آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۶

چکیده

متن


در سراسر تاریخ بشر، باورها و اندیشه‌های مذهبی، برجسته‌ترین زمینة پیدایش روابط حسنه یا خصمانه بین مللی بوده که با یکدیگر قرار داشته‌اند. در این پژوهش تلاش شده انگاره‌های عقیدتی و مذهبی مغول و نیز برخورد مغولان با ادیانی که طی فتوحات با آنها روبه رو شدند، بررسی شود. به نظر می‌رسد مدارای مذهبی مغولان ناشی از روح تسامح‌جویی یا ناآگاهی و بی‌اطلاعی از ادیان و یا بی‌تفاوتی مغولان به آداب دینی ملل تابعه و باورها و سنت‌های آنان بوده است. این مقاله با تکیه بر منابع تاریخی معاصرِ فتوحات مغول و نیز تحقیقات انجام شده در قرن‌های بعد نگاشته شده است.
کلید واژه‌ها: مغولان، مسیحیت، مسلمانان، تسامح و بوداییان.

مقدمه
انگاره‌های فکری وعقیدتی مغولان از زمانی که در تاریخ آسیا به عنوان فاتحان بزرگ امپراتوری‌های متمدن خود نمایی کردند تا امروز مورد مداقه مورخان، دین‌شناسان و محققان قرار گرفته و در این زمینه، گام‌های بلندی برداشته شده است.
عقاید واعمال مذهبی مغولان در مقوله‌ای قرار می‌گیرد که «شمنیسم» نامیده می‌شود. تعیین دقیق این مطلب که این مسلک در قرن هفتم هجری چگونه بوده است، به آسانی میسر نیست، زیرا در دوران معاصر، شرح نظام یافته‌ای از آن در دست نیست و اطلاعات اخیر در باب عقاید مغولان در سرزمین مغولستان قبل از آشنایی آنها با ادیان و اعتقادات مردم دیگر سرزمین‌ها، تا حدود بسیار زیادی با آنچه در آن روزگار رایج بوده متفاوت است. در این زمینه مهم‌ترین منابع موجود، تاریخ سرّی مغولان و جامع التواریخ می‌باشد. مشکل از آنجا ناشی می‌شود که به نظر می‌رسد عقاید مذهبی، در میان مغولان چندان ریشه‌دار نبوده است، به همین دلیل، آنان مقاومت را کنار گذاشته و در بخش‌های مختلف امپراتوری خود، دین پیشرفته‌تری را از اتباع مغلوب خود می‌پذیرند.
مغولانِ فاتح با مردمی ارتباط بر قرار می‌کردند که عقاید، ادیان، فرهنگ و باورهای متفاوت و برجسته‌تری داشتند. آنها بعد از پایان یافتن فتوحاتشان قصد ماندن در سرزمین‌های متصرفی را داشتند. بنابراین، می‌بایست اعتقادات مذهبی آنها را در نظر می‌گرفتند برخوردشان بامردمان زیر دست تغییر می‌کرد.
دین مغولان
دین مغولان که آن را آیین شمنی نامیده‌اند، از دین سایر اقوام ساکن استپ‌های جنوبی روسیه و قسمت غربی منطقة آسیای میانه جدا نبوده است. آیین شمنی عبارت بوده است از نوعی یگانه پرستی ابتدایی که در آن، ایزدان گوناگون با مرتبه‌های پایین‌تر، در نگاهداری و نظم کائنات با خدای یکتا سهیم شناخته می‌شدند و بت‌های گوناگون به عنوان مظاهر این ایزدان پرستش می‌شدند. علاوه بر این، در این آیین، ارواح نیک و ارواح پلید، فرشتگان و اهریمنان، در زندگی روزمره اهمیت اساسی داشتند.
بدیهی است که نمادهای ادیان قبایل نخستین، چون «فتیش، توتم و تابو»، در آیین شمنی مشاهده می‌شد. شمنی‌ها که بهتر است آنان را «جادوگر» یا روحانی ـ پزشک بنامیم، برگزاری تشریفات دینی و انجام عملیات ساحری و معالجه بیماران روانی و جسمی را به عهده داشتند و چون سراسر زندگی روزمره مغولان آکنده از خرافات و تلاش در دوری گزیدن از بلایا و دفع ارواح پلید بود، این عده بر امور زندگی آنها مسلط بودند و رهبران واقعی ایلات را روسای روحانی تشکیل می‌دادند.
مغولان به خدای یکتا ایمان داشتند و او را خالق آسمان‌ها و زمین می‌دانستند و خوشبختی و بدبختی خود را به او نسبت می‌دادند. خدای بزرگ مغولان «گوگ تنکری» یا «گوی تنکری» نام داشت. در برابر تنکری، خدایی بود به نام «ایتوگن» که الهه زمین و فراوانی بود. این دو خدا با خدایان خورشید و ماه و نیروهای طبیعت و روح کوه‌ها و رود‌های مقدس و روح نیاکان قبیله پرستیده می‌شدند و نظرشان را با پیشکش کردن خوراک و نوشابه که گاهی متضمن قربانی آدمیان و جانوران می‌شد، جلب می‌کردند.
مغولان بت‌هایی از سنگ و چوب با پوششی از پوست حیوانات می‌ساختند و اعتقاد داشتند که ارواح در آنها مقیم‌اند. آنها این بت‌ها را درون یورت به عنوان خدایان پشتیبان قبیله نگاه می‌داشتند یا در بیرون یورت برای پرستش همگان می‌گذاشتند.
مهم‌ترین سوگند مغولان به خداوندِ آسمان و زمین بود و عقیده داشتند که خدای یگانه، فرمان‌روایی روی زمین را به آنها عطا کرده است و این جمله که «آسمان را یک خدا و زمین را یک فرمان‌روا شایسته است» ناشی از همین عقیده آنهاست.
پیش از وحدت مغولان و تشکیل امپراتوری عظیم مغولی، طوایف مختلف آنان به دین سنتی و بومی خود، همراه با آیین‌های شمنی معتقد بودند. البته از چند قرن پیش از آن برخی از طوایف، مانند کرائیت، مسیحی و برخی نیز بودایی شده بودند، همچنین به سبب هم‌جواری با چین و تأثیرپذیری از فرهنگ آنان، آیین کنفوسیوس نیز بر آنها تأثیر گذاشته بود.
در نیمه دوم قرن شانزده میلادی پس از فتوحات چنگیزخان و دیگر سردارانش و تجزیه مغولستان به خانات متعدد، فرقه جدید بودایی به نام «زرد کلاهان» به وسیلة «تسنگخاپا» تأسیس و از تبت وارد مغولستان شد. این فرقه در زندگی اجتماعی مغول‌ها نقش بسیار مهم و مؤثری ایفا کرد. مذهب بودایی قدیمی که در زمان امپراتوری جهانی مغول وارد مغولستان شده بود، در این دوره کاملاً از بین نرفته بود، ولی به هیچ‌وجه مانند شمنیسم قدیمی، در جامعه نفوذ و تأثیرنداشت.
باورهای مغولی
اعتقادات مذهبی مغولان که از زندگی ایلی و اقتصاد شبانی نشئت یافته بود، با وجود شباهت به معتقدات سایر ایل‌های پراکنده در جهان، از ویژگی‌های خاصی بهره‌مند بود که مغولان را از هم‌ردیفان خود متمایز می‌کرد.
مردمی که بسیار به عوامل و عناصر طبیعت از نظر سودمندبودن آنها می‌نگریستند، آخرت را ادامه عادی دنیای خاکی می‌پنداشتند و هم از این رو مواد غذایی، اسب‌هایی با زین و برگ، وسایل زندگی و حتی زنان را در دسترس مردگانی که به خاک می‌سپردند، قرار می‌دادند. آنان به خدای نادیده اعتقاد داشتند، لکن جز سلامتی و طول عمر چیزی از او نمی‌خواستند و از بت‌های خانگی خود می‌خواستند که حوایج کوچک زندگی‌شان را بر آورده سازند.
