آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

هدف در این مقالات مسلسل، بیان مثلهاى زیباى قرآن مجید است . و ما این مثلها را به ترتیب سوره‏هاى قرآن شروع کرده و نخستین مثل را که درباره منافقان است، مطرح مى‏کنیم .
مثل یکم
«مثلهم کمثل الذى استوقد نارا فلما اضاءت ما حوله ذهب الله بنورهم و ترکهم فی ظلمات لا یبصرون‏» (1) .
«وصف آنان (منافقان) داستان کسى است که آتشى برافروخته (تا در سایه آن راه پیدا کند یا گرم شود) . وقتى اطراف او را روشن ساخت، (ناگهان آتش او خاموش گردد) خدا نور آنان (منافقان) را برد و آنان را در تاریکى‏ها رها ساخت که نمى‏بینند» .
«صم بکم عمى فهم لا یرجعون‏» (2) .
«آنها کر، گنگ و کورند; از گمراهى باز نمى‏گردند» .
×××
قرآن در آغاز سوره بقره، مردم را نسبت‏به پذیرش آیین اسلام به سه گروه تقسیم مى‏کند و مجموع بحث او درباره این سه گروه در آیه بیستم از سوره پایان مى‏پذیرد . این سه گروه عبارتند از:
1 . متقیان و پرهیزگاران . گفتگوى او درباره این گروه در آیه پنجم به پایان مى‏رسد .
2 . کافران . کسانى که درست نقطه مقابل گروه متقیان مى‏باشند و بحث او درباره این گروه در آیه هفتم، به پایان مى‏رسد .
3 . منافقان و گروه دوچهره . کسانى که به ظاهر ایمان آورده و در باطن، جزء کافران مى‏باشند و حکم ستون پنجم در میان مسلمانان را دارند . بررسى قرآن درباره این گروه از آیه هشتم آغاز شده و در آیه بیستم پایان مى‏یابد .
بنابراین درباره متقیان، پنج آیه; در مورد کافران دو آیه; و درباره منافقان سیزده آیه; در آغاز سوره بقره نازل گردیده است . این که خداوند گفتار خود را درباره کافران در دو آیه، ولى درباره دو چهره‏ها در سیزده آیه خلاصه مى‏کند، خود گواه روشن بر همیت‏شناخت منافقان است که از نظر موضع‏گیرى، به مراتب خطرناک‏تر از کافران مى‏باشند .
دشمنان نقاب‏دار و ناشناخته، دوست‏نمایانى هستند که از گرگ وحشى بیابانى، درنده‏ترند . آنان در سنگر دوستى از پشت‏خنجر مى‏زنند، به ظاهر دوستند و غمخوار، اما در باطن دشمنى خوشحال، اصرار مى‏ورزند که امین و رازدارند، ولى در واقع خائن و جاسوسند، و از اسرار زندگى و نقاط ضعف و قوت انسان، کاملا باخبرند . پرهیز از چنین دشمنان ناشناخته بسیار مشکل و احیانا محال است .
چنین دشمنى، همان نفاق و دورویى است که قرآن در مورد آن در سوره‏هاى مختلفى بحث و گفتگو نموده و حتى سوره‏اى مستقل درباره منافقان فرو فرستاده است . امیر مؤمنان على علیه السلام از پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله درباره این گروه چنین نقل مى‏کند:
«من از هیچ یک از ملل جهان بر اسلام نمى‏ترسم، بلکه فقط از یک گروه مى‏ترسم و آن کافران مسلمان‏نما و گروه منافق و دوچهرگانند که شیرین‏زبان و خوش‏گفتارند ولى در واقع از دشمنان اسلام هستند، در گفتار با شما هماهنگى دارند، ولى یک گام با شما برنمى‏دارند» (3) .
بنابراین نباید تعجب کنیم که قرآن کریم درباره منافقان در سوره بقره، آل‏عمران، نساء، انفال، توبه، عنکبوت، احزاب، فتح، منافقون، حدید و تحریم بحث و گفتگو نموده است . و سیماى این گروه به ظاهر شرین و در باطن تلخ را نشان داده است .
×××
دو آیه مذکور در آغاز بحث از طریق تمثیل وضع منافقان را روشن مى‏سازد .
