آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

مشرکان، به اشتباه، خدا را همچون فردى عاجز و نیازمند تصور کرده سهمى از زراعت و دام خود را به او اختصاص مى‏دادند . همچنین آنان خدا را همچون یک انسان، داراى زاد و ولد مى‏پنداشتند و فرشتگان را دختران خدا مى‏نامیدند .
«و یجعلون لما لا یعلمون نصیبا مما رزقناهم تالله لتسئلن عما کنتم تفترون‏» (1) .
«آنان براى بتهایى که هیچ‏گونه آگاهى ندارند، از آنچه به ایشان روزى داده‏ایم سهمى قرار مى‏دهند . به خدا سوگند در روز رستاخیز از آن دروغ و تهمت، بازپرسى مى‏شوند» .
«و یجعلون لله البنات سبحانه و لهم ما یشتهون‏» (2) .
«آنان براى خدا دخترانى قائل مى‏شوند، او از داشتن فرزند منزه است ولى براى خودشان آنچه میل دارند، قائل مى‏شوند» .
«یتوارى من القوم من سوء ما بشر به ایمسکه على هون ام یدسه فی التراب الا ساء ما یحکمون‏» (3) .
«او از قبیله خود به خاطر بشارت بدى که به او داده شده است، پنهان مى‏شود، و نمى‏داند چه کند، آیا این ننگ را بپذیرد (دختر را زنده نگه دارد) یا در خاک پنهانش کند؟ چه بد داورى مى‏کنند» .
«للذین بالآخرة مثل السوء و لله المثل الاعلى و هو العزیز الحکیم‏» (4) .
«آنان که براى سراى آخرت ایمان ندارند، صفت‏بد; و خدا صفت‏برتر را دارد و او قدرتمند و حکیم است‏» .
صفات مشرکان
مشرکان عهد رسالت که بتها را به عنوان رب و پروردگار جهان و انسان مى‏انگاشتند، و تصور مى‏کردند که کارهاى خدا به آنها تفویض شده است، آنها را با صفاتى توصیف مى‏کردند که با توجه به دیگر آیات مى‏توان بدین صورت خلاصه‏بندى کرد:
1 . از آنچه خدا از دام و غله روزى مشرکان کرده بود، بخشى از آن را از آن خدا، و بخشى دیگر را از آن بتان قرار مى‏دادند، چنانکه در آیات نیز به این اشاره مى‏کند:
«و جعلوا لله مما ذرا من الحرث و الانعام نصیبا فقالوا هذا لله بزعمهم و هذا لشرکائنا فما کان لشرکائهم فلا یصل الى الله و ما کان الله فهو یصل الى شرکائهم ساء ما یحکمون‏» (5) .
«آنان از زراعت و دامى که خدا آفریده بود، بخشى را به خدا اختصاص مى‏دادند و به اعتقاد خود مى‏گفتند این براى خدا و این هم براى شریکان ما (که همان بتها باشند)، آنچه براى بتها قرار مى‏دادند، به خدا نمى‏رسید ولى از آنچه براى خدا قرار مى‏دادند، به بتها داده مى‏شود، چه بد داورى مى‏کردند» .
در آیه مورد بحث، مى‏فرماید: «و یجعلون لما لا یعلمون نصیبا مما رزقناهم‏» ، آنگاه یادآور مى‏شود، در روز قیامت از این تقسیم بى‏پایه و بى‏اساس که نوعى افترا است، بازخواست مى‏شوند .
2 . یکى دیگر از ویژگیهاى آنان این بود که براى خداى پیراسته از جسم و جسمانیات، دخترانى قائل بودند و معتقد بودند که آنها فرزندان خدا هستند خداوند به این معنى با این جمله اشاره مى‏کند: «و یجعلون لله البنات‏» ، آنگاه قرآن به نقد این نظر با لفظ «سبحانه‏» مى‏پردازد، یعنى خدا منزه از چنین فرزنددارى است، خواه دختر باشد، خواه پسر، و همگى در سوره توحید در نمازها مى‏خوانیم «لم یلد و لم یولد» «نه زائیده و نه زاییده شده است‏» .
طبق آیات دیگر، این دختران در اندیشه مشرکان، همگان فرشتگان هستند، چنانکه مى‏فرماید: «و جعلوا الملائکة الذین هم عباد الرحمن اناثا ...» (6) . «فرشتگان را که بندگان خدا هستند، دختر مى‏پنداشتند» .