مغولان عقیده داشتند که بت‌ها با همدیگر زناشویی می‌کنند و فرزند می‌آورند. آنان در هر وعدة غذا که می‌خوردند لقمه‌ای هم به چهرة بت خانگی می‌مالیدند؛ تو گویی سهم آنها را از غذا بدین گونه می‌دادند. مغولان معتقد به یاسا بودند که چنگیز تنظیم کرده بود. البته در کنار این مقررات اصولی، موارد مبهمی نیز به چشم می‌خورد، از قبیل طریقة ذبح حیوانات، احترام به آتش، آبتنی کردن در جوی و آب‌های روان در مواقع خاص، شستن لباس در آب روان و پهن کردن آن در دشت و موارد دیگر.
نزد این قوم مانند همة اقوام دیگر، خورشید مقام و منزلتی خاص داشت و مورد ستایش و تکریم فراوان بود. هنگام نیایش «آسمان آبی جاویدان» کمربند را می‌گشودند و به گردن می‌آویختند، کلاه از سر بر می‌داشتند و در حالی که به سینه خود مشت می‌زدند، نُه بار رو به خورشید نماز می‌گزاردند و با خواندن دعایی خاص، شراب نثار زمین می‌کردند و به سبب بزرگداشت خورشید، سمت جنوب از جهات دیگر مهم‌تر بود.
اساس آیین شمنی بر قبول وجود ارواح مؤثر در امور و امکان تسلط بر آن ارواح برای مقاصد معین بود. بدین‌سان در آیین شمنی، جادوگری، دفع یا احضار روح، پیش‌گویی و درمان‌گری نقشی مهم داشت. مغولان، شمن‌ها یا جادوگران و پیشگویان خود را «قام» می‌نامیدند. قامان مدعی بودند که شیاطین و ارواح در تسخیر ایشان هستند و قادرند امور آینده را پیش‌بینی کنند. مغولان در انجام کارها با قامان مشورت می‌کردند و امرا و سلاطین هم به آنها اعتماد کامل داشتند. یکی از مشاوران اصلی چنگیز «یلوچوتسای» نام داشت که در فن پیش‌گویی ماهر بود و چنگیز به او اعتماد داشت.
همچنین مغولان اعتقاد داشتند که روح در خون قرار دارد یا به تعبیر دیگر، روح عصاره و جوهر خون است. بر این اساس، در خون‌ریزی دقت می‌کردند و معمولاً خویشاوندان خان را که مرتکب جرمی شده بودند، محکومان به مرگ و نیز دشمنی را که شخص مهمی بود به گونه‌ای می‌کشتند که خونش ریخته نشود. این گونه از جدا شدن روح از بدن او جلوگیری می‌کردند. در دوره مغولان از این نوع اعدام‌ها نمونه‌های بسیاری در دست است که مهم‌ترین آنها قتل خلیفة عباسی به دستور «هلاکوخان» می‌باشد. همچنین آنها به نوعی تناسخ نیز معتقد بودند که باید آن را ناشی از نفوذ افکار و عقاید بودایان دانست.
پلان کارپن در مورد آیین مغولی می‌نویسد:
مغولان قانون و آیینی بر پرستش خداوند ندارند و ـ تا آنجا که ما دیدیم ـ آنها کسی را وادار به ترک دین و آیین خود نمی‌نمایند... مغولان در آینده چه خواهند کرد، ما خود چیزی نمی‌دانیم. گروهی می‌پندارند که اگر خدای نخواسته بر جهان چیره شوند، آنها همه را وادار به سجده بر بت‌های خود خواهند کرد.
آتش نیز نزد مغولان، مانند همة ملل و اقوام اولیه، مورد ستایش و احترام بوده و آیین خاصی داشت، زیرا علاوه بر ایجاد روشنایی و حرارت که دو رکن اصلی زندگی است، خاصیت ضد عفونی و تطهیر کننده نیز داشت. پیوسته آتشی در برابر چادر‌ها روشن بود. که هیچ گاه خاموش نمی‌شد، حتی چارپایانی را که به قصد قربانی به بت‌ها هدیه می‌دادند، در آتش می‌سوزاندند.
آب نیز نزد مغولان مقدس بود و می‌بایست دور از هر گونه آلودگی قرار گیرد، زیرا ارواح در کنار آب‌های زلال و جویبارها زندگی می‌کردند. از این‌رو لباس و سایر لوازم خود را به ندرت در آب می‌شستند و حتی در مواقعی از سال، حق شستن بدن‌های خود را نیز در آب نداشتند. این مسئله با رعد و برق و صاعقه ارتباط پیدا می‌کرد. از نظر آنان در برخی از فصل‌ها آبتنی‌کردن در روز و حتی شستن دست و لباس در جوی و پهن کردن آن در صحرا، برداشتن آب با ظروف طلا و نقره و به طور کلی ظروف فلزی دیگر ممنوع بود، زیرا معتقد بودند که خدا خشمگین می‌شود و رعد و برق نازل می‌کند.
همچنین مغولان آداب و رسومی داشتند که شاید بتوان آن را «قوانین پرهیز از معاصی »نامید. گذشته از آنچه تا کنون شمرده شد، گناهان دیگر عبارت بود از گرفتن ماهی از جویبارها ونهرها، شکار گنجشک، تکیه دادن بر تازیانه، لمس کردن تیر یا شلاق، زدن اسب با دهانه اسب، شکستن استخوانی با استخوان دیگر، ریختن شیر بر زمین در غیر موارد مذهبی، ادرار کردن در چادر، آب روان یا روی خاکستر که اگر به عمد انجام می‌شد؛ جزایش مرگ بود، امّا اگر به غیر عمد بود، پرداخت جریمه‌ای هنگفت به جادوگر برای تطهیر منزل، و ممنوعیت از ورود به آن قبل از مراسم تطهیر، الزامی بود. در بین مغولان موارد دیگری از این خرافه‌ها نیز وجود داشت. طریقه ذبح حیوانات دریدن شکم بوده. این رسم گرفتاری‌هایی برای مسلمانان طی استیلای مغولان، به وجود آورد.
در مقابل این اعتقادات بسیار خرافی، از نظر مغولان، نجابت و اجتناب از دروغ و تغلب ودزدی مقامی مهم و بزرگ داشت، اگرچه کشتن انسان، تصرف سر زمین‌ها، غارت اموال دیگران به ناحق، زنا، توهین و اقدام علیه قوانین الهی و آنچه دین ناروا می‌دانست، برای آنها گناه شمرده نمی‌شد.
جالب توجه است که زنان و دختران نزد افراد قبیله از احترام برخوردار بودند. سطح عفت و پاکدامنی عمومی در میان مغولان بسیارعالی بود، لکن این قانون در باره زنان ودختران دشمن رعایت نمی‌شد وتجاوز و بدرفتاری با آنان امری متداول بود.
مسیحیت در بین مغولان
قبیلة کرائیت، یکی از قبایل مهم مغولستان یا دست کم تیره فرمان‌روایی آنها در آغاز سدة یازدهم به کیش نستوری گراییده بودند و سر کردگان ایشان نام‌های مسیحی داشتند.
بی‌گمان آیین نسطوری تنها اندک مایه‌ای از تمدن به ارمغان می‌آورد، زیرا ثابت نشده است که گروندگان به مسیحیت، اعتقادات شمنی سابق را کاملاً کنار نهاده باشند. هم چنین تا آنجا که بر ما روشن شده مسیحیت از خوی جنگاوری ایشان چندان نکاست. شاید بهتر باشد که بگوییم ایشان از فرهنگ‌های دیگر فقط چیزهایی را می‌گرفتند که بر افزایش ش‍أن و قدرت ایشان تأثیر داشت.
سران مغول گویا از آن جهت به مسیحیت گرویدند که گمان می‌بردند بدین شیوه، یاری نیروی فوق بشری دیگری را هم جلب می‌کنند و این کیش به هیچ روی با اعتقادات سنتی ایشان مغایر نیست.
