آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

مثل‏هاى قرآن به قدرى جالب و زیبا است که فصحاى عرب، با الهام از آنها مثل‏هایى را به بیان خود پدید آورده و رواج داده‏اند.
آمارى از امثال قرآن
در گذشته یادآور شدیم که حقیقت مثل این است که سخنى در رابطه با پدیده‏اى گفته شود و به مرور زمان در موارد مشابه، از آن بهره‏گیرى گردد. و این نوع بهره‏گیرى به قدرى مستمر باشد که سخن حالت «ضرب‏المثل‏» به خود بگیرد.
گروهى از آیات که حامل پیامهاى حکیمانه یا بیانگر سنت‏هاى الهى مى‏باشند، در طول زمان از آنها در کلمات خطیبان و نویسندگان به عنوان شاهد بهره‏گیرى شده و به تدریج‏حالت مثل به خود گرفته‏اند. تا آنجا که جامعه اسلامى این نوع آیات را به عنوان مثل در موارد مشابه به کار مى‏برد.
جعفر بن محمد شمس معروف به «افضلى‏»(متوفاى 622) در کتاب خود به نام «الآداب‏» براى این نوع از آیات بابى گشوده و آیاتى را در این زمینه یادآور شده است، و عبدالرحمان سیوطى(848 - 911) در کتاب «الاتقان‏» (1) نمونه‏هاى سه‏گانه‏اى از این کتاب نقل کرده هر چند در کتاب خود مؤلف، شصت و نه آیه مطرح شده است.
شهاب الدین محمد بن احمد (790 - 850) مؤلف کتاب «المستطرف فى کل فن مستظرف‏» بیشترین آیاتى را که در کتاب الآداب‏» وارد شده، آورده است (2) . وى از آیات یادشده در زیر به عنوان مثل‏هاى جارى در لسان مردم یادآور مى‏شود:
1 . «لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون‏».
2 . «الآن حصحص الحق‏».
3 . «قضی الامر الذی فیه تستفتیان‏».
على اصغر حکمت (1310 - 1396) مؤلف کتاب «امثال قرآن‏» با تتبع شایان تقدیر از 245 آیه یاد مى‏کند که به مرور زمان در میان مردم حالت مثلى به خود گرفته است (3) . دکتر محمد حسین صغیر با تتبع فراوان توانسته است‏بر 495 آیه دست‏یابد که به مرور زمان در میان مردم عنوان مثل به خود گرفته و همگان از آن بهره مى‏برند (4) .
امثال قرآنى بر محور تشبیه و استعاره
همان‏طورى که در گذشته یادآور شدیم، هدف ما در این مقاله پى‏گیرى این‏نوع آیات نیست که به خاطر اتقان مضمون و بلاغت فزون از حد، حالت مثل به خود گرفته است و پیوسته گویندگان و نویسندگان بر این آیات، مانند دیگر مثل‏ها تکیه مى‏کنند، بلکه بحث ما در این مقالات مثلهایى است که بر محور تشبیه و استعاره مى‏چرخد و مسائل غیر محسوس را در قالب محسوس مى‏ریزد. و از این طریق به مقاصد خود از بهترین راه دست مى‏یابد، ولى براى این که مقاله حاضر خالى از نمونه‏هاى قسم نخست نباشد، به برخى از آیاتى که در طول زمان به خاطر کثرت استعمال حالت مثلى به خود گرفته است، اشاره مى‏کنیم. و براى احاطه بر این آیات به دو کتاب یادشده در فوق مراجعه فرمایید:
1. «...کلوا و اشربوا و لاتسرفوا....» (5) . «بخورید و بیاشامید ولى اسراف نکنید».
2. «...هذا فراق بینى و بینک...» (6) . «این لحظه جدایى میان من و توست‏».
3. «...نور على نور...» (7) «نورى است‏بر فراز نور».
4. «...و ما على الرسول الا البلاغ...» (8) . «بر پیامبر وظیفه‏اى جز ابلاغ پیام نیست‏».
5. «یخرج الحی من المیت و یخرج المیت من الحی...» (9) . «زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون مى‏آورد».
6. «...هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون...» (10) . «آیا عالمان و غیر عالمان برابر مى‏باشند؟».
7. «...ید الله فوق ایدیهم...» (11) . «دست‏خدا بالاى دست آنها است‏».
8. «هل جزاء الاحسان الا الاحسان‏» (12) . «پاداش نیکى جز نیکى نیست‏».
9. «...لم تقولون ما لا تفعلون‏» (13) . «چرا آنچه را مى‏گویید به آن عمل نمى‏کنید؟».
