آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

از شبهاتى که در مورد عدل الهى اززمانهاى دیرینه مطرح مى‏باشد، مساله علم و اراده پیشین الهى نسبت‏به افعال بندگان است و اشکال چنین تقریر مى‏شود:
«علم خدا از ازل، بر تحقق کلیه حوادث و رخدادهائى که در جهان واقع مى‏شود، تعلق گرفته است. او از ازل مى‏دانست که فلان پدیده و یا رویداد در کدام روز و در چه شرائطى جامه هستى مى‏پوشد. با وجود چنین علم پیشین و خطاناپذیر، تحقق پدیده و یا کار انسان رنگ قطعى به خود گرفته و انسان از انجام کار ناچار و ناگزیر مى‏شود، و ترک آن براى او ممکن نمى‏باشد، زیرا اندیشه امکان ترک، ملازم با این است که علم خدا صحیح و پابرجا نبوده و آمیخته با جهل باشد، درحالى که خدا بر همه چیز از ازل آگاه، و دانش او خطاپذیر نیست.
این شبهه تازگى نداشته و از زمانهاى دیرینه دستاویز گروهى بوده که در پوشش جبر، خواهان آزادى عمل، و با ترویج چنین فکر، طرفدار انحلال اخلاقى بودند و دو بیت منسوب به خیام بیانگر این شبهه است:
من مى خورم و هرکه چون من اهل بود مى خوردن به نزد او سهل بود
مى خوردن من حق ز ازل مى‏دانست گر مى نخورم علم خدا جهل بود
حتى این شبهه اختصاص به گروهى که افعال خدا را مخلوق مستقیم خدا مى‏دانند ندارد، بلکه دامنگیر گروه مخالف نیز مى‏باشد حتى آنها که فعل انسان را مخلوق خود انسان مى‏دانند، با چنین شبهه روبه‏رو هستند. شارح مواقف بر این نکته توجه پیدا کرده چنین مى‏نویسد:
«آنچه را خدا مى‏داند که بندگان او انجام نخواهند داد، انجام آن براى آنها محال است، زیرا در غیر این صورت علم او واقع‏نما، نخواهد بود و آنچه از اعمال آنها که علم به تحقق آن دارد انجام آن براى آنها، واجب و حتمى بوده و ترک آن محال باشد و در غیر این صورت علم خدا به جهل منقلب خواهد بود در این صورت افعال انسانها پیوسته میان دو حالت دور مى‏زند:
1- ممتنع و محال.
2- واجب و حتمى.
چیزى که از دائره امتناع و وجوب بیرون نباشد، فعل اختیارى نخواهد بود درنتیجه چیزى که دامنگیر قائلان به «خلق اعمال‏» شده بود، دامنگیر مخالفان این اصل نیز خواهد بود، هرچند نه از جهت‏خلقت اعمال، بلکه از جهت علم پیشین خدا که به افعال انسان رنگ امتناع یا وجوب مى‏بخشد (1) .
این شبهه در نظر فخر رازى به اندازه‏اى استوار و پابرجا مى‏باشد که مى‏گوید:
«اگر همه خردمندان جهان دور هم گرد آیند، نمى‏توانند بر این استدلال خرده بگیرند مگر این که مذهب هشام بن حکم شیعى را برگزینند که وى منکر علم پیشین خدا مى‏باشد» (2) .
این شبهه اختصاص به علم الهى ندارد، بلکه در مورد اراده خدا نیز حاکم است; زیرا آنچه که در جهان تحقق مى‏پذیرد، خارج از قلمرو اراده خدا نیست.
در این موقع شبهه چنین تقریر مى‏شود:
«چیزى در جهان آفرینش، بدون اراده خدا صورت نمى‏پذیرد و آنچه در جهان رخ مى‏دهد از قلمرو اراده او بیرون نیست، و در نتیجه پدیده‏ها و رخدادها (و از آن جمله افعال انسان) مراد خدا بوده و اراده ازلى بر تحقق آنها تعلق گرفته است و ناگفته پیداست که تحقق مراد پس از تعلق اراده امر قطعى و الزامى است و نتیجه این اصل این مى‏شود که فعل انسان به صورت یک رخداد مراد خدا بوده و تحقق آن در ظرف خود ضرورى و واجب مى‏باشد و ضرورت و وجوب با اختیار سازگار نیست‏» (3) .