دین مسیحی در بین مغولان اهمیت و اعتبار زیادی داشت، حتی پیش از بنیان‌گذاری امپراتوری مغول، بعضی از قبایل مغول، مسیحی شده بودند. پس از آن در لشکرکشی‌های مغولان، تنها حکومت‌های اسلامی و مردم مسلمان بودند که با آنان به معارضه برخاستند و هیچ‌گاه دست از دشمنی برنداشتند. بنابراین، کاملأ طبیعی بود که مغولان به مسیحیان عنایت بیشتری داشته باشند و به آنها آزادی‌هایی هم اعطا کنند. پس مسیحیان به مغولان نزدیک شدند و کوشیدند تا حکّام و امرا و بعدها ایلخانان را به دین خود در آورند. روبروکی تصویری روشن از نفوذ مسیحیان نستوری در اردوی منگوقآن به دست می‌دهد که بحث در مورد نفوذ مسیحیان نستوری را تکمیل می‌کند:
روبروکی در 12آوریل 1254 نماز و عشاء ربانی در کلیسای نستوری در قراقروم برای بسیاری از مسیحیان برپا کرد، اما در ته دل، این مبشر کاتولیک دلتنگ بود از اینکه در زمرة روحانیان نستوری که برایشان به سبب جهل و وضع نابسامان معنویشان خرده‌های فراوان می‌گرفت به سبب رفتار‌های فسادانگیزشان مانند چند همسر گزینی و پرداختن حقی برای احراز مقامات کلیسایی و نزول خواری و میگساری بود... .
درست است که این روش‌ها و رفتارهای نستوریان چنان که روبروکی دریافته از تأثیر جامعه مغولی و نیز بعضی از اثرات دین بودایی است، اما نستوریان، مسیحیان شرقی بودند که مذهب کاتولیک، آنها را مرتد می‌دانست، زیرا طی زمان بر اثر دور افتادن از مرکز خود در بین‌النهرین از زردتشتی‌گری، بودایی‌گری و ادیان آسیایی تاثیر پذیرفته بودند و این امر آنها را از مسیحیت خشک کاتولیک دور کرده بود.
مغولان و اسلام
سپاهیان چنگیز در حملة خود به آسیای میانه و ایران با مردمی روبه‌رو شدند که مسلمان و تا آن هنگام تحت فرمان‌روایی سلاطین مسلمان بودند، به همین سبب مغولان را دشمن مملکت و دین خود می‌دانستند. با این حال، چنگیزخان به مسلمانان نیز همچون پیروان دیگر ادیان، آزادی می‌داد. خان‌های مغولی با مدارای دینی که در پیش گرفته بودند هیچ‌گاه دسته‌ای خاص را بر دیگران برتری نمی‌دادند. رفتار «جبه»، سردار چنگیز که در سال 617 ق به تحریک شافعیان ری به سرکوبی حنفیان برخاست، روی هم رفته یک حرکت استثنایی بود که ناشی از عدم نظارت خان مغول بود.
رفتار مغولان با مسلمانان زمانی رنگ خصمانه به خود گرفت که در لشکرکشی هلاکو، دو طایفه از مسلمانان معدوم شدند؛ یکی اسماعیلیان و دیگری خلافت عباسی. زخم این ضربات، التیام نگرفت، زیرا مملوکان مصر با حمایت از خلافت عباسی عَلَم دشمنی با مغولان را برافراشتند و چشم اندازی منفی به آنها را در بین مسلمانان ترسیم کردند. ابن‌تیمیه از علمای برجستة زمان مملوکان، با فتاوا و رساله‌های خود از ممالیک و دولت آنان دفاع کرد. وی کفر مغولان را بر اساس مباحث اعتقادی، فقهی و تاریخی ثابت کرد:
آنان نیایش چنگیز را چون پیامبر فرستاده‌ای از آسمان می‌دانند. آنان بر کتاب خدا و سنت رسول و سیرة خلفا اعتقاد ندارند و پنج نوبت را نماز نمی‌گزارند و زکات نمی‌دهند و روزه نمی‌گیرند، حج نمی‌گزارند و مرتکب کبائری چون شرب خمر می‌شوند. این‌ها که متظاهر به اسلام شده‌اند، دائماً در کار قتل و اسارت مسلمین‌اند... .
با وجود این دیدگاه خصمانه که یک دولت مسلمان نسبت به مغولان داشت، خلأ قدرت درترکستان، ماوراءالنهر و ایران موجب می‌شد مردمان این مناطق از رفتار تحریک آمیز نسبت به مغولان بپرهیزند تا شاید سایة آرامش و امنیت در پرتو مغولانِ کافر، سرزمین به غارت رفته آنها را در بر گیرد.
مغولان و دین بودایی
اعقاب مغولان بعد از تعامل با ملل دیگر دین‌های مختلف اختیار کردند؛ برخی مسلمان و عده‌ای مسیحی شدند، گروهی به دین بودا گرایش یافتند و دسته اندکی نیز همچنان به راه و روش سابق ادامه دادند. البته غالب، کسانی که به ادیان گوناگون گردن نهادند، در آن تعصب نشان نمی‌دادند.
تغییر دین مغولان از آیین سنتی و بومی خود به دین بودایی در زمان‌های دور نیز انجام شده بود. جوینی از واقعه‌ای سخن می‌گوید که طی آن، تغییر دین، در اویغور پیش آمد. عدم آزار حیوانات، خودداری از ظلم، پاسخ بدی به خوبی، تناسخ وتجدید حیات و... از جمله اعتقادات مغولان بودایی است که جوینی به آنها اشاره کرده است.
به هر حال، وضع دین بودا در زمان مغولان بسیار مبهم وتاریک است، زیرا مورخان مسلمان و مسیحی به دلایل گوناگون به این موضوع نپرداخته‌اند. اما مسلمانان از یک سو به علت نفرت از این آیین، در مورد آن سکوت اختیار کرده و در منابع اسلامی به آن نپرداخته‌اند. و از سوی دیگر، پس از تسلط مجدد اسلام بسیاری از نشانه‌ها و آثار آیین بودایی در ایران و دیگر مناطق امپراتوری از میان رفت.
سیاست مذهبی چنگیزخان
امپراطوری جدید چنگیزخان بر اساس مذهب استوار شد، همان مذهب قدیم ترک و مغولان که معتقد بودند یک نیروی نهانی و قدرتی نامرئی همه چیز دنیا را اداره می‌کند. بر این تصور مذهبی قدیم، عوامل مزدیسنی و چینی نیز اضافه شده بود.
خان بزرگ، مظهر «تنگری» یعنی آسمان بود و جذبة خدایی داشت. تمام جانشینان چنگیزخان تا موقعی که در شرق اقصی کاملآً خوی و خلق چینیان در آنها رسوخ نیافته بود یا آنهایی که تحت تأثیر آداب و معتقدات مسلمانان در ترکستان و ایران و روسیه قرارگرفتند خودشان را نمایندگان«تنگری» بر روی زمین می‌پنداشتند.
جوینی در مورد اعتقادات چنگیزخان چنین می‌گوید:
چون چنگیزخان متقلد هیچ دینی نبود و تابع هیچ ملت نبود از تعصب و رجحان ملتی بر ملتی و تفضیل بعضی بر بعضی مجتنب بودست، بلکه علما و زهاد هر طایفه را اکرام و اعزار می‌کردست، چنانک مسلمانان را بنظر توقیر می‌نگریسته، ترسایان و بت‌پرستان را نیز عزیز می‌داشته. و اولاد و احفاد او هر چند کس بر موجب دوری از مذاهب، مذهبی اختیار کردند؛ بعضی تقلید اسلام کرده و بعضی ملت نصاری گرفته و طایفه‌ای عبادت اصنام گزیده و قومی همان قاعده قدیم آباء و اجداد را ملتزم گشته و به هیچ طرف مایل نشده. اما آنچه یاسای چنگیزخان است اینکه همة طوایف را یکی شناسد و بر یکدیگر فرق ننهند، عدول نمی‌جویند.