فرض کنید در شب تاریکى که سیاهى همه‏جا را فرا گرفته و احتمال هجوم گزنده‏ها و درنده‏ها روح و روان انسان را رنج مى‏دهد، وى براى پیدا کردن راه گریز و مسیر صحیح آتش را روشن کند تا اطراف خود را ببیند و راه را از کوره راه تشخیص دهد .
در این حالت که انسان با نیم‏امیدى به سر مى‏برد، طوفانى برمى‏خیزد و آتش را خاموش کند و امید انسان به ناامیدى، و نشاط او به غم و دلهره تبدیل مى‏شود .
قرآن وصف چنین شخصى را که در این گیرودار در اثر برافروختن آتش، روح جدید در کالبدش دمیده مى‏شود و مى‏خواهد از آن بهره بگیرد آنگاه طوفان تمام سرمایه را از او مى‏گیرد، چنین بیان مى‏کند:
«کمثل الذى استوقد نارا فلما اضاءت ما حوله‏» .
«بسان کسى که آتش را برافروخته آنگاه که اطراف او را روشن کرد، (ناگهان خاموش مى‏شود)» .
بنابراین جمله «فلما اضاءت‏» ، نیاز به جواب دارد و جواب آن محذوف است‏یعنى (طفئت ناره) یا (اطفاالله نوره) و جواب «لما» به خاطر جمله بعدى حذف شده است .
قرآن یادآور مى‏شود که حال منافقان در این جهان نیز بسان همین گروه است، زیرا گروه منافق روزى که پیامبر صلى الله علیه و آله وارد مدینه شد، به او ایمان آوردند، آنگاه به او کفر ورزیدند، چنان که مى‏فرماید: «ذلک بانهم آمنوا ثم کفروا» (4) . «این به آن خاطر است که آنان ایمان آوردند و سپس کفر ورزیدند» .
آنان در تاریکى شرک و جهالت‏بودند، ایمان آنان بسان نورى بود که در دل ظلمت و کفر درخشید، و راه و چاه را به آنان نشان داد . و تا مدتى نیز از نور ایمان بهره گرفتند، ولى آنگاه که راه کفر را زیر نقاب نفاق در پیش گرفتند، خدا نور را از آنان برگرفت و آنها به صورت انسانهاى گمراه درآمدند که نمى‏توانند راهى براى نجات بیابند .
بنابراین تشبیه یادشده، وضع زندگى آنان را در همین جهان تبیین مى‏کند، امید و ناامیدى، ایمان و کفر همگى در این جهان صورت پذیرفته، و ارتباطى به جهان دیگر ندارد، ولى برخى از مفسران بخش نخست از مثل را مربوط به این جهان دانسته و بخش دیگر را به پس از مرگ; یعنى منافقان در سایه تظاهر به اسلام در این جهان بهره‏مند مى‏شوند ولى به خاطر کفر و خاموش شدن چراغ ایمان، در جهان دیگر معذب مى‏گردند .
این گروه به خاطر از دست دادن تفکر، از ابزار شناخت‏بهره نمى‏گیرند گوش دارند اما با آن نمى‏شنوند، زبان دارند ولى در واقع گنگند، چشم دارند، ولى با آن نمى‏بینند . چنان که مى‏فرماید: «صم بکم عمى فهم لا یرجعون‏» .
در پایان دو نکته را یادآور مى‏شویم:
1 . در این تمثیل مشبه هست و یم مشبه‏به .
مشبه جمله «الذى استوقد نارا» و مشبه‏به «ذهب الله بنورهم‏» مى‏باشد . و اگر مشبه مفرد و مشبه‏به به صورت جمع است، به خاطر این است که حال دو طرف به هم تشبیه مى‏شود، خواه هر دو طرف گروهى باشند یا یکى گروهى; و طرف دیگر به صورت فرد .
2 . از آنجا که این افراد از ابزار شناخت‏بهره نمى‏گیرند، امید به اصلاح آنان نیست، زیرا دستگاه تفکر از طریق ابزار شناخت کمک مى‏گیرد و به قول گوینده:
چشم باز و گوش باز و این عمى
حیرتم از چشم بندى خدا
پى‏نوشت:
1) بقره: 17 .
2) بقره: 18 .
3) نهج‏البلاغه: نامه 37، پاراگراف 7 .
4) منافقین: 13 .

تبلیغات