10. «لکم دینکم و لی دین‏» (14) . «آیین شما براى خودتان و آیین من براى خودم‏».
این آیات ده‏گانه نمودار آیات زیادى است که به خاطر عمق و محتوا در کلمات خطیبان و دانشمندان حالت مثل به خود گرفته و در مناسبت‏هاى مختلف از این آیات به عنوان ضرب‏المثل بهره مى‏گیرند.
مثلهاى معادل امثال قرآنى
شیخ بهاءالدین عاملى (953 - 1030) در کتاب «مخلاة‏» در فصلى آیاتى را آورده که قبلا در زبان عرب براى آنها معادل بوده است ولى از تقابل آیه‏هاى قرآنى با آن کلمات، عظمت قرآن از نظر بلاغت و لطافت مطلب روشن مى‏گردد ما در این مورد به دو نمونه بسنده مى‏کنیم:
1. عرب آنگاه که حقیقت آشکار شود و پرده ابهام بالا مى‏رود به عنوان مثل مى‏گوید:
«قد وضح الصبح لذی عینین‏» «صبح براى انسان دو چشمى آشکار گشت‏».
ولى قرآن در این زمینه مى‏فرماید:
«الآن حصحص الحق‏». «اکنون حق آشکار گشت‏».
2. عرب به هنگام بیان تاثیر مجازات چنین مى‏گوید:
«القتل انفى للقتل‏» «قتل مانع از قتل‏هاى دیگر است‏».
ولى قرآن در این مورد مى‏فرماید:
«و لکم فی القصاص حیاة یا اولی الالباب‏».
«براى شما در قصاص حیات و زندگى است اى صاحبان خرد».
مثل‏هاى برگرفته از قرآن
همچنین بهاء الدین عاملى در همان کتاب از مثل‏هایى یاد مى‏کند که برگرفته از قرآن و در حقیقت قرآن الهام‏بخش این نوع مثلها بوده است، اینک در این مورد نیز آیاتى را یادآور مى‏شویم:
قرآن مى‏گوید:
«...من یعمل سوء یجز به...» (15) . «هرکس عمل بدى انجام دهد، در برابر آن کیفر داده مى‏شود».
در زبان عرب مى‏گویند:
«ما تزرع تحسد». «هرچه کشت کیند، آن را درو مى‏کنید».
2. «...و فیکم سماعون لهم...» (16) . «در میان شما جاسوسانى براى آنها است‏».
در زبان عرب مى‏گویند:
«للحیطان آذان‏»; «دیوارها گوش دارد».
3. «...و ما نقموا الا ان اغناهم الله و رسوله من فضله...» (17) . «عیبى نجسته‏اند جز این که خدا و پیامبرش از فضل خود، آنها را بى‏نیاز کرده است‏».
در زبان عرب مى‏گویند:
«احذر شر من احسنت الیه‏»; «از بدى کسى که به او نیکى کردى، بپرهیز».
4 . «...و لایلدوا الا فاجرا کفارا» (18) . «جز نسلى گنهکار و ناسپاس به وجود نمى‏آورند».
در زبان عرب مى‏گویند: «لا تلد الحیة الا الحیة‏» «مار جز مار نمى‏زاید».
آنچه این محققان درباره این آیات مى‏گویند، جاى شگفت نیست چه، قرآن پیام الهى است که براى خود ساحل ندارد، همچنان که پیامبر آن را با این جمله توصیف مى‏کند: «لا تحصى عجائبه و لا تبلى غرائبه‏» (19) .«شگفتیهاى قرآن پایان‏پذیر نیست‏».
امثال نبوى
یادآور شدیم تشبیه معقول به محسوس یکى از ابزار بلاغت و وسیله تعلیم و تربیت است و قرآن مجید نیز در تعقیب همین هدف امثالى را به کار گرفته و حقایقى را در لباس محسوسات بیان کرده است.
پیامبر گرامى‏صلى الله علیه وآله که معلم و مبلغ قرآن مى‏باشد، در سخنان خود به هنگام تعلیم و تربیت از مثل‏هایى بهره گرفته است و تشبیهات بلیغ و استعاره‏هاى زیبا در کلام او فراوان است.
ولى متاسفانه در گذشته عالمان اسلامى که عنایتى به گردآورى امثال نبوى از خود نشان نداده جز محدث ترمذى در کتاب حدیثى خود بابى تحت عنوان «ابواب الامثال عن رسول‏الله‏صلى الله علیه وآله‏» گشوده و در آن 14 مثل «یعنى تشبیه‏» نقل کرده است. و اگر راهى را که ترمذى گشوده دیگران تعقیب مى‏کردند، گنجینه بزرگى در اختیار امت اسلامى قرار مى‏دادند.