این برخورد، در نتیجه ترس خرافه‌آلودی بود که مغولان از آسمان و از سحر و ساحری داشتند و شرط احتیاط می‌دانستند که نه فقط با «شمن»‌های خودشان، بلکه با سایر نمایندگان احتمالی آسمان، یعنی رهبران هر فرقه مذهبی که ممکن بود قدرتی مافوق‌الطبیعه داشته باشند، روابط حسنه برقرار کنند. البته کشیشان نستوری که نزد قبایل کرائیت و انقوت‌ها و راهبان بودایی که نزد قبایل ایغوری یا ختایی می‌زیستند و ساحرانی که نزد «تائوایست» چین نفوذ داشتند، و یا لاماهای تبتی و یا مبلغان فرقه فرانسیسکن یا عابدان مسلمان، همه مورد احترام بودند. حسن رفتار آنها با نمایندگان این مذهب‌ها و فرقه‌های مختلف یک نوع سند اطاعت و انقیاد دیگری بود که باعث شد مغولان در برابر به افکار و اعتقادات مذهبی عامه مردم فوق العاده گذشت داشته باشند. آن روزی که این رعب و ترس خرافاتی در بین مغولان در ترکستان و ایران بر افتاد احفاد چنگیزخان تعصب شدید مذهبی پیدا کردند و اغماض جای خود را به تعصب داد.
چنگیز در سفرهای جنگی خود در غرب و شرق دریافته بود که مسلمانان به علت وضع جغرافیایی، جمعیت و تمدن، در درجة اول اهمیت قرار دارند و به همین سبب در مقایسه با دیگر ملل تابعه، مقام برتری را به آنان اختصاص داد، هر چند دل خوشی از مسلمانان نداشت. در این مورد از زبان اولجایتو، یکی از ایلخانان مغول در ایران، این‌چنین نقل شده است: «چنگیز خان فرموده که اگرچه دین و ملت اسلام، اختتام ملک و ادیان است، اما مسلمانان بدترین امت و نازل‌ترین قومند...».
جوینی نیز در این باره می‌گوید: «[چنگیز خان] از جهت اهمیتی که برای مسلمانان قائل بود، جزای قتل هر مسلمانی چهل بالش (زر) و ختایی را دراز گوش قرار داد.»
خان مغول در موارد گوناگون برای توسعه دانسته‌های خود، نزد ملل به تفحص می‌پرداخت و با دانشمندان و روحانیون به مباحثه و مجادله می‌نشست.
باید گفت با وجود سیاست اغماض و مدارایی که مغولان از همان بدو تأسیس حکومت خود نسبت به مذاهب گوناگون اتخاذ کردند، چنگیز هنگام تهاجم به مناطق مسلمان‌نشین، به اسلام آسیب فراوان زد و اگر ریشه‌های این دین کمی سست‌تر و مقاومت روحانیون کمی متزلزل‌تر بود، دشوار می‌نمود که بتواند بار دیگر کمر راست کند. چنگیزخان نبردهای خود را از جهت روانی به گونه‌ای آماده کرده بود که تعصبات مذهبی نداشته باشند دوری آنان از تعصبات مذهبی در همه جا به سودشان می‌انجامید و به آنان در برابر هر ملت و قومی که در سر راهشان قرار می‌گرفت برتری شگرفی می‌بخشید.
ایمان مذهبی هرگز در میان مغولان ریشه ندوانیده و چنگیزخان نیز اقدامات لازم را انجام داد تا با مخالفت روحانیون روبه‌رو نشود. او روحانیان را همچون دانشمندان و صنعت‌گران از پرداخت مالیات معاف داشت، لکن نمایندگان مجامع مذهبی را از داشتن مناصب دولتی محروم ساخت و بدین گونه جدایی مذهب را از دولت به طور کامل عملی کرد. او دخالت روحانیان را درامور دولتی حس کرده و یقین یافته بود که چنین دخالتی، خطری بزرگ برای دولت خواهد بود. البته در سال 1216 م که یاسا به وجود آمد، چنگیزخان از وجود روحانیان برای افزودن نفوذ کلام خویش در میان افراد قوم خویش استفاده کرد، اما سرانجام عقیدة باطنی خود را نسبت به روحانیان آشکار کرد.
تسامح مذهبی اوکتای قاآن (626ـ639ق)
پس از مرگ چنگیزخان در سال 623 یا 624ق در قوریلتای بزرگی که به منظور انتخاب جانشین او برپا گردید، اوکتای قاآن به فرمان‌روایی مغولان انتخاب شد. اوکتای به محاسن اخلاق و مکارم صفات متصف بود و با اینکه فرمان ادامة فتوحات را صادر کرد، لکن مغولان نسبتاً سیاست آرام‌تری را در تعامل با ملل زیر دست پی‌گرفت:
اگر اسلام داشتی توانست گفت که سیرت انبیاء داشته و سخن او موافق سخن محققان و اولیا بوده و به دین محمدی? میلی عظیم داشت و در هر قضیه، مدد مسلمانان کردی و مسلمانان را بر دیگر امم ترجیح دادی و نام محمد? بر حرمت بردی و تعظیم کردی...»
بعد از خون‌ریزی‌های چنگیزخان در ممالک متصرفی، آرامش زمان اوکتای دوره‌ای از ثبات را در این ممالک به دنبال آورد. وی با آن که خود به آیین شمنی اعتقادی راسخ داشت، لکن با مذاهب مختلف رفتارش عادلانه و منصفانه بود.
قاآن به اصلی را که پدر در مورد گذشت و چشم پوشی نسبت به عقاید و مذاهب گوناگون، توصیه کرده بود، توجه کرد و هر گاه که کینه و رشک نژادی و افکار مختلف در بارگاه او با هم روبه‌رو می‌شد؛ او این اصل را مدار کار خود می‌ساخت.
اوکتای نمی‌توانست تحمل کند که ملل زیر فرمان وی با هم به جنگ و ستیزه برخیزند. خود اوکتای از نزدیک بر اجرای یاسا نظارت و نقص آن را یاد آوری می‌کرد. با وجود اینکه چنگیز پسر دیگر خود با نام «جغتای » را مأمور نظارت بر اجرای یاسا کرده بود، با این حال، آرامش وتسامح طبع اوکتای بر اجرای یاسا نیز تأثیر می‌گذاشت.
اوکتای قاآن در مشرق زمین به کریمی و جوانمردی و جود و بخشش، معروف بود به همین سبب او را «خاتم آخرالزمان» لقب داده‌اند. در عدالت و رعیت دوستی نسبت به مسلمانان نیز بر خلاف برادر خود، جغتای اشتهار دارد. در این خصوص، یعنی حمایت از مسلمانان، معروف شده که بعضی گفته‌اند اوکتای قاآن باطناً مسلمان بوده است.
اوکتای در ذات خود به غایت کریم و نیکو خلق بود و مسلمان دوست عظیم بود و در تعظیم و فراغت اهل اسلام جد تمام می‌نمود و در عهد او مسلمانان که در مملکت او بودند، مرفه الحال و با حرمت بودند و در دورة پادشاهی او در جمله شهرهای تنگت و طمغاج و تبت و بلاد چین مساجد بنا شد.
میرخواند با تأکید بر مسئله مسلمان دوست بودن اکتای می‌گوید: «دین مسلمانی را بر دیگر ادیان، مرجح داشتی و تخم محبت در فضای سینة ارباب عرفان کاشتی.»
جوینی نیز به یکی از مواردی که تسامح مذهبی اوکتای را نسبت به مسلمانان نشان می‌دهد اشاره کرده است:
... در ابتدای حالت ایشان یاسا داده بودند که هیچ کس گوشتی بسمل نکند و بر رسم ایشان سینه شکافند، مسلمانی در بازارگوسفندی می‌خرد و به خانه می‌برد، قفجاقی از بازار در عقب او بود... چون کارد برحلق گوسفند مالید از بام بزیر جست و دست او را بر بست به حضرت پادشاه گیتی برد. قاآن این حالت را مشاهده کرد و مسلمان را به پرداخت سیورقامیشی(جریمه ) محکوم کرد، چرا که وی مخفیانه به این کار پرداخته بود.
