آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

خداوند رسول گرامى را از نظر دلسوزى; به چوپان گله، و نافهمى و بى‏شعورى مشرکان را به نافهمى حیوانات تشبیه مى‏کند و آنان را افرادى کور و کر و لال معرفى مى‏نماید .
1 . «و اذا قیل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما الفینا علیه آبائنا اولو کان آباؤهم لا یعقلون شیئا و لا یهتدون‏» (1) .
«وقتى به آنان (مشرکان) گفته شود از آنچه خدا فرو فرستاده است پیروى کنید، مى‏گویند: از (آیینى که) پدران خود را بر آن یافته‏ایم، پیروى مى‏کنیم، هر چند پدران آنها نه چیزى مى‏فهمیدند و نه به (حقیقت) راه مى‏بردند» .
3 . «و مثل الذین کفروا کمثل الذى ینعق بما لا یسمع الا دعاء و نداء صم بکم عمى فهم لا یعقلون‏» (2) .
«داستان دعوت کافران بسان کسى است که بانگ مى‏زند چیزى (گوسفند) را که نمى‏شنود جز خواندن و فریاد، کافران کر و لال و کورند چیزى نمى‏فهمند» .
تفسیر لغات
1 . «دعاء» و «نداء» دو واژه عربى است که در معنى صدا زدن و فراخواندن به کار مى‏روند، چیزى که هست هرگاه کسى را از نزدیک بخوانند در آن جا کلمه «دعاء» و هرگاه از نقطه دور صدا بزنند لفظ «نداء» به کار مى‏برند، مثلا گاهى مى‏گویند: «دعوت زیدا» و گاهى مى‏گویند: «نادیت زیدا» .
و در آیه کریمه هر دو واژه وارد شده و مقصود از مجموع آن دو، سر و صدا است .
2 . «ینعق‏» از ماده «نعق‏» گرفته شده که به معنى زجر و بازدارى حیوان از انجام کار است، مثلا آنجا که حیوان مى‏خواهد بیراهه رود، چوپان داد و فریاد راه مى‏اندازد، در حالى که حیوان از آن، جز سر و صدا چیزى نمى‏فهمد، و اگر با شنیدن صداى چوپان از راه‏رفتن باز مى‏ایستد، نه این است که مقصود چوپان را مى‏فهمد، بلکه یک نوع سرگردانى به آن دست مى‏دهد و متحیر مى‏ایستد .
قرآن به این حقیقت‏با این جلمه آغاز مى‏کند:
«کمثل الذى ینعق بما لا یسمع الا دعاء و نداء» .
بسان کسى که حیوان را بانگ مى‏زند در حالى که حیوان جز سر و صدا چیزى احساس نمى‏کند .
3 . «صم‏» جمع «اصم‏» به معنى کر و «بکم‏» جمع «ابکم‏» به معنى لال، «عمى‏» جمع «اعمى‏» به معنى کور است .
هدف از توصیف افراد با این صفات، نفى شعور و آگاهى است . مى‏گویند: فلانى کر و لال و کور است، یعنى چیزى درک نمى‏کند و لذا در آیه مبارکه پس از این سه وصف مى‏گوید: «فهم لا یعقلون‏»: «چیزى نمى‏فهمند» .
جهت آن نیز روشن است زیرا عقل و خرد از مجارى حس، مایه مى‏گیرد و هرگاه فردى این سه حس را از دست داد یا از آن‏ها بهره نگرفت، طبعا دستگاه تفکر او نیز تعطیل مى‏شود و در حقیقت آیه مبارکه به این نکته که در شناخت‏به آن توجه کامل هست، اشاره مى‏نماید .
در آیه دیگر نیز حس را مجارى آگاهى معرفى مى‏کند چنان که مى‏فرماید:
«و الله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئا و جعل لکم السمع و الابصار و الافئدة لعلکم تشکرون‏» (3) .
«خدا شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد در حالى که چیزى نمى‏دانستید براى شما گوشها و چشمها و دلها قرار داد شاید شکرگزار باشید» .
خدا در این آیه، نخست از ناآگاهى انسان سخن مى‏گوید: «اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئا» . در جمله بعد از ابزار شناخت‏به نام سمع و بصر و فؤاد یاد مى‏کند، اشاره به این که آن ناآگاهى از طریق به کارگیرى ابزار شناخت از بین مى‏رود و اگر این ابزار از دست انسان گرفته شود و یا آنها را به کار نگیرد، در نادانى مطلق فرو مى‏رود .
تا اینجا با لغات و خصوصیات آیه آگاه شدیم اکنون به تفسیر آیه نخست که پیرامون نکوهش تقلید است، مى‏پردازیم .