پس از ترمذى تنها کسى که این راه را تعقیب کرده، جلال‏الدین سیوطى است که در حدود چهل و دو مثل از امثال نبوى را در کتاب خود «الجامع‏الصغیر» جاى داده است. درحالى که پیامبر بلیغى که پیوسته در حال خطابه و سخنرانى بوده است، باید بیش از این در سخنان او مثل وجود داشته باشد.
خوشبختانه اخیرا محقق معاصر جناب آقاى محمد غروى به اهمیت موضوع پى برده و با تتبع شایان‏تقدیر امثال نبوى را در دو جزء طبق حروف ابجد گرد آورده و به نام «الامثال النبویة‏» منتشر ساخته است.
ما در اینجا نمونه‏اى از مثل‏هاى نبوى را یادآور مى‏شویم که مى‏تواند پایه بلاغت رسول خداصلى الله علیه وآله را روشن سازد:
1. «مثل الصلوات الخمس کمثل نهر جار عذب على باب احدکم، یغتسل فیه کل یوم خمس مرات، فما یبقى ذلک من الدنس‏».
«نمازهاى پنج‏گانه بسان نهر آب شیرین است که از در خانه انسان مى‏گذرد و هر روز در آن پنج‏بار خود را شستشو مى‏دهد در این حالت آلودگى در آن باقى نمى‏ماند».
2. «مثل العالم الذی یعلم الناس الخیر و ینسی نفسه، کمثل السراج یضی للناس و یحرق نفسه‏».
«مثل دانشمندى که نیکى را به مردم مى‏آموزد اما خود را فراموش مى‏کند، بسان چراغى است که اطراف خود را روشن مى‏کند ولى خود را مى‏سوزاند».
3. «مثل اهل بیتى کمثل سفینة نوح، من رکبها نجى و من تخلف عنها غرق‏».
«مثل خاندان من بسان کشتى نوح است، هرکه بر آن سوار شد، نجات یافت و آن کس که از آن عقب ماند، هلاک گشت‏».
4. «مثل المؤمن کمثل السنبلة، تمیل احیانا و تقوم احیانا».
«مثل مؤمن بسان سنبلى است که در مقابل باد شدید متمایل مى‏شود، سپس برمى‏خیزد».
امثال علوى
تاریخ بشر، سخنوران فصیح و بلیغ فراوانى به خود دیده است، اما به تصدیق همگان سخنان امیرمؤمنان و کلمات او براى خود حساب جداگانه‏اى دارد.
در عظمت زیبایى و حلاوت کلام او همین بس که مى‏گویند: «دون کلام الخالق و فوق کلام المخلوق‏». «پایین تر از زیبایى قرآن و بالاتر از سخنان دیگران است‏».
به خاطر عظمتى که در کلام امام نهفته است، گروهى از محققان به گردآورى سخنان او پرداخته‏اند حتى عبدالواحد آمدى(متوفاى 505) در کتاب «غرر الحکم و درر الکلم‏» قریب به دوازده هزار کلمات قصار براى آن حضرت گرد آورده است.
در کلمات امیرمؤمنان‏علیه السلام تمثیل و تشبیه به فراوانى دیده مى‏شود و خوشبختانه محقق معاصر جناب آقاى شیخ محمد غروى در این باره نیز پیش‏قدم شده و اثر جاودانه‏اى از خود به یادگار گذاشته است و ما براى اختصار حتى از آوردن نمونه پوزش مى‏طلبیم.
تا اینجا بحث‏هاى مقدماتى ما به پایان رسید و از مقاله آینده به تمثیل‏هاى قرآن به ترتیب سور، مى‏پردازیم و نخستین تمثیل آن مربوط به منافقان است که در سوره بقره آیه‏هاى 14 و 18 وارد شده است.
پى‏نوشتها:
1) الاتقان: ج‏2، ص 1042، نوع 66.
2) المستطرف فى کل فن مستظرف: ج‏1، ص 27.
3) امثال قرآن.
4) الصورة الفنیة فى المثل القرآنى: 387 - 402.
5) اعراف: 31.
6) کهف: 78.
7) نور: 35.
8) نور: 54.
9) روم: 19.
10) زمر:9.
11) فتح: 10.
12) رحمان: 60.
13) صف: 2.
14) کافرون: 6.
15) نساء: 123.
16) توبه: 47.
17) توبه: 74.
18) نوح: 27.
19) کافى: ج‏2، ص 599، کتاب فضل القرآن، حدیث 2.

تبلیغات