در دربار اوکتای دانشمندان چینی به کار دبیری و اختر شماری، و مسیحیان کرائیت و اویغور که به فرهنگ‌های آسیای میانه آشنا بودند، به رایزنی، و مسلمانان آسیای غربی به تنظیم کار داد و ستد مشغول بودند و با یاری آنها اوکتای دیوانی گسترده را در مناطق تحت فرمان خود بنیاد نهاد.
در واقع، نفوذ مسیحیان در دربار مغول از زمان اوکتای قاآن شروع شد. همسر و مشاور قاآن مسیحیان نسطوری بودند که علاقه بسیاری به گسترش این آیین در میان مغولان داشتند. «تراکینا خاتون » همسر قاآن که پس از وی نیز چندی حکومت داشت، در حمایت از مسیحیان تلاش بسیاری می‌کرد.
امپراطوری اوکتای در واقع، همچون ترکه‌های به هم پیچیدة بزرگ و یکپارچه بود. در آن هنگام مغولان اهل عمل بودند، بار هیچ نوع تعصبی را به دوش نداشتند و سخت‌گیری در رفتار مغولان نسبت به ملل زیر دست، مجال بروز نمی‌یافت، اما همین که فتوحات آنها متوقف شد، اجرای آداب و رسوم در مناطق متصرفی و عمل به یاسای چنگیزی زحمات فراوانی را برای مردم نواحی امپراتوری به همراه آورد.
بیداد جغتای‌خان در خراسان بزرگ
یکی از پسران چنگیزخان، جغتای‌خان بود که بر قسمت اولوس‌های غربی امپراتوری پدر حکمرانی داشت. مادرجغتای «بورتافوجین» دختر نویان قونغرات بود. جغتای‌خان در میان برادران، ابهت و حیثیت و اعتباری فراوان داشت.
خواجه رشیدالدین درباره او می‌نویسد: «جغتای پادشاهی کافی و با هیبت بود و پدرش چنگیزخان امراء را فرمود که هر کس هوس داشتن یاسا و یوسون ملک خواهد، متابعت جغتای نماید».
جغتای‌خان، خان اولوس ترکستان شد و بساط حکومتش را در شهر آلمالیغ گسترد. اما با وجود بعد مسافت شهرهای خراسان و ماوراءالنهر، از تأثیر سیاست و اعمال نفوذ جغتای در امان نبودند. جغتای مظهر استثمار و بهره‌کشی از رعایا و هنرمندان و به طور کلی مردم مسلمان نواحی ماوراءالنهر و خراسان بود.
هر چند حوزة حکومتی جغتای مسکن مسلمانان بود، لکن با دین اسلام دشمنی می‌ورزید. مقررات و سنن اسلامی دربارة غسل و ذبح حیوانات، با عادات و یاسای مغولی مغایرت داشت. فلدا خواند میر در این زمینه گفته است: «هیچ آفریده در خراسان بر علانیه کارد بر حلق اغنام نتوانست زد...»
با این احوال یکی از وزیران وی قطب الدین حبش‌ـ عمید اترار مسلمان
بود. از این گذشته، چنگیز برای ادارة امور مالی شهرهای ماوراءالنهر، بخارا
و سمرقند محمود یلواج را که مسلمان بود، منصوب نموده بود و تا زمان جغتای منصب خود را داشت. حتی پسر محمود یلواج به نام مسعود یلواج در قیامی
که از طرف مسلمانان بخارا علیه ثروت‌مندان این شهر و اداره مغولی صورت گرفت توانست عصیان را خاموش کرده و قوای مغولی را از انتقام جویی و ویرانی شهر منع کند.
در عهد جغتای خان، اهالی ماوراءالنهر و خراسان نمی‌توانستند آداب و سنن و اعمال مذهبی خود را به جا آورند و اگر شخصی به رسوم پیشینیان و یا به انجام فرایض دینی می‌پرداخت، برابر یاسا مجازات می‌شد. جغتای از وجود چینی‌ها و ترکان که با مسلمانان کینه و عداوت فراوان داشتند، برای ایذا و آزار مسلمانان استفاده می‌برد. قاضی منهاج سراج در این باره می‌نویسد:
جغتای مسلمانان را دشمن داشتی و پیوسته در اندیشه او آن بود که خون مسلمانان بریزد و هیچ یک را زنده نگذارد. و احکامی وضع کرده بود، چنانچه هر که دزدی و زنا و دروغ گفته و یا جنایت کرده و هر که را لقمه در گلو گیرد، بکشند و هرکه در آب روی شسته، در آب راه رود، او را بکشند و هر گناه که کمتر از این جمله باشد، او را تمام برهنه کنند و چوب زنند بغایت سخت و محکم.
در زمان حکومت جغتای، در شهر‌های ماوراءالنهر میان دو دین اسلام و مسیحیت تنش‌ها و برخوردهایی به وجود آمد. این نزاع‌ها و کشمکش‌های مذهبی تا بدان پایه می‌رسید که طرفین به تخریب و ویران نمودن مساجد و معابد یکدیگر اقدام می‌ورزیدند.
گیوک در برخورد با مذاهب (644ـ647ق)
پس از در گذشت اکتای قاآن نیابت سلطنت به ملکه بیوه او توراگنه(توراکینا) خاتون واگذار شد. این شاهزاده خانم که مسیحی (نستوری) بود، مردی مسلمان به نام عبدالرحمن را وزیر مالیه خود کرد.
درقوریلتای انتخاب گیوک پسر توراکینا خاتون، دو کشیش اروپایی نیز دیده می‌شدند. این دو نفر از طرف پاپ به مغولستان آمده بودند تا به ترویج انجیل بپردازند و مغولان را از جنگ با مسیحیان منع نمایند.
پلان کارپن را که پاپ اعظم موسوم به اینوسان چهارم به همراه نامه‌هایی به دربار مغولان روانه کرده بود، مأموریت داشت از طرف پاپ، خان مغول را از حمله به سایر ملل منع کرده، به مذهب مسیح دعوت کند. کارپن در قوریلتای شاهد تاج‌گذاری گیوک در «قراقروم » بود و تصویر زنده‌ای از آن روزها ترسیم می‌کند:
عیسویان به ما می‌گفتند که امپراتور به زودی به دین عیسوی گروش پیدا خواهد کرد، چون او منشیان و کشیشان عیسوی را نزد خود نگهداری نموده، پیوسته در برابرچادر بزرگ او کلیسای مسیحی وجود دارد و در آن کلیسا در برابر همه مردم، مراسم دینی برابر آداب کلیسای یونانی انجام می‌شود و ناقوس کلیسا هر بار به صدا در می‌آید.
اتابک گیوک، امیر قداق، پیرو کیش نستوری بود و به ترویج دین مسیح می‌پرداخت از این‌رو، در زمان او آیین مسیحیت گسترش یافت، گیوک بعد از رسیدن به مقام خانی چینقای، مشاورعیسوی پدر خود را نیز مقرب کرد و مقام وزارت داد. این دو نفر مزاجِ خان را به مساعدت با عیسویان برگرداندند و رعایای عیسوی ممالک، مثل ارامنه و گرجی‌ها و سریانی‌ها و روس‌ها مورد توجه خان قرار گرفتند و اطبای ایشان در دربار نفوذ یافتند و بعضی از آداب مسیحی در میان مغول شایع شد. گیوک‌خان که منکر دین اسلام بود با ایشان همداستان شد و بر تربیت کشیشان و نصرانیان همت گماشت. از روم تا شام ترسایان زیادی به اردوی گیوک‌خان روی نهادند و چون اشتغال بر امور سلطنت موجب ملالت طبع پادشاه بود، تمام امور را به قداق واگذار کرد و کار مسیحیان بالا گرفت. با توجه به چنین موقعیتی که برای مسیحیاین فراهم شده بود، «مسلمانی را در آن زمان یارای آن نبود که با ترسایی سخن بلندتر بگوید.» به نظر می‌رسد که جمعی از مسیحیان که در زمرة نواب گیوک‌خان بودند، قصد حمله به مسلمانان ممالک متصرفی را داشتند.