سپس یادآور مى‏شود که آنان براى خدا دختر قائل شده ولى حاضر نبودند که براى خود، دخترى را بپذیرند، به گواه این که دختران را زنده‏بگور مى‏کردند و از داشتن دختر رنج مى‏بردند و آن را ننگ مى‏دانستند، و به این مطلب با جمله «و لهم ما یشتهون‏» اشاره مى‏کند .
در آیه دیگر باز از این منطق که براى خدا فرزندان دختر و براى خویش، فرزندان ذکور قائل شده بودند، انتقاد مى‏کند و مى‏فرماید: «افاصفاکم ربکم بالبنین و اتخذ من الملائکة اناثا ...» (7) «آیا شما را با دادن پسر، امتیاز داده، و خود از ملائکه فرزند دختر را برگزیده است‏» ؟ .
3 . سومین ویژگى آنان این بود که اصولا وجود دختر را مایه ننگ و عار مى‏دانستند و هرگاه همسر آنان پسر مى‏زایید، با چهره باز، با همسر و اطرافیانش روبه‏رو مى‏شدند و هرگاه به آنان خبر تولد دختر داده مى‏شد، رنگشان سیاه شده و در جهانى از خشم فرو مى‏رفتند، چنانکه مى‏فرماید: «یتوارى من القوم من سوء ما بشر به‏» «به خاطر خبر بدى که به او داده شده بود، از قبیله خود پنهان مى‏گشت‏» .
پس از این، قرآن به مشکل دیگر مشرکان اشاره مى‏کند، و آن این که پدر از نگهدارى دختر رنج مى‏برد و خود را میان دو محذور مى‏پنداشت:
الف: این ننگ را بپذیرد، چنانکه مى‏فرماید: «ایمسکه على هون‏» .
ب: این دختر را زنده بگور کند «ام یدسه فی التراب‏» .
قرآن هر دو اندیشه را محکوم مى‏کند، زیرا وجود دختر یک نعمت الهى است که به خانواده داده شده و اگر زایمان منحصر به پسر گردد، نسل بشر منقرض مى‏شود . گذشته از این، دختر نیز مانند پسر، انسان کاملى است . او هم فکر و اندیشه، مهر و عاطفه و دیگر سجایاى انسانى دارد و مى‏تواند براى شوهر، مایه آرامش خاطر باشد . قرآن در محکومیت هر دو نظر مى‏فرماید: «الا ساء ما یحکمون‏» .
مساله زنده بگور کردن دختران، سابقه دیرینه‏اى دارد که فعلا مجال بازگویى آن نیست، همچنین حقوقى که اسلام براى زن قائل شده و او را یکى از ارکان اجتماع دانسته، خود موضوع مستقلى است که در کتابهاى حقوق زن، از آن گفتگو شده است . تنها باید ببینیم، تمثیل در کجاى این بحثهاى پیشین است؟
مثل در این آیات، در این نقطه متمرکز است که مشرکان، خدا را مانند یک انسان عاجز و ناتوان مى‏اندیشیده‏اند که به حکم آیه نخست، براى او نصیبى قائل مى‏شدند، تو گویى خدا نیاز به دام و دانه آنها دارد! و از طرف دیگر او را بسان موجودى مادى مى‏اندیشیدند که داراى فرزند است . این موقعیت‏خدا بود در اندیشه مشرکان .
درحالى که جایگاه خدا در اندیشه افراد موحد این است که او موجود بى‏همتایى است که همه صفات برجسته را داراست . او داراى حیات و علم و قدرت و عزت و عظمت است، و به کسى نیازى ندارد .
قرآن به این دو اندیشه در آخر این آیه چنین اشاره مى‏کند:
«الذین لا یؤمنون بالآخرة مثل السوء و لله المثل الاعلى و هو العزیز الحکیم‏» .
«آنان که براى سراى آخرت ایمان ندارند، صفت‏بد و خدا صفت‏برتر را دارد و او قدرتمند و حکیم است‏» .
پس واقعیت تشبیه در این آیه روشن شد که فرد کافر، خدا را به موجود مادى نیازمند تشبیه مى‏کند، درحالى که فرد مؤمن او را موجودى برتر و والاتر و داراى همه صفات کمال مى‏شناسد .
پى‏نوشت:
1) نحل: 56 .
2) نحل: 57 .
3) نحل: 59 .
4) نحل: 60 .
5) انعام: 136 .
6) زخرف: 19 .
7) اسراء: 40 .

تبلیغات