا بود و پس از قرون سوم و چهارم، این احساس تبدیل به احساس عشق به خداوند شد.(26)
همانگونه که پیداست، این تعریف در گروه بندى تعریفها، در گروه سوم قرار مى‏گیرد؛ یعنى چیزى شبیه تعریف شلایر ماخر است.
2ـ استاد شهید مطهرى: «اسلام و حقیقت دین عبارت است از تسلیم و اطاعت از خداوند متعال».(27)
تعریف پیشنهادى
اگر بخواهیم دین را به عنوان امرى اختیارى و با نگاهى بیرون تعریف کنیم؛ به گونه‏اى که شامل همه ادیان بشود، لازم است از معناى لغوى آن کمک بگیریم و بگوییم: دین، یعنى انقیاد، گردن‏نهادن و سلم شدن. هر دینى ـ چه الهى و چه غیر الهى ـ شکلى از انقیاد در خود دارد. وقتى دین را به تسلیم و انقیاد تعریف کردیم، باز هم مى‏توانیم دین را به حق و باطل تقسیم کنیم؛ زیرا متعلَّقِ تسلیم، اگر شایستگى لازم را داشته باشد، تسلیم ما در برابر او حق است و الاّ باطل.
تعریف مزبور نیاز به توضیحاتى دارد:
الف) اگر گفته شود برخى، دین را احساسى درونى و قدسى نسبت به یک موجود برتر مى‏دانند و در چنین دینى، انقیاد و سِلم بودن لحاظ نشده است، مى‏توان در پاسخ، به دو امر اشاره کرد:
1ـ آن ارتباط معنوى که همه انسانها در طول عمر خود آن را تجربه مى‏کنند، دین نیست؛ زیرا آن حالت، یک امرى اختیارى نیست و انسان، با اختیار خود آن را ایجاد نمى‏کند؛ بلى، این حالت مى‏تواند زمینه را براى متدیّن شدن فراهم کند.
براى تأیید این سخن مى‏توان به آیه «فطرت»(28) استناد کرد. این آیه ضمن آن که بر یک نوع حس درونى انسان نسبت به آموزه‏هاى بنیادین اسلام اشاره مى‏کند، در عین حال، انسان را به پذیرفتن و روى آوردن به آن دعوت مى‏کند.
2ـ در همان لحظه اتصال و ارتباط، انسان، بى‏اختیار در برابر آن موجود مافوق خاضع و منقاد است؛ اما حفظ اختیارىِ آن خضوع و انقیاد ـ هر چند در مراتب پایین آن ـ انسان را در حوزه دین داخل مى‏کند.
سخن میر شریف جرجانى (740ـ816) مؤیّد این نکته است. وى مى‏گوید:
«دین و ملّت، در ذات، متحد و در اعتبار مختلفند. شریعت، از این حیث که از آن پیروى مى‏شود، دین است و از این حیث که افراد متفرق را جمع مى‏کند، ملت است و از این حیث که مردم به آن مراجعه مى‏کنند، مذهب است.»(29)
از این تعریف به دست مى‏آید که اگر آن احساس برتر و یا اگر مجموعه‏اى از معارف و دستورالعمل‏ها، مورد پیروى واقع نشوند، دین تحقق نمى‏یابد؛ یعنى: وقتى تسلیم و انقیاد در درون انسان شکل گرفت، در این صورت به شکل پیروى و لو فى الجمله ظاهر خواهد شد.
ب) برخى دین را به عقاید و مناسک خاص تفسیر مى‏کنند. با کمى دقت متوجه مى‏شویم که همه آن عقاید و احکام و اخلاق، از انقیاد به یک موجود نشأت مى‏گیرند.
ما برداشت خود را از آن موجود برتر، عقاید خود قرار مى‏دهیم و خواسته‏هاى او را در قالب احکام و اخلاق، تنظیم مى‏کنیم. کسى که در برابر آن موجود برتر تسلیم است، اما در عقاید خود نسبت به آن موجود اشتباهاتى دارد، طبق تعریف ارائه شده، از حوزه دین خارج نمى‏شود. داستان موسى علیه‏السلام با چوپان مؤید این نکته است.
دید موسى یک شبانى را به راه  کو همى گفت اى خدا و اى اله
تو کجائى تا شوم من چاکرت  چارقت دوزم کنم شانه سرت...
دلیل ما بر این مطلب این است که اگر کسى وجود خدا را باور کند ـ مادام که منقاد نباشد ـ متدین به حساب نمى‏آید؛ یعنى: دین در چنین شخصى تحقق نیافته است. در قرآن درباره فرعونیان مى‏خوانیم:
«وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ»(30)
و آن را از روى ظلم و سرکشى انکار کردند، در حالى که در دل به آن یقین داشتند.