در نامه‌ای که گیوک‌خان در جواب نامه پاپ اینوسان چهارم نگاشته، مشخصاً پاپ و شاهان اروپا را به آمدن به درگاه و ادای احترام خوانده بود. وی پاپ را به گستاخی متهم می‌کند که در نامة خویش تصریح کرده است که مسیحیت راستین از آن اوست. در اینجا روی سخن گیوک به نستوریان است که خاندان او بدین مذهب و روحانیون و پیرامونش به آن گرایش داشتند.
به گفتة پلان کارپن، گیوک قصد داشت دنیای مسیحیت را مطیع و منقاد خود گرداند. گیوک منشأ الهی برای قدرت خود قائل بود به نام «آسمان جاوید».
با اینکه گیوک نسبت به نستوریان نظر مساعدی داشت، لکن هیچ وقت از اصل اغماز و گذشت (اغمازی که مبتنی بر خرافه بود) روی برنمی‌تافت و عمّال او نیز به سبب بی‌میلی گیوک به اداره امور، در تبعیض نسبت به مسلمانان دراز دستی می‌کردند، اما با بوداییان به علت بودایی بودن برادر کوچک‌تر وی به نام «قدان » سخت‌گیری صورت نمی‌گرفت.
حالی کسی از مسلمانان زهره نبود که در دین محمدی سخن گفت، حتی نامه‌هایی که نمایندگان اسماعیلی در مراسم تاج‌گذاری گیوک به او عرضه داشتند را با خشونت جواب داد و آنها را ملحد و کذاب خواند.
در طبقات ناصری از نفوذ بوداییان در دربار گیوک و تحریض درباریان به دشمنی علیه مسلمانان نیز سخن گفته شده است:
جماعت زیاد کفار چین و بت پرستان تنگت و طمغاج که ایشان را «تونیان» می‌گفتند، بر گیک(گیوک )استیلا یافتند و او را تحریض می‌کردند یا تمام مسلمانان را به قتل برسان و یا آنکه توالد و تناسل ایشان را قطع بکن. به سبب کثرت مسلمانان در بلاد چین و ترکستان امکان اجرای این عمل(کشتن) نبود، لذا فرمان داده شد تا جملة مسلمانان را در این مناطق خصی کنند.
به طور کلی حکومتِ کوتاه مدت گیوک‌خان برای اسلام و دانش اسلامی مساعد نبود. وی که تربیت یافته قداق مسیحی بود و زیر نفوذ چینقای مسیحی، وزیر خود قرار داشت، عیسویان را بر پیروان دیگر ادیان ترجیح می‌داد.
به اصرار مسیحیان وطایفه تونیان ؛ گیوک مجلس مناظره‌ای بین آنها وامام (نورالدین خوارزمی) از روحانیون مسلمان خوارزم ترتیب داد. تا مسلمانان را تحت فشار آن دو طایفه قرار دهد.
سیاست مذهبی منگو قاآن (648ـ657ق)
منگوقاآن تربیت شده دست مادر مدبر خود «سرقویتی بیگی» یا «سیورقوق تینی» بود و مثل آن زن نسبت به عموم ادیان معمول در ممالک مغول تسامح داشت، به طوری که علمای دینی عیسوی، بودایی، تائوئی و اسلام همه نزد سرقویتی یکسان بودند و همه را محترم می‌شمرد. «سورتونسی بیگی (سرقویتی بیگی) با آنکه تابع و مقوی ملت عیسوی بود در اظهار شرع مصطفوی? کوشید وعطایا و انعامات درباره ائمه اسلام و مشایخ عظام مبذول داشت.
جالب توجه است که در مراسم تاج‌گذاری منگوقاآن برای احترام به میهمانان مسلمان این مجلس «حکم شده بود که هر روز چند سر اسب و گوسفند را موافق شرع شریف ذبح کنند».
منگوقاآن به قدری به علمای مسلمان آزادی داده بود که در حضور او با یکدیگر به مناظره مذهبی می‌پرداختند در بعضی مناطق در خطبه نام خلیفة بغداد را ذکر می‌کردند و دوام دولت منگو را نیز ضمن خطبه طلب می‌کردند. وی حکومت قسمت شرقی ممالک مغول، یعنی خطای چین را به محمود یلواج سپرد و ترکستان و ماوراءالنهر وسرزمین اویغور و فرغانه و خوارزم را به پسرش امیر مسعود واگذاشت.
این آسان‌گیری برای برگزاری مراسم دینی مسلمانان به حدی رسیده بود که جوزجانی می‌نویسد:
چون منگو قاآن را به پادشاهی می‌نشاندند و برکا (برکه) مسلمان بود گفت: دولت اهل‌کفر، منقضی شده است و هر پادشاه کافر که بر تخت می‌نشیند، مملکت او دوام نمی‌یابد. اگر می‌خواهید که دولت منگو را دوام باشد و امتداد پذیرد، کلمه شهادت بگوید تا نام او، در دفتر اسلام ثبت شود، منگو کلمه شهادت بگفت.
در دوره منگو مسئله‌ای که جالب توجه است، مناظره‌های مسیحیان، مسلمانان و بوداییان در دربار قراقروم می‌باشد. نمایندگان بودائیان تبت سرانجام برندة این مباحثات اعلام شدند و این نشان از گرایش جانشینان منگوقاآن به این آیین است.
اما در زمان منگوقاآن نستوریان، حامیان ویژه‌ای داشتند. دو شخصیت مهم درباری یکی مادر قاآ‌ن و دیگری همسر دلپسند او «اغول توتیمش» هر دو نستوری بودند.
منگو با اینکه خود به هیچ دینی گرایش نشان نمی‌داد، باز در نماز مسیحیان و مسلمانان حاضر می‌شد و به آداب پیروان این دو دین احترام می‌گذاشت، حتی علاقه خاصی به انجیل کاتولیک که هدیه روبروکی بود نشان می‌داد، گرچه در دل شمنی بود. چون می‌کوشید از چنگیزخان تقلید کند در امور مهم هیچ تصمیمی بدون مشورت روحانیان شمنی نمی‌گرفت.
روبروکی از زبان منگوقاآن در زمینه عقیدة دینی او چنین نقل می‌کند:
ما مغولان معتقدیم که یک خدای یگانه است که ما را زنده می‌کند و می‌میراند و برای او دل‌هامان از صداقت پر است... اما هم چنان که خدا به دست، انگشتان داده است راه‌های گوناگونی نیز پیش پای ما گذاشته.
این تشبیه، هم‌زمان در یک اثر بودایی چینی هم آمده است، ولی در آنجا افزوده شده که آیین بودا همچون کف دست است.
چنین به نظر می‌رسد که منگو پس از آنکه مدتی دو کفه ترازو را بین مذهب بودایی و تائویی به طور مساوی نگه داشته بود، سرانجام به مذهب بودایی متمایل شده؛ در واقع، فرمان‌روای مغول از توجه به تمام ادیان و مذاهب موجود در امپراتوری، برای پیشرفت مقاصد سیاسی خود سود برد، حتی برای آرام کردن سرکشی‌هایی مذهبی، دستورات سخت و بی‌رحمانه‌ای صادر می‌کرد، تا به انسجام مملکت خدشه‌ای وارد نشود.
در زمان منگو قاآن که اویغوریان قصد مسلمانان می‌کردند، فرمان داده شد تا پادشاه اویغوریان را با قوم و تبع و پنجاه هزار اویغور به بدل مسلمانان بکشتند، اگر چه مسلمانان را خود نکشته بودند اما از برای آنکه عزم آن داشتند که ایشان بکشتندی، خدای تعالی اهالی اسلام را از شر این بدبینان نگاه داشت.