ولى خوشبختانه پاسخ هر دو شبهه یکى است و آن آگاهى از کیفیت تعلق علم و یا اراده الهى بر صدور فعل از انسان است.
اینک ما به پاسخ شبهه به صورت موجز مى‏پردازیم و تفصیل آن را به کتابهاى کلامى موکول مى‏کنیم و پاسخ را در مورد علم پیاده مى‏کنیم. بعدا پیرامون تعلق اراده خدا بر افعال انسان نیز سخن مى‏گوییم.
پاسخ از شبهه
درست است که علم خدا بر این تعلق گرفته که فعلى از انسانى در روز و مکان مشخصى سر بزند. ولى باید دید متعلق علم او چیست؟ در اینجا دو احتمال وجود دارد:
1- علم او تعلق گرفته است که فعلى از انسان به هر صورتى شده، سر بزند. خواه اضطرارى، و خواه اختیارى.
2- علم او تعلق گرفته است که فعلى از انسان به‏طور آزادانه و به صورت اختیار صادر گردد.
محور اشکال احتمال نخستین است، درحالى که در احتمال دوم نه تنها اشکالى متوجه نیست، بلکه علم خدا مؤید اختیارى بودن فعل است.
توضیح این که: فعل انسان را به دو قسم مى‏توان تقسیم نمود:
اول: افعالى که از او به صورت اضطرارى و ناخواسته سر مى‏زند مانند گردش خون در عروق و ضربان قلب و تحلیل غذا در دستگاه هاضمه.
دوم: افعالى که از روى اراده و اختیار از او سر مى‏زند به گونه‏اى که بخواهد انجام مى‏دهد و نخواهد انجام نمى‏دهد.
با توجه به این تقسیم، باید دید متعلق علم خدا چیست؟ ، آیا علم او بر اصل صدور فعل تعلق گرفته یا دانش او علاوه بر صدور فعل، بر حدود فعل و صدور آن از فاعل با ویژگى خاصى نیز تعلق گرفته است.
اگر تعلق علم او به صورت نخست‏باشد، اشکال موجه خواهد بود، ولى اگر علم او بر صدور هر فعل باویژگیهاى موجود در فاعل تعلق بگیرد، در این صورت علم خدا مؤکد اختیارى بودن فعل خواهد بود.
و از آنجا که علم خدا، علم واقع‏نما است، طبعا احتمال دوم متعین است. بنابراین تقسیم، رشته نخست از افعال باید از فاعل ناخواسته سر بزند، و قسم دوم از روى اختیار، و اگر صدور فعل در هر دو مورد برخلاف فرض یاد شده باشد، علم خدا واقع‏نما نخواهد نمود.
خوشبختانه حکیمان و بزرگان فن کلام و فلسفه، فخر رازى را خلع سلاح کرده به شبهه او پاسخ روشن داده‏اند که عصاره آن همان بود که یادآور شدیم.
در اینجا سخنى را که حکیم سبزوارى بیان کرده است و عصاره آن در اسفار صدرالمتالهین (4) نیز موجود است، یادآور مى‏شویم. وى مى‏گوید:
«خدا نه تنها از صدور فعل از انسان آگاه است، بلکه ازمبادى و مقدمات دور و نزدیک آن نیز آگاه مى‏باشد، و یکى از مقدمات و اسباب فعل توانائى و انتخاب انسان است. تا آنجا که مى‏گوید: اختیار براى انسان یک امر ضرورى و حتمى است و اگر صدور افعال او به مرز ضرورت و لزوم مى‏رسد، این ضرورت از قدرت و اختیار وى نشات گرفته و هرگز با اختیار او منافات ندارد.
وى سپس به یک بیان عرفانى پرداخته و حاصل آن این است که انسان مظهر اسماء و صفات خداى قادر و مختار بالذات است، پس چگونه مى‏شود مظهر او، فاعل مجبور باشد (5) .
تا اینجا بیان شبهه و نقد آن از دریچه تعلق علم الهى به افعال بشر به پایان رسید. اکنون شبهه را از نظر دیگر مطرح مى‏کنیم و آن تعلق اراده خدا به آنچه از جهان امکانى رخ مى‏دهد.