در کنار خداباورى باید به اساسى‏ترین خواسته او، که همان اقرار و اعتراف است، گردن نهاد، و گرنه هنوز از حوزه کفر به حوزه دین راه نیافته‏ایم.
در تفسیر آیه مزبور آمده است:
«از این تعبیر به خوبى استفاده مى‏شود که ایمان واقعیتى غیر از علم و یقین دارد و ممکن است کفر از روى جحود و انکار، در عین علم و آگاهى سرزند؛ به تعبیر دیگر، حقیقت ایمان تسلیم در ظاهر و باطن، در برابر حق است. بنابراین، اگر به چیزى یقین دارد، ولى در ظاهر و باطن، تسلیم در برابر آن نیست، ایمان ندارد.»(31)
ج)انقیاد،امرى‏درونى‏و ارادى‏است؛یعنى‏انسان‏از روى‏اختیار و میل‏خود،مطیع‏مى‏شود و از سوى‏دیگر، چون‏آن‏موجود برتر،از جذبه‏و کشش‏خاص‏برخوردار است،دین‏از همان‏آغاز خود،محبت‏و علاقه‏را هر چند در پایین‏ترین درجه داراست و شاید به همین دلیل است که دین همان «محبت» معرفى شده است.(32)
د) روشن است که مراد، انقیاد فى الجمله است؛ یعنى گاهى انسان با این که خواسته خدایش را مى‏داند؛ اما به خاطر هواهاى نفسانى و وسوسه‏هاى شیطانى در برخى امور تبعیت نمى‏کند. چنین تخلفى بر اصل دین خدشه وارد نمى‏سازد. از این رو، اگر کسى در فروعات دین قلبا یا عملاً منقاد نشد، از حوزه دین خارج نشده است.
ه) مؤید دیگر این که، قرآن نیز از این رو، دین را همان تسلیم شدن مى‏داند و مى‏فرماید: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ الإِْسْلامُ»(33)؛ و در حدیثى نیز به این مضمون از امیرالمؤمنین علیه‏السلام آمده است: «اَلإسْلامُ هُو التَسْلیم»(34)؛ همانا دین نزد خداوند، تسلیم شدن است.
به نظر مى‏رسد تعریف ذکر شده علاوه بر این که با منابع دینى مطابق است، نتایجى نیز دارد که به برخى از آنها اشاره مى‏شود:
1ـ اگر کسى در برابر آن موجود برتر خاضع و منقاد بود، ولى از روى قصور، در اعتقادات و یا احکام مربوط به او اشتباه کرد، چنین شخصى طبق این تعریف خارج از دین نخواهد بود. براى مثال، اگر کسى واقعا در برابر خدا خاضع و منقاد باشد، اما در اثر قصور، به آموزه‏هاى دین اسلام پى‏نبرده و خواسته خداوند را در قالب دین مسیح علیه‏السلام بداند و بر آن گردن نهد، چنین کسى متدیّن محسوب مى‏شود.
لازم است بر روى کلمه قصور تأکید شود؛ زیرا اگر همین شخص بداند که خداوند خواسته‏هاى خود را در قالب دین اسلام بیان کرده است، و یا اگر از روى تقصیر به این حقیقت پى نبرد و از دین دیگرى پیروى کند، در این صورت، تسلیم و انقیاد لازم در برابر خدا را نداشته و از دین او خارج گشته است.
2ـ در طول تاریخ ادیان، تدیّن و دیندار بودن، صورت واحدى نداشته است. پیروان هر دین با گذشت‏زمان، دیانت خود را به شکلى متفاوت با زمان گذشته نشان داده‏اند، مثلاً: اسلام در نیم قرن اول، با اسلام نیم قرن دوم و آن دو با اسلام سده‏هاى بعد به صورت‏هاى گوناگون جلوه نموده است. بسیارى از مباحث اعتقادى، اخلاقى و فقهى، که اکنون به شکل امروزى بر ما روشن گشته‏اند، در گذشته، منشأ نزاع‏ها و حتى تفسیق‏ها و تکفیرها بوده‏اند؛ مباحثى همچون توحید صفات، توحید فاعلى، عدل الهى و جبر و اختیار، در علم کلام و مبحث زهد، صبر و توکل در اخلاق و نزاع‏هایى مثل نزاع بین اصولى و اخبارى در تعیین منابع فقه، این همه، دین را در هر عصرى به شکل خاص خود به مردم ارائه کرده‏اند.
خلاصه این که، در معارف و دستور العمل‏هاى دینى، تحولات زیادى در جهت نفى و اثبات، قبض و بسط، و رقیق و غلیظ شدن رخ داده‏اند. حال، با توجه به این امور متغیر، که در همه ادیان مى‏توان از آنها سراغ گرفت، چگونه مى‏توان در تعریف دین بر این امور متغیر تکیه کرد؟
تحولات پیش آمده، ما را به این نکته رهنمون مى‏سازند که در تعریف دین، باید از قالبها و صورتهاى ظاهرى دین، که در هر عصرى صورتى خاص داشته است، در گذریم و به آنچه در پشت این قالبها خود را نهان کرده است، فکر کنیم.