قوبیلای قاآن و مذاهب (658ـ693ق)
پس از منگو قاآن، به موجب رأی قوریلتایی در سال 658 ق، مقام قاآنی را به «قوبیلای» برادر منگو قاآن و پسر تولوی‌خان واگذاشتند. وی چون بیشتر مایل به سلطنت در چین بود، یک‌سره از فرمان‌روایی بر سایر نواحی دست برداشت و به حکومت اسمی آن مناطق قناعت کرد. وی پایتخت خود را شهر «خان بالیغ» (پکن امروزی) قرار داد.
منابع متعددی قوبیلای قاآن را به عدل و انصاف ستوده‌اند:
با اهل فضل و حکمت و ارباب دانش نیک مستأنس بودی و ترحیب و تقریب ایشان را مبالغی می‌پرداخت... به افاضت عدل که جامع منافع ملک و دین و شامل بر مصالح حال و مآل و به یک کلمه عالمی را به امارت و بالعدل قامت السماوات والارض بر منصة عدل جلوه می‌توان داد.
سید اجل از اهالی ماوراءالنهر و مسلمانی به نام احمد بناکتی به عنوان مأمور اداری در خدمت قوبیلای بودند. سید مزبور ایالت «یون- نان » چین را برای قوبیلای سرو سامان داد. وی به همراه اعضای خانواده مسلمان خود، اهالی این ایالت را به قبول اسلام تشویق می‌کرد، و نیز دو مسجد در آن ایالت بنا کرد که تا دوره‌های بعد هنوز پا برجا و پر رونق بود.
امپراطوری مغول در چین، با چالش‌های چندی روبه‌رو شد، زیرا این امکان وجود داشت که مغولان در فرایند همانندسازی مداوم خود با اطبای چینیشان، شمنیزیم را کنار گذاشته، بودایی یا کنفوسیوس می‌شدند یا شمنیزیم را هم‌چنان مانند یک آیین ادامه می‌دادند. برای قوبیلای آیین کنفسیوس جذابیت چندانی نداشت. مغولان نمی‌دانستند بایستی از سنت مذهبی چین به کلی رویگردان شوند یا اسلام را بپذیرند که در ایران و سرزمین‌های اردوی زرین این کار را کردند، یا به شکل نستوری، مسیحیت بگروند که شماری از چهره‌های سرشناس مغول چنین کردند. اما مغول‌ها جز در قلمروهایی که به اسلام گرویدند، هم‌چنان مدارای مذهبی خود را حفظ کردند. در واقع، قوبیلای به بودیسم بیش از ادیان دیگر نظر مساعد داشت و شاید شخصاً به این آیین گروید و این حسن نظر زمانی به نوعی خصومت شخصی نسبت به کیش تائوکه رقیب مذهب بودا بود، منجر شد.
اما برخورد قوبیلای با دین اسلام کاملاً سیاسی بود و به نسبت اوضاع موجود در چین و دیگر مناطق تحت نظارت وی تغییر می‌کرد. «روزی به خان مغول گفتند که در قرآن نوشته شده است: « مشرکان را به قتل برسانید!» خان سخت خشمگین شد و فرمان داد تنی چند از قاضیان مسلمان را پیش او آوردند تا اقرار کنند که چنین مطلبی در قرآن ‌آمده است. خان به آنان گفت: « چرا دستور پیامبر خود را انجام نمی‌دهید؟» آنان با صداقت جواب دادند: « هنوز نیروی کافی برای انجام دادن این دستور نداریم.» قوبیلای گفت: «اما من قدرت این را دارم که هر کس را بخواهم بکشم!» این سخن، حکمی شد و اجرا گردید».
از آن زمان، دوره‌ای از شکنجه و عذاب برای اسلام و مسلمانان پدید آمد و تنها تهدید مسلمانان به تحکیم امپراتوری بود که حکومت را بر آن داشت از مبارزة مذهبی دست بردارد.
قوبیلای‌قاآن با وجود تلاشی که برای تعادل مذهبی مبذول می‌داشت تصمیمات سخت نیز در مورد مذهب اسلام می‌گرفت. بنا به نوشته مارکوپولو، قوبیلای قاآن به تمام ادیان و مظاهر به دیدة احترام می‌نگریست و دربارة پیروان هرکیشی نهایت اغماض را روا می‌داشت.
خان در مراسم مذهبی اعیاد نوئل و پاک حضور می‌یافت، عین همین کار را وی در جشن‌های مسلمانان، یهودان و بت‌پرستان انجام می‌دهد و اگر کسی از او بپرسد چرا این کار را می‌کند پاسخ می‌دهد: این چهار پیامبر هستند که بسیار محترم و عزیز می‌باشد، مسیحیان به حضرت عیسی? معتقدند، مسلمانان به حضرت محمد?، یهودیان به حضرت موسی و بت‌پرستان به «یاگامونی بورکان» و من به همة آنها احترام و اعزاز می‌کنم و به خداوند بزرگ که در آسمان‌ها است ستایش می‌برم تا مرا یاری کند... اما معلوم است که خان بزرگ برای مسیحیان احترام بیشتری قائل است و به مسیح ایمان بیشتری دارد، زیرا معتقد است که مسیح هیچ فرمانی که در آن خیر و برکت نباشد صادر نکرده است و به هیچ دلیل و برهانی نمی‌خواهد که مسیحیان صلیب را در جلوی خود حرکت دهند. ممکن است کسی بپرسد خان بزرگ با این همه احترامی که به مسیح می‌گذارد چرا مسیحی نشده.
نتیجه
فقدان تعصب مذهبی در میان مغولان، یکی از ستوده‌ترین خصایص آنان نشان داده شده است. مشاهده می‌شود که همین فقدان تعصب مذهبی تا چه اندازه در آرامش ملل تابعه بعد از آن مصائب غم‌انگیزِ حملات خانمان سوز مغول اثر گذار بوده است. اگر چه بلای مغول کتابخانه‌های غنی سرزمین‌های متمدن آسیا را نیز به نابودی کشاند، اما عدم تعصب مذهبی، به تمامی دانشمندان از هر فرقه ومذهبی فرصت داد تا بدون هیچ‌گونه واهمه‌ای عقاید خود را ابراز کنند و بازار علم ودانش را رونق بخشند. یا برای کسب جاه و مقام در دستگاه حاکمه، به رقابت پرداخته، موقعیت‌هایی را کسب کنند که برای تعدیل در وضعیت هم‌کیشانشان سودمند باشد.
باید پذیرفت این سهل‌نگری مغول‌ها بیش از آنکه محصول اندیشه‌ای متعالی باشد، نتیجه نوعی بی‌تفاوتی بود و از این طرز تفکر نشئت می‌گرفت که هر دینی ممکن است بر حق باشد و لذا معقول است که هر یک از اتباعِ خان برای خان دعا کند. در واقع، جامعه کوچ‌نشین مغول در میان دشت‌ها واستپ‌ها به وجود مذاهب متعدد عادت کرده بودند؛ بودیسم را به خوبی می‌شناختند، تجار مسلمان را دیده بودند و با اسلام آشنایی داشتند. ترکان اویغوری به عنوان رابطان فرهنگ و تمدن میان زندگی یک‌جانشینی و کوچ‌نشینی استپ‌ها، مانوی بودند و تعدادی از تیره‌های مغول مسیحیان نسطوری بودند.
چنگیزخان از بی‌تعصبی و بی‌قیدی مغولان نسبت به مذاهب و ادیان سود برد. او این امر را اصل و قانونی سیاسی و دولتی ساخت و نقشة ایجاد امپراتوری جهانی خود را بر این پایه قرار داد. او نسبت به مذاهب گوناگون تا زمانی که با آداب و رسوم مغولی و یاسای خود ساخته‌اش تضادی ایجاد نمی‌کرد، به دیده اغماض می‌نگریست.