عدل الهى و اراده گسترده او
در گذشته خود شبهه و نحوه تعارض آن با عدل الهى بیان گردید. اینک به تحلیل آن مى‏پردازیم:
نخست‏باید دید اراده الهى تنها بر صدور فعل از موجودات طبیعى تعلق مى‏گیرد یا اراده او گسترده است و تمام آنچه که در جهان امکانى روى دهد، حتى افعال انسان، متعلق اراده اوست.
مسلما نظر دوم مقتضاى برهان عقل و آیات و روایات است; زیرا با توجه به توحید افعالى و این که در جهان، خالق مستقلى جز او نیست و نیز با توجه به وابستگى جهان امکانى به ذات، حق چاره جز گستردگى اراده او چیز دیگرى نیست.
و به دیگر سخن: به مقتضاى اصل نخست این است: هیچ پدیده از قلم آفرینش و خلقت‏خدا بیرون نیست و با توجه به اصل دوم: فقر و نیاز سراسر جهان هستى را فراگرفته، چاره جز تعلق ممکن به واجب چیزى نیست. (با توجه به این دو اصل) نمى‏توان فعل انسان را از گستره اراده خدا بیرون دانست.
قرآن نیز این برهان عقلى را تایید مى‏کند و در دو مورد چنین مى‏فرماید: «و ما تشاؤون الا ان یشاء الله رب العالمین‏» (تکویر: 29) و (انسان: 30) ..
نمى‏توانید چیزى را اراده کنید مگر این که پروردگار جهانیان آن را بخواهد.
در آیه سوم مى‏فرماید: «و ما کان لنفس ان تؤمن الا باذن الله...» (یونس: 100) .
هیچ انسانى ممکن نیست‏بدون خواست‏خدا ایمان بیاورد» .
در آیه چهارم مى‏فرماید: «ما قطعتم من لینة او ترکتموها قائمة على اصولها فباذن الله و لیخزى الفاسقین‏» (حشر: 5) .
«هر نخلى را بریدید و یا آن را بر ریشه‏هاى خود رها کردید، همگى به اذن خداوند بوده است.» مجموع این آیات حاکى از اصل کلى در نظام آفرینش است و آن این که تمام رخدادهاى جهان دور از قلمرو اراده او نیست.
و به قول فردوسى:
اگر تیغ عالم بجنبد ز جاى نبرد رگى تا نخواهد خداى
از روایات پیشوایان معصوم نیز گستردگى اراده او نسبت‏به موجودات امکانى استفاده مى‏شود. اینک برخى را یادآور مى‏شویم:
1- از آنجا که اندیشه محدودیت اراده خدا و بیرون بودن کارهاى اختیارى انسان از قلمرو اراده الهى به معناى محدود کردن قدرت و سلطنت‏خدا در نظام هستى است; رسول خدا صلى الله علیه وآله در رد این اندیشه مى‏فرماید:
«من زعم ان الخیر و الشر بغیر مشیئة‏الله فقد اخرج‏الله من سلطانه‏» (6) .
«آن کسى که مى‏اندیشد که خیر و شر بدون خواست و مشیت‏خدا تحقق مى‏یابد پس خدا را از قدرت نامحدود و حکمرانى مطلق بیرون کرده است‏» .
2- در حدیث دیگرى امام صادق علیه السلام نادرستى اندیشه کسانى که کارهاى اراده انسان را از قلمرو اراده خدا بیرون مى‏دانند، چنین بیان کرده‏اند:
«والله اعز من ان یکون فی سلطانه ما لا یرید» (7) .
خداوند عزیزتر و تواناتر از آن است که در قلمرو حکمرانى (نامحدود) او چیزى که اراده او به آن تعلق نگرفته است، صورت پذیرد.
3- در حدیث قدسى چنین روایت‏شده است:
«یابن آدم بمشیئتى کنت الذى تشاء لنفسک ما تشاء و بارادتى کنت انت الذى ترید لنفسک ما ترید» (8) .
«اى انسان به مشیت و اراده من کارهاى مورد خواست‏خود را اراده مى‏کنى‏» .
4- امام باقر علیه السلام فرمودند:
هیچ پدیده‏اى در آسمان و یا زمین قدم به هستى نمى‏گذارد، مگر از رهگذر این امور هفتگانه:
1- مشیت; 2- اراده; 3- قدر; 4- قضاء; 5- اذن; 6- کتاب; 7- اجل.