به نظر مى‏رسد آن حقیقت واحد، که هر متدینى، صورتى از آن براى خود ترسیم مى‏کند، همان تسلیم و انقیاد است و هر شخصى باید با تحقیقى بدون تقصیر، مصداق آن را پیدا کند. مى‏توان ادعا کرد که کثیرى از پیروان ادیان آسمانى در برابر خدا تسلیم‏اند و آنچه مایه اختلاف بین آنان مى‏شود، شکل و مصداق تسلیم است. ما به عنوان مسلمان بر این باوریم که این تسلیم باید در قالب آموزه‏هاى دین اسلام صورت گیرد و یک مسیحى براى این تسلیم، به قالبى دیگر معتقد است. لازمه تسلیم در برابر خدا این است که ما مصداق مورد نظر خدا را بیابیم و بر آن گردن نهیم. اگر در این جستجو کوتاهى کنیم، از انقیاد الهى خارج شده‏ایم و از دین خدا بیرون رفته‏ایم؛ اما اگر بدون کوتاهى، در تشخیص مصداق اشتباه کردیم، طبق تعریف صورت گرفته، از دین خدا خارج نشده‏ایم.
شمول‏گرایى(35)
مطالعه انسان در گذشته‏هاى دور و در مکانهاى گوناگون، این واقعیت را روشن مى‏سازد که دینهاى متعدد و مختلفى همراه بشر بوده است.
نزاعها و کشمکش‏هاى بین ادیان در گذشته و حال از سویى، و زیاد شدن ارتباط بین پیروان ادیان در جهان ارتباطات از سوى دیگر، معمّاى کثرت ادیان را در ذهن بشر، بیشتر جلوه‏گر مى‏سازد.
تفصیل این بحث، ما را از اهدف اصلى مقاله دور خواهد ساخت؛ از این رو، به همین مقدار بسنده مى‏کنیم که دانشمندان با نگاه‏هاى درون‏دینى و برون‏دینى، مواضع مختلفى در مقابل تعدد ادیان گرفته‏اند که مى‏توان آنها را در سه گروه عمده جاى داد:
1ـ انحصارگرایى(36): طبق این نظریه تنها یک دین از میان ادیان مختلف حقّ است و انسان را به سعادت نهایى مى‏رساند؛ گرچه دیگر ادیان نیز شاید بهره‏اى از حقیقت داشته باشند.
بیشتر پیروان ادیان با نگاهى درونى و با توجه به آموزه‏هاى دین خود، بر این نظریه پافشارى مى‏کنند.
2ـ کثرت‏گرایى:(37) طبق این نظریه، اولاً حقیقت منحصر به یک دین نیست؛ بلکه همه ادیان از آن برخوردارند؛ ولى نمى‏توان گفت یک دین از حقیقت بیشترى برخوردار است.
ثانیا رسیدن به سعادت نهایى و نجات انسان در گرو پیروى از یک دین خاص نیست؛ بلکه ادیان، هر کدام راههایى‏اند براى رسیدن به هدف نهایى.
طبق این نظریه حقانیت و نجات‏بخش بودن، از انحصار یک دین خارج مى‏شود.(38)
3ـ شمول‏گرایى: این فکر بر حقانیت یک دین تأکید دارد و از سوى دیگر معتقد است که خداوند لطف و عنایت خود را براى همه انسانها متجلى کرده است و به همین دلیل، همه مى‏توانند رستگار شوند؛ هر چند از اصول اعتقادى دینِ حق چیزى نشنیده باشند. کارل رانر (1984ـ1904)(39) متکلم کاتولیک بر این باور است که روح خداوند بر زندگى مؤمنانى که در سایر ادیان به عبادت مشغولند تأثیر مى‏گذارد؛ حتى اگر آنها تأثیر خداوند را در قالب اصطلاحات مسیحى درک نکنند. رانر این افراد را مسیحیان بدون عنوان(40) مى‏خواند.(41)
نتیجه
با توجه به مطالب گفته شده درباره تعریف دین، ما در مبحث کثرت‏گرایى دینى، به نوعى شمول‏گرایى رهنمون مى‏شویم؛ یعنى: ضمن این که بر حقانیت یک دین اصرار مى‏ورزیم، در عین حال، با ارائه ملاک و معیارى مشخص، راه نجات و رستگارى را بر کسانى که از شناخت دین حق عاجز مانده‏اند، باز مى‏کنیم.