نکوهش تقلید ناروا
پرورش انسان در نخستین روزهاى زندگى، در پرتو تقلید و پیروى از حرکات پدر و مادر صورت مى‏پذیرد و اگر غریزه تقلید در نهاد کودک نبود، او گامى به سوى تکامل بر نمى‏داشت . این روح «محاکات‏» است که هر روز صفحه جدیدى در زندگى کودک به روى او مى‏گشاید، ولى باید توجه نمود که حس تقلید در نخستین فصول انسان زندگى کاملا مفید و سازنده است ولى پس از سپرى‏گردیدن چنین مرحله باید نیروى فکر و اندیشه جاى تقلید و محاکات را بگیرد، و از طریق تفکر و تعقل و با آگاهى کامل چیزى را بپذیرد یا رد کند، قرآن در آیات متعددى انسان را به اندیشیدن دعوت کرده و از پیروى‏هاى نسنجیده از پدر و مادر و یا محیط، نکوهش نموده است و در آیه‏اى چنین مى‏فرماید:
«و لا تقف ما لیس لک به علم ان السمع و البصر و الفؤاد کل اولئک کان عنه مسؤولا» (4) .
«از چیزى که به آن یقین ندارى، پیروى مکن زیرا هر یک از گوشها و چشمها و دل، مسؤول مى‏باشد» .
قرآن در بازدارى مشرکان از پرستش سنگ و گل و چوب و فلز، آنان را به کارگیرى نیروى خرد دعوت مى‏کند حتى دعوت به تفکر، اساس دعوت تمام پیامبران الهى را تشکیل مى‏دهد . از باب نمونه:
ابراهیم علیه السلام به مشرکان عصر خود که بستگان او بودند، چنین خطاب مى‏کند: «قال هل یسمعونکم اذ تدعون او ینفعونکم او یضرون‏» (5) .
«آیا آنگاه که شما بت‏ها را عبادت مى‏کنید و از آنها درخواست‏حاجت مى‏نمایید، آنها سخنان شما را مى‏شنوند یا سود و زیانى به شما مى‏رسانند؟» .
پاسخ مشرکان در همه عصرها از عصر ابراهیم علیه السلام تا عصر نبى خاتم صلى الله علیه و آله یکى بود، و آن این که درست است آنها نه سخن ما را مى‏شنوند و نه سود و زیانى به ما مى‏رسانند، اما علت گرایش ما پیروى از روش نیاکان است چنان که مى‏فرماید:
«قالوا بل وجدنا آبائنا کذلک یفعلون‏» (6) .
«گفتند: پدرانمان را دیدیم چنین مى‏کنند (ما نیز چنین مى‏کنیم) .
و لذا مشرکان همین منطق را در برابر دعوت پیامبر اسلام به توحید تکرار کردند و گفتند:
«بل نتبع ما الفینا علیه آبائنا»
«از راه پدران خود پیروى مى‏کنیم‏» .
در حقیقت جهان شرک در همه دورانها در مقابل رسالت پیامبران یک منطق پوشالى بیش نداشت و هم اکنون نیز بر همین منطق تکیه مى‏کنیم .
این همان تقلید کورکورانه و تعصب‏هاى بى‏جا است که انسان بدون دلیل از دیگران پیروى مى‏کند بدون این که در عواقب آن بیندیشد .
شعراى نغزسرا درباره این نوع تقلید سروده‏هایى دارند که دو بیت را یادآور مى‏شویم:
ناصرخسرو مى‏گوید:
بیان کن حال و جایش را، اگر دانى مرا ور نه
مپوى اندر ره حکمت، ز تقلید اى پسر عمیا سعدى مى‏گوید:
عبادت به تقلید گمراهى است
خنک رهروى را که آگاهى است
رجوع به متخصص حساب جداگانه دارد
در اینجا از یادآورى نکته‏اى ناگزیریم و آن این که رجوع به انسان متخصص ارتباطى به تقلید کورکورانه ندارد زیرا در رجوع به متخصص، انسان از دلیل اجمالى که او را بر پیروى از گفتار او دعوت مى‏کند، پیروى مى‏نماید و آن دلیل اجمالى این است که او فرد درس‏خوانده و آگاه است و پاسى از عمر خود را در این راه به کار گرفته و من یک فرد ناآگاهم و ناآگاه باید مشکلات خود را از طریق رجوع به فرد آگاه برطرف کند .
و به دیگر سخن: زندگى اجتماعى بر اساس تقسیم مسؤولیت‏ها استوار است و هر انسانى مسؤولیتى بر عهده گرفته که باید دیگران از تجارب و اندوخته علمى او بهره گیرند، از این جهت پزشک به هنگام ساختن خانه به مهندس و معمار مراجعه کرده و آن دو به هنگام بیمارى از دانش پزشک، بهره مى‏گیرند .
مساله مراجعه به فقیهان آگاه از احکام اسلام بسان مراجعه به پزشک و مهندس است زیرا آنان پاسى از عمر خود را در فراگیرى احکام الهى به کار برده و در این قسمت‏خبیر و متخصص گشته‏اند از این جهت مهندس و معمار و طبیب و پزشکیار در احکام شرعى باید به فقیه مراجعه کنند همچنان که فقیه نیز در رفع نیازهاى زندگى به آنها مراجعه نماید .