بی‌طرفی و عدم تعصب دینی مغولان در قارة آسیا که مرکز برخورد عقاید بود، کمتر از لشکریان چنگیزخان به او خدمت نکرد و بیش از صد سال سلاح برنده‌ای در دست فرمان‌روایان مغول بود. اما همین که آنها بی‌طرفی خود را کنار گذاشتند، چالش‌ها و رقابت‌های مذهبی میان ادیان موجود آغاز گردید و در دورة اکتای هر کدام از ادیان سعی در متمایل کردن قاآن به خود داشتند. اما طبع آرام اکتای مانع اقدام جدی علیه گروه‌های مختلف می‌شد. در دوره گیوک این بی‌طرفی کم‌رنگ شد و تمایل شدید وی به مسیحیان مشکلاتی را برای بوداییان و مسلمانان درپی داشت. دردوره منگوقاآن رقابت‌های مذهبی حتی به حرمسرای خان نیز راه یافت.
در دوره قوبیلای با توجه به تمایل وی به حضور دائمی در چین، مردم مسلمان ایران و ترکستان زیر نفوذ خان‌های مستقلی قرار گرفتند که رفتار آنها با ملل تحت فرمان به نسبت اعتقاد مذهبی‌شان بود. در این میان مردم ترکستان وضع بهتری داشتند، زیرا اولاً: آنها آسیب چندانی از یورش مغول ندیده بودند و ائمه روحانی این سرزمین‌ها گوشه عزلت‌نشینی برگزیده بودند و حساسیت خان‌های مغول را بر نمی‌انگیختند. جالب توجه است که اسلامِ مردم ترکستان بسیار قابل انعطاف‌تر از اسلام سنی مذهبان در ایران بود که خلفای عباسی سال‌ها با چنگ و دندان آداب سخت آن را حفظ کرده بودند. این تفاوت در دیدگاه‌ها باعث می‌شد که اسلام با ادیان موجود در محدوده ترکستان برخورد ملایم‌تری داشته باشد.
اما ضربه‌ای که ایران از یورش مغول متحمل شده بود بسیار جانسوزتر از مناطق دیگر بود. مشکلات و سخت‌گیری‌هایی که در ایران انجام می‌شد، بیشتر به علت تعصبات مذهبی ایرانیان و تکیه بر مذهب سنت و نیز حاکمیت مذهبی شدید خلیفه عباسی بر این کشور بود.

 

 


منابع
ـ آیتی، عبدالمحمد، تحریر تاریخ و صاف، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1346.
ـ ابن بطوطه، سفرنامه ابن‌بطوطه، ترجمه محمدعلی موحد، تهران، کتاب، 1337.
ـ اشپولر، بارتولد، تاریخ مغول در ایران، ترجمه محمود میر آفتاب. تهران، علمی و فرهنگی، 1384.
ـ اقبال، عباس، تاریخ مغول. تهران، امیرکبیر، چ هفتم، 1384.
ـ بارتولد، و. و، ترکستان نامه، ترجمه کریم کشاورز. تهران، آگاه، 1366، ج 2.
ـ بارکهاوزن، یواخیم، امپراتوری زرد، ترجمه اردشیر نیک‌پور، تهران، زوار، 1346.
ـ براون، ادوارد، از سعدی تا جامی، ترجمه علی اصغر حکمت، تهران، ابن سینا، 1339، ج 2.
ـ بناکتی، داود بن محمد، روضة اولی الالباب فی معرفة التواریخ و الانساب، تهران، انجمن آثار ملی، 1348.
ـ بیانی، شیرین، دین و دولت در ایران عهد مغول، تهران، نشر دانشگاهی، 1381.
ـ توین بی، بارتولد، تاریخ تمدن، ترجمه یعقوب آژند، تهران، مولی، 1362.
ـ جوزجانی، منهاج سراج، طبقات ناصری، تصحیح عبدالحی حبیبی، تهران، دنیای کتاب، 1363.
ـ جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، تصحیح قزوینی. لیدن، بریل، 1334، ج 1 و 2.
ـ حافظ ابرو، عبدالله بن لطف الله، ذیل جامع التواریخ رشیدی، تهران، علمی، 1317.
ـ خواند میر، غیاث‌الدین بن همام، حبیب السیر، تهران، خیام، 1333، ج 2.
ـ رشیدالدین، فضل‌الله همدانی، تاریخ مبارک غازانی، انگلستان، 1358.
ـ رشیدالدین، فضل الله همدانی، جامع التواریخ، تهران، البرز، 1362، ج 1.
ـ رشیدالدین، فضل الله همدانی، جامع التواریخ، تهران، البرز، 1373، ج 2.
ـ شبانکاره‌ای، محمدبن‌علی، مجمع الانساب، تصحیح محدث، تهران، سپهر، 1363.
ـ کاشانی، ابوالقاسم عبدالله، تاریخ اولجایتو، تهران، کتاب، 1348.
ـ کارپن، پلان، سفرنامه پلان کارپن، ترجمه ولی‌الله شادان، تهران، ساولی، 1363.
ـ گروسه، رنه، امپراتوری صحرا نوردان، ترجمه ع. میکده. تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1353.
ـ مارکوپولو، سفرنامه مار کوپولو، ترجمه منصور سجادی. تهران، گویش، 1363.
ـ مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، تهران، امیرکبیر، 1362.
ـ میرخواند، روضة الصفا، تهران، مرکزی، 1339، ج 3.
ـ وصاف الحضره، فضل الله بن عبدالله شیرازی، تجزیة الامصار و تجزیة الاعصار، بمبئی، بی‌نا، 1269.
ـ ویلتس، دوراکه، سفیران پاپ به دربار خانان مغول، ترجمه مسعود رجب‌نیا. تهران، خوارزمی، 1353.
ـ یوسفی حلوایی، رقیه، روابط سیاسی سلاجقه روم با ایلخانان، تهران، امیرکبیر، 1381.
ـ انصاری قمی، حسن، «مقوله جهاد و نزاع ایدئولوژیک در عصر ایلخانان»، معارف، دوره 16، ش 2، مرداد. 1378، ص 49-57.
ـ بایمت اف، لقمان، «پیامدهای یورش مغول»، کیهان فرهنگی، دوره 16، ش157، آبان1378، ص48-51.
ـ بایمت اف، لقمان، «بیداد جغتای در خراسان بزرگ»، کیهان فرهنگی. دوره 17، ش، 169، آبان 1379، ص52-56.
ـ حسینی، پرویز، «مناسبات سلجوقیان روم با مغولان»، رشد آموزش تاریخ، دوره 6، ش16، پاییز 1383، ص20-26.
ـ رضوی، ابوالفضل، «رقابت ایلخانان با سلاطین مملوک بر سر حج»، کیهان اندیشه، ش 157، آبان 1378، ص 162-168.
ـ عرب، زهرا، «دین در نزد مغولان»، کیهان فرهنگی، دوره 14، ش 138، 1376.
ـ عباسی، جواد، «سادات در دوره مغول»، تاریخ اسلام، دوره 3. ش12، 1381، ص75-88.
ـ قراگوزلو، محمد، «مروری بر نتایج حمله مغول»، کیهان فرهنگی، دوره 16، ش153، 1378، ص56-60.
ـ لولوئی، کیوان، «اولجایتو، نخستین چهره شیعه در تاریخ»، کیهان فرهنگی، دوره 16، ش157، ماه نشر، 1378، ص52-54.
ـ مفتاح، الهامه، «شامان گرایی و دین مغولان»، فرهنگ، ش 43، پاییز 1381، ص 139ـ188.
ـ معدن کن، معصومه، «یاسا در عهد مغول»، معارف، دوره 9، ش1، 1371، ص3-14.
ـ منیری، میر صابر، «دین و دولت در ایران عهد مغول»، کهکشان، ش 64، 1379، ص24-29.
ـ همتی گلیان، عبدالله، «تکاپوی غرب مسیحی برای جلب حمایت مغول»، نشریه دانشکده فردوسی، ش45، 1378، ص255-273.
ـ تسف، ولادیمیر و یاکووله ویچ، نظام اجتماعی مغول، ترجمة شیرین بیانی، تهران، علمی و فرهنگی، چ سوم، 1383.

 

تبلیغات