توجه به این نکته ضروریست که شمول‏گرایى نیز همچون انحصارگرایى، نیاز به حدّ و مرزى معین دارد و این که حدّ آن را چه چیز بدانیم، در قبول یا ردّ این نظریه نقش دارد. به نظر مى‏رسد با تعریف دین به سلم و انقیاد، مرزى مشخص و قابل قبول بر نظریه شمول‏گرایى نیز، تعیین مى‏شود. پس، شمول‏گرایى مورد نظر این مقاله با تعریف رایج آن متفاوت است؛ زیرا از یک سو، دایره دین را نیز همچون دایره اهل نجات توسعه مى‏دهد و از سوى دیگر، سلم و انقیاد را به عنوان حدى بر هر دوىِ دین و نجات، ابراز مى‏دارد.
در میان تعریف‏هایى که از عالمان دین نقل شد، تنها استاد مطهرى در تعریفش از دین، بر انقیاد و تسلیم تکیه کرد و این نکته، قوتى در کلام ایشان است.

________________________________________
1 - دانشجوى دکترى فلسفه و کلام.
2ـ ر.ک.: محمدجواد شکور، خلاصه ادیان، انتشارات شرق، چاپ ششم، صص 6ـ5.
3ـ الحمد / 4.
4ـ توبه / 29.
5ـ ر.ک.: معجم مقاییس اللغة، ج 2، ص 319؛ على‏اکبر دهخدا، لغتنامه دهخدا، ج 8، ص 11419؛ سید جعفر سجادى، فرهنگ معارف اسلامى، ج 2، ص 416؛ المصباح المنیر، ج 1، ص 279؛ مصطلحات الکلامیة، آستان‏قدس رضوى، ص 149.
6ـ اریک فروم، روانکاوى و دین، ترجمه آرسن نظرییان، انتشارات پویش، ص 17.
7ـ از جمله ر.ک.: فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه، سروش، تهران، 1367، ج 7، ص 316 به بعد.
8- Jung carl g.yuny, Modern man in search of a soul. p. 284.
به نقل از: محمد سعیدى مهر و امیر دیوانى، نشر معارف، چاپ هشتم، ص 28.
9ـ همان، ص 23.
10ـ برگرفته از دین پژوهى، ویراسته میرچاالیاده، ترجمه بهاالدین خرمشاهى، پژوهشگاه فرهنگ و علوم انسانى، ج 2، صص 58ـ57.
11ـ ر.ک.: همایون همتى، مدخلى بر دین‏شناسى، مجله وارش، مرداد و شهریور 1377.
12ـ به نقل از جان هیک، فلسفه دین، ترجمه بهزاد سالکى، انتشارات الهدى، ص 15.
13- Salomon Rinach.
14ـ همان.
15- Lord Raglan.
16ـ به نقل از: عزالدین رضا نژاد، تعریف دین، مجله کلام اسلامى، ش 9.
17- Malhew Arnolk.
18ـ جان هیک، پیشین، ص 5.
19- Schleier macher.
20ـ دین پژوهى، ص 61.
21ـ محمدحسین طباطبایى، ترجمه المیزان، ج 2، ص 187.
22ـ آموزش عقاید، ج 1، ص 28.
23ـ فصل‏نامه نقد و نظر، شماره دوم، بهار 1374، ص 19.
24ـ شریعت در آینه معرفت، مرکز نشر اسرا، ج 2، صص 112ـ111.
25ـ مجموعه آثار مهدى بازرگان، بنیاد فرهنگى مهندس بازرگان، ج 9، ص 251.
26ـ به نقل از: عزالدین رضانژاد، پیشین.
27ـ یادنامه استاد شهید مطهرى، ص 117.
28ـ روم / 30: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها»
29ـ میر سید شریف جرجانى، تعریفات، ترجمه حسن سید عرب و سیما نور بخش، نشر فرزان، ص 77.
30ـ نمل / 14.
31ـ مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، دار الکتب الاسلامیة، ج 15، ص 412.
32ـ محمدمهدى رى شهرى، میزان الحکمة، ج 3، ص 395، در روایتى از امام صادق علیه‏السلام آمده است: «هل الدین الا الحب».
33ـ آل‏عمران / 19.
34ـ محمدمهدى رى‏شهرى، پیشین، ج 4، ص 527.
35- Inclusivism.
36- Exclusivism.
37- Pluralism.
38ـ براى مطالعه بیشتر رجوع کنید به: جان هیک، بحث پلورالیسم دینى ترجمه عبدالرحیم گواهى و محمد لگنهاوزن؛ اسلام و کثرت گرایى دینى، ترجمه نرجس جواندل.
39- Karl Rohner.
40- Anonymous Christians.
41ـ ر.ک.: مایکل پترسون و دیگران، عقل و اعتقاد دینى، ترجمه احمد نراقى و ابراهیم سلطانى، صص 417ـ415.

 

تبلیغات