حاصل سخن این که بهره‏گیرى از دانش انسان‏هاى خبیر پیروى نسنجیده و بى‏دلیل نیست، بلکه با دلیل اجمالى همراه است .
تا اینجا تفسیر آیه نخست‏به پایان رسید .
اینک به تفسیر آیه دوم که موضوع اصلى است، مى‏پردازیم:
موقعیت پیامبر صلى الله علیه و آله در برابر مشرکان
قرآن براى ترسیم اثرپذیرى مشرکان در مقابل دعوت پیامبران و مصلحان از تمثیلى بهره مى‏گیرد، و این تمثیل براى خود ارکانى دارد که به تدریج روشن مى‏گردد . قرآن یادآور مى‏شود که:
موقعیت مصلحان و صاحبان رسالت‏هاى آسمانى در برابر مشرکان کوردل که درباره سخنان پیامبران نمى‏اندیشند بسان چوپان دلسوزى است که بر گله داد و فریاد مى‏زند و آنها را از بیراهه‏رفتن باز مى‏دارد . همان‏طور که گوسفندان از سروصداى چوپان جز داد و فریاد چیزى درک نمى‏کنند، همچنین مشرکان دوران رسالت از آیات قرآنى و دعوت پیامبر جز الفاظ، چیزى نمى‏شنوند بى آنکه در معانى آنها بیندیشند .
در حقیقت این تشبیه بر دو پایه استوار است .
1 . پیامبران صاحب رسالت، بسان سرپرستان دلسوز گله‏اند .
2 . بهره‏گیرى مشرکان از این دعوت‏ها بسان بهره‏گیرى گوسفندان از داد و فریاد چوپان است .
وجه شبه در هر دو، این است که هر دو سرپرست‏به نجات مورد سرپرستى خود علاقه‏مند است و در عین حال مورد سرپرستى در هر دو مورد از بهره‏گیرى صحیح محروم است و جز یک مشت صداى ممتد چیزى به گوش او فرو نمى‏رود .
اکنون برگردیم آیه را تطبیق کنیم:
«مثل الذین کفروا کمثل الذى ینعق‏» .
با توجه به تقریرى که از مثل کردیم کلمه‏اى در آیه مقدر است و آن «مثلک مع الذین کفروا» یعنى موقعیت تو اى رسول خدا در برابر کافران بسان موقعیت چوپان فریادگر است که داد و فریاد مى‏کند ولى گله از داد و فریاد او جز سر و صدا چیزى نمى‏فهمد .
در این جمله به دو رکن نخست چنین اشاره شده است:
الف: «مثلک‏» .
ب: «کمثل الذى ینعق‏» .
و به دو رکن دیگر با جمله‏هاى دیگر اشاره شده است‏یعنى:
«الذین کفروا»
«بما لا یسمع الا دعاء و نداء»
از آنجا که گروه مشرکان از ابزار شناخت‏بهره نمى‏گیرند، قرآن آنها را حکما کر و لال و کور مى‏خواند زیرا فرقى با فاقدان این ابزار شناخت ندارند، اگر فاقدان ابزار شناخت راهى به حقیقت ندارند آنان نیز به خاطر عدم بهره‏گیرى از ابزار شناخت در نتیجه با آنها یکسانند .
در پایان یادآور مى‏شویم تفسیرى که ما انتخاب کردیم، طبرسى (7) آن را نخستین تفسیر آیه قرار داده، هر چند نظریات دیگرى نیز نقل کرده است .
بار دیگر تکرار مى‏کنیم علت تقدیر واژه «مثلک‏» این است که منهاى آن، آیه مفهوم صحیحى پیدا نمى‏کند و اگر به ظاهر آیه اکتفا ورزیم، نتیجه این خواهد بود:
خدا کافران را به چوپان تشبیه مى‏کند و مى‏گوید: «مثل الذین کفروا کمثل الذى ینعق‏» در حالى که واقع تشبیه غیر از آن است .
خدا رسول گرامى را از نظر دلسوزى به چوپان گله، و نافهمى و بى‏شعورى مشرکان را به نافهمى حیوانات تشبیه مى‏کند .
و در حقیقت جمله «مثل الذین کفروا» اشاره به جامعه کافران و مشرکان است که پیامبر در میان آنان بوده است و در حقیقت چنین مى‏گوید: «مثل این جامعه با ویژگى‏ى دارد که (رسول خدا در میان آنها است)، مثل چوپانى است که بر سر گوسفندان داد و فریاد مى‏کشد ... .
پى‏نوشت:
1) بقره: 170 .
2) بقره: 171 .
3) نحل: 78 .
4) اسراء: 36 .
5) شعرا: 72 و 73 .
6) شعرا: 74 .
7) مجمع البیان، ج‏1، ص 254 . وى به جاى کلمه «مثلک‏» که ما در تقدیر گرفتیم، جمله دیگرى را در تقدیر گرفته مى‏گوید: «مثل الذین کفروا فى دعائک ایاهم‏» .

تبلیغات