آنگاه فرمود: فمن زعم انه یقدر على نقض واحده منهن فقد کفر» (9) .
«کسى که گمان مى‏کند مى‏تواند یکى از آنها را در پیدایش پدیده‏اى حذف نماید، طریق کفر را پیموده است‏» .
مساله گستردگى اراده خدا مورد تصدیق عقل و نقل است، ولى برداشت جبر از این اصل کاملا نااستوار مى‏باشد و پاسخ ما در این مورد همان پاسخى است که در مورد علم گسترده و پیشین خدا یادآور شدیم، زیرا درست است که افعال بشر به عنوان پدیده‏هاى امکانى متعلق قدرت و اراده خدا مى‏باشد، و درست است که متعلق اراده تکوینى حتما تحقق مى‏پذیرد، ولى باید دید اراده او به چه چیز تعلق گرفته است. هرگاه بگوییم اراده خدا بر صدور فعل از انسان بدون قید و شرط (اختیار و آزادى) تعلق گرفته است در این صورت وجود چنین اراده گسترده، مایه جبر خواهد بود. ولى اگر بگوییم اراده او بر صدور فعلى از انسان با خصوصیات و ویژگى‏هائى که فاعل دارا است تعلق گرفته است، در چنین صورت تعلق این اراده نه تنها مایه جبر نیست، بلکه پشتوانه اختیار است، زیرا: اراده او تعلق گرفته است که آتش بدون اختیار بسوزاند و انسان از روى اختیار و آزادى کارى را صورت دهد و اگر انسان با چنین قیدى مبدا فعل شد، مراد خدا تحقق پذیرفته است. و اما اگر او بدون این قید مبدا فعل گردد، در این صورت مراد وى جامه هستى نپوشیده است.
در کتابهاى کلامى بحثهاى فراوانى درباره واقعیت اراده خدا هست و آن این که اراده صفت ذات خداست‏با صفت فعل، آنگاه در مورد اشکال یاد شده جوابهاى مختلف و گوناگونى گفته‏اند که مجال بازگوئى آنها نیست (10) .
توضیح مفاد سه آیه
لازم است‏به توضیح برخى از آیات (که در نظر نخست، با آیات پیشین که حاکى از گستردگى اراده خدا منافات دارد) بپردازیم. اینک متن و ترجمه آیات آنگاه تحلیل آنها.
1- «...و ما الله یرید ظلما للعباد» (غافر: 31) «خدا بر بندگان خود اراده ظلم نمى‏کند» .
2- «...و لا یرضى لعباده الکفر...» (زمر: 7) «و خداوند بر کفر بندگان خود راضى نمى‏باشد» .
3- «...والله لا یحب الفساد» (بقره: 205) «خداوند تباهى وگناه را دوست ندارد.
درباره آیه نخست‏یادآور مى‏شویم: این آیه ارتباطى به بحث ما (افعال بندگان خارج از قلمرو اراده خدا نیست) ندارد، و آیه در باره افعال خدا سخن مى‏گوید، نه افعال انسان و هرگز در این صدد نیست که ظلمى را که بنده‏اى بر بنده انجام مى‏دهد، اراده مى‏کند یا نه.
و ما آیات مربوط به این جمله را مطرح مى‏کنیم، آنگاه به توضیح آیه مى‏پردازیم. خدا از قول آل فرعون چنین نقل مى‏کند:
«و قال الذى آمن یا قوم انى اخاف علیکم مثل یوم الاحزاب. مثل داب قوم نوح و عاد و ثمود والذین من بعدهم و ما الله یرید ظلما للعباد» (غافر: 30- 31) .
«آن مرد با ایمان گفت اى قوم من، من بر شما از روزى همانند روز (عذاب) اقوام پیشین بیمناکم. و از سرنوشت، چون سرنوشت قوم نوح و عاد و ثمود و کسانى که بعد از آنان بوده‏اند مى‏ترسم، خداوند ظلم و ستمى بر بندگانش نمى‏خواهد» .
بررسى این آیات و همچنین آیاتى که پس از آنها آمده‏اند، حاکى است که مؤمن آل فرعون با این جمله هدف دیگرى را تعقیب مى‏کند و آن این که هلاک اقوام مانند قوم نوح و عاد و ثمود و آنان که پشت‏سر آنها آمده‏اند و هلاک شدنده‏اند نتیجه و واکنش عمل آنان بوده است و هرگز خدا با این عمل بر آنها ستم نکرد.
بنابراین اگر شما هم به نداى موسى لبیک نگفتید گرفتار همان عکس‏العمل خواهید بود و چنین سرنوشت و کیفر دادن عین عدل و داد بوده و برخاسته از ظلم و ستم نخواهد بود.
بنابراین آیه ناظر به تبین کیفرهاى الهى است و مسلما خدا در کیفر دادن عادل و دادگر ا ست و این مطلب ارتباطى به مساله کلامى ندارد.
و اما دو آیه دیگر نیز از موضوع بحث ما بیرون است، زیرا در آنها راضى نبودن خدا نسبت‏به کفر و فساد مطرح است نه اراده تکوینى و این مطلب در برخى ازروایات پیشوایان معصوم وارد شده است. در برخى از روایات آمده که اراده و مشیت و رضا و خرسندى از نظر گسترش متعلق متفاوت مى‏باشند و متعلق اراده او گسترده، درحالى که متعلق رضا و خرسندى او به آن گستردگى نیست و دلیل این تفصیل روشن است، زیرا به حکم این که در جهان خالق اصیل و موحد مستقل جز خدا نیست. کفر کافران نمى‏تواند دور از قلمرو اراده او باشد، اما در عین حال او دوستدار کفر انسانها نیست. اینک ضمن دو روایت:
1- فضیل بن یسار مى‏گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم مى‏فرمود: «شاء و اراد و لم یحب و لم یرضى لا یکون شى الا بعلمه و اراد مثل ذلک و لم یحب ان یقال له ثالث ثلاثة و لم یرض لعباده الکفر» (11) .
«خداوند (برخى از کارها را) اراده کرده ولى آن را دوست نداشته و از آن راضى نیست آنگاه فرمود: اراده خدا مانند علم او گسترده است و به همه چیز تعلق دارد ولى عقیده تثلیث را دوست ندارد و از کفر کافران راضى نیست‏» .
2- ا بو بصیر مى‏گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: شاء لهم الکفر و اراد؟
فقال: نعم.
قلت: فاحب ذلک و رضى، فقال: لا.
قلت: شاء و اراد ما لم یحب و ما لم یرض، قال: هکذا خرج الینا (12) .
آیا خدا کفر کافران را اراده کرده است؟
فرمود: آرى.
گفتم: آیا آن را دوست داشته و از آن راضى است؟
فرمود: خیر.
گفتم: پس خدا کارهائى را اراده کرده ولى آنها را دوست نداشته و از آنها راضى نیست.
فرمود: این مطلب به همین صورت از عالم غیب به ما رسیده است.
پى‏نوشت‏ها:
1) شرح مواقف: ج‏8، ص 154 این استدلال را تفتازانى در شرح مقاصد: ج‏2، ص 130 و فاضل قوشچى در شرح تجرید، ص 335 در مبحث علم و ص 444 در مبحث افعال خدا، و علامه حلى در کشف‏المراد، ط صیدا، ص 189 نیز نقل نموده‏اند.
2) شرح مواقف: ج‏8، ص 155 آنچه که رازى به هشام نسبت داده است، عارى از حقیقت است.
3) شرح مواقف: ج‏8، ص 156.
4) اسفار: ج‏6، ص 385.
5) شرح منظومه، ص 176.
6) بحارالانوار: ابواب عدل، باب‏1، حدیث 85.
7) بحارالانوار، ابواب عدل، باب 1، حدیث 64.
8) توحید صدوق، باب 55، حدیث 6 و 10 و 13.
9) بحارالانوار: ج‏5، ص 12 باب قضاء و قدر، حدیث 65.
10) علاقمندان مى‏توانند به بحثهاى اینجانب در کتابهاى: جبر و اختیار نگارش جناب آقاى على ربانى دامت‏برکاته مراجعه کنند، در این کتاب مساله اراده خدا و پاسخهاى حکیمان و متکلمان که در این مورد گفته‏اند به صورت گسترده مورد بحث واقع شده است.
11) توحید صدوق، باب مشیت و اراده، ص 339 حدیث 9.
12) بحارالانوار: ج‏5، ص 121 باب قضاء و قدر، حدیث 66.

تبلیغات